<hr> معنی : جفت، زوج، دوتا، توام، دوقلو، جوزا، هم شکمان، همزاد، جفت کردن، توام کردن <hr> معانی دیگر : جفتی، دوگانه، دوتایی، هر یک از دوقلوها، جنابه، یکی از دو چیز یکجور، لنگه، طاق، قرینه، تا، بلور دوقلو، دوقلو زاییدن، جفت بودن یا کردن، دوتایی کردن یا بودن، مزوج کردن، (قدیمی) همزمان زاده شدن، (t بزرگ - جمع) رجوع شود به gemini، درجمع جوزا

معنی : جفت، زوج، دوتا، توام، دوقلو، جوزا، هم شکمان، همزاد، جفت کردن، توام کردن معانی دیگر : جفتی، دوگانه، دوتایی، هر یک از دوقلوها، جنابه، یکی از دو چیز یکجور، لنگه، طاق، قرینه، تا، بلور دوقلو، دوقلو زاییدن، جفت بودن یا کردن، دوتایی کردن یا بودن، مزوج کردن، (قدیمی) همزمان زاده شدن، (t بزرگ - جمع) رج

twin

<hr> معنی : پیچ، ریسمان چند لا، نخ قند، بهم بافتن، در بر گرفتن <hr> معانی دیگر : بافتن، (به هم) پیچیدن، (کاشانی) پنگاندن، به هم بستن، پیچ و تاب خوردن، پیچاپیچ بودن، مارپیچ بودن، ریسمان (یا نخ یا طناب و غیره) دولا، نخ تابیده، تابیدگی، پیچیدگی، چندلایی، لا، گوریدگی، پیچ و خم، درهم گیرکردگی، ژولیدگی، گیاه پیچنده (مانند نیلوفر)، ن&nbsp; قند

معنی : پیچ، ریسمان چند لا، نخ قند، بهم بافتن، در بر گرفتن معانی دیگر : بافتن، (به هم) پیچیدن، (کاشانی) پنگاندن، به هم بستن، پیچ و تاب خوردن، پیچاپیچ بودن، مارپیچ بودن، ریسمان (یا نخ یا طناب و غیره) دولا، نخ تابیده، تابیدگی، پیچیدگی، چندلایی، لا، گوریدگی، پیچ و خم، درهم گیرکردگی، ژولیدگی، گیاه پیچنده

twine

<hr> معنی : نیش، سرزنش وجدان، درد شدید و ناگهانی، تیر کشیدن، دور زدن، پیچیدن، درد کشیدن <hr> معانی دیگر : (وجدان و غیره) عذاب، سوز، درد شدید و ناگهانی و کوتاه مدت، تیرکشی، زوک زوک کردن، درد شدید احساس کردن، سوزش

معنی : نیش، سرزنش وجدان، درد شدید و ناگهانی، تیر کشیدن، دور زدن، پیچیدن، درد کشیدن معانی دیگر : (وجدان و غیره) عذاب، سوز، درد شدید و ناگهانی و کوتاه مدت، تیرکشی، زوک زوک کردن، درد شدید احساس کردن، سوزش

twinge

<hr> معنی : چشمک، بارقه، تلاءلو، چشمک زدن، برق زدن یا تکان تکان خوردن <hr> معانی دیگر : (چشم ها) چشمک، باز و بسته سازی، چشم برهم زدن، سوسو، سو زنی، برق، درخشش، جرقه، (به ویژه ستاره یا نور دوردست) چشمک زدن، سوسو زدن، سو زدن، (چشم) برق زدن، درخشیدن، حرکت سریع و سبک کردن (مثلا هنگام رقص)، پس و پیش رفتن، (مجازی) مدت کوتاه، آن، لحظه، دم، (قدیمی) چشم برهم زدن، (چشم) بسته و باز کردن (رجوع شود به: wink و blink)، چشمک زدن بویژه در مورد ستارگان

