<hr> معنی : سر پیچی، امتناع از حضور در مجالس عبادت <hr> معانی دیگر : recusancy سرپیچی

معنی : سر پیچی، امتناع از حضور در مجالس عبادت معانی دیگر : recusancy سرپیچی

recusance

<hr> معنی : سر پیچی، امتناع از حضور در مجالس عبادت <hr> معانی دیگر : recusance سرپیچی

معنی : سر پیچی، امتناع از حضور در مجالس عبادت معانی دیگر : recusance سرپیچی

recusancy

<hr> معنی : متمرد <hr> معانی دیگر : (سده های شانزدهم تا هیجدهم - انگلیس) کسی که از رفتن به کلیسا سرباز می زد، معاند، تکرو، ممتنع

معنی : متمرد معانی دیگر : (سده های شانزدهم تا هیجدهم - انگلیس) کسی که از رفتن به کلیسا سرباز می زد، معاند، تکرو، ممتنع

recusant

<hr> (در دستگاه و غیره) به جریان انداختن، گرداندن، به گردش درآوردن، بازیافتن، بازیابی کردن، به کار دیگری زدن، تغییر دادن و به کار بردن، تبدیل کردن، دوباره طی کردن (مرحله یا دوره ای را)، واچرخاندن

(در دستگاه و غیره) به جریان انداختن، گرداندن، به گردش درآوردن، بازیافتن، بازیابی کردن، به کار دیگری زدن، تغییر دادن و به کار بردن، تبدیل کردن، دوباره طی کردن (مرحله یا دوره ای را)، واچرخاندن

recycle

<hr> معنی : کمونیست، سرخ، قزل، انقلابی، برنگ خون، قرمز <hr> معانی دیگر : گلگون، گلرنگ، (معمولا r بزرگ ) کمونیست، بلشویک، چپی، وابسته به حزب کمونیست یا شوروی سابق، خون گرفته (bloodshot هم می گویند)، رنگدانه ی قرمز، رنگیزه ی قرمز، هر چیز قرمز رنگ : جامه ی قرمز، (چکرز) مهره ی قرمز، مخفف : red wine، (معمولا جمع - خودمانی) داروی مسکن یا خواب آور (barbiturate)، دارای گیسوی قرمز، موقرمز (redhead هم می گویند)، سرخپوست، دارای پوست قرمز (در اثر شرم یا آفتاب و غیره)، سرخ و متورم، تبس، برافروخته، ستون بدهکار، رودخانه ی رد (در مرز میان تگزاس و اوکلاهوما - امریکا)، خونین

معنی : کمونیست، سرخ، قزل، انقلابی، برنگ خون، قرمز معانی دیگر : گلگون، گلرنگ، (معمولا r بزرگ ) کمونیست، بلشویک، چپی، وابسته به حزب کمونیست یا شوروی سابق، خون گرفته (bloodshot هم می گویند)، رنگدانه ی قرمز، رنگیزه ی قرمز، هر چیز قرمز رنگ : جامه ی قرمز، (چکرز) مهره ی قرمز، مخفف : red wine، (معمولا جمع -

<hr> معنی : لوبیا قرمز

red beans

<hr> گلبول قرمز، یاخته ی قرمز خون، گویچه ی قرمز (red corpuscle و erythrocyte هم می گویند)

گلبول قرمز، یاخته ی قرمز خون، گویچه ی قرمز (red corpuscle و erythrocyte هم می گویند)

red blood cell

<hr> (در خیرمقدم ها و ضیافت ها) فرش دراز و قرمز، (با : the) خوشامدگویی مجلل، ضیافت پرشکوه، تشریفات و احترامات رسمی

(در خیرمقدم ها و ضیافت ها) فرش دراز و قرمز، (با : the) خوشامدگویی مجلل، ضیافت پرشکوه، تشریفات و احترامات رسمی

red carpet

<hr> (امریکا - عامیانه)، یک سنت، یک پنی، یک پشیز، پول سیاه، غاز، بشیز

(امریکا - عامیانه)، یک سنت، یک پنی، یک پشیز، پول سیاه، غاز، بشیز

red cent

red channel

<hr> معنی : صلیب سرخ <hr> معانی دیگر : صلیب سرخ

معنی : صلیب سرخ معانی دیگر : صلیب سرخ

red cross

<hr> معنی : ویسکی ارزان <hr> معانی دیگر : ویسکی ارزان، (امریکا)، انواع ماهیان سرخ چشم، رجوع شود به: red-eyed vireo، ویسکی سگی

