جملات نمونه

mind you

mind your own business

<hr> تخیل، انگاشت، پندار

mind's eye

mind-altering

mind-boggling

mind-set

<hr> (باهایفن) دارای نظر یا عقیده ی بخصوص، مصمم، درصدد، درپی، متمایل، آماده، دارای کله یا فکر

(باهایفن) دارای نظر یا عقیده ی بخصوص، مصمم، درصدد، درپی، متمایل، آماده، دارای کله یا فکر

minded

minder

<hr> معنی : مواظب، متوجه، اندیشناک، متفکر، در فکر <hr> معانی دیگر : (معمولا با: of) در اندیشه ی، به یاد

معنی : مواظب، متوجه، اندیشناک، متفکر، در فکر معانی دیگر : (معمولا با: of) در اندیشه ی، به یاد

mindful

<hr> ازروی توجه، هوشیارانه، آگاهانه

ازروی توجه، هوشیارانه، آگاهانه

mindfully

<hr> توجه، با خبری، آگاهی

mindfulness

<hr> معنی : بی فکر <hr> معانی دیگر : ناهشیار، بی اندیشه، غیرذی عقل، فاقد عقل و شعور، بی عقل، بی شعور، بی خرد، بی توجه، بی مبالات، بی دقت، نابیاد، بدون نگرانی (معمولا با:of)

معنی : بی فکر معانی دیگر : ناهشیار، بی اندیشه، غیرذی عقل، فاقد عقل و شعور، بی عقل، بی شعور، بی خرد، بی توجه، بی مبالات، بی دقت، نابیاد، بدون نگرانی (معمولا با:of)

mindless

mindlessly

mindlessness

minds

<hr> معنی : نقب، مین، کان، راه زیر زمینی، مال من، مرا، خودم، خودمانی، کندن، معدن حفر کردن، استخراج کردن یا شدن <hr> معانی دیگر : (ضمیر ملکی اول شخص مفرد) مال من، ازآن من، (قدیمی - پیش از واکه یا h به کار می رفت - صفت ملکی) - ام، معدن (هر گونه کان به جز کان سنگ که می شود: quarry)، منبع سرشار، (ارتش) نقب، آهون، سمجه (به ویژه نقب که زیر سنگر دشمن و غیره حفر و منفجر می کنند)، نقب زدن، آهون زدن، (ارتش) مین، مین گذاری کردن، (از معدن) استخراج کردن، برون برد کردن، برهیختن، معدن کندن، برهیخت کردن، (با: for) معدن کنی کردن، کان کاوی کردن، (از هر منبع یا سرچشمه) بهره برداری کردن، (در آتش بازی) ترقه ی خوشه ای (که در هوا می ترکد و تبدیل به چند ترقه ی دیگر می شود که به ترتیب می ترکند)، (حشرات کاونده) سوراخ سوراخ کردن، مامن

معنی : نقب، مین، کان، راه زیر زمینی، مال من، مرا، خودم، خودمانی، کندن، معدن حفر کردن، استخراج کردن یا شدن معانی دیگر : (ضمیر ملکی اول شخص مفرد) مال من، ازآن من، (قدیمی - پیش از واکه یا h به کار می رفت - صفت ملکی) - ام، معدن (هر گونه کان به جز کان سنگ که می شود: quarry)، منبع سرشار، (ارتش) نقب، آهون،

mine

mined

<hr> (ارتش) میدان مین، زمین مین گذاری شده، ناحیه مین گذاری شده دردریا

(ارتش) میدان مین، زمین مین گذاری شده، ناحیه مین گذاری شده دردریا

minefield

<hr> معنی : خیش <hr> معانی دیگر : معدنچی، کانچی، کان کن، مین گذار

معنی : خیش معانی دیگر : معدنچی، کانچی، کان کن، مین گذار

miner

<hr> معنی : ماده معدنی، اب معدنی، معدنی، کانی <hr> معانی دیگر : ماده ی معدنی، کان ماده، هر عنصر یا ترکیب غیرآلی مانند آهن و نیترات و غیره که در تغذیه ی گیاه و جاندار نقش داشته باشد، رجوع شود به: ore، (انگلیس - معمولا جمع) آب معدنی، نوشیدنی گازدار

