جملات نمونه

air current

<hr> بالش یا متکای بادی، تشکچه ی بادی، لایه ی هوا

بالش یا متکای بادی، تشکچه ی بادی، لایه ی هوا

air cushion

air duct

air filter

<hr> معنی : نیروی هوایی <hr> معانی دیگر : نیروی هوایی

معنی : نیروی هوایی معانی دیگر : نیروی هوایی

air force

air gap

<hr> معنی : تفنگ بادی <hr> معانی دیگر : سلاح بادی

معنی : تفنگ بادی معانی دیگر : سلاح بادی

air gun

<hr> معنی : بادگیر، چاه هوایی <hr> معانی دیگر : منفذ، سوراخ، سوراخی در سطح آب های یخزده، بادگیر، چاه هوایی

معنی : بادگیر، چاه هوایی معانی دیگر : منفذ، سوراخ، سوراخی در سطح آب های یخزده، بادگیر، چاه هوایی

air hole

air hostess

<hr> حباب هوا (که موجب اختلال جریان آب و غیره در لوله می شود)، هوابند، هوانه

حباب هوا (که موجب اختلال جریان آب و غیره در لوله می شود)، هوابند، هوانه

air lock

<hr> (هواشناسی) توده ی هوا (که از نظر فشار و حرارت یکسان است)، جریان توده ء عظیمی از هوا که مسافت زیادی را در سطح زمین طی میکند

(هواشناسی) توده ی هوا (که از نظر فشار و حرارت یکسان است)، جریان توده ء عظیمی از هوا که مسافت زیادی را در سطح زمین طی میکند

air mass

air plant

<hr> معنی : بادگیر، چاه هوایی <hr> معانی دیگر : دست انداز هوایی، hole air : منفذ

معنی : بادگیر، چاه هوایی معانی دیگر : دست انداز هوایی، hole air : منفذ

air pocket

air pollution

air power

air pressure

<hr> تلمبه ی باد یا هوا، پمپ باد، تلمبه ء بادی

تلمبه ی باد یا هوا، پمپ باد، تلمبه ء بادی

air pump

<hr> حمله ی هوایی، تک هوایی، بمباران هوایی

حمله ی هوایی، تک هوایی، بمباران هوایی

air raid

air rifle

<hr> (در معدن و غیره) بادگیر، هوارسان، هوارسان چاه هوایی

(در معدن و غیره) بادگیر، هوارسان، هوارسان چاه هوایی

air shaft

air traffic

<hr> برج مراقبت، کنترل رفت و آمد هواپیماها

برج مراقبت، کنترل رفت و آمد هواپیماها

air traffic control

air transport

air transportation

air vent

<hr> امواج رادیو و تلویزیون

امواج رادیو و تلویزیون

air wave

air-to-air

air-to-surface

<hr> ناوچه ی پروانه دار، قایق ملخی

ناوچه ی پروانه دار، قایق ملخی

airboat

<hr> معنی : هوا برد، بوسیله هوا نقل و انتقال یافته <hr> معانی دیگر : در پرواز

معنی : هوا برد، بوسیله هوا نقل و انتقال یافته معانی دیگر : در پرواز

airborne

<hr> معنی : رنگ پاش <hr> معانی دیگر : افشانگر، قلم گرد پاش، رنگ افشان، رنگ پاش

معنی : رنگ پاش معانی دیگر : افشانگر، قلم گرد پاش، رنگ افشان، رنگ پاش

airbrush

<hr> هواپیمای ارباس، اتوبوس هوایی

هواپیمای ارباس، اتوبوس هوایی

airbus

<hr> معنی : هواپیما، طیاره <hr> معانی دیگر : هرگونه وسیله ی ترابری هوایی (مثل بالن و هلیکوپتر)، هواپیما

معنی : هواپیما، طیاره معانی دیگر : هرگونه وسیله ی ترابری هوایی (مثل بالن و هلیکوپتر)، هواپیما

aircraft

<hr> معنی : ناو هواپیمابر <hr> معانی دیگر : (نیروی دریایی) ناو هواپیمابر

معنی : ناو هواپیمابر معانی دیگر : (نیروی دریایی) ناو هواپیمابر

aircraft carrier

<hr> معنی : کارمندان و خلبانان هواپیما <hr> معانی دیگر : خدمه ی هواپیما (یا ناو هوایی)، پروازیار، مهماندار

