جملات نمونه

<hr> (شیمی ـ پزشکی) آلدوسترون (هورمون استروئید به فرمول c21h28o5)

(شیمی ـ پزشکی) آلدوسترون (هورمون استروئید به فرمول c21h28o5)

aldosterone

<hr> آلدرین (ماده ی حشره کش حاوی مشتقات نفتالین به فرمول c12h8cl6)، ادوین آلدرین (فضانورد امریکایی و دومین انسانی که بر روی کره ی ماه نشست)

آلدرین (ماده ی حشره کش حاوی مشتقات نفتالین به فرمول c12h8cl6)، ادوین آلدرین (فضانورد امریکایی و دومین انسانی که بر روی کره ی ماه نشست)

aldrin

<hr> معنی : ابجو، ابجو انگلیسی، آبجو ایل <hr> معانی دیگر : ایل، آبجو انگلیسی (فرق آن با آبجوی معمولی این است که تخمیر آن تند و در حرارت های نسبتا بالا انجام می شود)

معنی : ابجو، ابجو انگلیسی، آبجو ایل معانی دیگر : ایل، آبجو انگلیسی (فرق آن با آبجوی معمولی این است که تخمیر آن تند و در حرارت های نسبتا بالا انجام می شود)

<hr> معنی : الله بختی، بسته بهبخت <hr> معانی دیگر : شانسی، بختکی، فی البداهه

معنی : الله بختی، بسته بهبخت معانی دیگر : شانسی، بختکی، فی البداهه

aleatory

<hr> معنی : میخانه، ابجو فروشی <hr> معانی دیگر : آبجو فروشی، ابجوخانه، محل ابجوفروشی

معنی : میخانه، ابجو فروشی معانی دیگر : آبجو فروشی، ابجوخانه، محل ابجوفروشی

alehouse

<hr> معنی : انبیق <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: ال انبیق)، ابریق، تقطیرکردن، عرق کشی کردن

معنی : انبیق معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: ال انبیق)، ابریق، تقطیرکردن، عرق کشی کردن

alembic

<hr> معنی : حلب <hr> معانی دیگر : شهر حلب (در سوریه)

معنی : حلب معانی دیگر : شهر حلب (در سوریه)

aleppo

<hr> معنی : اعلام خطر، اژیر هوایی، زیرک، مواظب، متوجه، هوشیار، گوش بزنگ، محتاط، خروش برآوردن، سر و صدا و اشوب کردن <hr> معانی دیگر : هشیار، آماده، زرنگ، دارای حضور ذهن، چست، هشدار، آژیر، آگهباش، هشدار دادن، آگهباش دادن، آماده باش دادن، آژیر زدن، گوش به زنگ کردن، بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن

معنی : اعلام خطر، اژیر هوایی، زیرک، مواظب، متوجه، هوشیار، گوش بزنگ، محتاط، خروش برآوردن، سر و صدا و اشوب کردن معانی دیگر : هشیار، آماده، زرنگ، دارای حضور ذهن، چست، هشدار، آژیر، آگهباش، هشدار دادن، آگهباش دادن، آماده باش دادن، آژیر زدن، گوش به زنگ کردن، بحالت اماده باش درامدن یا دراوردن

alert

<hr> اماده باش دادن علوم نظامى : اعلام خطر کردن

اماده باش دادن علوم نظامى : اعلام خطر کردن

alerting

alertly

<hr> زیرکى، هشیارى، چابکى روانشناسى : هوشیارى

زیرکى، هشیارى، چابکى روانشناسى : هوشیارى

alertness

<hr> الیوت (بومی جزایر الوسن)

الیوت (بومی جزایر الوسن)

aleut

<hr> جزایر الیوت (در انتهای جنوب غربی شبه جزیره ی آلاسکا - aleutians هم می گویند)

جزایر الیوت (در انتهای جنوب غربی شبه جزیره ی آلاسکا - aleutians هم می گویند)

aleutian islands

alex

<hr> نوعی کوکتل، مخلوطی از چند نوشابه الکلی و غیر الکلی، اسم خاص مذکر، اسکندر، جزیره ی الکساندر (در غرب قطب جنوب)

نوعی کوکتل، مخلوطی از چند نوشابه الکلی و غیر الکلی، اسم خاص مذکر، اسکندر، جزیره ی الکساندر (در غرب قطب جنوب)

alexander

alexander bell

alexander fleming

alexander graham bell

alexander hamilton

<hr> اسکندر کبیر، اسکندر مقدونی

اسکندر کبیر، اسکندر مقدونی

alexander the great

<hr> بندر اسکندریه (در مصر)، اسکندریه

بندر اسکندریه (در مصر)، اسکندریه

alexandria

<hr> وابسته به اسکندر کبیر و دوران او، اسکندری، اهل اسکندریه

وابسته به اسکندر کبیر و دوران او، اسکندری، اهل اسکندریه

alexandrian

<hr> (شعر و عروض ـ گاهی با a بزرگ - شعری که هر سطر آن شش جفت هجا دارد و هر جفت از یک هجای کوتاه و سپس یک هجای بلند تشکیل شده است) الکساندرین