معنی : ماده معدنی، اب معدنی، معدنی، کانی معانی دیگر : ماده ی معدنی، کان ماده، هر عنصر یا ترکیب غیرآلی مانند آهن و نیترات و غیره که در تغذیه ی گیاه و جاندار نقش داشته باشد، رجوع شود به: ore، (انگلیس - معمولا جمع) آب معدنی، نوشیدنی گازدار

mineral

<hr> معنی : اب معدنی <hr> معانی دیگر : آب معدنی، کاناب

معنی : اب معدنی معانی دیگر : آب معدنی، کاناب

mineral water

<hr> تبدیل به حالت معدنی یا بسنگ معدن

تبدیل به حالت معدنی یا بسنگ معدن

mineralization

<hr> معنی : معدنی کردن، تبدیل بسنگ معدن کردن، مواد معدنی جمع کردن <hr> معانی دیگر : (مواد آلی را تبدیل به) کانی کردن، سنگی کردن، (آب و غیره را) دارای مواد کانی کردن، کان ماده افزایی کردن، (از راه اکسیداسیون و غیره) فلز را تبدیل به سنگ فلز کردن

معنی : معدنی کردن، تبدیل بسنگ معدن کردن، مواد معدنی جمع کردن معانی دیگر : (مواد آلی را تبدیل به) کانی کردن، سنگی کردن، (آب و غیره را) دارای مواد کانی کردن، کان ماده افزایی کردن، (از راه اکسیداسیون و غیره) فلز را تبدیل به سنگ فلز کردن

mineralize

mineralogical

<hr> معنی : معدن شناس <hr> معانی دیگر : معدن شناس

معنی : معدن شناس معانی دیگر : معدن شناس

mineralogist

<hr> معنی : مبحی معدن شناسی، کان شناسی <hr> معانی دیگر : کانی شناسی، دانش شناخت مواد معدنی، مبحک معدن شناسی

معنی : مبحی معدن شناسی، کان شناسی معانی دیگر : کانی شناسی، دانش شناخت مواد معدنی، مبحک معدن شناسی

mineralogy

minerals

<hr> معنی : الهه، صنایع یدی، خدای پزشکی <hr> معانی دیگر : اسم خاص مونث (مخفف آن: minnie)، روم قدیم الهه

معنی : الهه، صنایع یدی، خدای پزشکی معانی دیگر : اسم خاص مونث (مخفف آن: minnie)، روم قدیم الهه

minerva

mines

<hr> (خوراک پزی ایتالیایی) مینیسترونی (سوپ سبزی و گوشت و جو و ماکارونی)، سوپ غلیظ سبزی ولوبیا وماکارونی

(خوراک پزی ایتالیایی) مینیسترونی (سوپ سبزی و گوشت و جو و ماکارونی)، سوپ غلیظ سبزی ولوبیا وماکارونی

minestrone

<hr> معنی : کشتی مین جمع کن <hr> معانی دیگر : (نیروی دریایی) ناومین روب، مین جمع کن، مین جمع کن، مین روب

معنی : کشتی مین جمع کن معانی دیگر : (نیروی دریایی) ناومین روب، مین جمع کن، مین جمع کن، مین روب

minesweeper

<hr> (تاریخ چین) سلسله ی مینگ (1368-1644 میلادی)، بخاطراوردن، ذکر کردن، مخلوط کردن

(تاریخ چین) سلسله ی مینگ (1368-1644 میلادی)، بخاطراوردن، ذکر کردن، مخلوط کردن

ming

<hr> معنی : امیختن، مخلوط کردن، ذکر کردن، ممزوج شدن <hr> معانی دیگر : آمیختن، مخلوط شدن یا کردن، قاطی شدن یا کردن، آشوردن، سرشتن، (در مورد انسان) محشور شدن یا کردن، درآمیختن، نشست و برخاست کردن، بخاطر اوردن

