جملات نمونه

<hr> عاری از هوا، بی هوا، خفه، گرفته یا دم کرده، بی باد، بی نسیم، بى هوا، گرفته، خفه

عاری از هوا، بی هوا، خفه، گرفته یا دم کرده، بی باد، بی نسیم، بى هوا، گرفته، خفه

airless

<hr> معنی : خط حمل و نقل هوایی، بوسیلهء هواپیما حمل و نقل کردن <hr> معانی دیگر : ترابری هوایی، پل هوایی (به ویژه وقتی راه های زمینی یا دریایی بسته باشد)

معنی : خط حمل و نقل هوایی، بوسیلهء هواپیما حمل و نقل کردن معانی دیگر : ترابری هوایی، پل هوایی (به ویژه وقتی راه های زمینی یا دریایی بسته باشد)

airlift

<hr> معنی : خط مستقیم هوایی <hr> معانی دیگر : شرکت هواپیمایی، کوتاه ترین مسافت بین دو نقطه ی کره ی زمین، خط مستقیم هوایی شرکت هواپیمایی airlines compete against railways شرکتهای هواپیمایی با راهآهنها رقابت میکنند airline employees کارکنان هواپیمایی، خط مستقیم هوایی، سرویس هوایی

معنی : خط مستقیم هوایی معانی دیگر : شرکت هواپیمایی، کوتاه ترین مسافت بین دو نقطه ی کره ی زمین، خط مستقیم هوایی شرکت هواپیمایی airlines compete against railways شرکتهای هواپیمایی با راهآهنها رقابت میکنند airline employees کارکنان هواپیمایی، خط مستقیم هوایی، سرویس هوایی

airline

<hr> معنی : هواپیمای مسافربری <hr> معانی دیگر : هواپیمای مسافربری

معنی : هواپیمای مسافربری معانی دیگر : هواپیمای مسافربری

airliner

<hr> معنی : پست هوایی <hr> معانی دیگر : نامه ی پست هوایی، وابسته به پست هوایی

معنی : پست هوایی معانی دیگر : نامه ی پست هوایی، وابسته به پست هوایی

airmail

<hr> خلبان، هوانورد، خلبان

airman

<hr> معنی : هواپیما، طیاره <hr> معانی دیگر : هواپیما، طیاره

معنی : هواپیما، طیاره معانی دیگر : هواپیما، طیاره

airplane

airplane ticket

<hr> معنی : فرودگاه هواپیما، فرودگاه <hr> معانی دیگر : فرودگاه کشوری

معنی : فرودگاه هواپیما، فرودگاه معانی دیگر : فرودگاه کشوری

airport

airs

<hr> (انگلیس) فیس و افاده، ناز و غمزه

(انگلیس) فیس و افاده، ناز و غمزه

airs and graces

<hr> معنی : بالون، سفینهء هوایی <hr> معانی دیگر : هواناو، کشتی هوایی، کشتى هوایى

معنی : بالون، سفینهء هوایی معانی دیگر : هواناو، کشتی هوایی، کشتى هوایى

airship

<hr> وابسته به بیماری و تهوع در هواپیما، مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز

وابسته به بیماری و تهوع در هواپیما، مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز

airsick

airsickness

<hr> معنی : فضای هوایی <hr> معانی دیگر : فضای بالای هر ناحیه یا کشور

معنی : فضای هوایی معانی دیگر : فضای بالای هر ناحیه یا کشور

airspace

<hr> معنی : سرعت سیر هوایی <hr> معانی دیگر : سرعت هوایی، سرعت هواپیما

معنی : سرعت سیر هوایی معانی دیگر : سرعت هوایی، سرعت هواپیما

airspeed

<hr> معنی : جریان هوا <hr> معانی دیگر : جریان هوایی

معنی : جریان هوا معانی دیگر : جریان هوایی

airstream

<hr> معنی : باند فرودگاه <hr> معانی دیگر : باند فرود و پرواز (معمولا در فرودگاه های موقت)، باند موقت

معنی : باند فرودگاه معانی دیگر : باند فرود و پرواز (معمولا در فرودگاه های موقت)، باند موقت

airstrip

<hr> معنی : محفوظ از هوا، هوابندی شده، غیرقابل نفوذ بوسیلهء هوا <hr> معانی دیگر : بدون نقطه ضعف، بی چون و چرا، رسوخ ناپذیر، بی برو برگرد، قطعی، کیپ، پادهوا، ضد هوا، بی منفذ، هوابندی شده

