مترادف و متضاد

<hr> معنی : دست، قسمت انتهایی، دست حیوان <hr> معانی دیگر : (بخش پایانی دست مهره داران مثلا کف دست و انگشتان انسان یا مچ و سم پای جلوی چهار پایان) دست، دست سانه

معنی : دست، قسمت انتهایی، دست حیوان معانی دیگر : (بخش پایانی دست مهره داران مثلا کف دست و انگشتان انسان یا مچ و سم پای جلوی چهار پایان) دست، دست سانه

manus

<hr> معنی : نوشته، دست خط، نسخه خطی، کتاب خطی <hr> معانی دیگر : دست نویس (نوشته شده با دست یا ماشین تحریر ولی چاپ نشده)، نسخه ی خطی (و معمولا قدیمی و مربوط به دوران پیش از اختراع چاپ)

معنی : نوشته، دست خط، نسخه خطی، کتاب خطی معانی دیگر : دست نویس (نوشته شده با دست یا ماشین تحریر ولی چاپ نشده)، نسخه ی خطی (و معمولا قدیمی و مربوط به دوران پیش از اختراع چاپ)

manuscript

<hr> معنی : گروه، بسیاری، متعدد، چندین، فراوان، بسیار، زیاد، چندین، بسا، خیلی <hr> معانی دیگر : (چیزهای شمردنی) بسیار، شمار زیاد، (پس از: as یا too) شمار نسبتا زیاد، بیش از حد، به قدری که، جمعیت، جمعی از مردم، عامه، عوام الناس

معنی : گروه، بسیاری، متعدد، چندین، فراوان، بسیار، زیاد، چندین، بسا، خیلی معانی دیگر : (چیزهای شمردنی) بسیار، شمار زیاد، (پس از: as یا too) شمار نسبتا زیاد، بیش از حد، به قدری که، جمعیت، جمعی از مردم، عامه، عوام الناس

many

<hr> معنی : قبایل مائوری زلاند جدید <hr> معانی دیگر : مائوری (بومی زلاندنو)، زبان مائوری (از زبان های پلی نزی)

معنی : قبایل مائوری زلاند جدید معانی دیگر : مائوری (بومی زلاندنو)، زبان مائوری (از زبان های پلی نزی)

maori

<hr> معنی : نقشه، نگاشت، نگاشتن، ترسیم کردن، نقشه کشیدن <hr> معانی دیگر : نقشه کشی کردن، نقشه برداری کردن، (با out) به دقت ترتیب دادن، طرح ریزی کردن، برنامه ریزی کردن، نقشه ی نجومی، نقشه ی ستارگان آسمان، هر چیز نقشه مانند، ترسیم، (خودمانی) چهره، صورت، رخ، اکتشاف کردن، جهان پژوهی کردن، زمینه یابی کردن، مساحی کردن، زمین پیمایی کردن، (ریاضی) نگاشتن، بازنمایی کردن

معنی : نقشه، نگاشت، نگاشتن، ترسیم کردن، نقشه کشیدن معانی دیگر : نقشه کشی کردن، نقشه برداری کردن، (با out) به دقت ترتیب دادن، طرح ریزی کردن، برنامه ریزی کردن، نقشه ی نجومی، نقشه ی ستارگان آسمان، هر چیز نقشه مانند، ترسیم، (خودمانی) چهره، صورت، رخ، اکتشاف کردن، جهان پژوهی کردن، زمینه یابی کردن، مساحی ک

<hr> معنی : افرا، چوب افرا، اچ <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت افرا (جنس acer از خانواده ی maple)، syrup رجوع شود به: maple، طعم شیره ی افرا، وابسته به این طعم، وابسته به افراها (تیره ی aceraceae که دو لپه ای می باشند)

معنی : افرا، چوب افرا، اچ معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت افرا (جنس acer از خانواده ی maple)، syrup رجوع شود به: maple، طعم شیره ی افرا، وابسته به این طعم، وابسته به افراها (تیره ی aceraceae که دو لپه ای می باشند)

maple

<hr> معنی : نگاشت، نقشه برداری <hr> معانی دیگر : (ریاضی) نگاشت، نمایش مطابقه، ترانگاشت، بازنمایی