معنی : کارمندان و خلبانان هواپیما معانی دیگر : خدمه ی هواپیما (یا ناو هوایی)، پروازیار، مهماندار

aircrew

<hr> معنی : فرودگاه <hr> معانی دیگر : تسهیلات و تجهیزات فرودگاه

معنی : فرودگاه معانی دیگر : تسهیلات و تجهیزات فرودگاه

airdrome

<hr> از هوا (به پایین) انداختن، فرود سرباز یا تجهیزات با چتر یا بی چتر

از هوا (به پایین) انداختن، فرود سرباز یا تجهیزات با چتر یا بی چتر

airdrop

airfare

<hr> معنی : فرودگاه هواپیما، فرودگاه <hr> معانی دیگر : فرودگاه کوچک (به ویژه فرودگاه نظامی)

معنی : فرودگاه هواپیما، فرودگاه معانی دیگر : فرودگاه کوچک (به ویژه فرودگاه نظامی)

airfield

<hr> معنی : وزش، جریان هوا، نسیم <hr> معانی دیگر : جریان باد یا هوا (به ویژه در اطراف اتومبیل یا هواپیما و غیره)

معنی : وزش، جریان هوا، نسیم معانی دیگر : جریان باد یا هوا (به ویژه در اطراف اتومبیل یا هواپیما و غیره)

airflow

<hr> برگه ی هوابر، شهپر، بال واره، دوک واره (تیغه های مسطح یا خمیده مثل بال به ویژه برای کنترل حرکت هواپیما در هوا)

برگه ی هوابر، شهپر، بال واره، دوک واره (تیغه های مسطح یا خمیده مثل بال به ویژه برای کنترل حرکت هواپیما در هوا)

airfoil

<hr> معنی : بدنهء هواپیما <hr> معانی دیگر : چهارچوب و بدنه ی هواپیما و موشک و غیره

معنی : بدنهء هواپیما معانی دیگر : چهارچوب و بدنه ی هواپیما و موشک و غیره

airframe

airfreight

<hr> روشنایی شب، درخشش خفیف و مداوم در آسمان شب، روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید

روشنایی شب، درخشش خفیف و مداوم در آسمان شب، روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید

airglow

<hr> سرپل هوایی، ناحیه ی امن هوایی (منطقه ای که پیشاپیش برای ورود هواپیمای نظامی آماده شده است)، (امریکا ـ عامیانه) سر به هوا، ابله، نادان

سرپل هوایی، ناحیه ی امن هوایی (منطقه ای که پیشاپیش برای ورود هواپیمای نظامی آماده شده است)، (امریکا ـ عامیانه) سر به هوا، ابله، نادان

airhead

<hr> معنی : ظریفانه، شبیه هوا <hr> معانی دیگر : با نشاط، با حالتی خوش، سبکبال

معنی : ظریفانه، شبیه هوا معانی دیگر : با نشاط، با حالتی خوش، سبکبال

airily

<hr> معنی : ظرافت، شادی، خوش اندامی <hr> معانی دیگر : هوای خوش، هوای تازه

معنی : ظرافت، شادی، خوش اندامی معانی دیگر : هوای خوش، هوای تازه

airiness

<hr> معنی : گردش <hr> معانی دیگر : هواخوری، پیاده روی در هوای آزاد، اعلام، افشاگری، برملاسازی، سخن پراکنی، پراکنش، پخش، هوا دهی، تهویه، (برای خشک کردن یا طراوت بخشیدن) در معرض هوا قرار دهی، باددهی، بادادن، خشک کردن

معنی : گردش معانی دیگر : هواخوری، پیاده روی در هوای آزاد، اعلام، افشاگری، برملاسازی، سخن پراکنی، پراکنش، پخش، هوا دهی، تهویه، (برای خشک کردن یا طراوت بخشیدن) در معرض هوا قرار دهی، باددهی، بادادن، خشک کردن

واژه های حرف "a" - جملات نمونه