(شعر و عروض ـ گاهی با a بزرگ - شعری که هر سطر آن شش جفت هجا دارد و هر جفت از یک هجای کوتاه و سپس یک هجای بلند تشکیل شده است) الکساندرین

alexandrine

<hr> (روان پزشکی) از دست دادن قدرت خواندن، سلب نیروی خواندن (معمولا به علت صدمه ی مغزی)، ناخوانی، کوری کلمات (blindness word هم گفته می شود)

(روان پزشکی) از دست دادن قدرت خواندن، سلب نیروی خواندن (معمولا به علت صدمه ی مغزی)، ناخوانی، کوری کلمات (blindness word هم گفته می شود)

alexia

<hr> معنی : یونجه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی ـ از ریشه ی عربی: الفشفشه) یونجه (medicago sativa)

معنی : یونجه معانی دیگر : (گیاه شناسی ـ از ریشه ی عربی: الفشفشه) یونجه (medicago sativa)

alfalfa

<hr> اسم خاص مذکر (مخفف : al

alfred

alfred nobel

<hr> آلفرد کبیر (شاه وسکس در انگلستان که به استیلای دانمارکی ها پایان داد و در گسترش فرهنگ و ادب کوشید)

آلفرد کبیر (شاه وسکس در انگلستان که به استیلای دانمارکی ها پایان داد و در گسترش فرهنگ و ادب کوشید)

alfred the great

<hr> معنی : خارج از منزل، در هوای ازاد <hr> معانی دیگر : در هوای آزاد، خارج از جای سرپوشیده (al fresco هم می نویسند)

معنی : خارج از منزل، در هوای ازاد معانی دیگر : در هوای آزاد، خارج از جای سرپوشیده (al fresco هم می نویسند)

alfresco

<hr> معنی : جلبک، خزهء دریایی <hr> معانی دیگر : pl گ

معنی : جلبک، خزهء دریایی معانی دیگر : pl گ

alga

<hr> جلبک، علف دریایی، خزه

algae

algal

<hr> معنی : جبر، جبر و مقابله <hr> معانی دیگر : (ریاضیات ـ از ریشه ی عربی: الجبر) جبر، دستگاه جبری، ساختمان جبری

معنی : جبر، جبر و مقابله معانی دیگر : (ریاضیات ـ از ریشه ی عربی: الجبر) جبر، دستگاه جبری، ساختمان جبری

algebra

<hr> معنی : جبری <hr> معانی دیگر : وابسته به جبر و مقابله، قابل بیان از راه عمل جبری

معنی : جبری معانی دیگر : وابسته به جبر و مقابله، قابل بیان از راه عمل جبری

algebraic

algebraic expression

<hr> جبری، جبرومقابله ای

algebraical

algebraically

<hr> کشور الجزایر (در شمال افریقا)، الجزایر

کشور الجزایر (در شمال افریقا)، الجزایر

algeria

algerian

algesia

<hr> (ماده ای که در استخرها برای جلوگیری از رشد خزه به کار می رود) خزه کش، جلبک کش (algaecide هم می نویسند)

(ماده ای که در استخرها برای جلوگیری از رشد خزه به کار می رود) خزه کش، جلبک کش (algaecide هم می نویسند)

algicide

<hr> (شیمی)، اسید الژنیک، الجین

(شیمی)، اسید الژنیک، الجین

algin

<hr> (شیمی) ملح اسید الژنیک

alginate

<hr> معنی : زبان الگول، زبان الگول 60، زبان الگول 68 <hr> معانی دیگر : (عربی: الغول) ستاره ی غول (ستاره ی جفتی در صورت فلکی پرساوش perseus)

معنی : زبان الگول، زبان الگول 60، زبان الگول 68 معانی دیگر : (عربی: الغول) ستاره ی غول (ستاره ی جفتی در صورت فلکی پرساوش perseus)

algol

<hr> زبان الگانکویان (زبانی شامل بیست گویش سرخپوستان شمال امریکا)، خانواده ی زبان های الگانکویان

زبان الگانکویان (زبانی شامل بیست گویش سرخپوستان شمال امریکا)، خانواده ی زبان های الگانکویان

algonquian

<hr> سرخپوست قبیله ی الگانکویان، املای قدیمی واژه ی: algonquian، سرخپوست قبیلهی الگانکویان املای قدیمی واژه ی: algonquian وابسته به سرخپوستان الگانکویان و زبان و فرهنگ آنها

سرخپوست قبیله ی الگانکویان، املای قدیمی واژه ی: algonquian، سرخپوست قبیلهی الگانکویان املای قدیمی واژه ی: algonquian وابسته به سرخپوستان الگانکویان و زبان و فرهنگ آنها

algonquin

<hr> (از ریشه ی فارسی: خوارزمی)، رقم های عربی، دستگاه اعشاری (دهدهی)، محاسبه (با هر نوع عدد یا رقم)، حساب

(از ریشه ی فارسی: خوارزمی)، رقم های عربی، دستگاه اعشاری (دهدهی)، محاسبه (با هر نوع عدد یا رقم)، حساب

algorism

<hr> معنی : الگوریتم، محاسبه عددی، ازفارسی، حساب رقومی <hr> معانی دیگر : هر شیوه علمی برای حل مسایل، الگوریتم اقلیدسی، ازفارسی الخوارزمی

معنی : الگوریتم، محاسبه عددی، ازفارسی، حساب رقومی معانی دیگر : هر شیوه علمی برای حل مسایل، الگوریتم اقلیدسی، ازفارسی الخوارزمی

واژه های حرف "a" - جملات نمونه