معنی : ویسکی ارزان معانی دیگر : ویسکی ارزان، (امریکا)، انواع ماهیان سرخ چشم، رجوع شود به: red-eyed vireo، ویسکی سگی

red eye

<hr> پرچم سرخ، پرچم خطر، (عامیانه) علامت خطر، هشدار

پرچم سرخ، پرچم خطر، (عامیانه) علامت خطر، هشدار

red flag

<hr> معنی : برافروختگی <hr> معانی دیگر : (حرارتی که در آن جسم از گرما سرخ می شود) سرخ گرما، سرخ دما

معنی : برافروختگی معانی دیگر : (حرارتی که در آن جسم از گرما سرخ می شود) سرخ گرما، سرخ دما

red heat

<hr> شاه ماهی قرمز، هرینگ سرخ (رجوع شود به: herring)، (وسیله ی) ردگم کردن، ایز گم کردن، پی گم کردن، گمراه کردن، شاه ماهی سر، موضوع مطرح شده برای فرار ازطرح موضوع مورد بحک، پی نخود سیاه فرستادن

شاه ماهی قرمز، هرینگ سرخ (رجوع شود به: herring)، (وسیله ی) ردگم کردن، ایز گم کردن، پی گم کردن، گمراه کردن، شاه ماهی سر، موضوع مطرح شده برای فرار ازطرح موضوع مورد بحک، پی نخود سیاه فرستادن

red herring

<hr> معنی : سرنج <hr> معانی دیگر : (شیمی) سرب قرمز، سرنج (اکسید سرب به فرمول pb3o4)، شیمى : سرنج

معنی : سرنج معانی دیگر : (شیمی) سرب قرمز، سرنج (اکسید سرب به فرمول pb3o4)، شیمى : سرنج

red lead

<hr> معنی : چراغ قرمز، چراغ خطر <hr> معانی دیگر : علامت ایست، چراه قرمز، چراه خطر

معنی : چراغ قرمز، چراغ خطر معانی دیگر : علامت ایست، چراه قرمز، چراه خطر

red light

<hr> معنی : شاه ماهی <hr> معانی دیگر : شاه ماهی

معنی : شاه ماهی معانی دیگر : شاه ماهی

red mullet

<hr> معنی : کارگر دهاتی <hr> معانی دیگر : درجنوب اتازونی کارگر دهاتی، جواد - خز

معنی : کارگر دهاتی معانی دیگر : درجنوب اتازونی کارگر دهاتی، جواد - خز

red neck

<hr> معنی : گل اخری <hr> معانی دیگر : اخرای سرخ

معنی : گل اخری معانی دیگر : اخرای سرخ

red ocher

<hr> معنی : سوری <hr> معانی دیگر : گل سر، گل سوری

معنی : سوری معانی دیگر : گل سر، گل سوری

red rose

<hr> (نجوم - فیزیک) سرخ سویی (در اثر doppler effect)

(نجوم - فیزیک) سرخ سویی (در اثر doppler effect)

red shift

<hr> معنی : فرمالیته اداری، تشریفات زائد، نوار باریک قرمز، مقررات دست و پاگیر <hr> معانی دیگر : ترتیب اداری، سلسله مراتب، روال کار اداری

معنی : فرمالیته اداری، تشریفات زائد، نوار باریک قرمز، مقررات دست و پاگیر معانی دیگر : ترتیب اداری، سلسله مراتب، روال کار اداری

red tape

<hr> معنی : کرم ریز سرخ رنگ <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: bloodworm، bloodworm : ج، کرم ریز سر&nbsp; رنگ tubifex

معنی : کرم ریز سرخ رنگ معانی دیگر : رجوع شود به: bloodworm، bloodworm : ج، کرم ریز سر رنگ tubifex

red worm

<hr> معنی : تنظیم کردن، اماده چاپ کردن، انشاء کردن، دراوردن، تحریر کردن <hr> معانی دیگر : (حکم یا قانون و غیره) تدوین کردن، نوشتن، دراوردن بصورت خاصی

معنی : تنظیم کردن، اماده چاپ کردن، انشاء کردن، دراوردن، تحریر کردن معانی دیگر : (حکم یا قانون و غیره) تدوین کردن، نوشتن، دراوردن بصورت خاصی

redact

<hr> معنی : انشاء، ویرایش <hr> معانی دیگر : (کتاب و غیره) آماده سازی برای چاپ، چاپ آمایی، باز ویرایش، (کتاب) ویراسته، باز ویراسته، چاپ جدید

معنی : انشاء، ویرایش معانی دیگر : (کتاب و غیره) آماده سازی برای چاپ، چاپ آمایی، باز ویرایش، (کتاب) ویراسته، باز ویراسته، چاپ جدید

redaction

<hr> معنی : پرنده سینه سرخ، سینه سرخ <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی)، هر پرنده ی سینه سرخ (به ویژه رابین robin)، robin : پرنده سینه سر، سینه سر

