<hr> معنی : سنگ سرمه، انتیمون، توتیای معدنی <hr> معانی دیگر : (شیمی - فلزشناسی) آنتیموان (عنصر شیمیایی نقره فام و زودشکن و دارای ساختمانی بلورین - نشان آن: sb، وزن اتمی: 121/75، شماره ی اتمی: 51، نقطه ی گداز: 630/5c)

معنی : سنگ سرمه، انتیمون، توتیای معدنی معانی دیگر : (شیمی - فلزشناسی) آنتیموان (عنصر شیمیایی نقره فام و زودشکن و دارای ساختمانی بلورین - نشان آن: sb، وزن اتمی: 121/75، شماره ی اتمی: 51، نقطه ی گداز: 630/5c)

antimony

<hr> معنی : اظهار مخالف، تناقض دو قانون یا دو اصل <hr> معانی دیگر : تضاد (دو قانون یا اصل و غیره)، تناقض (عقلانی یا معنوی)، پادبود، پادشناسی، تناق­ دو قانون یا دو اصل

معنی : اظهار مخالف، تناقض دو قانون یا دو اصل معانی دیگر : تضاد (دو قانون یا اصل و غیره)، تناقض (عقلانی یا معنوی)، پادبود، پادشناسی، تناق­ دو قانون یا دو اصل

antinomy

<hr> معنی : غذای اشتهااور <hr> معانی دیگر : (خوراکپزی) آنتی پاستو، پیش خوراک ایتالیایی، مشتهی

معنی : غذای اشتهااور معانی دیگر : (خوراکپزی) آنتی پاستو، پیش خوراک ایتالیایی، مشتهی

antipasto

<hr> معنی : فاقد تمایل <hr> معانی دیگر : بیزار، پادانگیزگر، ناهمدرد، پادسوهشی

معنی : فاقد تمایل معانی دیگر : بیزار، پادانگیزگر، ناهمدرد، پادسوهشی

antipathetic

<hr> معنی : انزجار، احساس مخالف، نا سازگاری <hr> معانی دیگر : بیزاری، پادسوهش، پادانگیزه، ناهمدردی، چیز یا شخص مورد بیزاری

معنی : انزجار، احساس مخالف، نا سازگاری معانی دیگر : بیزاری، پادسوهش، پادانگیزه، ناهمدردی، چیز یا شخص مورد بیزاری

antipathy

<hr> معنی : سرود برگردان <hr> معانی دیگر : (کلیسا - سرودی که به طور متناوب توسط دو گروه خواننده اجرا می شود)، سرود متناوب، سرود تهلیلی، سرود دو آهنگی، سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دسته ءدیگر خوانده میشود

معنی : سرود برگردان معانی دیگر : (کلیسا - سرودی که به طور متناوب توسط دو گروه خواننده اجرا می شود)، سرود متناوب، سرود تهلیلی، سرود دو آهنگی، سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دسته ءدیگر خوانده میشود

antiphon

<hr> معنی : جواب، تهلیل خوانی، سرود تهلیلی، انعکاس یا جواب سرود و موسیقی <hr> معانی دیگر : (موسیقی)، تقابل اصوات، تهلیل آواها، همسازی پادآهنگی، سرود متناوب، پاسخ یا پژواک

معنی : جواب، تهلیل خوانی، سرود تهلیلی، انعکاس یا جواب سرود و موسیقی معانی دیگر : (موسیقی)، تقابل اصوات، تهلیل آواها، همسازی پادآهنگی، سرود متناوب، پاسخ یا پژواک

antiphony

<hr> معنی : مخالف، مربوط به ساکنین ینگی دنیا، واقع در طرف مقابل زمین <hr> معانی دیگر : مستقیما، متقاطر

معنی : مخالف، مربوط به ساکنین ینگی دنیا، واقع در طرف مقابل زمین معانی دیگر : مستقیما، متقاطر

antipodal

<hr> معنی : نقطهء مقابل یا متقاطر <hr> معانی دیگر : مفرد رجوع شود به: antipodes، pl نقطه ء مقابل یا متقاطر

معنی : نقطهء مقابل یا متقاطر معانی دیگر : مفرد رجوع شود به: antipodes، pl نقطه ء مقابل یا متقاطر

antipode

<hr> معنی : باستانی، وابسته بقدیم <hr> معانی دیگر : وابسته به عتیقه ها و آثار باستانی، وابسته به عتیقه شناسان، وابسته به کتاب های قدیمی و بهادار، عتیقه شناس

