<hr> معنی : پیشرو <hr> معانی دیگر : (نادر)پیشین (پیشینیان)، سلف (اسلاف)، مقدم

معنی : پیشرو معانی دیگر : (نادر)پیشین (پیشینیان)، سلف (اسلاف)، مقدم

antecessor

<hr> معنی : سرسرا، اطاق کفش کن، پیش اطاقی <hr> معانی دیگر : اتاق کفش کن، پیش اتاقی

معنی : سرسرا، اطاق کفش کن، پیش اطاقی معانی دیگر : اتاق کفش کن، پیش اتاقی

antechamber

<hr> معنی : پیش بودن، پیش بینی کردن، جلوانداختن <hr> معانی دیگر : دارای تاریخ گذشته کردن، به تاریخ گذشته نوشتن، پیش از چیز دیگری روی دادن، جلوتر بودن، مقدم بودن، (زمان چیزی را) جلو آوردن، (قدیمی) پیش بینی کردن، پیش از تاری&nbsp; حقیقی تاری&nbsp; گذاشتن، پیش بودن از، منتظربودن، سبقت

معنی : پیش بودن، پیش بینی کردن، جلوانداختن معانی دیگر : دارای تاریخ گذشته کردن، به تاریخ گذشته نوشتن، پیش از چیز دیگری روی دادن، جلوتر بودن، مقدم بودن، (زمان چیزی را) جلو آوردن، (قدیمی) پیش بینی کردن، پیش از تاری حقیقی تاری گذاشتن، پیش بودن از، منتظربودن، سبقت

antedate

<hr> معنی : ادم کهن سال، ادم کهنه پرست، پیش از طوفان نوح، وابسته به پیش از طوفان <hr> معانی دیگر : (مزاح یا تحقیرآمیز) قدیمی، کهنه، پیر، کهنسال، بدوی، مال عهد دقیانوس، وابسته به پیش از توفان نوح

معنی : ادم کهن سال، ادم کهنه پرست، پیش از طوفان نوح، وابسته به پیش از طوفان معانی دیگر : (مزاح یا تحقیرآمیز) قدیمی، کهنه، پیر، کهنسال، بدوی، مال عهد دقیانوس، وابسته به پیش از توفان نوح

antediluvian

<hr> معنی : بز کوهی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) بز کوهی (انواع نشخوارکنندگان آهو مانند تیره ی bovidae)، pl بزکوهی

معنی : بز کوهی معانی دیگر : (جانور شناسی) بز کوهی (انواع نشخوارکنندگان آهو مانند تیره ی bovidae)، pl بزکوهی

antelope

<hr> معنی : انتن، شاخک، موج گیر <hr> معانی دیگر : (رادیو وغیره) آنتن، سرون، pl شاخک، در بی سیم موج گیر

معنی : انتن، شاخک، موج گیر معانی دیگر : (رادیو وغیره) آنتن، سرون، pl شاخک، در بی سیم موج گیر

antenna

<hr> معنی : قدامی، جلوی <hr> معانی دیگر : در جلو، قدامی (در مقابل: خلفی posterior)، بطنی، شکمی، (از نظر زمان یا ترتیب یا منطق) مقدم، پیشین

معنی : قدامی، جلوی معانی دیگر : در جلو، قدامی (در مقابل: خلفی posterior)، بطنی، شکمی، (از نظر زمان یا ترتیب یا منطق) مقدم، پیشین

anteroom

<hr> معنی : سرود <hr> معانی دیگر : (کلیسا) سرودی که به صورت سوال و جواب است، سرودی که از جملات انجیل تشکیل شده است، سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند

معنی : سرود معانی دیگر : (کلیسا) سرودی که به صورت سوال و جواب است، سرودی که از جملات انجیل تشکیل شده است، سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند

anthem

<hr> معنی : بساک <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) بساک

معنی : بساک معانی دیگر : (گیاه شناسی) بساک

anther

<hr> معنی : لانه مور، مورتپه <hr> معانی دیگر : تپه ی کوچک دور سوراخ مورچه، مورتل، خاکریزی که مور هنگام لانه سازی در اطراف لانه خود ایجاد میکند، چال مورچه