معنی : امیختن، مخلوط کردن، ذکر کردن، ممزوج شدن معانی دیگر : آمیختن، مخلوط شدن یا کردن، قاطی شدن یا کردن، آشوردن، سرشتن، (در مورد انسان) محشور شدن یا کردن، درآمیختن، نشست و برخاست کردن، بخاطر اوردن

mingle

mingled

<hr> لئیم، پست، خسیس، جوکی

mingy

<hr> پیشوند:، ریز، بسیار کوچک، صغیر، کوتاه، موچول، ورام [miniskirt]

پیشوند:، ریز، بسیار کوچک، صغیر، کوتاه، موچول، ورام [miniskirt]

mini

<hr> معنی : سرلوحه، مینیاتور، نقاشی با تذهیب، کوچک، کوتاه <hr> معانی دیگر : (از هر چیز) نسخه ی بسیار ریز، ماکت، ریز رو گیر، ریزمونه، (در اصل - به ویژه در نسخه های خطی قرون وسطی) تصویر کوچک، حروف مذهب، تذهیب، متن آرایی، زرنگاری، (به ویژه اگر روی استخوان یا عاج یا پوست باشد) مینیاتور، ریزفرتور، هنر مینیاتورسازی، ریزفرتورسازی

معنی : سرلوحه، مینیاتور، نقاشی با تذهیب، کوچک، کوتاه معانی دیگر : (از هر چیز) نسخه ی بسیار ریز، ماکت، ریز رو گیر، ریزمونه، (در اصل - به ویژه در نسخه های خطی قرون وسطی) تصویر کوچک، حروف مذهب، تذهیب، متن آرایی، زرنگاری، (به ویژه اگر روی استخوان یا عاج یا پوست باشد) مینیاتور، ریزفرتور، هنر مینیاتورسازی

miniature

miniaturisation

<hr> معنی : مینیاتور ساز <hr> معانی دیگر : نقاش مینیاتور، ریزفرتورنگار، مینیاتوریست

معنی : مینیاتور ساز معانی دیگر : نقاش مینیاتور، ریزفرتورنگار، مینیاتوریست

miniaturist

<hr> معنی : کوچک سازی، مینیاتورسازی <hr> معانی دیگر : مینیاتورسازی

معنی : کوچک سازی، مینیاتورسازی معانی دیگر : مینیاتورسازی

miniaturization

<hr> معنی : کوچک کردن، بصورت مینیاتور در اوردن <hr> معانی دیگر : (به صورت بسیار کوچک ساختن یا تولید کردن) ریزسازی کردن، ریزگری کردن

معنی : کوچک کردن، بصورت مینیاتور در اوردن معانی دیگر : (به صورت بسیار کوچک ساختن یا تولید کردن) ریزسازی کردن، ریزگری کردن

miniaturize

miniaturized

minibar

<hr> مینی بوس، اتوبوس کوچک

minibus

<hr> اتومبیل کوچک مخصوص تاکسی

اتومبیل کوچک مخصوص تاکسی

minicab

minicar

<hr> معنی : کامپیوتر کوچک <hr> معانی دیگر : مینی کامپیوتر، ریزرایانه

معنی : کامپیوتر کوچک معانی دیگر : مینی کامپیوتر، ریزرایانه

minicomputer

<hr> معنی : خرد کردن، خرد ساختن، کوچک کردن <hr> معانی دیگر : (نادر) کوچک کردن، کم اهمیت کردن یا جلوه دادن

معنی : خرد کردن، خرد ساختن، کوچک کردن معانی دیگر : (نادر) کوچک کردن، کم اهمیت کردن یا جلوه دادن

واژه های حرف "m" - جملات نمونه