معنی : باستانی، وابسته بقدیم معانی دیگر : وابسته به عتیقه ها و آثار باستانی، وابسته به عتیقه شناسان، وابسته به کتاب های قدیمی و بهادار، عتیقه شناس

antiquarian

<hr> معنی : عتیقه شناس <hr> معانی دیگر : باستان جو، عقیقه جو

معنی : عتیقه شناس معانی دیگر : باستان جو، عقیقه جو

antiquary

<hr> معنی : متروک، منسوخ، قدیمی، کهنه <hr> معانی دیگر : مهجور، چیزی که دیگر به درد نمی خورد، قدیمی ماب، امل، از مد افتاده، مال عهد دقیانوس، سالخورده، کهن، منسو

معنی : متروک، منسوخ، قدیمی، کهنه معانی دیگر : مهجور، چیزی که دیگر به درد نمی خورد، قدیمی ماب، امل، از مد افتاده، مال عهد دقیانوس، سالخورده، کهن، منسو

antiquated

<hr> معنی : عتیقه، کهنه، باستانی، عتیق <hr> معانی دیگر : آنتیک، اثر قدیمی، کهن، سالخورده، قدیمی ماب، کهنه مسلک، از مد افتاده، بی رواج، دیروزین، به سبک عتیقه های دوران باستان، سبک کلاسیک، وابسته به عتیقه و عتیقه شناسی، (مبل و ظروف نقره و غیره) از صد سال کهنه تر، عتیقه نما کردن، کهنه نما کردن

معنی : عتیقه، کهنه، باستانی، عتیق معانی دیگر : آنتیک، اثر قدیمی، کهن، سالخورده، قدیمی ماب، کهنه مسلک، از مد افتاده، بی رواج، دیروزین، به سبک عتیقه های دوران باستان، سبک کلاسیک، وابسته به عتیقه و عتیقه شناسی، (مبل و ظروف نقره و غیره) از صد سال کهنه تر، عتیقه نما کردن، کهنه نما کردن

antique

<hr> معنی : قدمت، روزگار باستان، عهد عتیق <hr> معانی دیگر : کهنگی، عتیقه بودن، کهنسالی، مردمان عهد عتیق، باستانیان، قدیمی ها، پیشینیان، (درجمع) آثار عهد عتیق (بناها و آثار هنری و غیره)، تاریخ باستان (به ویژه پیش از قرون وسطی)

معنی : قدمت، روزگار باستان، عهد عتیق معانی دیگر : کهنگی، عتیقه بودن، کهنسالی، مردمان عهد عتیق، باستانیان، قدیمی ها، پیشینیان، (درجمع) آثار عهد عتیق (بناها و آثار هنری و غیره)، تاریخ باستان (به ویژه پیش از قرون وسطی)

antiquity

<hr> معنی : ضد عفونی برای عمل جراحی، دوای ضد عفونی، پادگند، ضد عفونی برای عمل جراحی، ضد عفونی، گندزدا، تمیز و پاکیزه، پلشت بر، جداگانه <hr> معانی دیگر : پادریم، پلشت زدا، نادرگیر در زندگی و مسایل آن، بی بو و خاصیت، کاربرد گندزدا، گندزدایی شده، ضد عفونی شده، پلشت زدایی شده، بسیار پاک و مرتب، مشخص

معنی : ضد عفونی برای عمل جراحی، دوای ضد عفونی، پادگند، ضد عفونی برای عمل جراحی، ضد عفونی، گندزدا، تمیز و پاکیزه، پلشت بر، جداگانه معانی دیگر : پادریم، پلشت زدا، نادرگیر در زندگی و مسایل آن، بی بو و خاصیت، کاربرد گندزدا، گندزدایی شده، ضد عفونی شده، پلشت زدایی شده، بسیار پاک و مرتب، مشخص

antiseptic

<hr> معنی : سرم حاوی پادتن <hr> معانی دیگر : (داروسازی - پزشکی - سرم حاوی پادتن های موثر علیه یک یا چند پادگن) پادپیماب، ضد سرم

معنی : سرم حاوی پادتن معانی دیگر : (داروسازی - پزشکی - سرم حاوی پادتن های موثر علیه یک یا چند پادگن) پادپیماب، ضد سرم

antiserum

<hr> معنی : مخالف اجتماع، مخالف اصول اجتماعی، مخل اجتماع، دشمن جامعه <hr> معانی دیگر : گوشه گیر، غیراجتماعی، نامعاشرتی، عزلت گرای، جامعه ستیز

