جملات نمونه

<hr> معنی : به عقب، وارونه، به پشت، از پشت <hr> معانی دیگر : معادل است با: backward، عقب افتاده، عقب مانده، کودن

معنی : به عقب، وارونه، به پشت، از پشت معانی دیگر : معادل است با: backward، عقب افتاده، عقب مانده، کودن

backwards

backwards and forwards

<hr> معنی : موج، مراجعت موج <hr> معانی دیگر : واکنش و جنجال (در اثر عمل یا رویدادی)، پیامد بد، پسخیز، پس زده شدن آب (در اثر حرکت کشتی یا پارو و غیره)، پسخیزآب، پس موج، موجی که از ساحل به سوی دریا بر می گردد، پس زده شدن هوا (در اثر حرکت پروانه ی هواپیما و غیره)، پس موج هوا، اضطراب یا اشفتگی بعداز انجام عملی، عواقب

معنی : موج، مراجعت موج معانی دیگر : واکنش و جنجال (در اثر عمل یا رویدادی)، پیامد بد، پسخیز، پس زده شدن آب (در اثر حرکت کشتی یا پارو و غیره)، پسخیزآب، پس موج، موجی که از ساحل به سوی دریا بر می گردد، پس زده شدن هوا (در اثر حرکت پروانه ی هواپیما و غیره)، پس موج هوا، اضطراب یا اشفتگی بعداز انجام عملی، ع

backwash

<hr> معنی : مرداب، باریکه آب، جای دور افتاده <hr> معانی دیگر : (وضعیت یا محل) دچار رکود، دورافتاده، پشت و پسله، آب پشت سد، آب پس زده، آب عقب زده شده (در اثر جزرومد و غیره)، خفتاب، آب راکد (به ویژه در آبراه یا شاخابه)، لشاب، پساب، باریکه اب، 1- (قایقرانی) با پارو یا پروانه ی موتور قایق را به عقب راندن، در جهت عکس راندن 2- از ادعای خود صرفنظر کردن، مجاب شدن، تصدیق کردن، لنگ انداختن

معنی : مرداب، باریکه آب، جای دور افتاده معانی دیگر : (وضعیت یا محل) دچار رکود، دورافتاده، پشت و پسله، آب پشت سد، آب پس زده، آب عقب زده شده (در اثر جزرومد و غیره)، خفتاب، آب راکد (به ویژه در آبراه یا شاخابه)، لشاب، پساب، باریکه اب، 1- (قایقرانی) با پارو یا پروانه ی موتور قایق را به عقب راندن، در جهت 

backwater

<hr> معنی : جنگلهای دورافتاده، اراضی جنگلی دور از شهر <hr> معانی دیگر : وابسته به نواحی جنگلی دور افتاده (backwood هم می گویند)، نواحی جنگلی دوردست (دور از شهر)، جای دورافتاده و کم جمعیت

معنی : جنگلهای دورافتاده، اراضی جنگلی دور از شهر معانی دیگر : وابسته به نواحی جنگلی دور افتاده (backwood هم می گویند)، نواحی جنگلی دوردست (دور از شهر)، جای دورافتاده و کم جمعیت

backwoods

<hr> معنی : دهاتی، اهل جای دورافتاده <hr> معانی دیگر : دهاتی، اهل جای دورافتاده

معنی : دهاتی، اهل جای دورافتاده معانی دیگر : دهاتی، اهل جای دورافتاده

backwoodsman

<hr> حیاط پشت منزل، باغچه ی پشت خانه، چمن پشت منزل (در مقابل: باغچه یا چمن جلو منزل front yard)، حیاط خلوت (back yard هم می نویسند)، وابسته به باغچه یا چمن زار پشت خانه

حیاط پشت منزل، باغچه ی پشت خانه، چمن پشت منزل (در مقابل: باغچه یا چمن جلو منزل front yard)، حیاط خلوت (back yard هم می نویسند)، وابسته به باغچه یا چمن زار پشت خانه

backyard

<hr> معنی : بیکن، گوشت نمک زدهء پهلو و پشت خوک <hr> معانی دیگر : گوشت باریکه شده و نمک زده ی پهلو و پشت خوک، بیکن (که معمولا با تخم مرغ به عنوان صبحانه می خورند)، فرانسیس بیکن (دولتمرد و نویسنده و فیلسوف انگلیسی)

معنی : بیکن، گوشت نمک زدهء پهلو و پشت خوک معانی دیگر : گوشت باریکه شده و نمک زده ی پهلو و پشت خوک، بیکن (که معمولا با تخم مرغ به عنوان صبحانه می خورند)، فرانسیس بیکن (دولتمرد و نویسنده و فیلسوف انگلیسی)

bacon

bacon and eggs

<hr> وابسته به عقاید فرانسیس بیکن (که می گفت: دستیابی به حقیقت از راه تجربه و آزمایش و استقرا امکان پذیر است)، پیرو فلسفه ی بیکن، بیکن گرا، وابسته به این شایعه: نمایشنامه های شکسپیر واقعا توسط بیکن نگاشته شده اند، بیکن گرا وابسته به این شایعه: نمایشنامههای شکسپیر واقعا توسط بیکن نگاشته شده اند معتقد به این شایعه

