<hr> معنی : تند، سرد، گزنده <hr> معانی دیگر : گاز گیر، نیشگون گیر، گیرانداز، (به ویژه هوا) سرد، سوز دار

معنی : تند، سرد، گزنده معانی دیگر : گاز گیر، نیشگون گیر، گیرانداز، (به ویژه هوا) سرد، سوز دار

nipping

<hr> معنی : نوک پستان، نوک غده، پستانک مخصوص شیربچه، از نوک پستان خوردن <hr> معانی دیگر : نوک پستان (teat و mammilla هم می گویند)، (شیشه ی شیر بچه) سر شیشه، پستانک، هر چیز پستانک مانند: (مکانیک) گریس خور، پستونک، افشانک

معنی : نوک پستان، نوک غده، پستانک مخصوص شیربچه، از نوک پستان خوردن معانی دیگر : نوک پستان (teat و mammilla هم می گویند)، (شیشه ی شیر بچه) سر شیشه، پستانک، هر چیز پستانک مانند: (مکانیک) گریس خور، پستونک، افشانک

nipple

<hr> معنی : ژاپنی، زبان ژاپنی، زبان ژاپونی، ژاپنی <hr> معانی دیگر : اهل کشور ژاپن

معنی : ژاپنی، زبان ژاپنی، زبان ژاپونی، ژاپنی معانی دیگر : اهل کشور ژاپن

nipponese

<hr> معنی : زننده، چالاک، تند و تیز <hr> معانی دیگر : نیشگون گیر، گازگیر، گیرانداز، گزنده، (سرما) سوزدار، طعنه امیز، سوزش دار

معنی : زننده، چالاک، تند و تیز معانی دیگر : نیشگون گیر، گازگیر، گیرانداز، گزنده، (سرما) سوزدار، طعنه امیز، سوزش دار

nippy

<hr> (آیین هندو) نیروانا (پایان دوره های وجود و بازگشت به بودا)، فنا، (آیین بودا) رستگاری در اثر از بین بردن خواسته ها و شهوات و ادغام روح در روح کل، سعادت کامل

(آیین هندو) نیروانا (پایان دوره های وجود و بازگشت به بودا)، فنا، (آیین بودا) رستگاری در اثر از بین بردن خواسته ها و شهوات و ادغام روح در روح کل، سعادت کامل

nirvana

<hr> معنی : تمایل، تقلا، اراده <hr> معانی دیگر : کوشش، تنش، فحل شدن، میل جنسی موسمی

معنی : تمایل، تقلا، اراده معانی دیگر : کوشش، تنش، فحل شدن، میل جنسی موسمی

nisus

<hr> معنی : نیترات سدیم، شوره اشنان <hr> معانی دیگر : (شیمـی)، رجوع شود به: potassium nitrate

معنی : نیترات سدیم، شوره اشنان معانی دیگر : (شیمـی)، رجوع شود به: potassium nitrate

niter

<hr> معنی : براق، روشن، شفاف <hr> معانی دیگر : روشن، براق، شفاف

معنی : براق، روشن، شفاف معانی دیگر : روشن، براق، شفاف

nitid

<hr> معنی : نیترات، شوره، نیترات سدیم یا پتاسیم، نمک معدنی یا نمک الی جوهر شوره، به نیترات تبدیل کردن <hr> معانی دیگر : (شیمی)، نیترات (ملح اسید نیتریک دارای بنیان no3 )، نیترات پتاسیم یا نیترات سدیم (که کود شیمیایی هستند)

معنی : نیترات، شوره، نیترات سدیم یا پتاسیم، نمک معدنی یا نمک الی جوهر شوره، به نیترات تبدیل کردن معانی دیگر : (شیمی)، نیترات (ملح اسید نیتریک دارای بنیان no3 )، نیترات پتاسیم یا نیترات سدیم (که کود شیمیایی هستند)

nitrate

<hr> معنی : نیترات سدیم، شوره اشنان <hr> معانی دیگر : niter ش

معنی : نیترات سدیم، شوره اشنان معانی دیگر : niter ش

nitre

<hr> معنی : دارای نیتروژن با ظرفیت بالا <hr> معانی دیگر : (شیمی) وابسته به یا دارای نیتروژن، نیتروژنی، نیتریک