معنی : مخالف اجتماع، مخالف اصول اجتماعی، مخل اجتماع، دشمن جامعه معانی دیگر : گوشه گیر، غیراجتماعی، نامعاشرتی، عزلت گرای، جامعه ستیز

antisocial

<hr> معنی : ضد انقباض و تشنج، ضد اختلاج <hr> معانی دیگر : داروی ضد اسپاسم، طب ضد انقبا­ و تشنج

معنی : ضد انقباض و تشنج، ضد اختلاج معانی دیگر : داروی ضد اسپاسم، طب ضد انقبا­ و تشنج

antispasmodic

<hr> معنی : ضد زیردریایی <hr> معانی دیگر : مخرب زیردریایی، علوم هوایى : هواپیماى ضد زیردریایى

معنی : ضد زیردریایی معانی دیگر : مخرب زیردریایی، علوم هوایى : هواپیماى ضد زیردریایى

antisubmarine

<hr> معنی : تضاد، ضد و نقیض، تناقض، پادگذاره <hr> معانی دیگر : نقطه ی مقابل، تباین، پانهش، برابر نهاد، پادنهشت، پادنهاد، بخش دوم پادنهاد، pl پادگذاره، ضد و نقی­

معنی : تضاد، ضد و نقیض، تناقض، پادگذاره معانی دیگر : نقطه ی مقابل، تباین، پانهش، برابر نهاد، پادنهشت، پادنهاد، بخش دوم پادنهاد، pl پادگذاره، ضد و نقی­

antithesis

<hr> معنی : متضاد، پادگذارهای، دارای ضد و نقیض <hr> معانی دیگر : دارای ضد و نقی­

معنی : متضاد، پادگذارهای، دارای ضد و نقیض معانی دیگر : دارای ضد و نقی­

antithetic

<hr> معنی : متضاد، پادگذارهای، دارای ضد و نقیض <hr> معانی دیگر : نقطه ی مخالف، مغایر، وابسته به پادنهاد (تضاد یا تباین)، پادنهشتی، پادنهشی، دارای ضد و نقی­

معنی : متضاد، پادگذارهای، دارای ضد و نقیض معانی دیگر : نقطه ی مخالف، مغایر، وابسته به پادنهاد (تضاد یا تباین)، پادنهشتی، پادنهشی، دارای ضد و نقی­

antithetical

<hr> معنی : ضدسم، ضدزهر <hr> معانی دیگر : وابسته به پادزهر، ضد مسمومیت، پادزهرآبه

معنی : ضدسم، ضدزهر معانی دیگر : وابسته به پادزهر، ضد مسمومیت، پادزهرآبه

antitoxic

<hr> معنی : دفع سم، مادهء ضدسم، ضد زهرابه <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) پادتن

معنی : دفع سم، مادهء ضدسم، ضد زهرابه معانی دیگر : (زیست شناسی) پادتن

antitoxin

<hr> معنی : نمونه یا مصداق چیزی، پادگونه، نوع متقابل <hr> معانی دیگر : برابر سنخ، برابر گونه، نوع مقابل، گونه ی ثانوی، پادآزرد، پادمونه

معنی : نمونه یا مصداق چیزی، پادگونه، نوع متقابل معانی دیگر : برابر سنخ، برابر گونه، نوع مقابل، گونه ی ثانوی، پادآزرد، پادمونه

antitype

<hr> معنی : شاخ، شاخ گوزن، شاخ فرعی، انشعاب شاخ <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) شاخ (آهو و گوزن و غیره که هر سال می ریزد و از نو می روید)، هر یک از شاخه های شاخ، شاخک، سرون شاخ، شا&nbsp; گوزن، شا&nbsp; فرعی، انشعاب شا

معنی : شاخ، شاخ گوزن، شاخ فرعی، انشعاب شاخ معانی دیگر : (جانورشناسی) شاخ (آهو و گوزن و غیره که هر سال می ریزد و از نو می روید)، هر یک از شاخه های شاخ، شاخک، سرون شاخ، شا گوزن، شا فرعی، انشعاب شا

antler

<hr> معنی : ضد و نقیض، متضاد، کلمهء متضاد <hr> معانی دیگر : (واژه ای که معنای آن درست مقابل واژه ی دیگر باشد) متضاد، پادواج، ضد و نقی­

معنی : ضد و نقیض، متضاد، کلمهء متضاد معانی دیگر : (واژه ای که معنای آن درست مقابل واژه ی دیگر باشد) متضاد، پادواج، ضد و نقی­

antonym

<hr> معنی : وابسته بکلمه متضاد <hr> معانی دیگر : دارای معنای متضاد، پادواج (antonymic هم می گویند)

