جملات نمونه

<hr> (شیمی) آمید (ترکیب آلی دارای بنیان co-nh2)، بازآمونیاک

(شیمی) آمید (ترکیب آلی دارای بنیان co-nh2)، بازآمونیاک

amide

<hr> معنی : در میان، وسط <hr> معانی دیگر : در وسط

معنی : در میان، وسط معانی دیگر : در وسط

amidst

<hr> (اسپانیایی) دوست، رفیق

amigo

<hr> (شیمی) آمین (یکی از مشتقات آمونیاک)

(شیمی) آمین (یکی از مشتقات آمونیاک)

amine

<hr> معنی : حاوی ریشهء امین، وابسته به عامل امین <hr> معانی دیگر : (شیمی) وابسته به واکنش بنیان nh2 با برخی بنیان های آلی غیراسیدی، پیشوند: (شیمی) دارای عامل آمین (nh2)

معنی : حاوی ریشهء امین، وابسته به عامل امین معانی دیگر : (شیمی) وابسته به واکنش بنیان nh2 با برخی بنیان های آلی غیراسیدی، پیشوند: (شیمی) دارای عامل آمین (nh2)

amino

<hr> (شیمی) اسیدآمینه (انواع اسیدهای آلی که حاوی یک گروه کربوکسیل cooh و یا گروه آمینو nh2 هستند)، اسید امینه

(شیمی) اسیدآمینه (انواع اسیدهای آلی که حاوی یک گروه کربوکسیل cooh و یا گروه آمینو nh2 هستند)، اسید امینه

amino acid

amir

<hr> فرقه ی مسیحی آمیش (در قرن هفدهم از منونیت ها منشعب شد)، وابسته به آمیش ها

فرقه ی مسیحی آمیش (در قرن هفدهم از منونیت ها منشعب شد)، وابسته به آمیش ها

amish

<hr> معنی : منحرف، گمراه، غلط، بد، بی مورد، نا درست، کثیف، بیمورد، عوضی <hr> معانی دیگر : نامناسب، بیجا، به اشتباه، اشتباها، سهوا، منحرفا، به غلط، منحط

معنی : منحرف، گمراه، غلط، بد، بی مورد، نا درست، کثیف، بیمورد، عوضی معانی دیگر : نامناسب، بیجا، به اشتباه، اشتباها، سهوا، منحرفا، به غلط، منحط

amiss

<hr> معنی : سازش، مودت، روابط حسنه، حسن تفاهم، رفاقت <hr> معانی دیگر : دوستی، (در مورد ملت ها و دولت ها) حسن مراوده

معنی : سازش، مودت، روابط حسنه، حسن تفاهم، رفاقت معانی دیگر : دوستی، (در مورد ملت ها و دولت ها) حسن مراوده

amity

<hr> شهر عمان (پایتخت کشور اردن)

شهر عمان (پایتخت کشور اردن)

amman

<hr> معنی : امپرسنج <hr> معانی دیگر : (برق) آمپرسنج

معنی : امپرسنج معانی دیگر : (برق) آمپرسنج

ammeter

<hr> معنی : مهمات <hr> معانی دیگر : (خودمانی) مهمات، ammunition : مهمات

معنی : مهمات معانی دیگر : (خودمانی) مهمات، ammunition : مهمات

ammo

<hr> رجوع شود به: amon، (انجیل)، عمون (پسر لات)

رجوع شود به: amon، (انجیل)، عمون (پسر لات)

ammon

<hr> معنی : محلول یا بخار امونیاک <hr> معانی دیگر : (شیمی) آمونیا، آمونیاک (گاز بی رنگ به فرمول nh3) (نام کامل آن: ammonia water)

معنی : محلول یا بخار امونیاک معانی دیگر : (شیمی) آمونیا، آمونیاک (گاز بی رنگ به فرمول nh3) (نام کامل آن: ammonia water)

ammonia

<hr> معنی : امونیاکی <hr> معانی دیگر : (شیمی) آمونیاک، آمونیاک صمغی (ماده ی صمغی که از ریشه ی برخی گیاهان به ویژه dorema ammoniacum گرفته می شود)

معنی : امونیاکی معانی دیگر : (شیمی) آمونیاک، آمونیاک صمغی (ماده ی صمغی که از ریشه ی برخی گیاهان به ویژه dorema ammoniacum گرفته می شود)

ammoniac

<hr> دارای آمونیاک، آمونیاک مانند، آمونیاکی

دارای آمونیاک، آمونیاک مانند، آمونیاکی

ammoniacal

<hr> (شیمی) القا توسط آمونیاک یا ترکیبات آمونیاکی، تولید آمونیاک (از طریق باکتری های موجود در مواد آلی نیتروژن دار)