وابسته به عقاید فرانسیس بیکن (که می گفت: دستیابی به حقیقت از راه تجربه و آزمایش و استقرا امکان پذیر است)، پیرو فلسفه ی بیکن، بیکن گرا، وابسته به این شایعه: نمایشنامه های شکسپیر واقعا توسط بیکن نگاشته شده اند، بیکن گرا وابسته به این شایعه: نمایشنامههای شکسپیر واقعا توسط بیکن نگاشته شده اند معتقد به ا

baconian

<hr> (پزشکی) وجود ترکیزه (باکتری) در خون

(پزشکی) وجود ترکیزه (باکتری) در خون

bacteremia

<hr> معنی : باکتری، میکرب های تک یاخته، ترکیزه <hr> معانی دیگر : pl میکرب های تک یاخته

معنی : باکتری، میکرب های تک یاخته، ترکیزه معانی دیگر : pl میکرب های تک یاخته

bacteria

<hr> معنی : میکربی، وابسته به باکتری <hr> معانی دیگر : زیست شناسی وابسته به باکتری

معنی : میکربی، وابسته به باکتری معانی دیگر : زیست شناسی وابسته به باکتری

bacterial

<hr> معنی : ضد باکتری، نابود کنندهء باکتری <hr> معانی دیگر : نابود کننده ء باکتری، ضد باکتری

معنی : ضد باکتری، نابود کنندهء باکتری معانی دیگر : نابود کننده ء باکتری، ضد باکتری

bactericidal

<hr> معنی : باکتری کش <hr> معانی دیگر : ترکیزه کش

معنی : باکتری کش معانی دیگر : ترکیزه کش

bactericide

bacteriological

<hr> معنی : میکرب شناس، متخصص شناسایی انواع باکتریها <hr> معانی دیگر : میکرب شناس، متخصص شناسایی انواع باکتریها

معنی : میکرب شناس، متخصص شناسایی انواع باکتریها معانی دیگر : میکرب شناس، متخصص شناسایی انواع باکتریها

bacteriologist

<hr> معنی : باکتری شناسی، علم میکرب شناسی <hr> معانی دیگر : ترکیزه شناسی

معنی : باکتری شناسی، علم میکرب شناسی معانی دیگر : ترکیزه شناسی

bacteriology

<hr> معنی : باکتری خوار <hr> معانی دیگر : ویروس حمله کننده به باکتری، (ویروس) ترکیزه خوار

معنی : باکتری خوار معانی دیگر : ویروس حمله کننده به باکتری، (ویروس) ترکیزه خوار

bacteriophage

<hr> (عقیم سازی باکتری ها و جلوگیری از رشد آنها) ترکیزه ایستایی

(عقیم سازی باکتری ها و جلوگیری از رشد آنها) ترکیزه ایستایی

bacteriostasis

bacteriostatic

<hr> مفرد واژه ی: bacteria، میکروبهای گیاهی

مفرد واژه ی: bacteria، میکروبهای گیاهی

bacterium

bacteriuria

<hr> معنی : زشت، بد اخلاق، فاسد، مضر، بد، سرهم بند، خراب، نامساعد، شوم، شریر، بدکار، لاوصول، بی اعتبار، نا صحیح، زیان اور، بد خو، مهمل <hr> معانی دیگر : ناستوده، گجسته، نکوهیده، معیوب، بدساخت، کم استعداد، ناشی، بنجل، ناخوشایند، پر غلط، اشتباه، شیطان، بدجنس، تخس، ناباب، زیانبخش، شدید، متاسف، زننده، وصول نشدنی، سوخت شده، (حقوق) فاقد اعتبار، غیرمعتبر، باطل، (عامیانه) به طور بد، به بدی (به جای badly)، خبث، بدجنسی، هر چیز بد، (امریکا - خودمانی) خوب، شیک، موثر، (قدیمی) زمان گذشته ی فعل: bid، p زمان ماضی قدیمی فعل bid

معنی : زشت، بد اخلاق، فاسد، مضر، بد، سرهم بند، خراب، نامساعد، شوم، شریر، بدکار، لاوصول، بی اعتبار، نا صحیح، زیان اور، بد خو، مهمل معانی دیگر : ناستوده، گجسته، نکوهیده، معیوب، بدساخت، کم استعداد، ناشی، بنجل، ناخوشایند، پر غلط، اشتباه، شیطان، بدجنس، تخس، ناباب، زیانبخش، شدید، متاسف، زننده، وصول نشدنی،

bad bargain

<hr> سابقه ی دشمنی، عداوت خانوادگی، خصومت، ازردگی، خشم، رنجش، تلخی، تندی، زنندگی، مسمومیت خون دراثرعصبانیت

