جملات نمونه

<hr> معنی : غذای اشتهااور <hr> معانی دیگر : (خوراکپزی) آنتی پاستو، پیش خوراک ایتالیایی، مشتهی

معنی : غذای اشتهااور معانی دیگر : (خوراکپزی) آنتی پاستو، پیش خوراک ایتالیایی، مشتهی

antipasto

<hr> معنی : فاقد تمایل <hr> معانی دیگر : بیزار، پادانگیزگر، ناهمدرد، پادسوهشی

معنی : فاقد تمایل معانی دیگر : بیزار، پادانگیزگر، ناهمدرد، پادسوهشی

antipathetic

<hr> معنی : انزجار، احساس مخالف، نا سازگاری <hr> معانی دیگر : بیزاری، پادسوهش، پادانگیزه، ناهمدردی، چیز یا شخص مورد بیزاری

معنی : انزجار، احساس مخالف، نا سازگاری معانی دیگر : بیزاری، پادسوهش، پادانگیزه، ناهمدردی، چیز یا شخص مورد بیزاری

antipathy

antipersonnel

<hr> دارو یا ماده ی ضد عرق (بدن)، بوبر

دارو یا ماده ی ضد عرق (بدن)، بوبر

antiperspirant

<hr> داروی ضد التهاب و تب، پادآماس

داروی ضد التهاب و تب، پادآماس

antiphlogistic

<hr> معنی : سرود برگردان <hr> معانی دیگر : (کلیسا - سرودی که به طور متناوب توسط دو گروه خواننده اجرا می شود)، سرود متناوب، سرود تهلیلی، سرود دو آهنگی، سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دسته ءدیگر خوانده میشود

معنی : سرود برگردان معانی دیگر : (کلیسا - سرودی که به طور متناوب توسط دو گروه خواننده اجرا می شود)، سرود متناوب، سرود تهلیلی، سرود دو آهنگی، سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دسته ءدیگر خوانده میشود

antiphon

<hr> (موسیقی) وابسته به سرود یا آهنگ متناوب، دوآهنگه

(موسیقی) وابسته به سرود یا آهنگ متناوب، دوآهنگه

antiphonal

<hr> معنی : مخالف، مربوط به ساکنین ینگی دنیا، واقع در طرف مقابل زمین <hr> معانی دیگر : مستقیما، متقاطر

معنی : مخالف، مربوط به ساکنین ینگی دنیا، واقع در طرف مقابل زمین معانی دیگر : مستقیما، متقاطر

antipodal

<hr> معنی : نقطهء مقابل یا متقاطر <hr> معانی دیگر : مفرد رجوع شود به: antipodes، pl نقطه ء مقابل یا متقاطر

معنی : نقطهء مقابل یا متقاطر معانی دیگر : مفرد رجوع شود به: antipodes، pl نقطه ء مقابل یا متقاطر

antipode

<hr> (جغرافی) دو نقطه ی کره ی زمین که کاملا متقاطر باشند، ینگه دنیا، ساکنین نقاطمتقاطردرروی زمین

(جغرافی) دو نقطه ی کره ی زمین که کاملا متقاطر باشند، ینگه دنیا، ساکنین نقاطمتقاطردرروی زمین

antipodes

antipollution

antipruritic

<hr> داروی ضد روان پریشی، داروی ضد روانپریشی آرامبخش، مسکن اعصاب

داروی ضد روان پریشی، داروی ضد روانپریشی آرامبخش، مسکن اعصاب

antipsychotic

<hr> داروی تب بر، داروی تب بر تب بر، ضدتب

داروی تب بر، داروی تب بر تب بر، ضدتب

antipyretic

<hr> معنی : باستانی، وابسته بقدیم <hr> معانی دیگر : وابسته به عتیقه ها و آثار باستانی، وابسته به عتیقه شناسان، وابسته به کتاب های قدیمی و بهادار، عتیقه شناس

معنی : باستانی، وابسته بقدیم معانی دیگر : وابسته به عتیقه ها و آثار باستانی، وابسته به عتیقه شناسان، وابسته به کتاب های قدیمی و بهادار، عتیقه شناس

antiquarian

<hr> معنی : عتیقه شناس <hr> معانی دیگر : باستان جو، عقیقه جو

معنی : عتیقه شناس معانی دیگر : باستان جو، عقیقه جو

antiquary

<hr> کهنه و قدیمی کردن، مهجور کردن، از مد انداختن، قدیمی ماب کردن، کهنه کردن، برانداختن، منسو&nbsp;کردن، ازرسه روزبیرون انداختن