معنی : چشمک، بارقه، تلاءلو، چشمک زدن، برق زدن یا تکان تکان خوردن معانی دیگر : (چشم ها) چشمک، باز و بسته سازی، چشم برهم زدن، سوسو، سو زنی، برق، درخشش، جرقه، (به ویژه ستاره یا نور دوردست) چشمک زدن، سوسو زدن، سو زدن، (چشم) برق زدن، درخشیدن، حرکت سریع و سبک کردن (مثلا هنگام رقص)، پس و پیش رفتن، (مجازی) 

twinkle

<hr> معنی : توام، برج جوزا، دو پیکر <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: gemini

معنی : توام، برج جوزا، دو پیکر معانی دیگر : رجوع شود به: gemini

twins

<hr> معنی : گردش، چرخش، چرخیدن <hr> معانی دیگر : چرخاندن، گرداندن، چرخ دادن، تاب دادن، پیچاندن، پیچ و تاب دادن، (به سرعت دور محور) گشتن، دور زدن

معنی : گردش، چرخش، چرخیدن معانی دیگر : چرخاندن، گرداندن، چرخ دادن، تاب دادن، پیچاندن، پیچ و تاب دادن، (به سرعت دور محور) گشتن، دور زدن

twirl

<hr> معنی : چرخاننده، پیچ دهنده <hr> معانی دیگر : پیچ دهنده، چرخاننده

معنی : چرخاننده، پیچ دهنده معانی دیگر : پیچ دهنده، چرخاننده

twirler

<hr> معنی : پیچیدگی، تاب، پیچ خوردگی، پیچ، نخ یا ریسمان تابیده، خم کردن، پیچاندن، پیچ دار کردن، تاب خوردن، چرخیدن، تاب دادن، پیچیدن، تابیدن، پیچ دادن <hr> معانی دیگر : (به هم) تابیدن، (پا و غیره) رگ به رگ کردن یا شدن، ضربدیده کردن یا شدن، پیچ خوردن، رگ به رگ شدگی، تحریف، واتگشت، دستکاری، تحریف کردن، کژ نمایی کردن، کج و معوج کردن، از شکل انداختن، نابهنجار کردن، غیر طبیعی کردن، منحرف کردن، (چهره را) درهم کشیدن، مارپیچ کردن یا شدن، پیچ و تاب خوردن، کج شدن یا کردن، پیچ و خم داشتن، به خود پیچیدن، چفته شدن، (جاده و غیره) خم، (وضعیت) تغییر ناگهانی، (مجازی) پیچ و خم، (ریسمان و طناب و غیره) تاب، لا، (نخ) ابریشم تافته، نخ تابیده، ریسمان نازک و محکم، رقص تویست، تویست رقصیدن، سیگار برگ، توتون پیچیده، پیچه ی توتون، شیرینی پیچانده، نان پیچانده، پیچانک، پیچش، گوریدگی، گره پیچ مانند، قاچ لیمو ترش (که در مشروب می اندازند یا می چلانند)، چرخش، گردش، دورزنی، میزان یا زاویه ی پیچش (torsion angle of هم می گویند)، (چهره) کج و معوج سازی، درهم کشی، خم سازی، خمانش، کجی، خمش، (شخصیت و غیره) ویژگی، گرایش، (خودمانی) دختر، زن، ترفند، لم، روش، ن&nbsp; یا ریسمان تابیده

معنی : پیچیدگی، تاب، پیچ خوردگی، پیچ، نخ یا ریسمان تابیده، خم کردن، پیچاندن، پیچ دار کردن، تاب خوردن، چرخیدن، تاب دادن، پیچیدن، تابیدن، پیچ دادن معانی دیگر : (به هم) تابیدن، (پا و غیره) رگ به رگ کردن یا شدن، ضربدیده کردن یا شدن، پیچ خوردن، رگ به رگ شدگی، تحریف، واتگشت، دستکاری، تحریف کردن، کژ نمایی 

twist

<hr> معنی : پیچیده، پیچ خورده

معنی : پیچیده، پیچ خورده

twisted

<hr> معنی : گردباد، چرخان، کسی که میچرخاند یا می پیچاند <hr> معانی دیگر : (شخص) پیچ دهنده، تاب دهنده (رجوع شود به: twist)، (دستگاه) نختاب، ریسمان تاب، کسی که اغراق میگویدیا تحریف میکند