معنی : وابسته بکلمه متضاد معانی دیگر : دارای معنای متضاد، پادواج (antonymic هم می گویند)

antonymous

<hr> (خودمانی) دستپاچه، بی صبر، بی صبر he is always antsy before the examinations همیشه پیش از امتحانات کک به تنبانش میافتد

(خودمانی) دستپاچه، بی صبر، بی صبر he is always antsy before the examinations همیشه پیش از امتحانات کک به تنبانش میافتد

antsy

<hr> معنی : مقعد، سوراخ کون، سوراخ مقعد، نشین <hr> معانی دیگر : کون، پیزی، مرز، سورا&nbsp; کون

معنی : مقعد، سوراخ کون، سوراخ مقعد، نشین معانی دیگر : کون، پیزی، مرز، سورا کون

anus

<hr> معنی : سندان، استخوان سندانی <hr> معانی دیگر : روی سندان کوبیدن

معنی : سندان، استخوان سندانی معانی دیگر : روی سندان کوبیدن

anvil

<hr> معنی : سندان <hr> معانی دیگر : استخوان سندانی

معنی : سندان معانی دیگر : استخوان سندانی

anvil bone

<hr> معنی : تمایل، اضطراب، نگرانی، تشویش، دلواپسی، اشتیاق، اندیشه، غم، ارنگ، خوف <hr> معانی دیگر : سرآسیمگی، تلواسه، تاسه (احساس بیم و نگرانی شدید همراه با لرزه و عرق ریزی)، آسیمگی، تاسگی، دلهره، دلشوره، مایه ی نگرانی، اشتیاق (توام با نگرانی)

معنی : تمایل، اضطراب، نگرانی، تشویش، دلواپسی، اشتیاق، اندیشه، غم، ارنگ، خوف معانی دیگر : سرآسیمگی، تلواسه، تاسه (احساس بیم و نگرانی شدید همراه با لرزه و عرق ریزی)، آسیمگی، تاسگی، دلهره، دلشوره، مایه ی نگرانی، اشتیاق (توام با نگرانی)

anxiety

<hr> معنی : بیم ناک، مشتاق، ارزومند، دلواپس، اندیشناک <hr> معانی دیگر : نگران، تاسه، تلواس، مضطرب، مشوش، آسیمه، سرآسیمه، نگران کننده، دلواپس کننده، آسیمگر، تشویش انگیز، خواهان، مایل

معنی : بیم ناک، مشتاق، ارزومند، دلواپس، اندیشناک معانی دیگر : نگران، تاسه، تلواس، مضطرب، مشوش، آسیمه، سرآسیمه، نگران کننده، دلواپس کننده، آسیمگر، تشویش انگیز، خواهان، مایل

anxious

<hr> معنی : مشتاقانه، بطور نگران <hr> معانی دیگر : بطورنگران، مشتاقانه

معنی : مشتاقانه، بطور نگران معانی دیگر : بطورنگران، مشتاقانه

anxiously

<hr> معنی : هر، هیچگونه، هیچ، کدام، چه، هیچ نوع، از نوع، چقدر، چه نوع <hr> معانی دیگر : هر کدام، مقداری، -ی، (کاربرد به عنوان ضمیر)، درجمع در پرسش چه نوع، در جمله ء مثبت هر

معنی : هر، هیچگونه، هیچ، کدام، چه، هیچ نوع، از نوع، چقدر، چه نوع معانی دیگر : هر کدام، مقداری، -ی، (کاربرد به عنوان ضمیر)، درجمع در پرسش چه نوع، در جمله ء مثبت هر

any sacred book

<hr> معنی : کسی، هیچ کس، کسی هرکجا <hr> معانی دیگر : غریق به هر کاهی آویزان می شود، در توفان هر بندری غنیمت است، هرکس، باستار، آدم (مشهور یا مهم و غیره)، در جمله ء منفی و پرسش هیچ کس، کسی در جمله ءمثبت هرکجا

معنی : کسی، هیچ کس، کسی هرکجا معانی دیگر : غریق به هر کاهی آویزان می شود، در توفان هر بندری غنیمت است، هرکس، باستار، آدم (مشهور یا مهم و غیره)، در جمله ء منفی و پرسش هیچ کس، کسی در جمله ءمثبت هرکجا

anybody

<hr> معنی : در هر صورت، بهر حال، بنوعی، بهرجهت <hr> معانی دیگر : هر وسیله ی فرار از خطر (ولو اینکه ناخوشایند باشد)، به هر طریق، به طور سر هم بندی، شورتی وار، الکی