معنی : لانه مور، مورتپه معانی دیگر : تپه ی کوچک دور سوراخ مورچه، مورتل، خاکریزی که مور هنگام لانه سازی در اطراف لانه خود ایجاد میکند، چال مورچه

anthill

<hr> معنی : جنگ نگار <hr> معانی دیگر : متخصص و متبحر در گلچین قطعات ادبی

معنی : جنگ نگار معانی دیگر : متخصص و متبحر در گلچین قطعات ادبی

anthologist

<hr> معنی : مجموعه، گلچین ادبی، جنگ، منتخبات، منتخبات نظم و نثر <hr> معانی دیگر : مجموعه ای از شعر یا داستان وغیره، گزیده ها

معنی : مجموعه، گلچین ادبی، جنگ، منتخبات، منتخبات نظم و نثر معانی دیگر : مجموعه ای از شعر یا داستان وغیره، گزیده ها

anthology

<hr> معنی : انتراسیت، ذغال سنگ خشک و خالص <hr> معانی دیگر : آنتراسیت (زغالسنگ سخت که حرارت زیاد و شعله و دود کم دارد)

معنی : انتراسیت، ذغال سنگ خشک و خالص معانی دیگر : آنتراسیت (زغالسنگ سخت که حرارت زیاد و شعله و دود کم دارد)

anthracite

<hr> معنی : خراج، سیاه زخم، نوعی سنگ یاقوت <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) سیاه زخم، کفگیرک (که از باسیلی به نام bacillus anthracis ایجاد می شود)، تاول سیاه زخم (blackleg هم می گویند)، طب سیاه زخم

معنی : خراج، سیاه زخم، نوعی سنگ یاقوت معانی دیگر : (جانورشناسی) سیاه زخم، کفگیرک (که از باسیلی به نام bacillus anthracis ایجاد می شود)، تاول سیاه زخم (blackleg هم می گویند)، طب سیاه زخم

anthrax

<hr> معنی : مبحی پیدایش و تکامل بشر <hr> معانی دیگر : شناخت پیدایش و تکامل انسان، مردم زایی (anthropogeny هم می گویند)، مبحک پیدایش و تکامل بشر

معنی : مبحی پیدایش و تکامل بشر معانی دیگر : شناخت پیدایش و تکامل انسان، مردم زایی (anthropogeny هم می گویند)، مبحک پیدایش و تکامل بشر

anthropogenesis

<hr> معنی : علم ساختمان بدن انسان، نژاد شناسی <hr> معانی دیگر : (بخشی از مردم شناسی که با طبقه بندی انسان ها از نظر ویژگی های جسمانی و زبان و غیره سر و کار دارد) انسان نگاری، رشته ای از علم انسان شناسی که درباره تاثیر اوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند

معنی : علم ساختمان بدن انسان، نژاد شناسی معانی دیگر : (بخشی از مردم شناسی که با طبقه بندی انسان ها از نظر ویژگی های جسمانی و زبان و غیره سر و کار دارد) انسان نگاری، رشته ای از علم انسان شناسی که درباره تاثیر اوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند

anthropography

<hr> معنی : میمون، میمون ادم نما، عنتر، شبه انسان <hr> معانی دیگر : انسان نما، انسان مانند، گوریل مانند، مانند میمون انسان نما، نسناس

معنی : میمون، میمون ادم نما، عنتر، شبه انسان معانی دیگر : انسان نما، انسان مانند، گوریل مانند، مانند میمون انسان نما، نسناس

anthropoid

<hr> معنی : وابسته بانسانشناسی، مربوط بطبیعت انسانی <hr> معانی دیگر : وابسته بانسان شناسی، مربوط بطبیعت انسانی

معنی : وابسته بانسانشناسی، مربوط بطبیعت انسانی معانی دیگر : وابسته بانسان شناسی، مربوط بطبیعت انسانی

anthropological

<hr> معنی : انسان شناس <hr> معانی دیگر : مردم شناس

معنی : انسان شناس معانی دیگر : مردم شناس

anthropologist

<hr> معنی : علم انسان شناسی، مبحی روابط انسان با خدا <hr> معانی دیگر : مردم شناسی، مبحک روابط انسان با خدا