(شیمی) القا توسط آمونیاک یا ترکیبات آمونیاکی، تولید آمونیاک (از طریق باکتری های موجود در مواد آلی نیتروژن دار)

ammonification

<hr> معنی : صدف <hr> معانی دیگر : (دیرین شناسی) آمونیت (فسیل جانوران نرم تن و سرپا از راسته ی ammonoidea وابسته به دوران مزوزوئیک)، فسیل جانور نرم تنی که منقر­ شده است امونیت ها

معنی : صدف معانی دیگر : (دیرین شناسی) آمونیت (فسیل جانوران نرم تن و سرپا از راسته ی ammonoidea وابسته به دوران مزوزوئیک)، فسیل جانور نرم تنی که منقر­ شده است امونیت ها

ammonite

<hr> معنی : امونیاک، ریشه <hr> معانی دیگر : (شیمی) آمونیم (بنیان یک ظرفیتی nh4)، ریشه +nh4

معنی : امونیاک، ریشه معانی دیگر : (شیمی) آمونیم (بنیان یک ظرفیتی nh4)، ریشه +nh4

ammonium

<hr> (شیمی) نیترات آمونیاک (ملح بی رنگ و بلورین به فرمول nh4no3)

(شیمی) نیترات آمونیاک (ملح بی رنگ و بلورین به فرمول nh4no3)

ammonium nitrate

<hr> معنی : مهمات <hr> معانی دیگر : (مجازی) هر گونه وسیله ی حمله، گزک، دستاویز، (در اصل) هر نوع تجهیزات نظامی، (ارتش) مهمات

معنی : مهمات معانی دیگر : (مجازی) هر گونه وسیله ی حمله، گزک، دستاویز، (در اصل) هر نوع تجهیزات نظامی، (ارتش) مهمات

ammunition

<hr> معنی : فراموشی، نسیان <hr> معانی دیگر : (پزشکی - ضعف یا نابودی حافظه دراثر صدمه یا شوک) فراموشی، یاد زدودگی، طب ضعف حافظه بعلت ضعف یا بیماری مغزی

معنی : فراموشی، نسیان معانی دیگر : (پزشکی - ضعف یا نابودی حافظه دراثر صدمه یا شوک) فراموشی، یاد زدودگی، طب ضعف حافظه بعلت ضعف یا بیماری مغزی

amnesia

<hr> معنی : مبتلا به فراموشی <hr> معانی دیگر : مبتلا به فراموشی

معنی : مبتلا به فراموشی معانی دیگر : مبتلا به فراموشی

amnesiac

amnesic

<hr> روانشناسى : یاد زدایشى

amnestic

<hr> معنی : عفو عمومی، گذشت، عفو عمومی کردن <hr> معانی دیگر : (در مورد زندانیان و غیره) بخشیدن، عفو کردن، (قدیمی) نادیده انگاشتن، غمض عین

معنی : عفو عمومی، گذشت، عفو عمومی کردن معانی دیگر : (در مورد زندانیان و غیره) بخشیدن، عفو کردن، (قدیمی) نادیده انگاشتن، غمض عین

amnesty

<hr> (پزشکی) آمنیوسنتز (وارد کردن سوزن به زهدان برای نمونه برداری از مایع آمنیوتیک جهت تشخیص بیماری یا تعیین جنسیت جنین)، درونه شاره کشی

(پزشکی) آمنیوسنتز (وارد کردن سوزن به زهدان برای نمونه برداری از مایع آمنیوتیک جهت تشخیص بیماری یا تعیین جنسیت جنین)، درونه شاره کشی

amniocentesis

<hr> معنی : مشیمه، پردهء دور جنین <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی - جانورشناسی) مشیمه ی جنین، آمنیون (داخلی ترین غشای کیسه ی آمنیون است و آب جنین amniotic fluid در آن قرار دارد)، آب پرده، درونه، pl تش

معنی : مشیمه، پردهء دور جنین معانی دیگر : (کالبد شناسی - جانورشناسی) مشیمه ی جنین، آمنیون (داخلی ترین غشای کیسه ی آمنیون است و آب جنین amniotic fluid در آن قرار دارد)، آب پرده، درونه، pl تش

amnion

amniotic

amniotic fluid

<hr> معنی : امیب، جانور تک سلولی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) آمیب (جاندار تک یاخته ای ریشه پا)، pl جانور تک سلولی

معنی : امیب، جانور تک سلولی معانی دیگر : (زیست شناسی) آمیب (جاندار تک یاخته ای ریشه پا)، pl جانور تک سلولی

amoeba

<hr> معنی : امیبی، وابسته به جانور تک سلولی <hr> معانی دیگر : امیبی، وابسته به جانور تک سلولی

