جملات نمونه

<hr> پرستواره گرایی کردن، پرستش واره گرایی کردن، آداب پرستی کردن، تبدیل به رسوم و تشریفات کردن، پرستواره کردن، رسمی و تشریفاتی کردن، شعائر دینی رابجا اوردن، قائل به تشریفات شدن

پرستواره گرایی کردن، پرستش واره گرایی کردن، آداب پرستی کردن، تبدیل به رسوم و تشریفات کردن، پرستواره کردن، رسمی و تشریفاتی کردن، شعائر دینی رابجا اوردن، قائل به تشریفات شدن

ritualize

<hr> از روی داب ومراسم، بر حسب یین وشعائر مذهبی

از روی داب ومراسم، بر حسب یین وشعائر مذهبی

ritually

ritz

<hr> معنی : شیک پوش، خیلی شیک <hr> معانی دیگر : (قدیمی - خودمانی - اغلب کنایه آمیز) مجلل، شیک، معرکه

معنی : شیک پوش، خیلی شیک معانی دیگر : (قدیمی - خودمانی - اغلب کنایه آمیز) مجلل، شیک، معرکه

ritzy

<hr> معنی : رقیب، حریف، هم چشمی، سبقت گیر، هم چشمی کننده، هماورد، هم چشم، شبیه، نظیر، رقابت کردن <hr> معانی دیگر : همداو، ناوردگر، وابسته به رقابت، رقابت آمیز، رقیبانه، هماوردانه، همچشمی کردن، هماوردی کردن، برتری خواستن، برابری کردن، (قدیمی) همکار، همقطار

معنی : رقیب، حریف، هم چشمی، سبقت گیر، هم چشمی کننده، هماورد، هم چشم، شبیه، نظیر، رقابت کردن معانی دیگر : همداو، ناوردگر، وابسته به رقابت، رقابت آمیز، رقیبانه، هماوردانه، همچشمی کردن، هماوردی کردن، برتری خواستن، برابری کردن، (قدیمی) همکار، همقطار

rival

<hr> معنی : هم اوری، رقابت، هم چشمی <hr> معانی دیگر : برتری خواهی، هماوردی، ناورد

معنی : هم اوری، رقابت، هم چشمی معانی دیگر : برتری خواهی، هماوردی، ناورد

rivalry

<hr> معنی : جدا کردن، ترکیدن، شکافتن <hr> معانی دیگر : درهم دریدن، جر دادن، چاک دادن، (هیزم و غیره) به دو نیم کردن، ترکاندن

معنی : جدا کردن، ترکیدن، شکافتن معانی دیگر : درهم دریدن، جر دادن، چاک دادن، (هیزم و غیره) به دو نیم کردن، ترکاندن

rive

<hr> اسم مفعول: rive، (قلب) شکسته، قسمت سوم evir

اسم مفعول: rive، (قلب) شکسته، قسمت سوم evir

riven

<hr> معنی : رود، رودخانه <hr> معانی دیگر : شط، هر چیز رود مانند، چوب بر، هیزم شکن، چاک دهنده

معنی : رود، رودخانه معانی دیگر : شط، هر چیز رود مانند، چوب بر، هیزم شکن، چاک دهنده

river

river basin

<hr> رجوع شود به: onchocerciasis

river blindness

<hr> رود کنار، ساحل رودخانه

رود کنار، ساحل رودخانه

riverbank

<hr> معنی : مسیر، بستر رودخانه <hr> معانی دیگر : رود بستر، بستر رود

معنی : مسیر، بستر رودخانه معانی دیگر : رود بستر، بستر رود

riverbed

<hr> قایق رودخانه، کشتی رود رو، رودناو

قایق رودخانه، کشتی رود رو، رودناو

riverboat

<hr> بخشی از شهر که مشرف به رودخانه است، رو به رودخانه، جلو رود، جلو رود riverfront shops مغازههای جلو رودخانه

بخشی از شهر که مشرف به رودخانه است، رو به رودخانه، جلو رود، جلو رود riverfront shops مغازههای جلو رودخانه

riverfront

<hr> معنی : سواحل رودخانه، رودخانهای، رودمانند <hr> معانی دیگر : مشرف به رود، رودکناری، ساحلی، رودزی، رودخانه زی، وابسته به رودخانه، رودی، رودسان، تولید شده توسط رودخانه، رودزاد

معنی : سواحل رودخانه، رودخانهای، رودمانند معانی دیگر : مشرف به رود، رودکناری، ساحلی، رودزی، رودخانه زی، وابسته به رودخانه، رودی، رودسان، تولید شده توسط رودخانه، رودزاد

riverine

<hr> رودکنار، ساحل رودخانه، شهر ریورساید (در جنوب کالیفرنیا - امریکا)، کناررود، کرانه رود، زمین ساحلی، واقع درکناررودخانه