معنی : پرنده سینه سرخ، سینه سرخ معانی دیگر : (جانورشناسی)، هر پرنده ی سینه سرخ (به ویژه رابین robin)، robin : پرنده سینه سر، سینه سر

redbreast

<hr> معنی : سرباز انگلیسی <hr> معانی دیگر : (به ویژه در جنگ های امریکایی) سرباز انگلیسی، سرباز انگلیسی بویژه در جنگ استقلال امریکا

معنی : سرباز انگلیسی معانی دیگر : (به ویژه در جنگ های امریکایی) سرباز انگلیسی، سرباز انگلیسی بویژه در جنگ استقلال امریکا

redcoat

<hr> معنی : درست کردن، مرتب کردن، رها ساختن <hr> معانی دیگر : (عامیانه - با : up) سروسامان دادن (به خانه و غیره)، نظافت کردن، محل تخم ریزی ماهی آزاد

معنی : درست کردن، مرتب کردن، رها ساختن معانی دیگر : (عامیانه - با : up) سروسامان دادن (به خانه و غیره)، نظافت کردن، محل تخم ریزی ماهی آزاد

redd

<hr> معنی : سرخ کردن، قرمز کردن، قرمز شدن <hr> معانی دیگر : (به ویژه از شرم و غیره) سرخ شدن یا کردن، شرمنده شدن

معنی : سرخ کردن، قرمز کردن، قرمز شدن معانی دیگر : (به ویژه از شرم و غیره) سرخ شدن یا کردن، شرمنده شدن

redden

<hr> معنی : مایل بقرمز، مایل بسرخی زننده، خرمایی مایل بقرمز <hr> معانی دیگر : نسبتا قرمز، متمایل به قرمز

معنی : مایل بقرمز، مایل بسرخی زننده، خرمایی مایل بقرمز معانی دیگر : نسبتا قرمز، متمایل به قرمز

reddish

<hr> معنی : جریان، مشورت، پند، مصلحت، تدبیر، واقعه، وقوع، هدایت کردن، حدس زدن <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، پند دادن، کنکاش کردن، طرح ریختن، نقشه کشیدن، داستان، حکایت، سفرنگ، تفسیر، داستان گفتن، شرح دادن، مشورت دادن

معنی : جریان، مشورت، پند، مصلحت، تدبیر، واقعه، وقوع، هدایت کردن، حدس زدن معانی دیگر : (قدیمی)، پند دادن، کنکاش کردن، طرح ریختن، نقشه کشیدن، داستان، حکایت، سفرنگ، تفسیر، داستان گفتن، شرح دادن، مشورت دادن

rede

<hr> معنی : تقدیم مجدد، اهدا مجدد <hr> معانی دیگر : اهدا مجدد، تقدیم مجدد

معنی : تقدیم مجدد، اهدا مجدد معانی دیگر : اهدا مجدد، تقدیم مجدد

rededication

<hr> معنی : از گرو در اوردن، رهایی دادن، باز خریدن <hr> معانی دیگر : پس خریدن، پس خرید کردن، (به ویژه با زحمت یا پرداخت پول) پس گرفتن، بازخرید کردن، باز به دست آوردن، (رهن یا بدهی را) بازپرداخت کردن، پس دادن، (از رهن یا گرو) درآوردن، (سهام یا اوراق قرضه و غیره را) نقد کردن، (با پرداخت پول) گروگان یا اسیر را آزاد کردن، (از گناه) رهانیدن، رستگار کردن، رستن، (به وعده) وفا کردن، جبران کردن، تاوان پس دادن، شیانیدن، (با پوزش یا جبران) دوباره خود را مقرب کردن، در دل جا کردن، عزیز کردن، (خود را) به وضع اول برگرداندن، توجیه کردن، ویچاردن، ارزشمند نمایاندن، نجات دادن، بخشیدن، اسکناس را تبدیل به سکه یا شمش طلا یا نقره کردن

معنی : از گرو در اوردن، رهایی دادن، باز خریدن معانی دیگر : پس خریدن، پس خرید کردن، (به ویژه با زحمت یا پرداخت پول) پس گرفتن، بازخرید کردن، باز به دست آوردن، (رهن یا بدهی را) بازپرداخت کردن، پس دادن، (از رهن یا گرو) درآوردن، (سهام یا اوراق قرضه و غیره را) نقد کردن، (با پرداخت پول) گروگان یا اسیر را آ

redeem

<hr> معنی : باز خریدنی، قابل در اوردن از گرو <hr> معانی دیگر : باز خریدنی، قابل در اوردن از گرو