معنی : گردباد، چرخان، کسی که میچرخاند یا می پیچاند معانی دیگر : (شخص) پیچ دهنده، تاب دهنده (رجوع شود به: twist)، (دستگاه) نختاب، ریسمان تاب، کسی که اغراق میگویدیا تحریف میکند

twister

<hr> معنی : منحرف، پیچ دار، پیچ خورده، تاب دار، تابیده <hr> معانی دیگر : تاب دار، پیچ خورده، پیچ دار، منحرف، تابیده

معنی : منحرف، پیچ دار، پیچ خورده، تاب دار، تابیده معانی دیگر : تاب دار، پیچ خورده، پیچ دار، منحرف، تابیده

twisty

<hr> معنی : سرزنش، طعنه، سرزنش کردن <hr> معانی دیگر : به رخ کشی، مچل سازی، سرکوب، عیب نمایی، (انگلیس - عامیانه) آدم احمق و قابل تحقیر، چلغوز، جوالق، هیجان، عصبی بودن، دستپاچگی، عیوب یا اشتباهات کسی را یاداور شدن

معنی : سرزنش، طعنه، سرزنش کردن معانی دیگر : به رخ کشی، مچل سازی، سرکوب، عیب نمایی، (انگلیس - عامیانه) آدم احمق و قابل تحقیر، چلغوز، جوالق، هیجان، عصبی بودن، دستپاچگی، عیوب یا اشتباهات کسی را یاداور شدن

twit

<hr> معنی : تکان ناگهانی، کشش، حرکت یا کشش ناگهانی، بهم کشیدن، پیچاندن، گره زدن، فشردن، ناگهان کشیدن، جمع شدن <hr> معانی دیگر : (به صورت تکان های تند) حرکت کردن، جنبیدن، لقوه داشتن، وا خوردن، تکان، تیک، (تند و ناگهان) کشیدن، وا زدن، تیر کشیدن، (زخم یا دندان و غیره) زوک زوک کردن، grass twitch : تکان ناگهانی، سرکوفت دادن، منقب­ شدن

معنی : تکان ناگهانی، کشش، حرکت یا کشش ناگهانی، بهم کشیدن، پیچاندن، گره زدن، فشردن، ناگهان کشیدن، جمع شدن معانی دیگر : (به صورت تکان های تند) حرکت کردن، جنبیدن، لقوه داشتن، وا خوردن، تکان، تیک، (تند و ناگهان) کشیدن، وا زدن، تیر کشیدن، (زخم یا دندان و غیره) زوک زوک کردن، grass twitch : تکان ناگهانی، س

twitch

<hr> معنی : ناگهان کشیدن

twitch from

<hr> معنی : کشش، حرکت یا کشش ناگهانی، بهم کشیدن، گره زدن، جمع شدن <hr> معانی دیگر : twitch : تکان ناگهانی، ناگهان کشیدن، فشردن، پیچاندن، سرکوفت دادن، منقب­ شدن

معنی : کشش، حرکت یا کشش ناگهانی، بهم کشیدن، گره زدن، جمع شدن معانی دیگر : twitch : تکان ناگهانی، ناگهان کشیدن، فشردن، پیچاندن، سرکوفت دادن، منقب­ شدن

twitch grass

<hr> معنی : سرود، چهچه، لرزان، هیجان و ارتعاش، چهچه زدن، لرزیدن <hr> معانی دیگر : (پرنده ی کوچک) جیک جیک کردن، (حشره و غیره) جیر جیر کردن، جیک زدن، موچ زدن، (از شدت هیجان یا ترس و غیره) تند تند حرف زدن، بریده بریده سخن گفتن، ترتر خندیدن، هرهر کردن، جیک جیک، جیر جیر، گلبانگ، آدمی که دیگران را مچل می کند، عیب نما، خرده گیر، صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن، از شدت شوق یاهیجان لرزیدن، سرزنش کننده