معنی : دارای نیتروژن با ظرفیت بالا معانی دیگر : (شیمی) وابسته به یا دارای نیتروژن، نیتروژنی، نیتریک

nitric

<hr> معنی : نیتروژن، ازت <hr> معانی دیگر : (شیمی) ازت، نیتروژن (عنصر شیمیایی بی بو و بی مزه و بی رنگ که چهار پنجم اتمسفر را تشکیل میدهد- نشان: n، وزن اتمی: 14/0067، شماره ی اتمی: 7، چگالی: 1/2506g/lit، نقطه ی گداز: -209/9c، نقطه ی جوش: -195/8c)

معنی : نیتروژن، ازت معانی دیگر : (شیمی) ازت، نیتروژن (عنصر شیمیایی بی بو و بی مزه و بی رنگ که چهار پنجم اتمسفر را تشکیل میدهد- نشان: n، وزن اتمی: 14/0067، شماره ی اتمی: 7، چگالی: 1/2506g/lit، نقطه ی گداز: -209/9c، نقطه ی جوش: -195/8c)

nitrogen

<hr> معنی : ترکیب روغنی سنگین بفرمول <hr> معانی دیگر : ترکیب روغنی سنگین بفرمول 3 no2 o h5 c3 <hr> nitroglycerin(e) نیترو گلسیرین، آبگونه قابل انفجارکه از ترکیب گلسیرین با جوهرباشد

معنی : ترکیب روغنی سنگین بفرمول معانی دیگر : ترکیب روغنی سنگین بفرمول 3 no2 o h5 c3 nitroglycerin(e) نیترو گلسیرین، آبگونه قابل انفجارکه از ترکیب گلسیرین با جوهرباشد

nitroglycerin

<hr> معنی : شوره دار، دارای شوره، دارای نیتروژن با طرفیت پایین <hr> معانی دیگر : (شیمی)، وابسته به یا دارای نیترniter

معنی : شوره دار، دارای شوره، دارای نیتروژن با طرفیت پایین معانی دیگر : (شیمی)، وابسته به یا دارای نیترniter

nitrous

nitty-gritty

<hr> بی عقل، ابله، احمق، نابخرد، خنگ، ادم پریشان حواس، ادم کله خشک و احمق

بی عقل، ابله، احمق، نابخرد، خنگ، ادم پریشان حواس، ادم کله خشک و احمق

nitwit

<hr> معنی : هیچ، هیچ کس، حوری دریایی، رای مخالف دادن، وتو کردن، اصلا، بهیچ وجه <hr> معانی دیگر : (افسانه ی ژرمنی) روح دریایی، شبح آب، (خودمانی) نه، نه خیر، (ندا) بس کن !، بس است !، ایست !، (خودمانی) هیچ، (خودمانی) مخالفت کردن، نفی کردن، پایان دادن، بس کردن، ابدا، به هیچ وجه، (ندا) مخالفم !، اجازه نمی دهم !، رد می کنم !، ردی، امتناع، خودداری، منع کردن

معنی : هیچ، هیچ کس، حوری دریایی، رای مخالف دادن، وتو کردن، اصلا، بهیچ وجه معانی دیگر : (افسانه ی ژرمنی) روح دریایی، شبح آب، (خودمانی) نه، نه خیر، (ندا) بس کن !، بس است !، ایست !، (خودمانی) هیچ، (خودمانی) مخالفت کردن، نفی کردن، پایان دادن، بس کردن، ابدا، به هیچ وجه، (ندا) مخالفم !، اجازه نمی دهم !، ر

<hr> معنی : پاسخ نه، ابدا، نه خیر، خیر <hr> معانی دیگر : مخفف:، شمال، شمالی، نه (پاسخ منفی - در برابر: آری یا بله yes)، هیچ (نشان منفی)، دیگر نه، به هیچ وجه، اصلا، رای منفی، نه گویی، جواب رد، (نمایش سنتی ژاپن) نو، (شیمی) نشان نوبلیم nobelium، adv : پاس&nbsp; نه، منفی، مخالف، پاسخ نه، منفی، مخالف، خیر، ابدا

معنی : پاسخ نه، ابدا، نه خیر، خیر معانی دیگر : مخفف:، شمال، شمالی، نه (پاسخ منفی - در برابر: آری یا بله yes)، هیچ (نشان منفی)، دیگر نه، به هیچ وجه، اصلا، رای منفی، نه گویی، جواب رد، (نمایش سنتی ژاپن) نو، (شیمی) نشان نوبلیم nobelium، adv : پاس نه، منفی، مخالف، پاسخ نه، منفی، مخالف، خیر، ابدا