سابقه ی دشمنی، عداوت خانوادگی، خصومت، ازردگی، خشم، رنجش، تلخی، تندی، زنندگی، مسمومیت خون دراثرعصبانیت

bad blood

bad business

bad check

bad condition

bad debt

bad debts

<hr> الهی که خیر نبینی (نبینند و غیره)، (امریکا - عامیانه) آدم پست و متقلب (bad actor و bad apple و bad lot هم می گویند)

الهی که خیر نبینی (نبینند و غیره)، (امریکا - عامیانه) آدم پست و متقلب (bad actor و bad apple و bad lot هم می گویند)

bad egg

<hr> (امریکا - عامیانه) آدم پست و متقلب (bad actor و bad apple و bad lot هم می گویند)، نیت بد، قصد بد، نابکاری، عدم صمیمیت، دو رنگی، دوز و کلک، بدعهدی، تقلب

(امریکا - عامیانه) آدم پست و متقلب (bad actor و bad apple و bad lot هم می گویند)، نیت بد، قصد بد، نابکاری، عدم صمیمیت، دو رنگی، دوز و کلک، بدعهدی، تقلب

bad faith

bad guy

bad language

bad loan

bad luck

bad manners

<hr> بدمینتون (بازی شبیه به تنیس)

بدمینتون (بازی شبیه به تنیس)

bad mouth

bad temper

bad weather

bad-tempered

baddie

<hr> (امریکا - خودمانی) آدم بد، آدم بدجنس (به ویژه آدم بد در فیلم و نمایش و غیره)، زمان گذشته ی فعل: bid، p زمان ماضی فعل bid

(امریکا - خودمانی) آدم بد، آدم بدجنس (به ویژه آدم بد در فیلم و نمایش و غیره)، زمان گذشته ی فعل: bid، p زمان ماضی فعل bid

bade

<hr> معنی : نشان، امضاء و علامت برجسته و مشخص <hr> معانی دیگر : ایالت بادن - ورتمبرگ (در جنوب باختری آلمان - پایتخت آن: اشتوتکارت)، (ارتش - علامتی که حاکی از درجه یا رتبه است) مدال، درجه، هر علامت یا نشان مشخص کننده، علامت

معنی : نشان، امضاء و علامت برجسته و مشخص معانی دیگر : ایالت بادن - ورتمبرگ (در جنوب باختری آلمان - پایتخت آن: اشتوتکارت)، (ارتش - علامتی که حاکی از درجه یا رتبه است) مدال، درجه، هر علامت یا نشان مشخص کننده، علامت

badge

<hr> معنی : گورکن، دوره گرد، خرسک، دستفروش، خرده فروش، شغاره، ازار کردن، اذیت کردن <hr> معانی دیگر : (ارتش - علامتی که حاکی از درجه یا رتبه است) مدال، نشان، درجه، هر علامت یا نشان مشخص کننده، سر به سر گذاشتن، آزار کردن، نق زدن، (جانورشناسی) گورکن، شغار (تیره ی mustelidae به ویژه جنس های taxidea و meles که پستاندارانی گوشتخوار و حفار بوده و پاهای کلفت و کوتاه و دست و پنجه های دراز و نیرومندی دارند)، خز این حیوان، (استرالیا) wombat و bandicoot، (حرف بزرگ - عامیانه) بومی یا ساکن ایالت ویسکانسین (در امریکا)، n : دستفروش، ش گورکن، شغاره mustelidae، vt : سربسر گذاشتن

معنی : گورکن، دوره گرد، خرسک، دستفروش، خرده فروش، شغاره، ازار کردن، اذیت کردن معانی دیگر : (ارتش - علامتی که حاکی از درجه یا رتبه است) مدال، نشان، درجه، هر علامت یا نشان مشخص کننده، سر به سر گذاشتن، آزار کردن، نق زدن، (جانورشناسی) گورکن، شغار (تیره ی mustelidae به ویژه جنس های taxidea و meles که پست

badger

<hr> دستفروش، دورهگرد، خرده فروش، (جانورشناسی). گورکن، خرسک، شغاره( mustelidae )، (. vt ): سربسر گذاشتن، اذیت کردن، ازار کردن

دستفروش، دورهگرد، خرده فروش، (جانورشناسی). گورکن، خرسک، شغاره( mustelidae )، (. vt ): سربسر گذاشتن، اذیت کردن، ازار کردن

badgered

<hr> معنی : پر حرفی، لودگی <hr> معانی دیگر : (امریکا - عامیانه) به منظور اخاذی و غیره (و با حضور شهود یا دوربین مخفی) مردی را با زنی مواجه کردن، شوخی لفظی، دست انداختن، گفتگوی مزاح آمیز، خوشمزگی

معنی : پر حرفی، لودگی معانی دیگر : (امریکا - عامیانه) به منظور اخاذی و غیره (و با حضور شهود یا دوربین مخفی) مردی را با زنی مواجه کردن، شوخی لفظی، دست انداختن، گفتگوی مزاح آمیز، خوشمزگی

واژه های حرف "b" - جملات نمونه