کهنه و قدیمی کردن، مهجور کردن، از مد انداختن، قدیمی ماب کردن، کهنه کردن، برانداختن، منسو کردن، ازرسه روزبیرون انداختن

antiquate

<hr> معنی : متروک، منسوخ، قدیمی، کهنه <hr> معانی دیگر : مهجور، چیزی که دیگر به درد نمی خورد، قدیمی ماب، امل، از مد افتاده، مال عهد دقیانوس، سالخورده، کهن، منسو

معنی : متروک، منسوخ، قدیمی، کهنه معانی دیگر : مهجور، چیزی که دیگر به درد نمی خورد، قدیمی ماب، امل، از مد افتاده، مال عهد دقیانوس، سالخورده، کهن، منسو

antiquated

<hr> معنی : عتیقه، کهنه، باستانی، عتیق <hr> معانی دیگر : آنتیک، اثر قدیمی، کهن، سالخورده، قدیمی ماب، کهنه مسلک، از مد افتاده، بی رواج، دیروزین، به سبک عتیقه های دوران باستان، سبک کلاسیک، وابسته به عتیقه و عتیقه شناسی، (مبل و ظروف نقره و غیره) از صد سال کهنه تر، عتیقه نما کردن، کهنه نما کردن

معنی : عتیقه، کهنه، باستانی، عتیق معانی دیگر : آنتیک، اثر قدیمی، کهن، سالخورده، قدیمی ماب، کهنه مسلک، از مد افتاده، بی رواج، دیروزین، به سبک عتیقه های دوران باستان، سبک کلاسیک، وابسته به عتیقه و عتیقه شناسی، (مبل و ظروف نقره و غیره) از صد سال کهنه تر، عتیقه نما کردن، کهنه نما کردن

antique

<hr> معنی : قدمت، روزگار باستان، عهد عتیق <hr> معانی دیگر : کهنگی، عتیقه بودن، کهنسالی، مردمان عهد عتیق، باستانیان، قدیمی ها، پیشینیان، (درجمع) آثار عهد عتیق (بناها و آثار هنری و غیره)، تاریخ باستان (به ویژه پیش از قرون وسطی)

معنی : قدمت، روزگار باستان، عهد عتیق معانی دیگر : کهنگی، عتیقه بودن، کهنسالی، مردمان عهد عتیق، باستانیان، قدیمی ها، پیشینیان، (درجمع) آثار عهد عتیق (بناها و آثار هنری و غیره)، تاریخ باستان (به ویژه پیش از قرون وسطی)

antiquity

antiracism

antiracist

antirheumatic

antirrhinum

<hr> گندزدایی، ضد عفونی، گند زدا بودن، طب جلوگیری از رشد و ازدیاد میکربها در اثر موادضدعفونی

گندزدایی، ضد عفونی، گند زدا بودن، طب جلوگیری از رشد و ازدیاد میکربها در اثر موادضدعفونی

antisepsis

<hr> معنی : ضد عفونی برای عمل جراحی، دوای ضد عفونی، پادگند، ضد عفونی برای عمل جراحی، ضد عفونی، گندزدا، تمیز و پاکیزه، پلشت بر، جداگانه <hr> معانی دیگر : پادریم، پلشت زدا، نادرگیر در زندگی و مسایل آن، بی بو و خاصیت، کاربرد گندزدا، گندزدایی شده، ضد عفونی شده، پلشت زدایی شده، بسیار پاک و مرتب، مشخص

معنی : ضد عفونی برای عمل جراحی، دوای ضد عفونی، پادگند، ضد عفونی برای عمل جراحی، ضد عفونی، گندزدا، تمیز و پاکیزه، پلشت بر، جداگانه معانی دیگر : پادریم، پلشت زدا، نادرگیر در زندگی و مسایل آن، بی بو و خاصیت، کاربرد گندزدا، گندزدایی شده، ضد عفونی شده، پلشت زدایی شده، بسیار پاک و مرتب، مشخص

antiseptic

<hr> معنی : سرم حاوی پادتن <hr> معانی دیگر : (داروسازی - پزشکی - سرم حاوی پادتن های موثر علیه یک یا چند پادگن) پادپیماب، ضد سرم

معنی : سرم حاوی پادتن معانی دیگر : (داروسازی - پزشکی - سرم حاوی پادتن های موثر علیه یک یا چند پادگن) پادپیماب، ضد سرم

antiserum

antiskid

<hr> مخالف برده داری، برده داری ستیز، مخالف بردگی

مخالف برده داری، برده داری ستیز، مخالف بردگی

antislavery

<hr> معنی : مخالف اجتماع، مخالف اصول اجتماعی، مخل اجتماع، دشمن جامعه <hr> معانی دیگر : گوشه گیر، غیراجتماعی، نامعاشرتی، عزلت گرای، جامعه ستیز