<hr> معنی : هیچ کس <hr> معانی دیگر : هیچ نفر

معنی : هیچ کس معانی دیگر : هیچ نفر

no one

no time to lose

<hr> معنی : نوح پیغمبر <hr> معانی دیگر : اسم خاص مذکر

معنی : نوح پیغمبر معانی دیگر : اسم خاص مذکر

noah

<hr> معنی : سر، قلنبه، ضربت بر سر، دستیگره، کسیکه از طبقات بالاباشد <hr> معانی دیگر : (خودمانی) سر، کله، (انگلیس - خودمانی) پول دار، با نفوذ، کله گنده، سرجنبان

معنی : سر، قلنبه، ضربت بر سر، دستیگره، کسیکه از طبقات بالاباشد معانی دیگر : (خودمانی) سر، کله، (انگلیس - خودمانی) پول دار، با نفوذ، کله گنده، سرجنبان

<hr> معنی : سرقت کردن، جر زدن، بطرف خود اوردن، طرفدار خود کردن، سو استفاده کردن، تقلب کردن <hr> معانی دیگر : (انگلیس - خودمانی)، (در مسابقه ی اسبدوانی) اسب را چیز خورکردن یا دارو دادن (تا بازنده شود)، با تقلب بردن

معنی : سرقت کردن، جر زدن، بطرف خود اوردن، طرفدار خود کردن، سو استفاده کردن، تقلب کردن معانی دیگر : (انگلیس - خودمانی)، (در مسابقه ی اسبدوانی) اسب را چیز خورکردن یا دارو دادن (تا بازنده شود)، با تقلب بردن

nobble

<hr> معنی : قلنبه، عالی، درجه یک، خیلی شیک، اعلی <hr> معانی دیگر : (انگلیس - خودمانی) شیک، مال پول دارها، وابسته به کله گنده های اجتماع، ظریف

معنی : قلنبه، عالی، درجه یک، خیلی شیک، اعلی معانی دیگر : (انگلیس - خودمانی) شیک، مال پول دارها، وابسته به کله گنده های اجتماع، ظریف

nobby

<hr> معنی : جایزه نوبل <hr> معانی دیگر : جایزه نوبل

معنی : جایزه نوبل معانی دیگر : جایزه نوبل

nobel prize

<hr> معنی : نجابت، علو، اصالت خانوادگی، طبقه نجبا <hr> معانی دیگر : شرف، شرافت، شرافتمندی، بزرگ منشی، بزرگواری، اصالت، خوبی، نیکی، برتری، ارزشمندی، جلال، شکوه، عظمت، اشرافیت، اشرافیون، نجبا، برجستگی، ناموری، نیک نامی

معنی : نجابت، علو، اصالت خانوادگی، طبقه نجبا معانی دیگر : شرف، شرافت، شرافتمندی، بزرگ منشی، بزرگواری، اصالت، خوبی، نیکی، برتری، ارزشمندی، جلال، شکوه، عظمت، اشرافیت، اشرافیون، نجبا، برجستگی، ناموری، نیک نامی

nobility

<hr> معنی : اشرافی، سخاوتمند، نجیب، اصیل، ازاده، خاص، با شکوه، خوش طینت، شریف، خوش ذات <hr> معانی دیگر : والامنش، شرافتمند، ارجمند، بزرگ منش، بزرگوار، برجسته، نامور، شهره، نیکنام، خوشنام، عالی، برتر، خیلی خوب، اعلا، مجلل، پر جلال، شکوهمند، پرشکوه، باعظمت، معظم، نجیب زاده، فرزانه، پاک نژاد، اشراف زاده، بزرگزاده، والاگهر، (شیمی - در مورد برخی فلزات مانند طلا و برخی گازها مانند هلیم) نجیب، بدون واکنش، بی اثر (به ویژه در مقابل اسیدها و هوا)، آدم اشرافی، (انگلیس - پیشترها) سکه ی طلا، (قدیمی - خودمانی) سردسته ی اعتصاب شکن ها

معنی : اشرافی، سخاوتمند، نجیب، اصیل، ازاده، خاص، با شکوه، خوش طینت، شریف، خوش ذات معانی دیگر : والامنش، شرافتمند، ارجمند، بزرگ منش، بزرگوار، برجسته، نامور، شهره، نیکنام، خوشنام، عالی، برتر، خیلی خوب، اعلا، مجلل، پر جلال، شکوهمند، پرشکوه، باعظمت، معظم، نجیب زاده، فرزانه، پاک نژاد، اشراف زاده، بزرگزاد

noble

noble opal

<hr> معنی : نجیب زاده <hr> معانی دیگر : آدم اشرافی

معنی : نجیب زاده معانی دیگر : آدم اشرافی

nobleman

nobles

<hr> معنی : نجبا، اشراف، اشرافیت <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: nobility