معنی : محفوظ از هوا، هوابندی شده، غیرقابل نفوذ بوسیلهء هوا معانی دیگر : بدون نقطه ضعف، بی چون و چرا، رسوخ ناپذیر، بی برو برگرد، قطعی، کیپ، پادهوا، ضد هوا، بی منفذ، هوابندی شده

airtight

airtime

<hr> موج های هوایی (که علایم و برنامه های رادیویی از طریق آن فرستاده می شود)

موج های هوایی (که علایم و برنامه های رادیویی از طریق آن فرستاده می شود)

airwaves

<hr> معنی : راه هوایی، مسیر جریان هوا <hr> معانی دیگر : بادگیر، هوارسان، هواکش، هواراه، مسیر هواپیمایی، خط هوایی (دالانی که مجهز به تسهیلات ناوبری هوایی است و هواپیماهای کشوری در امتداد آن حرکت می کنند)، (جمع) موج های هوایی (رادیو)، (پزشکی) مجرای دمزنی (تنفسی)، لوله ی تنفسی، نای، خرخره، مجرای هوادهی

معنی : راه هوایی، مسیر جریان هوا معانی دیگر : بادگیر، هوارسان، هواکش، هواراه، مسیر هواپیمایی، خط هوایی (دالانی که مجهز به تسهیلات ناوبری هوایی است و هواپیماهای کشوری در امتداد آن حرکت می کنند)، (جمع) موج های هوایی (رادیو)، (پزشکی) مجرای دمزنی (تنفسی)، لوله ی تنفسی، نای، خرخره، مجرای هوادهی

airway

airworthiness

<hr> معنی : مناسب برای پرواز <hr> معانی دیگر : مجهز برای پرواز، قابل پرواز، آماده ی پرواز

معنی : مناسب برای پرواز معانی دیگر : مجهز برای پرواز، قابل پرواز، آماده ی پرواز

airworthy

<hr> معنی : پوچ، هوایی، هوا مانند، با روح، خود نما، واهی <hr> معانی دیگر : در هوا، در هوای باز، در معرض نسیم، در آسمان، بسیار بالا، تخیلی، غیر ذاتی (مثل هوا)، غیر واقعی، پا در هوا، دلباز، سبک، بی غم، سر به هوا، سرسری، غیرجدی، سبکدل، بی خیال، سبکبال، شاد، ظریف، نازک

معنی : پوچ، هوایی، هوا مانند، با روح، خود نما، واهی معانی دیگر : در هوا، در هوای باز، در معرض نسیم، در آسمان، بسیار بالا، تخیلی، غیر ذاتی (مثل هوا)، غیر واقعی، پا در هوا، دلباز، سبک، بی غم، سر به هوا، سرسری، غیرجدی، سبکدل، بی خیال، سبکبال، شاد، ظریف، نازک

airy

<hr> غیر واقعی، غیر عملی، تخیلی، پوچ، (بیشتر انگلیس)، ظریف و لطیف، پری مانند، پر کرشمه، ظاهرساز، کسی که خود را می گیرد، لفظ قلمی

غیر واقعی، غیر عملی، تخیلی، پوچ، (بیشتر انگلیس)، ظریف و لطیف، پری مانند، پر کرشمه، ظاهرساز، کسی که خود را می گیرد، لفظ قلمی

airy fairy

airy-fairy

<hr> معنی : راهرو، جناح <hr> معانی دیگر : کنار، راهرو طرفین کلیسا (که معمولا با ردیفی از ستون از صحن کلیسا مجزا است)، جناح کلیسا، راهرو بین ردیف نیمکت یا صندلی ها، گذر باریک (بین دو ردیف درخت)

معنی : راهرو، جناح معانی دیگر : کنار، راهرو طرفین کلیسا (که معمولا با ردیفی از ستون از صحن کلیسا مجزا است)، جناح کلیسا، راهرو بین ردیف نیمکت یا صندلی ها، گذر باریک (بین دو ردیف درخت)

aisle

<hr> جزبره کوچک( در رودخانه)

جزبره کوچک( در رودخانه)

<hr> معنی : نیم باز <hr> معانی دیگر : نیمه باز، کمی باز، پیش، ناموزون، ناهماهنگ

معنی : نیم باز معانی دیگر : نیمه باز، کمی باز، پیش، ناموزون، ناهماهنگ

ajar

<hr> معنی : قهرمان یونانی جنگ تروا <hr> معانی دیگر : (اسطوره های یونان)، آژاکس (یکی از دلاوران یونانی در جنگ تروا که به ajax telamon معروف است)

معنی : قهرمان یونانی جنگ تروا معانی دیگر : (اسطوره های یونان)، آژاکس (یکی از دلاوران یونانی در جنگ تروا که به ajax telamon معروف است)

ajax

<hr> ورزش : قرمز، مخفف: به این نام هم شناخته می شود، به نام مستعار (مثل نام هایی که در پرونده های پلیسی ذکر می شود)

