<hr> معنی : جانور همه چیز خوار <hr> معانی دیگر : (انسان یا جانور) همه چیز خوار، گوشت خوار و گیاه خوار، هروین خوار

معنی : جانور همه چیز خوار معانی دیگر : (انسان یا جانور) همه چیز خوار، گوشت خوار و گیاه خوار، هروین خوار

omnivore

<hr> معنی : همه چیز خور، وابسته بجانوران همه چیز خور <hr> معانی دیگر : (مجازی) همه چیز دوست، پر اشتها، دارای سلیقه های گوناگون، همه چیز خوار، گوشتخوار و گیاهخوار، هروین خوار، هر چیز خوار

معنی : همه چیز خور، وابسته بجانوران همه چیز خور معانی دیگر : (مجازی) همه چیز دوست، پر اشتها، دارای سلیقه های گوناگون، همه چیز خوار، گوشتخوار و گیاهخوار، هروین خوار، هر چیز خوار

omnivorous

<hr> معنی : روشن، برقرار، باعتبار، در مسیر، به پیش، همواره، بطرف، بنا بر، در روی، روی، در باره، راجع به، بالای، سر، بر، به، بر روی، در بر، بخرج، وصل، برای، بعلت <hr> معانی دیگر : در، از، (ابزار برقی و ماشین آلات و غیره) روشن، مشغول کار، (جامه و غیره) پوشیده، به تن، (حرکت و عمل و غیره - همراه بافعل) حاکی از پیشروی یا ادامه، جلو، درباره ی، در باب، به مجرد، به محض، هنگام، جزو، در زمره، طبق، با، عمده، برتن، به جلو، بخرج <hr> on_ پسوند:، ذره ی اتمی [neutron]، گاز بی اثر [radon]، یکان، واحد، بخش [photon و operon]

معنی : روشن، برقرار، باعتبار، در مسیر، به پیش، همواره، بطرف، بنا بر، در روی، روی، در باره، راجع به، بالای، سر، بر، به، بر روی، در بر، بخرج، وصل، برای، بعلت معانی دیگر : در، از، (ابزار برقی و ماشین آلات و غیره) روشن، مشغول کار، (جامه و غیره) پوشیده، به تن، (حرکت و عمل و غیره - همراه بافعل) حاکی از پی

<hr> معنی : از طرف <hr> معانی دیگر : به نمایندگی از، به وکالت از، از سوی، درحق

معنی : از طرف معانی دیگر : به نمایندگی از، به وکالت از، از سوی، درحق

on behalf of

<hr> سرکار، مشغول (کار)، در تصدی، مسئول، کشیک، سر خدمت

سرکار، مشغول (کار)، در تصدی، مسئول، کشیک، سر خدمت

on duty

<hr> معنی : عمدا <hr> معانی دیگر : عمدی، تعمدا، دانسته، آگاهانه، قصدا، ازروی تعمد، یک کاره

معنی : عمدا معانی دیگر : عمدی، تعمدا، دانسته، آگاهانه، قصدا، ازروی تعمد، یک کاره

on purpose

on the ball

on the same page

on-line

<hr> معنی : گورخر کوچک <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) گورخر (2 (equus hemionus onager - (جنگ افزار قرون وسطی) منجنیق، سنگ افکن

معنی : گورخر کوچک معانی دیگر : (جانور شناسی) گورخر (2 (equus hemionus onager - (جنگ افزار قرون وسطی) منجنیق، سنگ افکن

onager

<hr> معنی : جلق <hr> معانی دیگر : استمنا، جرق، استمناعقب کشیدن پیش از انزال

معنی : جلق معانی دیگر : استمنا، جرق، استمناعقب کشیدن پیش از انزال

onanism

<hr> معنی : یکبار دیگر، سابقا، یک مرتبه، فقط یکبار، یکوقتی <hr> معانی دیگر : یک بار، یک دفعه، هرگاه، هرگز، اصلا، قبلا، پیشترها، یک روزی، یک مرحله، یک درجه، یک نسل، همینکه، به مجردی که، به محض اینکه، وقتی که، تا، قبلی، پیشین

