deep-seated

<hr> معنی : گود شدن، گود کردن، عمقی شدن <hr> معانی دیگر : ژرف کردن، عمیق کردن، بر ژرفا افزودن، ژرفتر کردن

معنی : گود شدن، گود کردن، عمقی شدن معانی دیگر : ژرف کردن، عمیق کردن، بر ژرفا افزودن، ژرفتر کردن

deepen

<hr> معنی : عمیقا <hr> معانی دیگر : گود، بس پایین، بسیار، سخت، بشدت، باصدای کلفت

معنی : عمیقا معانی دیگر : گود، بس پایین، بسیار، سخت، بشدت، باصدای کلفت

deeply

<hr> معنی : اهوی کوهی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) آهو، گوزن (انواع نشخوارگران تیره ی cervidae از قبیل آهو و غزال و الک و موس و گوزن شمالی)

معنی : اهوی کوهی معانی دیگر : (جانورشناسی) آهو، گوزن (انواع نشخوارگران تیره ی cervidae از قبیل آهو و غزال و الک و موس و گوزن شمالی)

deer

<hr> معنی : محو کردن، از شکل انداختن، ضایع یا محوکردن، بد شکل کردن <hr> معانی دیگر : مخدوش و معیوب کردن، ضایع کردن، از صورت انداختن، بد چهره کردن، (ظاهر چیزی را) خراب کردن، از قیافه انداختن

معنی : محو کردن، از شکل انداختن، ضایع یا محوکردن، بد شکل کردن معانی دیگر : مخدوش و معیوب کردن، ضایع کردن، از صورت انداختن، بد چهره کردن، (ظاهر چیزی را) خراب کردن، از قیافه انداختن

deface

<hr> معنی : بدشکل کردن <hr> معانی دیگر : ضایع یا محوکردن

معنی : بدشکل کردن معانی دیگر : ضایع یا محوکردن

defacement

<hr> معنی : کسر کردن، اختلاس کردن، دستبرد زدن <hr> معانی دیگر : (دزدیدن پول امانتی) خیانت در امانت کردن، (پول) بلندکردن، بالا کشیدن، کش رفتن، کسر کردن ازپول یا حساب، دستبردزدن به پول

معنی : کسر کردن، اختلاس کردن، دستبرد زدن معانی دیگر : (دزدیدن پول امانتی) خیانت در امانت کردن، (پول) بلندکردن، بالا کشیدن، کش رفتن، کسر کردن ازپول یا حساب، دستبردزدن به پول

defalcate

<hr> معنی : اختلاس، دستبرد <hr> معانی دیگر : خیانت در امانت، دزدی

معنی : اختلاس، دستبرد معانی دیگر : خیانت در امانت، دزدی

defalcation

<hr> معنی : دزد، مختلس <hr> معانی دیگر : مختلس، دزد

معنی : دزد، مختلس معانی دیگر : مختلس، دزد

defalcator

<hr> معنی : تهمت، افترا، بدنامی و رسوایی، بد گویی <hr> معانی دیگر : تهمت بی جا، هتک آبرو، بدنام سازی، دروغ بستن

معنی : تهمت، افترا، بدنامی و رسوایی، بد گویی معانی دیگر : تهمت بی جا، هتک آبرو، بدنام سازی، دروغ بستن

defamation

<hr> معنی : افترا امیز <hr> معانی دیگر : افتراامیز

معنی : افترا امیز معانی دیگر : افتراامیز

defamatory

<hr> معنی : خوار کردن، بد نام کردن <hr> معانی دیگر : (قدیمی) بدنام کردن، آبروی کسی را بردن

معنی : خوار کردن، بد نام کردن معانی دیگر : (قدیمی) بدنام کردن، آبروی کسی را بردن

defame

<hr> معنی : کوتاهی، غیاب، قصور، غفلت، نکول کردن <hr> معانی دیگر : (در دادگاه یا مسابقه و غیره) غیبت، عدم حضور، غیب کردن، حاضر نشدن، غایب بودن، (مهجور) فقدان، (بدهی) عدم پرداخت، قصور در پرداخت بدهی