معنی : در هر صورت، بهر حال، بنوعی، بهرجهت معانی دیگر : هر وسیله ی فرار از خطر (ولو اینکه ناخوشایند باشد)، به هر طریق، به طور سر هم بندی، شورتی وار، الکی

anyhow

<hr> معنی : دیگر، بیش از این ها <hr> معانی دیگر : کسی، هرکس، باستار، آدم (مشهور یا مهم و غیره)، اکنون، حال، این روزها (در جمله های منفی)، چیزی، بیشتر، رجوع شود به: anymore، رجوع شود به: anymore چیزی، بیشتر do you have any more to say? حرف دیگری دارید؟ do you want any more tea? باز هم چای میخواهی؟ any more news? دیگر چه خبر؟

معنی : دیگر، بیش از این ها معانی دیگر : کسی، هرکس، باستار، آدم (مشهور یا مهم و غیره)، اکنون، حال، این روزها (در جمله های منفی)، چیزی، بیشتر، رجوع شود به: anymore، رجوع شود به: anymore چیزی، بیشتر do you have any more to say? حرف دیگری دارید؟ do you want any more tea? باز هم چای میخواهی؟ any more new

anymore

<hr> معنی : هر کس، هر چیز، هر شخص معین <hr> معانی دیگر : به هر طریق، در هر صورت، به طور سر هم بندی، شورتی وار، الکی، رجوع شود به: anybody، (عامیانه) با بی دقتی، با شورتی گری، باری به هر جهت، هر یک، هر عدد، هر کدام، هرکس، همه کس، هیچکس

معنی : هر کس، هر چیز، هر شخص معین معانی دیگر : به هر طریق، در هر صورت، به طور سر هم بندی، شورتی وار، الکی، رجوع شود به: anybody، (عامیانه) با بی دقتی، با شورتی گری، باری به هر جهت، هر یک، هر عدد، هر کدام، هرکس، همه کس، هیچکس

anyone

<hr> معنی : هر کس، هر جا <hr> معانی دیگر : اکنون، حال، این روزها (در جمله های منفی)، (عامیانه) در هر جا، به هر مکان (anywhere هم می گویند)

معنی : هر کس، هر جا معانی دیگر : اکنون، حال، این روزها (در جمله های منفی)، (عامیانه) در هر جا، به هر مکان (anywhere هم می گویند)

anyplace

<hr> معنی : صفر، هر چیز، هر چیزی، چیزی، هیچ چیز، هر کار، هیچ کار، ابدا، مه کار چیزی، بر مقدار، بهیچ وجه، چیزی، هیچ <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: anybody، اصلا، به هر صورت، همه کار در جمله ء مثبت چیزی، درپرسش و نفی هیچ چیز، بهراندازه، بهرمقدار

معنی : صفر، هر چیز، هر چیزی، چیزی، هیچ چیز، هر کار، هیچ کار، ابدا، مه کار چیزی، بر مقدار، بهیچ وجه، چیزی، هیچ معانی دیگر : رجوع شود به: anybody، اصلا، به هر صورت، همه کار در جمله ء مثبت چیزی، درپرسش و نفی هیچ چیز، بهراندازه، بهرمقدار

anything

anything small

anytime

<hr> معنی : در هر صورت، بهر حال، بهر اندازه، بهر اندازه که <hr> معانی دیگر : هر اقدامی مجاز است، هیچ محدودیتی وجود ندارد، به هر جهت، با این وجود، از هر راه، به هر طریق، به هر روش، درهرحال

معنی : در هر صورت، بهر حال، بهر اندازه، بهر اندازه که معانی دیگر : هر اقدامی مجاز است، هیچ محدودیتی وجود ندارد، به هر جهت، با این وجود، از هر راه، به هر طریق، به هر روش، درهرحال

anyway

<hr> معنی : هر جا، هر کجا <hr> معانی دیگر : هر کاری که ارزش انجام شدن را دارد ارزش آن را دارد که خوب انجام شود، در هر کجا، به هر کجا، (عامیانه) اصلا

معنی : هر جا، هر کجا معانی دیگر : هر کاری که ارزش انجام شدن را دارد ارزش آن را دارد که خوب انجام شود، در هر کجا، به هر کجا، (عامیانه) اصلا

anywhere

<hr> معنی : هیچ، ابدا، بهیچ وجه <hr> معانی دیگر : تقریبا، اصلا، به هیچ وجه

معنی : هیچ، ابدا، بهیچ وجه معانی دیگر : تقریبا، اصلا، به هیچ وجه

واژه های حرف "a" - مترادف و متضاد