معنی : نگاشت، نقشه برداری معانی دیگر : (ریاضی) نگاشت، نمایش مطابقه، ترانگاشت، بازنمایی

mapping

<hr> معنی : ماکت، شکل کوچک چیزی <hr> معانی دیگر : ریزمونه، نمونک

معنی : ماکت، شکل کوچک چیزی معانی دیگر : ریزمونه، نمونک

maquette

<hr> معنی : حب السکر <hr> معانی دیگر : بیشه ی درختچه های همیشه سبز (در نواحی دارای آب و هوای مدیترانه ای)

معنی : حب السکر معانی دیگر : بیشه ی درختچه های همیشه سبز (در نواحی دارای آب و هوای مدیترانه ای)

maquis

<hr> معنی : اسیب، معیوب کردن، صدمه زدن، اسیب رساندن، زیان رساندن، ناقص کردن، بی اندام کردن، ضایع کردن <hr> معانی دیگر : خدشه دار کردن، منقص کردن، آسیب زدن، گزند زدن، آکمند کردن، لطمه زدن، (نادر) عیب، نقص، (مهجور) ویران کردن، نابود کردن، (مخفف)، دریایی، وابسته به دریانوردی

معنی : اسیب، معیوب کردن، صدمه زدن، اسیب رساندن، زیان رساندن، ناقص کردن، بی اندام کردن، ضایع کردن معانی دیگر : خدشه دار کردن، منقص کردن، آسیب زدن، گزند زدن، آکمند کردن، لطمه زدن، (نادر) عیب، نقص، (مهجور) ویران کردن، نابود کردن، (مخفف)، دریایی، وابسته به دریانوردی

<hr> معنی : نوعی ابریشم خام، لک لک افریقایی، ادم سبزه یا گندم گون <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) ماربو (لک لک افریقایی که نوک بزرگ و سر بی پر دارد به نام: lepttoptilos crumeniferus)، پرهای نرم این پرنده، نخ ابریشم خام و سفید، پر لک لک، روحانی

معنی : نوعی ابریشم خام، لک لک افریقایی، ادم سبزه یا گندم گون معانی دیگر : (جانورشناسی) ماربو (لک لک افریقایی که نوک بزرگ و سر بی پر دارد به نام: lepttoptilos crumeniferus)، پرهای نرم این پرنده، نخ ابریشم خام و سفید، پر لک لک، روحانی

marabou

<hr> معنی : روحانی، نوعی ابریشم خام، لک لک افریقایی، ادم سبزه یا گندم گون <hr> معانی دیگر : (از عربی: مرابط)، (در افریقای شمالی) راهب، پارسا، مرقد شخص مقدس یا روحانی، پر لک لک

معنی : روحانی، نوعی ابریشم خام، لک لک افریقایی، ادم سبزه یا گندم گون معانی دیگر : (از عربی: مرابط)، (در افریقای شمالی) راهب، پارسا، مرقد شخص مقدس یا روحانی، پر لک لک

marabout

<hr> معنی : عرق البالو <hr> معانی دیگر : ماراسکینو (لیکور قوی و شیرین که از آب آلبالو می سازند)

معنی : عرق البالو معانی دیگر : ماراسکینو (لیکور قوی و شیرین که از آب آلبالو می سازند)

maraschino

<hr> معنی : قارچ کوچک سفید هاگ <hr> معانی دیگر : (پزشکی - به ویژه در کودکان) تحلیل جسمانی، ماراسموس، نزاری (مثلا به واسطه ناتوانی در جذب مواد مغذی)

معنی : قارچ کوچک سفید هاگ معانی دیگر : (پزشکی - به ویژه در کودکان) تحلیل جسمانی، ماراسموس، نزاری (مثلا به واسطه ناتوانی در جذب مواد مغذی)

marasmus

<hr> معنی : مسابقه دو ماراتون، مسابقه دوصحرایی <hr> معانی دیگر : هر مسابقه یا ناورد طولانی، ماراتون (جایگاه پیروزی یونانیان بر ایرانیان - 490 پیش از میلاد)، (ورزش) دوی ماراتون (41/8 کیلومتر یا حدود 26 میل)، دوی استقامت