معنی : مخالف اجتماع، مخالف اصول اجتماعی، مخل اجتماع، دشمن جامعه معانی دیگر : گوشه گیر، غیراجتماعی، نامعاشرتی، عزلت گرای، جامعه ستیز

antisocial

antisocially

<hr> معنی : ضد انقباض و تشنج، ضد اختلاج <hr> معانی دیگر : داروی ضد اسپاسم، طب ضد انقبا­ و تشنج

معنی : ضد انقباض و تشنج، ضد اختلاج معانی دیگر : داروی ضد اسپاسم، طب ضد انقبا­ و تشنج

antispasmodic

<hr> (وابسته به کاهش میزان الکتریسیته ی ساکن در اجسام از طریق افزودن بر میزان رطوبت) پادایستا

(وابسته به کاهش میزان الکتریسیته ی ساکن در اجسام از طریق افزودن بر میزان رطوبت) پادایستا

antistatic

<hr> معنی : ضد زیردریایی <hr> معانی دیگر : مخرب زیردریایی، علوم هوایى : هواپیماى ضد زیردریایى

معنی : ضد زیردریایی معانی دیگر : مخرب زیردریایی، علوم هوایى : هواپیماى ضد زیردریایى

antisubmarine

<hr> (ارتش) ضد تانک، ضد تانک

antitank

<hr> معنی : تضاد، ضد و نقیض، تناقض، پادگذاره <hr> معانی دیگر : نقطه ی مقابل، تباین، پانهش، برابر نهاد، پادنهشت، پادنهاد، بخش دوم پادنهاد، pl پادگذاره، ضد و نقی­

معنی : تضاد، ضد و نقیض، تناقض، پادگذاره معانی دیگر : نقطه ی مقابل، تباین، پانهش، برابر نهاد، پادنهشت، پادنهاد، بخش دوم پادنهاد، pl پادگذاره، ضد و نقی­

antithesis

<hr> معنی : متضاد، پادگذارهای، دارای ضد و نقیض <hr> معانی دیگر : دارای ضد و نقی­

معنی : متضاد، پادگذارهای، دارای ضد و نقیض معانی دیگر : دارای ضد و نقی­

antithetic

<hr> معنی : متضاد، پادگذارهای، دارای ضد و نقیض <hr> معانی دیگر : نقطه ی مخالف، مغایر، وابسته به پادنهاد (تضاد یا تباین)، پادنهشتی، پادنهشی، دارای ضد و نقی­

معنی : متضاد، پادگذارهای، دارای ضد و نقیض معانی دیگر : نقطه ی مخالف، مغایر، وابسته به پادنهاد (تضاد یا تباین)، پادنهشتی، پادنهشی، دارای ضد و نقی­

antithetical

<hr> معنی : ضدسم، ضدزهر <hr> معانی دیگر : وابسته به پادزهر، ضد مسمومیت، پادزهرآبه

معنی : ضدسم، ضدزهر معانی دیگر : وابسته به پادزهر، ضد مسمومیت، پادزهرآبه

antitoxic

<hr> معنی : دفع سم، مادهء ضدسم، ضد زهرابه <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) پادتن

معنی : دفع سم، مادهء ضدسم، ضد زهرابه معانی دیگر : (زیست شناسی) پادتن

antitoxin

<hr> ضد تراست (یا اتحادیه های صنایع بزرگ)، ضد انحصار، مخالف تشکیل تراست یا اتحادیه های بزرگ صنایع

ضد تراست (یا اتحادیه های صنایع بزرگ)، ضد انحصار، مخالف تشکیل تراست یا اتحادیه های بزرگ صنایع

antitrust

<hr> داروی ضد سرفه، داروی گلودرد، ضد سرفه، ارام کننده ء سرفه

داروی ضد سرفه، داروی گلودرد، ضد سرفه، ارام کننده ء سرفه

antitussive

<hr> معنی : نمونه یا مصداق چیزی، پادگونه، نوع متقابل <hr> معانی دیگر : برابر سنخ، برابر گونه، نوع مقابل، گونه ی ثانوی، پادآزرد، پادمونه

معنی : نمونه یا مصداق چیزی، پادگونه، نوع متقابل معانی دیگر : برابر سنخ، برابر گونه، نوع مقابل، گونه ی ثانوی، پادآزرد، پادمونه

antitype

<hr> ماده ی ضد سم مار، سرم ضد مارگزیدگی، پادزهر مار (antivenom هم می گویند)، ماده ء ضدسم

ماده ی ضد سم مار، سرم ضد مارگزیدگی، پادزهر مار (antivenom هم می گویند)، ماده ء ضدسم

واژه های حرف "a" - جملات نمونه