معنی : سرود، چهچه، لرزان، هیجان و ارتعاش، چهچه زدن، لرزیدن معانی دیگر : (پرنده ی کوچک) جیک جیک کردن، (حشره و غیره) جیر جیر کردن، جیک زدن، موچ زدن، (از شدت هیجان یا ترس و غیره) تند تند حرف زدن، بریده بریده سخن گفتن، ترتر خندیدن، هرهر کردن، جیک جیک، جیر جیر، گلبانگ، آدمی که دیگران را مچل می کند، عیب ن

twitter

<hr> معنی : سرود، چهچه

twittering

<hr> معنی : دو <hr> معانی دیگر : دو (2)، دو تا، دو عدد، زوج، جفت، (ورق بازی) دولو، خال دو، (تاس بازی) دو، عدد دو، شماره ی دو، شماره دو

معنی : دو معانی دیگر : دو (2)، دو تا، دو عدد، زوج، جفت، (ورق بازی) دولو، خال دو، (تاس بازی) دو، عدد دو، شماره ی دو، شماره دو

<hr> (امریکا - عامیانه) 25 سنت، یک چهارم دلار

(امریکا - عامیانه) 25 سنت، یک چهارم دلار

two bits

two-bit

two-faced

two-time

<hr> معنی : دوقسمتی، دوگانه، دو قسم، دارای دو چیز، دو برابر، دوبار <hr> معانی دیگر : دو چندان، دو بخشی، مضاعف، دوتایی، دولا، دوبرابر، دوچندان، دولا

معنی : دوقسمتی، دوگانه، دو قسم، دارای دو چیز، دو برابر، دوبار معانی دیگر : دو چندان، دو بخشی، مضاعف، دوتایی، دولا، دوبرابر، دوچندان، دولا

twofold

<hr> معنی : مبلغ دو پنس، مسکوک دو پنسی <hr> معانی دیگر : (مبلغ) دوپنس، دوپنی

معنی : مبلغ دو پنس، مسکوک دو پنسی معانی دیگر : (مبلغ) دوپنس، دوپنی

twopence

<hr> معنی : کتاب اول ابتدایی بچه ها <hr> معانی دیگر : به ارزش دو پنی، (میخ) دو اینچی، سکه دو پنسی

معنی : کتاب اول ابتدایی بچه ها معانی دیگر : به ارزش دو پنی، (میخ) دو اینچی، سکه دو پنسی

twopenny

<hr> معنی : دوگانه، دو نفره، دونفری <hr> معانی دیگر : دو نفر، دو تا، بازی یا رقص دو نفری، دونفری، دو نفره، دوگانه

معنی : دوگانه، دو نفره، دونفری معانی دیگر : دو نفر، دو تا، بازی یا رقص دو نفری، دونفری، دو نفره، دوگانه

twosome

<hr> معنی : سرمایه دار خیلی مهم، ادم با نفوذ و پولدار <hr> معانی دیگر : (عنوان شوگان ها یا امیران سابق ژاپن) تایکون

معنی : سرمایه دار خیلی مهم، ادم با نفوذ و پولدار معانی دیگر : (عنوان شوگان ها یا امیران سابق ژاپن) تایکون

tycoon

<hr> معنی : کودک، طفل، سگ، بچه شیطان و موذی، ادم خام دست وبی تجربه، ادم خام دست <hr> معانی دیگر : (عامیانه) کودک، بچه، (انگلیس) سگ کوچه گرد، سگ زرد، سگ ولگرد