معنی : مسابقه دو ماراتون، مسابقه دوصحرایی معانی دیگر : هر مسابقه یا ناورد طولانی، ماراتون (جایگاه پیروزی یونانیان بر ایرانیان - 490 پیش از میلاد)، (ورزش) دوی ماراتون (41/8 کیلومتر یا حدود 26 میل)، دوی استقامت

marathon

<hr> معنی : چپاول کردن، غارت کردن، نهب و غارت کردن، بقصد غارت حمله کردن، دله دزدی یا تلاش کردن <hr> معانی دیگر : (در پی چپاول و غارت) پرسه زدن، برتاختن، پی طعمه گشتن، چاپیدن، دستبرد زدن، تاختن و ربودن

معنی : چپاول کردن، غارت کردن، نهب و غارت کردن، بقصد غارت حمله کردن، دله دزدی یا تلاش کردن معانی دیگر : (در پی چپاول و غارت) پرسه زدن، برتاختن، پی طعمه گشتن، چاپیدن، دستبرد زدن، تاختن و ربودن

maraud

<hr> معنی : غارتگر، چپاولگر، خریدار غنائم جنگی <hr> معانی دیگر : غارتگر، چپاولگر

معنی : غارتگر، چپاولگر، خریدار غنائم جنگی معانی دیگر : غارتگر، چپاولگر

marauder

marauding

<hr> معنی : مهره، تیله بازی، تیله، سنگ مرمر، گلوله شیشهای، مرمرنما، مرمری، رنگ ابری زدن، مرمرنماکردن <hr> معانی دیگر : مرمر، مرمرین، از سنگ مرمر، (همانند مرمر) دارای رگه و نقش کردن، دارای نقش مرمری کردن (به ویژه کاغذ و جلد کتاب و شیشه)، (جمع - با فعل مفرد به کار می رود) تیله بازی، هر چیز مرمر مانند (از نظر سختی یا رنگ یا سردی و صافی و غیره)، (گوشت) دارای رگه های سپید چربی بودن یا کردن، نقش مرمری، رگه دار، پگ، تیشله، تشیره

معنی : مهره، تیله بازی، تیله، سنگ مرمر، گلوله شیشهای، مرمرنما، مرمری، رنگ ابری زدن، مرمرنماکردن معانی دیگر : مرمر، مرمرین، از سنگ مرمر، (همانند مرمر) دارای رگه و نقش کردن، دارای نقش مرمری کردن (به ویژه کاغذ و جلد کتاب و شیشه)، (جمع - با فعل مفرد به کار می رود) تیله بازی، هر چیز مرمر مانند (از نظر سخ

marble

<hr> معنی : رنگ مرمری زدن، رنگ ابری کردن <hr> معانی دیگر : (به تقلید از مرمر) رگه دار کردن، مرمری کردن، به رنگ و طرح مرمر درآوردن

معنی : رنگ مرمری زدن، رنگ ابری کردن معانی دیگر : (به تقلید از مرمر) رگه دار کردن، مرمری کردن، به رنگ و طرح مرمر درآوردن

marbleize

<hr> معنی : مرمر کاری <hr> معانی دیگر : ظاهر مرمر مانند، (به ویژه در مورد سه طرف بریده شده ی کتاب) رنگ آمیزی و آرایش با طرح مرمری

معنی : مرمر کاری معانی دیگر : ظاهر مرمر مانند، (به ویژه در مورد سه طرف بریده شده ی کتاب) رنگ آمیزی و آرایش با طرح مرمری

marbling

<hr> معنی : نوعی عرق، تفاله میوجات <hr> معانی دیگر : (در گرفتن آب انگور و پرتقال و غیره) تفاله، تفاله میوه جات