معنی : امیبی، وابسته به جانور تک سلولی معانی دیگر : امیبی، وابسته به جانور تک سلولی

amoebic

<hr> امیبی شکل، مانند امیب

amoeboid

<hr> معنی : شخص عصبانی و دیوانه، دیوانگی، مجنون، در حال جنون <hr> معانی دیگر : (اندونزی و فیلیپین) هیجان و انقلاب روحی شدید، ادمکشی کردن، لذت بردن از ادم کشی

معنی : شخص عصبانی و دیوانه، دیوانگی، مجنون، در حال جنون معانی دیگر : (اندونزی و فیلیپین) هیجان و انقلاب روحی شدید، ادمکشی کردن، لذت بردن از ادم کشی

amok

<hr> معنی : در میان، میان، از جمله، در زمره <hr> معانی دیگر : در زمره ی، در وسط، از جمله ی، amongst : میان، درزمره ء

معنی : در میان، میان، از جمله، در زمره معانی دیگر : در زمره ی، در وسط، از جمله ی، amongst : میان، درزمره ء

among

among other things

<hr> معنی : در میان، میان، از جمله، در زمره <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: among

معنی : در میان، میان، از جمله، در زمره معانی دیگر : رجوع شود به: among

amongst

<hr> معنی : نوعی شراب تلخ و سفید اسپانیایی <hr> معانی دیگر : (مشروب الکلی) آمونتیلادو، نوعی شراب تل&nbsp; و سفید اسپانیایی

معنی : نوعی شراب تلخ و سفید اسپانیایی معانی دیگر : (مشروب الکلی) آمونتیلادو، نوعی شراب تل و سفید اسپانیایی

amontillado

amor

<hr> معنی : غیراخلاقی، بدون احساس مسئولیت اخلاقی <hr> معانی دیگر : فاقد حس مسئولیت اخلاقی، ناتوان از تشخیص نیک و بد، بی توجه به اخلاقیات، نه اخلاقی و نه غیر اخلاقی، ناوابسته به اخلاقیات

معنی : غیراخلاقی، بدون احساس مسئولیت اخلاقی معانی دیگر : فاقد حس مسئولیت اخلاقی، ناتوان از تشخیص نیک و بد، بی توجه به اخلاقیات، نه اخلاقی و نه غیر اخلاقی، ناوابسته به اخلاقیات

amoral

amorality

<hr> معنی : عاشق، شیفته <hr> معانی دیگر : عاشق پیشه، عشق دوست، حشری، عاشقانه

معنی : عاشق، شیفته معانی دیگر : عاشق پیشه، عشق دوست، حشری، عاشقانه

amorous

<hr> معنی : بی نظم، بی شکل، غیر متبلور، غیر شفاف، بدون تقسیم بندی، دارای ساختمان غیر مشخص <hr> معانی دیگر : فاقد شکل ثابت یا مشخص، ناریخت، خلاف قاعده، ناوابسته (به گروه یا جنس یا تیره ی بخصوص)، ناگونه، نامرتب، مبهم، نابسامان، بی سازمان، زیست شناسی دارای ساختمان غیر مشخص

معنی : بی نظم، بی شکل، غیر متبلور، غیر شفاف، بدون تقسیم بندی، دارای ساختمان غیر مشخص معانی دیگر : فاقد شکل ثابت یا مشخص، ناریخت، خلاف قاعده، ناوابسته (به گروه یا جنس یا تیره ی بخصوص)، ناگونه، نامرتب، مبهم، نابسامان، بی سازمان، زیست شناسی دارای ساختمان غیر مشخص

amorphous

amortisation

<hr> معنی : استهلاک <hr> معانی دیگر : (سرمایه و ماشین آلات و غیره) استهلاک، پولی که بابت استهلاک منظور می شود، قسط استهلاک، استهلاک سرمایه و غیره

معنی : استهلاک معانی دیگر : (سرمایه و ماشین آلات و غیره) استهلاک، پولی که بابت استهلاک منظور می شود، قسط استهلاک، استهلاک سرمایه و غیره

amortization

<hr> معنی : بی حس کردن، کشتن، بدیگری واگذار کردن، مستهلک کردن، وقف کردن <hr> معانی دیگر : بابت استهلاک منظور کردن، خراب کردن

معنی : بی حس کردن، کشتن، بدیگری واگذار کردن، مستهلک کردن، وقف کردن معانی دیگر : بابت استهلاک منظور کردن، خراب کردن

amortize

<hr> اسم خاص مذکر، (انجیل) عاموس (پیامبر یهود - قرن هشتم پیش از میلاد)

اسم خاص مذکر، (انجیل) عاموس (پیامبر یهود - قرن هشتم پیش از میلاد)

واژه های حرف "a" - جملات نمونه