ورزش : قرمز، مخفف: به این نام هم شناخته می شود، به نام مستعار (مثل نام هایی که در پرونده های پلیسی ذکر می شود)

akhenaten

<hr> معنی : دست بکمر زده <hr> معانی دیگر : دو دست بر کمر، دست به کمر زده و آرنج ها باز

معنی : دست بکمر زده معانی دیگر : دو دست بر کمر، دست به کمر زده و آرنج ها باز

akimbo

<hr> معنی : وابسته، یکسان <hr> معانی دیگر : مانند، همانند، شبیه، مثل، همجنس، مشابه، خویشاوند، هم نسب، منسوب

معنی : وابسته، یکسان معانی دیگر : مانند، همانند، شبیه، مثل، همجنس، مشابه، خویشاوند، هم نسب، منسوب

akin

akinesia

akinetic

<hr> زبان آکادی (که امروزه نایاب است و شاخه ی شرقی زبان های سامی بوده)، وابسته به زبان و فرهنگ آکاد، نژاد اکد یا اکاد

زبان آکادی (که امروزه نایاب است و شاخه ی شرقی زبان های سامی بوده)، وابسته به زبان و فرهنگ آکاد، نژاد اکد یا اکاد

akkadian

<hr> مخفف: آلومینیم، ایالت آلاباما (امریکا)، (بازی بیس بال) لیگ امریکا، (عربی) پیشوندی که قبل از برخی واژه های عربی در انگلیسی می آید [algebra]، پیشوند برابر با: ad- (قبل از واژه هایی که با l آغاز می شوند) <hr> al _ پسوند (صفت ساز): مانند، مناسب برای [theatrical]، پسوند (اسم ساز): عمل یا فرآیند [reversal]

مخفف: آلومینیم، ایالت آلاباما (امریکا)، (بازی بیس بال) لیگ امریکا، (عربی) پیشوندی که قبل از برخی واژه های عربی در انگلیسی می آید [algebra]، پیشوند برابر با: ad- (قبل از واژه هایی که با l آغاز می شوند) al _ پسوند (صفت ساز): مانند، مناسب برای [theatrical]، پسوند (اسم ساز): عمل یا فرآیند [reversal]

al capone

al gore

<hr> (جانورشناسی)، بال، باله، بالچه، مخفف: (امریکا) ایالت آلاباما، مخفف: انجمن کتابخانه های امریکا، (جانورشناسی) بال، باله، بالچه (جانورشناسی) بالمانند، بالچهمانند مخفف: (آمریکا) ایالت آلاباما مخفف: انجمن کتابخانه های آمریکا، لا

(جانورشناسی)، بال، باله، بالچه، مخفف: (امریکا) ایالت آلاباما، مخفف: انجمن کتابخانه های امریکا، (جانورشناسی) بال، باله، بالچه (جانورشناسی) بالمانند، بالچهمانند مخفف: (آمریکا) ایالت آلاباما مخفف: انجمن کتابخانه های آمریکا، لا

<hr> ایالت آلاباما در جنوب شرقی ایالات متحده، ایالت آلاباما در جنوب شرقی ایالات متحده رود آلاباما در ایالت آلاباما

ایالت آلاباما در جنوب شرقی ایالات متحده، ایالت آلاباما در جنوب شرقی ایالات متحده رود آلاباما در ایالت آلاباما

alabama

<hr> معنی : رخام گچی، مرمرسفید <hr> معانی دیگر : مرمر (نوعی سنگ گچ متبلور که در مجسمه سازی به کار می رود)، رخام، نوعی کلسیت (کربنات کلسیم متبلور) که اغلب در استالاکتیت ها و استالاگمیت ها یافت می شود

معنی : رخام گچی، مرمرسفید معانی دیگر : مرمر (نوعی سنگ گچ متبلور که در مجسمه سازی به کار می رود)، رخام، نوعی کلسیت (کربنات کلسیم متبلور) که اغلب در استالاکتیت ها و استالاگمیت ها یافت می شود

alabaster

<hr> معنی : چابکی، نشاط <hr> معانی دیگر : اشتیاق، انبساط خاطر، میل و رغبت، چالاکی، تندی، طرب

معنی : چابکی، نشاط معانی دیگر : اشتیاق، انبساط خاطر، میل و رغبت، چالاکی، تندی، طرب

alacrity

<hr> معنی : علاءالدین <hr> معانی دیگر : علاالدین (قهرمان افسانه ای هزار و یک شب که چراغ جادو را به دست آورد)

معنی : علاءالدین معانی دیگر : علاالدین (قهرمان افسانه ای هزار و یک شب که چراغ جادو را به دست آورد)

واژه های حرف "a" - جملات نمونه