معنی : نوعی عرق، تفاله میوجات معانی دیگر : (در گرفتن آب انگور و پرتقال و غیره) تفاله، تفاله میوه جات

marc

<hr> معنی : روش، راه پیمایی، قدم رو، قدم برداری، گام نظامی، موسیقی نظامی یا مارش، پیش روی، پیشرفت کردن، راهپیمایی کردن، قدم رو کردن، نظامی وار راه رفتن، پیشروی کردن، تاختن بر <hr> معانی دیگر : ماه مارس، ماه مارچ (سومین ماه تقویم فرنگی) (مخفف: mar یا mr یا m)، (با گام های موزون مانند سربازان در رژه حرکت کردن) قدم رو کردن، (در صف) پازدن، رهروی کردن، باوقار و جلال راه رفتن، (پیوسته) پیش رفتن، پازدن، فاصله (که مقدار آن ذکر می شود)، دوری، پیاده روی دراز و خسته کننده، پیشرفت پیوسته، حرکت دایم، (موسیقی) مارش، موسیقی نظامی، پیاده روی و تظاهرات (سیاسی و غیره)، وادار به رفتن کردن، راندن، مرز، سرحد، سرزمین سرحدی (به ویژه اگر مورد منازعه باشد)، (نادر) هم مرز بودن با، سیر

معنی : روش، راه پیمایی، قدم رو، قدم برداری، گام نظامی، موسیقی نظامی یا مارش، پیش روی، پیشرفت کردن، راهپیمایی کردن، قدم رو کردن، نظامی وار راه رفتن، پیشروی کردن، تاختن بر معانی دیگر : ماه مارس، ماه مارچ (سومین ماه تقویم فرنگی) (مخفف: mar یا mr یا m)، (با گام های موزون مانند سربازان در رژه حرکت کردن) 

march

<hr> معنی : رژه رونده، راه پیما <hr> معانی دیگر : رهرو، قدم رو، رونده، ساکن بخش مرزی، مرزنشین

معنی : رژه رونده، راه پیما معانی دیگر : رهرو، قدم رو، رونده، ساکن بخش مرزی، مرزنشین

marcher

marching

<hr> دستور رفتن، فرمان حرکت، حکم عزیمت، فرمان حرکت برای جنگ

دستور رفتن، فرمان حرکت، حکم عزیمت، فرمان حرکت برای جنگ

marching orders

<hr> معنی : کلفت، نوعی گلابی، زوجه مارکی <hr> معانی دیگر : (عنوان اشرافی) مارشنس

معنی : کلفت، نوعی گلابی، زوجه مارکی معانی دیگر : (عنوان اشرافی) مارشنس

marchioness

<hr> معنی : نان شیرینی بادامی، چیز شیرین و لذیذ <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: marzipan

معنی : نان شیرینی بادامی، چیز شیرین و لذیذ معانی دیگر : رجوع شود به: marzipan

marchpane

<hr> معنی : دریا، تاریکی، کابوس، بختک، مادیان <hr> معانی دیگر : ماده اسب (به ویژه از پنج سال به بالا)، (مهجور) روح خبیث (که می گفتند کابوس ایجاد می کند)، عجوزه، جادوگر، مالیخولیا، سودا، در سطح ماه تاریکی

معنی : دریا، تاریکی، کابوس، بختک، مادیان معانی دیگر : ماده اسب (به ویژه از پنج سال به بالا)، (مهجور) روح خبیث (که می گفتند کابوس ایجاد می کند)، عجوزه، جادوگر، مالیخولیا، سودا، در سطح ماه تاریکی

mare

<hr> اختراع قلابی، امید واهی، چیز خوش ظ اهر وبد باط ن، چیز قلابی چیز خوش ظاهر وبد باطن

اختراع قلابی، امید واهی، چیز خوش ظ اهر وبد باط ن، چیز قلابی چیز خوش ظاهر وبد باطن

mare's nest

<hr> معنی : کره گیاهی <hr> معانی دیگر : کره ی نباتی، روغن نباتی (margarin هم می نویسند)، کره تقلیدی، بدل کره

معنی : کره گیاهی معانی دیگر : کره ی نباتی، روغن نباتی (margarin هم می نویسند)، کره تقلیدی، بدل کره

margarine

<hr> معنی : کنار، حاشیه، لبه، حاشیه دار کردن <hr> معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: margin