معنی : کوتاهی، غیاب، قصور، غفلت، نکول کردن معانی دیگر : (در دادگاه یا مسابقه و غیره) غیبت، عدم حضور، غیب کردن، حاضر نشدن، غایب بودن، (مهجور) فقدان، (بدهی) عدم پرداخت، قصور در پرداخت بدهی

default

<hr> معنی : باقی دار <hr> معانی دیگر : کوتاهی کننده، قصورکننده، طفره زن، سربازمقصر

معنی : باقی دار معانی دیگر : کوتاهی کننده، قصورکننده، طفره زن، سربازمقصر

defaulter

<hr> معنی : ابطال، شکست، باطل سازی، بطلان، شرط بطلان یا القاء <hr> معانی دیگر : (سند و قرارداد) فسخ، الغا، القاء

معنی : ابطال، شکست، باطل سازی، بطلان، شرط بطلان یا القاء معانی دیگر : (سند و قرارداد) فسخ، الغا، القاء

defeasance

<hr> معنی : فسخ کردنی <hr> معانی دیگر : قابل القاء، فس&nbsp; کردنی

معنی : فسخ کردنی معانی دیگر : قابل القاء، فس کردنی

defeasible

<hr> معنی : هزیمت، شکست، شکست دادن، پیروز شدن، مغلوب ساختن، از شکل افتادهگی <hr> معانی دیگر : برباد دادن، نقش برآب کردن، ناکام کردن، باخت، مغلوب کردن، فایق آمدن، خنثی کردن، عقیم کردن

معنی : هزیمت، شکست، شکست دادن، پیروز شدن، مغلوب ساختن، از شکل افتادهگی معانی دیگر : برباد دادن، نقش برآب کردن، ناکام کردن، باخت، مغلوب کردن، فایق آمدن، خنثی کردن، عقیم کردن

defeat

<hr> معنی : شکست خورده <hr> معانی دیگر : شکست دادن، هزیمت، مغلوب ساختن شکست، از شکل افتاده گی، بی قوارگی

معنی : شکست خورده معانی دیگر : شکست دادن، هزیمت، مغلوب ساختن شکست، از شکل افتاده گی، بی قوارگی

defeated

<hr> معنی : اعتراف به شکست، شکست گرایی، یاس و بدبینی <hr> معانی دیگر : اعتراف به شکست، یاس و بدبینی، شکست گرایی

معنی : اعتراف به شکست، شکست گرایی، یاس و بدبینی معانی دیگر : اعتراف به شکست، یاس و بدبینی، شکست گرایی

defeatism

<hr> معنی : شکست، از شکل افتادهگی <hr> معانی دیگر : (قدیمی) عیب، نقص، زشتی، از ریخت افتادگی، بیقوارگی

معنی : شکست، از شکل افتادهگی معانی دیگر : (قدیمی) عیب، نقص، زشتی، از ریخت افتادگی، بیقوارگی

defeature

<hr> معنی : خارج کردن مدفوع <hr> معانی دیگر : خالص کردن یا شدن، تصفیه کردن، ناخالصی (چیزی را) گرفتن، طب تخلیه کردن شکم از براز

معنی : خارج کردن مدفوع معانی دیگر : خالص کردن یا شدن، تصفیه کردن، ناخالصی (چیزی را) گرفتن، طب تخلیه کردن شکم از براز

defecate

<hr> معنی : خروج مدفوع، تخلیه شکم، تخلیه کردن شکم <hr> معانی دیگر : خروج مدفوع، تخلیه شکم

معنی : خروج مدفوع، تخلیه شکم، تخلیه کردن شکم معانی دیگر : خروج مدفوع، تخلیه شکم

defecation

<hr> معنی : علت، عیب، نقص، قصور، کمبود، کاستی، اهو، نکته ضعف، معیوب ساختن، مرتد شدن، ترک کردن <hr> معانی دیگر : (به دلایل سیاسی از کشور خود) فرار کردن، جلای وطن کردن، پناهنده سیاسی شدن، ضعف، نقصان، (حزب یا دسته ای را برای پیوستن به حزب مخالف) ترک کردن، پشت کردن