معنی : نجبا، اشراف، اشرافیت معانی دیگر : رجوع شود به: nobility

noblesse

<hr> معنی : خوب <hr> معانی دیگر : با شرافتمندی، بزرگ منشانه، با بزرگواری، از اشراف، نجیب زاده وار، شکوهمندانه، با جلال، با جلال a nobly constructed building بنایی که مجلل ساخته شده است

معنی : خوب معانی دیگر : با شرافتمندی، بزرگ منشانه، با بزرگواری، از اشراف، نجیب زاده وار، شکوهمندانه، با جلال، با جلال a nobly constructed building بنایی که مجلل ساخته شده است

nobly

<hr> معنی : مردکه، ادم بی اهمیت، ادم گمنام، هیچ فرد، هیچ کس <hr> معانی دیگر : هیچ کاره، آدم بی سروپا

معنی : مردکه، ادم بی اهمیت، ادم گمنام، هیچ فرد، هیچ کس معانی دیگر : هیچ کاره، آدم بی سروپا

nobody

<hr> معنی : مضر، زیان رسان <hr> معانی دیگر : (نادر)، زیان بخش، آسیب انگیز، صدمه زننده، مقصر

معنی : مضر، زیان رسان معانی دیگر : (نادر)، زیان بخش، آسیب انگیز، صدمه زننده، مقصر

nocent

<hr> معنی : سوفار، جای زهکمان، شکاف میان کفل ها، زه کردن، پیکانبر زهگذاشتن <hr> معانی دیگر : (تیروکمان - فرورفتگی هر یک از طرفین کمان که زه را در آن می بندند) چله بند، (فرورفتگی ته پیکان که زه در آن جا می گیرد) سوفار، تیر در کمان گذاشتن، پیکان در زه گذاشتن

معنی : سوفار، جای زهکمان، شکاف میان کفل ها، زه کردن، پیکانبر زهگذاشتن معانی دیگر : (تیروکمان - فرورفتگی هر یک از طرفین کمان که زه را در آن می بندند) چله بند، (فرورفتگی ته پیکان که زه در آن جا می گیرد) سوفار، تیر در کمان گذاشتن، پیکان در زه گذاشتن

nock

<hr> معنی : خواب، راه رفتن در خواب، شبگردی <hr> معانی دیگر : noctambulism راه رفتن در خواب، خواب مخصوصا خواب هیپنویتزم

معنی : خواب، راه رفتن در خواب، شبگردی معانی دیگر : noctambulism راه رفتن در خواب، خواب مخصوصا خواب هیپنویتزم

noctambulation

<hr> معنی : خواب، خواب گردی، راه رفتن در خواب، شبگردی <hr> معانی دیگر : خواب گردی (somnambulism و noctambulation هم می گویند)، خواب مخصوصاخواب هیپنویتزم

معنی : خواب، خواب گردی، راه رفتن در خواب، شبگردی معانی دیگر : خواب گردی (somnambulism و noctambulation هم می گویند)، خواب مخصوصاخواب هیپنویتزم

noctambulism

<hr> معنی : شب تاب، تاژکداران شب تاب دریایی <hr> معانی دیگر : (به ویژه در مورد ابرهای مرتفع که تا پاسی بعد از غروب نور خورشید را بازتاب می کنند) شب درخش

معنی : شب تاب، تاژکداران شب تاب دریایی معانی دیگر : (به ویژه در مورد ابرهای مرتفع که تا پاسی بعد از غروب نور خورشید را بازتاب می کنند) شب درخش

noctilucent

<hr> معنی : نمایش شبانه، شبانه، عشایی، واقع شونده در شب <hr> معانی دیگر : وابسته به یا در شب، شبانگاهی، شبینه، شب زی، شب کنش ور، شبکار، شب تاز، فعال در شب، شب خیز

معنی : نمایش شبانه، شبانه، عشایی، واقع شونده در شب معانی دیگر : وابسته به یا در شب، شبانگاهی، شبینه، شب زی، شب کنش ور، شبکار، شب تاز، فعال در شب، شب خیز

nocturnal

<hr> معنی : نقاشی از منظره شب، قطعه موسیقی دل انگیز و رویایی <hr> معانی دیگر : (نقاشی) منظره ی شب، شب فرتور

معنی : نقاشی از منظره شب، قطعه موسیقی دل انگیز و رویایی معانی دیگر : (نقاشی) منظره ی شب، شب فرتور

nocturne

<hr> معنی : مضر، زیان اور <hr> معانی دیگر : آسیب انگیز، زیانبخش، زهرین، سمی، موذی