معنی : کودک، طفل، سگ، بچه شیطان و موذی، ادم خام دست وبی تجربه، ادم خام دست معانی دیگر : (عامیانه) کودک، بچه، (انگلیس) سگ کوچه گرد، سگ زرد، سگ ولگرد

tyke

<hr> معنی : پرده، غشاء، طبل، جبهه کلیسا <hr> معانی دیگر : (در اصل) طبل، دهل، کوس، کاغذ یا مقوا که روی استوانه ی چاپ می گذارند (برای کاهش فشار به کاغذ چاپی)، غشا، tympanon : طبل

معنی : پرده، غشاء، طبل، جبهه کلیسا معانی دیگر : (در اصل) طبل، دهل، کوس، کاغذ یا مقوا که روی استوانه ی چاپ می گذارند (برای کاهش فشار به کاغذ چاپی)، غشا، tympanon : طبل

tympan

<hr> معنی : مثل پرده صماخ، بشکل طبل <hr> معانی دیگر : طبل مانند، دهل سان، طبلی، مثل پرده صما

معنی : مثل پرده صماخ، بشکل طبل معانی دیگر : طبل مانند، دهل سان، طبلی، مثل پرده صما

tympanic

<hr> معنی : طبال، طبل زن <hr> معانی دیگر : طبل زن

معنی : طبال، طبل زن معانی دیگر : طبل زن

tympanist

<hr> معنی : پرده، پرده گوش، گوش میانی، طبل گوش <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی - کالبد شناسی) طبل گوش، پرده ی گوش (tympanic membrane هم می گویند)، گوش میانی (middle ear هم می گویند)، طبله، کوس پرده، صماخ، پوست طبل، چرم روی طبل، دهل، (معماری) زمینه ی سنتوری، سه گوش سردرب

معنی : پرده، پرده گوش، گوش میانی، طبل گوش معانی دیگر : (جانور شناسی - کالبد شناسی) طبل گوش، پرده ی گوش (tympanic membrane هم می گویند)، گوش میانی (middle ear هم می گویند)، طبله، کوس پرده، صماخ، پوست طبل، چرم روی طبل، دهل، (معماری) زمینه ی سنتوری، سه گوش سردرب

tympanum

<hr> معنی : غرور، مبالغه، ورم، گزافه گویی، صدای سنگین <hr> معانی دیگر : اتساع، فراخش، فراخیدگی، طبل

معنی : غرور، مبالغه، ورم، گزافه گویی، صدای سنگین معانی دیگر : اتساع، فراخش، فراخیدگی، طبل

tympany

<hr> معنی : الگو، باسمه، کلیشه، حروف چاپ، حروف چاپی، نوع، رقم، گونه، قسم، طبقه بندی کردن، ماشین کردن، قبیل، با ماشین تحریر نوشتن، نوع خون را معلوم کردن <hr> معانی دیگر : سنج، مونه، تیپ، جور، آزرد، (زیست شناسی) سرده ی مون (type genus هم می گویند)، گونه ی مون (type species هم می گویند)، مونه ای، مون بندی کردن، مون کردن، نوع چیزی را مشخص کردن، شناسایی کردن، نامگذاری کردن، نمونه، نماد، (نادر) ویژگی، علامت مشخصه، (عامیانه) آدم عجیب و غریب، اعجوبه، حرف (حروف) چاپی، حرف (حروف) کامپیوتری، واته، (نادر) نمونه ی چیزی بودن، رجوع شود به: typecast، (با ماشین تحریر یا کامپیوتر) نوشتن، تایپ کردن، ماشین کردن (typewrite هم می گویند)، ماشین تحریر، نوع خون، نوع خون را معلوم کردن <hr> type_ پسوند:، مون، مونه، نمونه، نمونه ی چاپی