معنی : علم انسان شناسی، مبحی روابط انسان با خدا معانی دیگر : مردم شناسی، مبحک روابط انسان با خدا

anthropology

<hr> معنی : شبیه انسان، دارای شکل انسان <hr> معانی دیگر : وابسته به انسان دیسی (یا انسان انگاری)، انسان دیس

معنی : شبیه انسان، دارای شکل انسان معانی دیگر : وابسته به انسان دیسی (یا انسان انگاری)، انسان دیس

anthropomorphic

<hr> معنی : قالی شدن جنبه انسانی برای خدا، تصور شخصیت انسانی برای چیزی <hr> معانی دیگر : (قائل شدن خصوصیات انسانی برای خدا یا حیوان یا اجسام) انسان پنداری، انسان انگاری، قائل شدن جنبه انسانی برای خدا

معنی : قالی شدن جنبه انسانی برای خدا، تصور شخصیت انسانی برای چیزی معانی دیگر : (قائل شدن خصوصیات انسانی برای خدا یا حیوان یا اجسام) انسان پنداری، انسان انگاری، قائل شدن جنبه انسانی برای خدا

anthropomorphism

<hr> معنی : مربوط به ادم خواری، وحشی، تغذیه کننده از گوشت انسان <hr> معانی دیگر : مربوط به ادم خواری، تغذیه کننده از گوشت انسان

معنی : مربوط به ادم خواری، وحشی، تغذیه کننده از گوشت انسان معانی دیگر : مربوط به ادم خواری، تغذیه کننده از گوشت انسان

anthropophagous

<hr> معنی : ادم خواری <hr> معانی دیگر : انسان خواری، آدم خوری

معنی : ادم خواری معانی دیگر : انسان خواری، آدم خوری

anthropophagy

<hr> معنی : مردم گریزی <hr> معانی دیگر : روانشناسى : انسان هراسى

معنی : مردم گریزی معانی دیگر : روانشناسى : انسان هراسى

anthropophobia

<hr> معنی : مخالف <hr> معانی دیگر : (عامیانه) مخالف، برضد، پاد، پیشوند: ضد، روبرو، مقابل [antilabor و antidote و antislavery]، علیه

معنی : مخالف معانی دیگر : (عامیانه) مخالف، برضد، پاد، پیشوند: ضد، روبرو، مقابل [antilabor و antidote و antislavery]، علیه

anti

<hr> معنی : ضد هوابرد، ضد حملات هوایی <hr> معانی دیگر : (ارتش) ضد هوایی، پدافند هوایی، اسلحه ضد هوایی، ضدهواپیما

معنی : ضد هوابرد، ضد حملات هوایی معانی دیگر : (ارتش) ضد هوایی، پدافند هوایی، اسلحه ضد هوایی، ضدهواپیما

antiaircraft

<hr> معنی : پادزی، مانع ایجاد لطمه بزندگی، مربوط به انتی بیوزیس، جلوگیری کننده از صدمه به حیات <hr> معانی دیگر : آنتی بیوتیک، (داروسازی) داروی پادزی یا آنتی بیوتیک (مانند پنی سیلین)، مربوط به انتی انتی بیوزیس، ماده ای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعککشتن میکربهای دیگر میشود

معنی : پادزی، مانع ایجاد لطمه بزندگی، مربوط به انتی بیوزیس، جلوگیری کننده از صدمه به حیات معانی دیگر : آنتی بیوتیک، (داروسازی) داروی پادزی یا آنتی بیوتیک (مانند پنی سیلین)، مربوط به انتی انتی بیوزیس، ماده ای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعککشتن میکربهای دیگر میشود

antibiotic

<hr> معنی : پادتن <hr> معانی دیگر : (فیزیولژی) پادتن، آنتی بادی (immunoglobulin هم می گویند)

معنی : پادتن معانی دیگر : (فیزیولژی) پادتن، آنتی بادی (immunoglobulin هم می گویند)

antibody

<hr> معنی : وضع غریب و مضحک، مسخره، غریب و عجیب، بی تناسب <hr> معانی دیگر : عجیب و غریب (antick هم می نویسند)، دلقک بازی، شوخی خرکی، (قدیمی)، عجیب و مضحک، توبازی رفتن، بازی درآوردن