معنی : کنار، حاشیه، لبه، حاشیه دار کردن معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: margin

marge

<hr> معنی : حاشیه، لبه، کناره، حاشیه کتاب <hr> معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: margin و edge، تفسیر

معنی : حاشیه، لبه، کناره، حاشیه کتاب معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: margin و edge، تفسیر

margent

<hr> معنی : کنار، حد، حاشیه، لبه، تفاوت، بودجه احتیاطی، حاشیه دار کردن <hr> معانی دیگر : کناره، مرز، اختلاف، فرور، نابرابری، ناسانی، (بازرگانی: فرق میان هزینه و قیمت کالای تولید شده و غیره - خرید و فروش سهام و غیره: ودیعه یا پول پرداختی به دلال سهام جهت هزینه های حقوقی و یا تضمین در مقابل ضرر احتمالی - بانکداری و غیره: تفاوت میان مبلغ وام و ارزش روز وثیقه ای که در برابر وام داده شده است - اقتصاد: حداقل درآمد که با آن بتوان به کار ادامه داد) مرهونه، وثیقه، گرویی، وجه الضمان، ارزش، دارایی خالص، ارزش ویژه، حاشیه ی سود، سود ناویژه، تفاوت نرخ، تفاوت مزیت، لبه دار کردن، کناره دار کردن، در لبه یا کناره قرار گرفتن، مرز (چیزی را) تشکیل دادن، حواشی نویسی کردن، در حاشیه ی متن یادداشت نوشتن، کناره نویسی کردن، (گیاه شناسی) لبه ی برگ، (حشره شناسی) لبه ی بال، (روان شناسی) مرز خودآگاهی، لبه ی هشیاری، اندک، مابه التفاوت

معنی : کنار، حد، حاشیه، لبه، تفاوت، بودجه احتیاطی، حاشیه دار کردن معانی دیگر : کناره، مرز، اختلاف، فرور، نابرابری، ناسانی، (بازرگانی: فرق میان هزینه و قیمت کالای تولید شده و غیره - خرید و فروش سهام و غیره: ودیعه یا پول پرداختی به دلال سهام جهت هزینه های حقوقی و یا تضمین در مقابل ضرر احتمالی - بانکدا

margin

<hr> معنی : مرزی، کم، حاشیهای، وابسته به حاشیه <hr> معانی دیگر : نوشته شده یا چاپ شده در حاشیه ی متن یا صفحه، در کنار صفحه، کنارین، نزدیک به کناره یا مرز، سرحدی، (نزدیک به) کمترین حد، حداقل، کمینه، محدود، (اقتصاد) در مرز میان سود و زیان، کم سود، وابسته به کالایی که با حداقل سود تولید یا فروخته می شود، وابسته به کناره یا حاشیه

معنی : مرزی، کم، حاشیهای، وابسته به حاشیه معانی دیگر : نوشته شده یا چاپ شده در حاشیه ی متن یا صفحه، در کنار صفحه، کنارین، نزدیک به کناره یا مرز، سرحدی، (نزدیک به) کمترین حد، حداقل، کمینه، محدود، (اقتصاد) در مرز میان سود و زیان، کم سود، وابسته به کالایی که با حداقل سود تولید یا فروخته می شود، وابسته 

marginal

<hr> معنی : مرز بان، مرز دار <hr> معانی دیگر : (در اصل - آلمان) فرمانده نظامی سرزمین مرزی

معنی : مرز بان، مرز دار معانی دیگر : (در اصل - آلمان) فرمانده نظامی سرزمین مرزی

margrave

<hr> معنی : زن مرزبان <hr> معانی دیگر : (آلمان) زوجه ی مارگراو

معنی : زن مرزبان معانی دیگر : (آلمان) زوجه ی مارگراو

margravine

<hr> معنی : گل مینا، گل داودی، مینای چمنی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: daisy، اسم خاص مونث

معنی : گل مینا، گل داودی، مینای چمنی معانی دیگر : رجوع شود به: daisy، اسم خاص مونث

marguerite

<hr> معنی : مریمی، وابسته به مریم، وابسته بماری <hr> معانی دیگر : اسم خاص مونث (marianne و marianna هم می نویسند)، وابسته به حضرت مریم