معنی : یکبار دیگر، سابقا، یک مرتبه، فقط یکبار، یکوقتی معانی دیگر : یک بار، یک دفعه، هرگاه، هرگز، اصلا، قبلا، پیشترها، یک روزی، یک مرحله، یک درجه، یک نسل، همینکه، به مجردی که، به محض اینکه، وقتی که، تا، قبلی، پیشین

once

once a month

<hr> تقریبا هرگز، بندرت، گاه گاهی

تقریبا هرگز، بندرت، گاه گاهی

once in a blue moon

<hr> معنی : وابسته به غده شناسی

معنی : وابسته به غده شناسی

oncological

<hr> معنی : سخت پوست شناس

oncologist

<hr> معنی : تومور شناسی، غده شناسی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) آمو شناسی، طب غده شناسی

معنی : تومور شناسی، غده شناسی معانی دیگر : (پزشکی) آمو شناسی، طب غده شناسی

oncology

<hr> معنی : اینده، جلو رونده، روی دهنده، پیشامد کننده <hr> معانی دیگر : (از نظر زمان یا مکان) نزدیک شونده، آتی، پیش آیند، فرا رسنده

معنی : اینده، جلو رونده، روی دهنده، پیشامد کننده معانی دیگر : (از نظر زمان یا مکان) نزدیک شونده، آتی، پیش آیند، فرا رسنده

oncoming

<hr> معنی : آدم، شخص، واحد، یک عدد، یک واحد، شخصی، شماره یک، عدد یک، یکی از همان، یکی، یگانه، تک، کسی، یک <hr> معانی دیگر : متحدا، متفقا، با هم، هم بسته، (معمولا با: the) یگانه، تنها، یکتا، - ی، به جای "a" برای تاکید بیشتر، فرد، انسان، (در اشاره به چیزی یا کسی که قبلا ذکر شده است)، (با: another یا the other) نوع یا گونه ای از چیزی، (عامیانه - امریکا) اسکناس یک دلاری، ادم، منحصر، عین همان، شماره یک <hr> one _ پسوند: (شیمی)، دارای کتون [ketone [acetone

معنی : آدم، شخص، واحد، یک عدد، یک واحد، شخصی، شماره یک، عدد یک، یکی از همان، یکی، یگانه، تک، کسی، یک معانی دیگر : متحدا، متفقا، با هم، هم بسته، (معمولا با: the) یگانه، تنها، یکتا، - ی، به جای "a" برای تاکید بیشتر، فرد، انسان، (در اشاره به چیزی یا کسی که قبلا ذکر شده است)، (با: another یا the other) 

<hr> معنی : هر یک، یکدیگر <hr> معانی دیگر : (در مورد بیش از دو نفر) همدیگر، همدیگر، بایکدیگر، یک دیگر، همدیگر

معنی : هر یک، یکدیگر معانی دیگر : (در مورد بیش از دو نفر) همدیگر، همدیگر، بایکدیگر، یک دیگر، همدیگر

one another

one fifth

one fourth

one in power

one piece

one sixth

<hr> معنی : نام خودمانی

one's own name

one-armed bandit

one-liner

one-night stand

one-sided

one-upmanship

<hr> معنی : ساده، ساده دل، ساده طبع <hr> معانی دیگر : یک برابر

معنی : ساده، ساده دل، ساده طبع معانی دیگر : یک برابر

onefold

<hr> معنی : برابری، یگانگی، وحدت، یکتایی، یکی بودن <hr> معانی دیگر : وحدانیت، همدلی، همزبانی، اتفاق، تشریک مساعی، همانندی، تشابه، یک دیسی

معنی : برابری، یگانگی، وحدت، یکتایی، یکی بودن معانی دیگر : وحدانیت، همدلی، همزبانی، اتفاق، تشریک مساعی، همانندی، تشابه، یک دیسی

oneness

<hr> معنی : دشوار، شاق، سنگین، گران، طاقت فرسا <hr> معانی دیگر : پر زحمت، (حقوق: دارای مسئولیت ها و عواقب قانونی که از فایده ی احتمالی بیشتر یا لااقل با آن برابر است) پر مسئولیت، دارای شرایط سنگین

معنی : دشوار، شاق، سنگین، گران، طاقت فرسا معانی دیگر : پر زحمت، (حقوق: دارای مسئولیت ها و عواقب قانونی که از فایده ی احتمالی بیشتر یا لااقل با آن برابر است) پر مسئولیت، دارای شرایط سنگین

onerous

<hr> معنی : طاقت فرسایی

onerousness

<hr> معنی : نفس، نفس، خود، در حال عادی <hr> معانی دیگر : خود شخص، به خود، خود را، خودش را، self s'one خود