معنی : الگو، باسمه، کلیشه، حروف چاپ، حروف چاپی، نوع، رقم، گونه، قسم، طبقه بندی کردن، ماشین کردن، قبیل، با ماشین تحریر نوشتن، نوع خون را معلوم کردن معانی دیگر : سنج، مونه، تیپ، جور، آزرد، (زیست شناسی) سرده ی مون (type genus هم می گویند)، گونه ی مون (type species هم می گویند)، مونه ای، مون بندی کردن، 

type

<hr> معنی : خانواده حروف <hr> معانی دیگر : خانواده حروف

معنی : خانواده حروف معانی دیگر : خانواده حروف

type font

<hr> معنی : مطبوع، ماشینی

typed

types

<hr> معنی : حروفچینی کردن <hr> معانی دیگر : حروفچینی کردن

معنی : حروفچینی کردن معانی دیگر : حروفچینی کردن

typeset

<hr> معنی : مرتب، حروفچین <hr> معانی دیگر : (چاپخانه) حروفچین، حروف چین

معنی : مرتب، حروفچین معانی دیگر : (چاپخانه) حروفچین، حروف چین

typesetter

<hr> معنی : حروف چینی <hr> معانی دیگر : حروف چینی

معنی : حروف چینی معانی دیگر : حروف چینی

typesetting

<hr> معنی : با ماشین تحریر نوشتن <hr> معانی دیگر : (با ماشین تحریر) نوشتن، ماشین کردن، تایپ کردن، ماشین کردن، با ماشین تحریرنوشتن، ماشین نویسی کردن

معنی : با ماشین تحریر نوشتن معانی دیگر : (با ماشین تحریر) نوشتن، ماشین کردن، تایپ کردن، ماشین کردن، با ماشین تحریرنوشتن، ماشین نویسی کردن

typewrite

<hr> معنی : ماشین تحریر <hr> معانی دیگر : ماشین تحریر، ماشین تحرر، حرف نگار

معنی : ماشین تحریر معانی دیگر : ماشین تحریر، ماشین تحرر، حرف نگار

typewriter

<hr> معنی : تیفوئیدی، وابسته به تیفوئید <hr> معانی دیگر : (پزشکی) تیفوس، شبه حصبه (نام کامل: typhoid fever)، حصبه

معنی : تیفوئیدی، وابسته به تیفوئید معانی دیگر : (پزشکی) تیفوس، شبه حصبه (نام کامل: typhoid fever)، حصبه

typhoid

<hr> معنی : حصبه <hr> معانی دیگر : مطبقه، تیفوئید

معنی : حصبه معانی دیگر : مطبقه، تیفوئید

typhoid fever

<hr> معنی : گردباد، طوفان، توفان سخت دریای چین <hr> معانی دیگر : (به ویژه کرانه های غربی اقیانوس آرام) چرخند استوایی، تیفون

معنی : گردباد، طوفان، توفان سخت دریای چین معانی دیگر : (به ویژه کرانه های غربی اقیانوس آرام) چرخند استوایی، تیفون

typhoon

<hr> معنی : تیفوسی، حصبهای <hr> معانی دیگر : typhus تیفوس

معنی : تیفوسی، حصبهای معانی دیگر : typhus تیفوس

typhous

<hr> معنی : تیفوس <hr> معانی دیگر : (پزشکی) حصبه (نام کامل: typhus fever)، typhous تیفوس، تیفوسی، حصبه ای

معنی : تیفوس معانی دیگر : (پزشکی) حصبه (نام کامل: typhus fever)، typhous تیفوس، تیفوسی، حصبه ای

typhus

<hr> معنی : نوعی <hr> معانی دیگر : عادی، معمولی (typic هم می گویند)، مونه ای، مونی، وابسته به نوع یا سنخ، نمونه، نمادین، ویژه، مخصوص، خاص

معنی : نوعی معانی دیگر : عادی، معمولی (typic هم می گویند)، مونه ای، مونی، وابسته به نوع یا سنخ، نمونه، نمادین، ویژه، مخصوص، خاص

واژه های حرف "t" - مترادف و متضاد