رودکنار، ساحل رودخانه، شهر ریورساید (در جنوب کالیفرنیا - امریکا)، کناررود، کرانه رود، زمین ساحلی، واقع درکناررودخانه

riverside

<hr> معنی : محکم کردن، پرچ کردن، پر چین کردن، بهم میخ زدن، با میخ پرچ محکم کردن <hr> معانی دیگر : میخ پرچ، پرچ میخ، همبند، پرچ میخ کردن، با میخ پرچ وصل یا محکم کردن، (چینی و غیره) بند زدن، (چشم ها یا توجه و غیره را به چیزی) دوختن، متمرکز کردن، بامی&nbsp; پرچ محکم کردن، بهم می&nbsp; زدن

معنی : محکم کردن، پرچ کردن، پر چین کردن، بهم میخ زدن، با میخ پرچ محکم کردن معانی دیگر : میخ پرچ، پرچ میخ، همبند، پرچ میخ کردن، با میخ پرچ وصل یا محکم کردن، (چینی و غیره) بند زدن، (چشم ها یا توجه و غیره را به چیزی) دوختن، متمرکز کردن، بامی پرچ محکم کردن، بهم می زدن

rivet

riveted

riveter

riveting

rivetted

<hr> (بخشی از کرانه ی مدیترانه در شمال ایتالیا و جنوب شرقی فرانسه) ریوی یرا، ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیا در اطراف مدیترانه

(بخشی از کرانه ی مدیترانه در شمال ایتالیا و جنوب شرقی فرانسه) ریوی یرا، ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیا در اطراف مدیترانه

riviera

<hr> معنی : جویبار، جوی کوچک، نهر کوچک <hr> معانی دیگر : رود کوچک، رودچه، نهر، (اصفهانی) مادی

معنی : جویبار، جوی کوچک، نهر کوچک معانی دیگر : رود کوچک، رودچه، نهر، (اصفهانی) مادی

rivulet

<hr> شهر ریاض (پایتخت عربستان سعودی)

شهر ریاض (پایتخت عربستان سعودی)

riyadh

<hr> (از ریشه ی اسپانیایی - واحد اصلی پول عربستان سعودی و قطر و یمن) ریال (یکان پول ایران را می نویسند: rial)

(از ریشه ی اسپانیایی - واحد اصلی پول عربستان سعودی و قطر و یمن) ریال (یکان پول ایران را می نویسند: rial)

riyal

<hr> مخفف: (شیمی) نشان رادون، پرستار مجاز

مخفف: (شیمی) نشان رادون، پرستار مجاز

<hr> مخفف: (شیمی) اسید ریبونوکلئیک

مخفف: (شیمی) اسید ریبونوکلئیک

<hr> معنی : صخره، سوسک حمام، ماهی ریزقنات، کجوله <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی)، ته سیگار ماری جوانا، (جانور شناسی) روچ (انواع ماهیان آب شیرین و کپور مانند شمال اروپا و امریکا از جنس rutilus)، (موی سر را) به عقب شانه کردن، بالا زدن، (یال اسب را) کوتاه کردن (به طوری که مثل ماهوت پاک کن سیخ بشود)، تخته سنگ

معنی : صخره، سوسک حمام، ماهی ریزقنات، کجوله معانی دیگر : (امریکا - خودمانی)، ته سیگار ماری جوانا، (جانور شناسی) روچ (انواع ماهیان آب شیرین و کپور مانند شمال اروپا و امریکا از جنس rutilus)، (موی سر را) به عقب شانه کردن، بالا زدن، (یال اسب را) کوتاه کردن (به طوری که مثل ماهوت پاک کن سیخ بشود)، تخته سن

roach

<hr> معنی : راه، خیابان، خط، جاده، مسیر، طریق، راه اهن، بجاده <hr> معانی دیگر : ره، صراط، (مجازی) دستیابی، راه طریق، طریقه، طریقت، شیوه، وسیله، (معمولا در خارج از شهر) خیابان، (مخفف) رجوع شود به: rail road، (معمولا جمع) رجوع شود به: roadstead، رجوع شود به: roadway، معبر

معنی : راه، خیابان، خط، جاده، مسیر، طریق، راه اهن، بجاده معانی دیگر : ره، صراط، (مجازی) دستیابی، راه طریق، طریقه، طریقت، شیوه، وسیله، (معمولا در خارج از شهر) خیابان، (مخفف) رجوع شود به: rail road، (معمولا جمع) رجوع شود به: roadstead، رجوع شود به: roadway، معبر

road

<hr> راننده ی از خود راضی (که خیال می کند راه متعلق به اوست)، راننده ی خوک مانند، خوک جاده، راننده متجاوز بحقوق سایر رانندگان درجاده