معنی : نفس، نفس، خود، در حال عادی معانی دیگر : خود شخص، به خود، خود را، خودش را، self s'one خود

oneself

<hr> معنی : یک زمانی <hr> معانی دیگر : پیشین، قبلی، سابق، یکوقتی، سابقا

معنی : یک زمانی معانی دیگر : پیشین، قبلی، سابق، یکوقتی، سابقا

onetime

<hr> معنی : در حال پیشرفت، مداوم <hr> معانی دیگر : پاینده، در جریان، در پیشرفت، جاری

معنی : در حال پیشرفت، مداوم معانی دیگر : پاینده، در جریان، در پیشرفت، جاری

ongoing

<hr> معنی : پیاز <hr> معانی دیگر : ریشه ی این گیاه، (گیاه شناسی) پیاز (allium cepa از خانواده ی lily)

معنی : پیاز معانی دیگر : ریشه ی این گیاه، (گیاه شناسی) پیاز (allium cepa از خانواده ی lily)

onion

<hr> معنی : پوست پیاز، کاغذ نازک زرورق <hr> معانی دیگر : پوست پیاز، کاغذ نازک زرورق، یکجور کاغذ نازک که ماننداست به پوست پیاز

معنی : پوست پیاز، کاغذ نازک زرورق معانی دیگر : پوست پیاز، کاغذ نازک زرورق، یکجور کاغذ نازک که ماننداست به پوست پیاز

onionskin

<hr> معنی : درون خطی <hr> معانی دیگر : درون خطی، مورد کاربرد، مورد استعمال، در تولید، آماده ی تولید

معنی : درون خطی معانی دیگر : درون خطی، مورد کاربرد، مورد استعمال، در تولید، آماده ی تولید

online

<hr> معنی : ناظر، تماشاچی، تماشاگر <hr> معانی دیگر : رهگذری که چیزی را تماشا می کند یا شاهد می شود، نظاره کننده، مراقب

معنی : ناظر، تماشاچی، تماشاگر معانی دیگر : رهگذری که چیزی را تماشا می کند یا شاهد می شود، نظاره کننده، مراقب

onlooker

<hr> معنی : بیگانه، تنها، محض، فرد، یگانه، فقط بخاطر، محضا، بس، فقط، صرفا <hr> معانی دیگر : یکتا، لکن، لیکن، ولی، اما، بلکه، بالاخره، در پایان، مح­، عمده، منحصرا

معنی : بیگانه، تنها، محض، فرد، یگانه، فقط بخاطر، محضا، بس، فقط، صرفا معانی دیگر : یکتا، لکن، لیکن، ولی، اما، بلکه، بالاخره، در پایان، مح­، عمده، منحصرا

only

<hr> معنی : کینه، اسمی، وابسته به اسم، مرکب از اسم <hr> معانی دیگر : وابسته به نام، نام وار

معنی : کینه، اسمی، وابسته به اسم، مرکب از اسم معانی دیگر : وابسته به نام، نام وار

onomastic

<hr> معنی : علم اشتقاق اسامی، دانش نام، علم اللغات <hr> معانی دیگر : (بررسی و شناخت اسم ها به ویژه اسم های خاص) نام شناسی، علم اشتقاق لغات و طرز استعمال انها

معنی : علم اشتقاق اسامی، دانش نام، علم اللغات معانی دیگر : (بررسی و شناخت اسم ها به ویژه اسم های خاص) نام شناسی، علم اشتقاق لغات و طرز استعمال انها

onomastics

<hr> معنی : تسمیه صوفی، تسمیه تقلیدی، صداواژه <hr> معانی دیگر : نام آوا، آوا نام، تسمیه ی صوتی

معنی : تسمیه صوفی، تسمیه تقلیدی، صداواژه معانی دیگر : نام آوا، آوا نام، تسمیه ی صوتی

onomatopoeia

<hr> معنی : حمله، پیش روی، یورش <hr> معانی دیگر : پیش جهش، پیش فشانی، هجوم

معنی : حمله، پیش روی، یورش معانی دیگر : پیش جهش، پیش فشانی، هجوم

onrush

<hr> معنی : اصابت، حمله، شروع، تاخت و تاز، وهله، هجوم <hr> معانی دیگر : یورش، تک، آغاز

معنی : اصابت، حمله، شروع، تاخت و تاز، وهله، هجوم معانی دیگر : یورش، تک، آغاز

واژه های حرف "o" - مترادف و متضاد