معنی : وضع غریب و مضحک، مسخره، غریب و عجیب، بی تناسب معانی دیگر : عجیب و غریب (antick هم می نویسند)، دلقک بازی، شوخی خرکی، (قدیمی)، عجیب و مضحک، توبازی رفتن، بازی درآوردن

antic

<hr> معنی : دجال <hr> معانی دیگر : مخالف عیسی مسیح، بی ایمان به عیسی، مسیحی دروغین، ضد مسیح

معنی : دجال معانی دیگر : مخالف عیسی مسیح، بی ایمان به عیسی، مسیحی دروغین، ضد مسیح

antichrist

<hr> معنی : پیش بینی کننده، امیدوار، ابستن، بار دار <hr> معانی دیگر : چشم براه، منتظر

معنی : پیش بینی کننده، امیدوار، ابستن، بار دار معانی دیگر : چشم براه، منتظر

anticipant

<hr> معنی : پیش بینی کردن، جلوانداختن، پیشدستی کردن، سبقت جستن، انتظار داشتن، پیش گرفتن بر، سبقت جستن بر <hr> معانی دیگر : پیشگیری کردن، تقدم داشتن بر، جلو بودن، (قبل از موعد) مورد استفاده قرار دادن، پیش خور کردن، (موعد چیزی را) پیش انداختن، تسریع کردن، (قبل از موعد) پرداختن، (پیش از وقت درباره ی چیزی) حرف زدن یا اقدام کردن

معنی : پیش بینی کردن، جلوانداختن، پیشدستی کردن، سبقت جستن، انتظار داشتن، پیش گرفتن بر، سبقت جستن بر معانی دیگر : پیشگیری کردن، تقدم داشتن بر، جلو بودن، (قبل از موعد) مورد استفاده قرار دادن، پیش خور کردن، (موعد چیزی را) پیش انداختن، تسریع کردن، (قبل از موعد) پرداختن، (پیش از وقت درباره ی چیزی) حرف زد

anticipate

<hr> معنی : پیش بینی، انتظار، پیشدستی، وقوع قبل از موعد مقرر <hr> معانی دیگر : پیش نگری، چشم به راهی، پیشگیری، آینده نگری، غیب بینی، پیش دانی، (حقوق - اقتصاد) پرداخت یا برداشت پیش از موعد، وقوع پیش از زمان مقرر، (موسیقی) نواختن نت قبل از ((آکورد)) آن، سبقت

معنی : پیش بینی، انتظار، پیشدستی، وقوع قبل از موعد مقرر معانی دیگر : پیش نگری، چشم به راهی، پیشگیری، آینده نگری، غیب بینی، پیش دانی، (حقوق - اقتصاد) پرداخت یا برداشت پیش از موعد، وقوع پیش از زمان مقرر، (موسیقی) نواختن نت قبل از ((آکورد)) آن، سبقت

anticipation

<hr> معنی : مقدماتی <hr> معانی دیگر : پیش نگرانه، پیش بینانه، با چشم براهی، با پیشدستی، پیشگرا، پیشگرا anticipatory pleasure لذت متصور، لذت پیشگرایانه

معنی : مقدماتی معانی دیگر : پیش نگرانه، پیش بینانه، با چشم براهی، با پیشدستی، پیشگرا، پیشگرا anticipatory pleasure لذت متصور، لذت پیشگرایانه

anticipatory

<hr> معنی : پاداوجی، مربوط به بیان قهقرایی، خلاف انتظاری <hr> معانی دیگر : مانند یا وابسته به پاد اوج (یا ضد اوج)، نزولی، وابسته به سقوط

معنی : پاداوجی، مربوط به بیان قهقرایی، خلاف انتظاری معانی دیگر : مانند یا وابسته به پاد اوج (یا ضد اوج)، نزولی، وابسته به سقوط

anticlimactic

<hr> معنی : بیان قهقرایی، پاداوج <hr> معانی دیگر : افت، نزول، سقوط، نومیدی، یاس، بیان قهقرایی مثل gt; زنم مرد، مالم رابردند و سگم هم گم شد lt;، بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود، بیان قهقرایی نمودن