راننده ی از خود راضی (که خیال می کند راه متعلق به اوست)، راننده ی خوک مانند، خوک جاده، راننده متجاوز بحقوق سایر رانندگان درجاده

road hog

<hr> راه نامه، نقشه ی راه ها، راهنمای جاده

راه نامه، نقشه ی راه ها، راهنمای جاده

road map

road rage

road roller

<hr> ایمنی در راه ها، (اتومبیلرانی با) رعایت احتیاط

ایمنی در راه ها، (اتومبیلرانی با) رعایت احتیاط

road safety

road sense

<hr> معنی : کف خیابان، زیر سازی راه، کف جاده <hr> معانی دیگر : (جاده و راه آهن) بستر، زیرکار، زیرسازی، کف جاده، کف خیابان، بستر خط، زیر سازی

معنی : کف خیابان، زیر سازی راه، کف جاده معانی دیگر : (جاده و راه آهن) بستر، زیرکار، زیرسازی، کف جاده، کف خیابان، بستر خط، زیر سازی

roadbed

<hr> معنی : وسیله انسداد جاده <hr> معانی دیگر : وسیله ی انسداد جاده، راه بند، راهگیر، سدراه، (مجازی) مانع، باز دارنده، باز ایستان، رادع، سنگ راه، راهگیر بر پا کردن، راه بند ساختن

معنی : وسیله انسداد جاده معانی دیگر : وسیله ی انسداد جاده، راه بند، راهگیر، سدراه، (مجازی) مانع، باز دارنده، باز ایستان، رادع، سنگ راه، راهگیر بر پا کردن، راه بند ساختن

roadblock

<hr> (به ویژه در سال های 1920) میخانه ی کنار راه

(به ویژه در سال های 1920) میخانه ی کنار راه

roadhouse

roadkill

<hr> معنی : مرغی شبیه فاخته تکزاس، کوکوسان <hr> معانی دیگر : مرغی شبیه فاخته تکزاس، کوکوسان، (جانور شناسی) فاخته ی دونده (geococcyx californianus - بومی ایالات متحده و مکزیک)

معنی : مرغی شبیه فاخته تکزاس، کوکوسان معانی دیگر : مرغی شبیه فاخته تکزاس، کوکوسان، (جانور شناسی) فاخته ی دونده (geococcyx californianus - بومی ایالات متحده و مکزیک)

roadrunner

roads

<hr> معنی : کنار جاده <hr> معانی دیگر : در کنار جاده، راه کناری، حاشیه ی جاده، کنار جاده یا خیابان

معنی : کنار جاده معانی دیگر : در کنار جاده، راه کناری، حاشیه ی جاده، کنار جاده یا خیابان

roadside

<hr> معنی : اسب سواری، رهنورد <hr> معانی دیگر : اسب یا الاغ سواری، مرکب، راهوار

معنی : اسب سواری، رهنورد معانی دیگر : اسب یا الاغ سواری، مرکب، راهوار

roadster

<hr> معنی : زمین جاده، وسط خیابان، سواره رو <hr> معانی دیگر : بخش ماشین رو جاده (نه حاشیه یا پیاده رو)

معنی : زمین جاده، وسط خیابان، سواره رو معانی دیگر : بخش ماشین رو جاده (نه حاشیه یا پیاده رو)

roadway

<hr> (تمرین آمادگی برای مشت زنی) دو استقامت، رهنوردی، تمرین عملی برای مسابقات مشت زنی و غیره

(تمرین آمادگی برای مشت زنی) دو استقامت، رهنوردی، تمرین عملی برای مسابقات مشت زنی و غیره

roadwork

<hr> (adjective) مناسب برای بکاربردن در جاده ها، ماده مسافرت، قابل سفر کردن

(adjective) مناسب برای بکاربردن در جاده ها، ماده مسافرت، قابل سفر کردن

roadworthy

<hr> معنی : سر گردانی، غربت، گشتن، پرسه زدن، گردیدن، سیر کردن <hr> معانی دیگر : ول گشتن، (بی هدف) گشتن، پلکیدن، گشت زدن، تکاپو

معنی : سر گردانی، غربت، گشتن، پرسه زدن، گردیدن، سیر کردن معانی دیگر : ول گشتن، (بی هدف) گشتن، پلکیدن، گشت زدن، تکاپو

واژه های حرف "r" - جملات نمونه