معنی : باز خریدنی، قابل در اوردن از گرو معانی دیگر : باز خریدنی، قابل در اوردن از گرو

redeemable

<hr> معنی : فدیه دهنده، رهایی بخش، باز خریدگر <hr> معانی دیگر : نجات دهنده

معنی : فدیه دهنده، رهایی بخش، باز خریدگر معانی دیگر : نجات دهنده

redeemer

<hr> معنی : رستگاری، خلاصی، فدا، باز خرید، خریداری و ازاد سازی <hr> معانی دیگر : نجات، رهانش، رهایی، استخلاص، فدیه، نقدسازی، از گرو درآوری، استرداد

معنی : رستگاری، خلاصی، فدا، باز خرید، خریداری و ازاد سازی معانی دیگر : نجات، رهانش، رهایی، استخلاص، فدیه، نقدسازی، از گرو درآوری، استرداد

redemption

<hr> معنی : باز خریدنی، رستگاری بخش <hr> معانی دیگر : رستگارگر، رستگار کننده، رهایی بخش، نجات بخش

معنی : باز خریدنی، رستگاری بخش معانی دیگر : رستگارگر، رستگار کننده، رهایی بخش، نجات بخش

redemptive

<hr> معنی : رستگاری بخش <hr> معانی دیگر : رستگاری بخش

معنی : رستگاری بخش معانی دیگر : رستگاری بخش

redemptory

<hr> معنی : منتقل کردن، نقل و انتقال دادن <hr> معانی دیگر : (قشون و غیره) جابجا کردن، مجددا مستقر کردن، باز آراستن، از منطقه ای به منطقه دیگر اعزام داشتن

معنی : منتقل کردن، نقل و انتقال دادن معانی دیگر : (قشون و غیره) جابجا کردن، مجددا مستقر کردن، باز آراستن، از منطقه ای به منطقه دیگر اعزام داشتن

redeploy

<hr> معنی : نقل و انتقال <hr> معانی دیگر : نقل و انتقال

معنی : نقل و انتقال معانی دیگر : نقل و انتقال

redeployment

<hr> معنی : دارای موی سرخ <hr> معانی دیگر : (آدم) سرخ موی، موسرخ، مو قرمز، دارای موی سر

معنی : دارای موی سرخ معانی دیگر : (آدم) سرخ موی، موسرخ، مو قرمز، دارای موی سر

redhead

<hr> معنی : تجدید کردن، دوباره درست کردن، دوباره بر قرار کردن، دوباره یکی شدن <hr> معانی دیگر : دوباره برقرار یا کامل کردن (رجوع شود به: integrate بعلاوه ی re-)، تجدید شونده، دوباره مستقر شونده

معنی : تجدید کردن، دوباره درست کردن، دوباره بر قرار کردن، دوباره یکی شدن معانی دیگر : دوباره برقرار یا کامل کردن (رجوع شود به: integrate بعلاوه ی re-)، تجدید شونده، دوباره مستقر شونده

redintegrate

<hr> معنی : سرخی <hr> معانی دیگر : قرمزی، گلگونی

معنی : سرخی معانی دیگر : قرمزی، گلگونی

redness

<hr> معنی : عطر، بو <hr> معانی دیگر : بوداری، خوشبویی (redolency هم می گویند)، بو داشتن، خاطرات گذشته

معنی : عطر، بو معانی دیگر : بوداری، خوشبویی (redolency هم می گویند)، بو داشتن، خاطرات گذشته

redolence

<hr> معنی : معطر، بودار، حاکی <hr> معانی دیگر : دارای بوی بخصوص، خوشبو

معنی : معطر، بودار، حاکی معانی دیگر : دارای بوی بخصوص، خوشبو

redolent

<hr> معنی : افزودن، دو برابر کردن، دو چندان کردن <hr> معانی دیگر : دو چندان کردن یا شدن، دوبرابر کردن یا شدن، مضاعف کردن، (صدا) منعکس کردن یا شدن، دارای پژواک کردن یا شدن، طنین افکن کردن یا شدن، خنیدن، دوباره تا کردن، توگذاشتن، (قدیمی) تکرار کردن، (دوباره از مسیر قبلی خود) برگشتن

معنی : افزودن، دو برابر کردن، دو چندان کردن معانی دیگر : دو چندان کردن یا شدن، دوبرابر کردن یا شدن، مضاعف کردن، (صدا) منعکس کردن یا شدن، دارای پژواک کردن یا شدن، طنین افکن کردن یا شدن، خنیدن، دوباره تا کردن، توگذاشتن، (قدیمی) تکرار کردن، (دوباره از مسیر قبلی خود) برگشتن

واژه های حرف "r" - مترادف و متضاد