معنی : بیان قهقرایی، پاداوج معانی دیگر : افت، نزول، سقوط، نومیدی، یاس، بیان قهقرایی مثل gt; زنم مرد، مالم رابردند و سگم هم گم شد lt;، بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود، بیان قهقرایی نمودن

anticlimax

<hr> معنی : پادبند، مانع انعقاد خون، داروی ضد انعقاد خون <hr> معانی دیگر : (داروسازی) ضد انعقاد خون، طب مانع انعقاد خون

معنی : پادبند، مانع انعقاد خون، داروی ضد انعقاد خون معانی دیگر : (داروسازی) ضد انعقاد خون، طب مانع انعقاد خون

anticoagulant

<hr> معنی : گردباد هوایی، واچرخه <hr> معانی دیگر : (هواشناسی - بادهای چرخنده که ناحیه ی بزرگی را فرا گرفته و معمولا با فشار بارومتری همراه هستند) واچرخند

معنی : گردباد هوایی، واچرخه معانی دیگر : (هواشناسی - بادهای چرخنده که ناحیه ی بزرگی را فرا گرفته و معمولا با فشار بارومتری همراه هستند) واچرخند

anticyclone

<hr> معنی : پادزهری، دارای خاصیت پادزهری <hr> معانی دیگر : پادزهری، دارای خاصیت پادزهری

معنی : پادزهری، دارای خاصیت پادزهری معانی دیگر : پادزهری، دارای خاصیت پادزهری

antidotal

<hr> معنی : پادزهر، ضد سم، پازهر، تریاق <hr> معانی دیگر : (داروسازی) پادزهر، نوشدارو، علاج همه ی دردها، راه حل

معنی : پادزهر، ضد سم، پازهر، تریاق معانی دیگر : (داروسازی) پادزهر، نوشدارو، علاج همه ی دردها، راه حل

antidote

<hr> معنی : ضد یخ، مادهء ضد یخ <hr> معانی دیگر : آبگونه ی ضد یخ، پاد یخ، ماده ء ضد ی

معنی : ضد یخ، مادهء ضد یخ معانی دیگر : آبگونه ی ضد یخ، پاد یخ، ماده ء ضد ی

antifreeze

<hr> معنی : پادگن، پادزا، مواد تولید کنندهء پادتن <hr> معانی دیگر : (فیزیولژی) پادگن، ماده ای که در بدن ایجاد عکس العمل علیه خودش میکند

معنی : پادگن، پادزا، مواد تولید کنندهء پادتن معانی دیگر : (فیزیولژی) پادگن، ماده ای که در بدن ایجاد عکس العمل علیه خودش میکند

antigen

<hr> معنی : روغن موتور، ضد ضربه <hr> معانی دیگر : محلول ضد ضربه (که به سوخت اتومبیل می افزایند)، علوم هوایى : ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار و احتراق نامنظم ان را کاهش میدهد

معنی : روغن موتور، ضد ضربه معانی دیگر : محلول ضد ضربه (که به سوخت اتومبیل می افزایند)، علوم هوایى : ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار و احتراق نامنظم ان را کاهش میدهد

antiknock

<hr> معنی : متمم لگاریتم، جیب وظل، متمم جیب <hr> معانی دیگر : (ریاضی) پادلگاریتم، آنتی لگاریتم

معنی : متمم لگاریتم، جیب وظل، متمم جیب معانی دیگر : (ریاضی) پادلگاریتم، آنتی لگاریتم

antilogarithm

<hr> معنی : رویهء صندلی، روکش مبل و صندلی <hr> معانی دیگر : روکش دسته یا پشتی صندلی و غیره، رومبلی

معنی : رویهء صندلی، روکش مبل و صندلی معانی دیگر : روکش دسته یا پشتی صندلی و غیره، رومبلی

antimacassar

<hr> معنی : ضد مغناطیسی <hr> معانی دیگر : ضد مغناطیس، پاد آهنربا

معنی : ضد مغناطیسی معانی دیگر : ضد مغناطیس، پاد آهنربا

واژه های حرف "a" - مترادف و متضاد