معنی : مضر، زیان اور معانی دیگر : آسیب انگیز، زیانبخش، زهرین، سمی، موذی

nocuous

<hr> معنی : تکان سر، تکان دادن سر بعلامت توافق، سرتکان دادن، با سر اشاره کردن <hr> معانی دیگر : (به نشان رضایت یا سلام یا امر یا دعوت و غیره) سرتکان دادن، سرجنباندن، چرت زدن، (از شدت خواب) سرخم کردن، پینکی زدن، (سر شاخه یا گل یا پر مرغ و غیره) آویخته شدن، پس و پیش رفتن، جنبیدن، (با تکان سر) رضایت دادن، توافق کردن، رضایت، خشنودی، بی دقت بودن، توجه نکردن، غفلت کردن، سهوکردن، اشتباه کردن، سر به هوایی کردن، (خودمانی) تحت تاثیر مواد مخدر (به ویژه هرویین) بودن، (با تکان سر) دعوت یا مرخص کردن، (سر یا سرشاخه یا میوه ی درخت و غیره) سرجنبانی

معنی : تکان سر، تکان دادن سر بعلامت توافق، سرتکان دادن، با سر اشاره کردن معانی دیگر : (به نشان رضایت یا سلام یا امر یا دعوت و غیره) سرتکان دادن، سرجنباندن، چرت زدن، (از شدت خواب) سرخم کردن، پینکی زدن، (سر شاخه یا گل یا پر مرغ و غیره) آویخته شدن، پس و پیش رفتن، جنبیدن، (با تکان سر) رضایت دادن، توافق 

<hr> معنی : سر، کله، پشت گردن <hr> معانی دیگر : (قدیمی - عامیانه) سر، پشت سر

معنی : سر، کله، پشت گردن معانی دیگر : (قدیمی - عامیانه) سر، پشت سر

noddle

<hr> معنی : ساده لوح، ساده دل <hr> معانی دیگر : احمق، پخمه، آدم ساده لوح، یکجورپرستودر دریاهای گرمسیری

معنی : ساده لوح، ساده دل معانی دیگر : احمق، پخمه، آدم ساده لوح، یکجورپرستودر دریاهای گرمسیری

noddy

<hr> معنی : ورم، اشکال، بر امدگی، گره، دشواری، غده <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) غده، دژپیه، گرمان، قلمبه، قلمبه شدگی، برجستگی، کلگی، برآمدگی، گرهه، گندله، گردله، (نجوم) نقطه ی اعتدالین، خط اعتدالین، همبرگاه، (گیاه شناسی) جوانه، تکمه (که برگ از آن می روید)، گره روی ساقه، ساقگره، ریشگره، (هندسه) بند، بازبرگاه، منحنی

معنی : ورم، اشکال، بر امدگی، گره، دشواری، غده معانی دیگر : (کالبدشناسی) غده، دژپیه، گرمان، قلمبه، قلمبه شدگی، برجستگی، کلگی، برآمدگی، گرهه، گندله، گردله، (نجوم) نقطه ی اعتدالین، خط اعتدالین، همبرگاه، (گیاه شناسی) جوانه، تکمه (که برگ از آن می روید)، گره روی ساقه، ساقگره، ریشگره، (هندسه) بند، بازبرگاه

node

<hr> معنی : گره دار، دارای برامدگی های مشخص، قنبلی <hr> معانی دیگر : (به ویژه در مورد ریشه ی گیاه) گره دار، ریشگره دار، قلمبه قلمبه، تکمه دار، گره گره، nodous دارای برامدگی های مشخص

معنی : گره دار، دارای برامدگی های مشخص، قنبلی معانی دیگر : (به ویژه در مورد ریشه ی گیاه) گره دار، ریشگره دار، قلمبه قلمبه، تکمه دار، گره گره، nodous دارای برامدگی های مشخص

nodose

<hr> معنی : گره دار، دارای برامدگی های مشخص، قنبلی <hr> معانی دیگر : nodose دارای برامدگی های مشخص

معنی : گره دار، دارای برامدگی های مشخص، قنبلی معانی دیگر : nodose دارای برامدگی های مشخص

nodous

<hr> معنی : ورم کرده، گره دار، قلنبه شده، گره گره <hr> معانی دیگر : گره دار، ورم کرده، قلنبه شده، گره گره

معنی : ورم کرده، گره دار، قلنبه شده، گره گره معانی دیگر : گره دار، ورم کرده، قلنبه شده، گره گره

واژه های حرف "n" - مترادف و متضاد