معنی : مریمی، وابسته به مریم، وابسته بماری معانی دیگر : اسم خاص مونث (marianne و marianna هم می نویسند)، وابسته به حضرت مریم

marian

<hr> معنی : گل همیشه بهار، گل جعفری <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) گل جعفری (گل های جنس tagetes از گیاهان یک سال زی از خانواده ی composite)، داودی

معنی : گل همیشه بهار، گل جعفری معانی دیگر : (گیاه شناسی) گل جعفری (گل های جنس tagetes از گیاهان یک سال زی از خانواده ی composite)، داودی

marigold

<hr> معنی : ماری جوانا، حشیش، کنف، تنباکوی وحشی بیابانی، بته شاهدانه <hr> معانی دیگر : تنباکوی وحشی بیابانی، بته شاهدانه، کنف، حشیش، ماری جوانا

معنی : ماری جوانا، حشیش، کنف، تنباکوی وحشی بیابانی، بته شاهدانه معانی دیگر : تنباکوی وحشی بیابانی، بته شاهدانه، کنف، حشیش، ماری جوانا

marihuana

marijuana

<hr> معنی : تفرجگاه ساحلی <hr> معانی دیگر : بندرگاه ویژه ی قایق های شخصی و تفریحی، لنگرگاه، لنگرگاه یا حوضچه مخصوص توقف قایق های تفریحی

معنی : تفرجگاه ساحلی معانی دیگر : بندرگاه ویژه ی قایق های شخصی و تفریحی، لنگرگاه، لنگرگاه یا حوضچه مخصوص توقف قایق های تفریحی

marina

<hr> گوشت را (در سرکه یا آبلیمو و غیره) خواباندن، (به گوشت) چاشنی زدن، ژفیدن، ترد کردن گوشت با خیس کردن ان در ماست یا اب لیمووغیره

گوشت را (در سرکه یا آبلیمو و غیره) خواباندن، (به گوشت) چاشنی زدن، ژفیدن، ترد کردن گوشت با خیس کردن ان در ماست یا اب لیمووغیره

marinate

<hr> معنی : تفنگدار دریایی، بحری، وابسته به دریانوردی، دریایی <hr> معانی دیگر : وابسته به دریا و اقیانوس، دریازی، آبزی، دریازاد، وابسته به دریانوردی و کشتیرانی، برای مصرف یا کاربرد در دریا، (امریکا) تفنگ دار دریایی، عضو تفنگ داران دریایی، تکاور(ان) دریایی، ناوهای جنگی، ناوگان بازرگانی، (ارتش) آماده ی عملیات در دریا و خشکی، وابسته به نیروهای دریا خشکی، (نقاشی و عکس برداری) تصویر دریا، تصویر کشتی

معنی : تفنگدار دریایی، بحری، وابسته به دریانوردی، دریایی معانی دیگر : وابسته به دریا و اقیانوس، دریازی، آبزی، دریازاد، وابسته به دریانوردی و کشتیرانی، برای مصرف یا کاربرد در دریا، (امریکا) تفنگ دار دریایی، عضو تفنگ داران دریایی، تکاور(ان) دریایی، ناوهای جنگی، ناوگان بازرگانی، (ارتش) آماده ی عملیات د

marine

<hr> معنی : ملوان، ملاح، دریا نورد، کشتیران <hr> معانی دیگر : ناوی

معنی : ملوان، ملاح، دریا نورد، کشتیران معانی دیگر : ناوی

mariner

<hr> معنی : عروسک خیمه شب بازی، نوعی مرغابی <hr> معانی دیگر : عروسک خیمه شب بازی، نوعی مرغابی

معنی : عروسک خیمه شب بازی، نوعی مرغابی معانی دیگر : عروسک خیمه شب بازی، نوعی مرغابی

marionette

<hr> معنی : زوجی، ازدواجی، نکاحی، شوهری <hr> معانی دیگر : وابسته به زناشویی، زن و شوهری

معنی : زوجی، ازدواجی، نکاحی، شوهری معانی دیگر : وابسته به زناشویی، زن و شوهری

واژه های حرف "m" - مترادف و متضاد