معنی : علت، عیب، نقص، قصور، کمبود، کاستی، اهو، نکته ضعف، معیوب ساختن، مرتد شدن، ترک کردن معانی دیگر : (به دلایل سیاسی از کشور خود) فرار کردن، جلای وطن کردن، پناهنده سیاسی شدن، ضعف، نقصان، (حزب یا دسته ای را برای پیوستن به حزب مخالف) ترک کردن، پشت کردن

defect

<hr> معنی : ارتداد، فرار، پناهندگی <hr> معانی دیگر : عیب

معنی : ارتداد، فرار، پناهندگی معانی دیگر : عیب

defection

<hr> معنی : معیوب، معلول، ناقص، دارای کمبود، نا تمام <hr> معانی دیگر : ناقص، ناتمام، دارای کمبود، معیوب

معنی : معیوب، معلول، ناقص، دارای کمبود، نا تمام معانی دیگر : ناقص، ناتمام، دارای کمبود، معیوب

defective

<hr> معنی : فراری، فرار <hr> معانی دیگر : فرارى علوم نظامى : پناهنده

معنی : فراری، فرار معانی دیگر : فرارى علوم نظامى : پناهنده

defector

<hr> معنی : مدافعه، پدافند، محافظت، استحکامات <hr> معانی دیگر : رجوع شود به:defense، دفاع، دفاع کردن

معنی : مدافعه، پدافند، محافظت، استحکامات معانی دیگر : رجوع شود به:defense، دفاع، دفاع کردن

defence

<hr> معنی : طرفداری کردن، حمایت کردن، دفاع کردن از، مصون ساختن، محافظت کردن <hr> معانی دیگر : حفظ کردن، حفاظت کردن، (ورزش) دروازه (یا رکورد) را حفظ کردن، پشتیبانی کردن

معنی : طرفداری کردن، حمایت کردن، دفاع کردن از، مصون ساختن، محافظت کردن معانی دیگر : حفظ کردن، حفاظت کردن، (ورزش) دروازه (یا رکورد) را حفظ کردن، پشتیبانی کردن

defend

<hr> معنی : مدافع، مدعی علیه <hr> معانی دیگر : متهم

معنی : مدافع، مدعی علیه معانی دیگر : متهم

defendant

defended

<hr> معنی : پدافندگر، شفیع <hr> معانی دیگر : مدافع

معنی : پدافندگر، شفیع معانی دیگر : مدافع

defender

<hr> معنی : دفاع، حمایت، مدافعه، پدافند، محافظت، استحکامات <hr> معانی دیگر : پناه، مدافع، حامی، دفاع کردن

معنی : دفاع، حمایت، مدافعه، پدافند، محافظت، استحکامات معانی دیگر : پناه، مدافع، حامی، دفاع کردن

defense

<hr> معنی : قابل دفاع، دفاع پذیر، پدافندپذیر، دفاع کردنی <hr> معانی دیگر : قابل توجیه، پدفندپذیر

معنی : قابل دفاع، دفاع پذیر، پدافندپذیر، دفاع کردنی معانی دیگر : قابل توجیه، پدفندپذیر

defensible

<hr> معنی : مقام تدافع، دفاعی، پدافندی، تدافی، حالت تدافع <hr> معانی دیگر : پدفندی، تدافعی، دفاع کننده، پدافندگر، پدفندگر، مدافع، دفع کننده، (روانشناسی - وابسته به کسی که دائما احساس می کند مورد انتقاد است و لذا همیشه حالت دفاعی و پرخاشگری دارد) پدفنداندیش

معنی : مقام تدافع، دفاعی، پدافندی، تدافی، حالت تدافع معانی دیگر : پدفندی، تدافعی، دفاع کننده، پدافندگر، پدفندگر، مدافع، دفع کننده، (روانشناسی - وابسته به کسی که دائما احساس می کند مورد انتقاد است و لذا همیشه حالت دفاعی و پرخاشگری دارد) پدفنداندیش

defensive

defensively

<hr> معنی : تسلیم شدن، تاخیر کردن، عقب انداختن، بتعویق انداختن، احترام گذاردن <hr> معانی دیگر : به تاخیر انداختن، (به بعد) موکول کردن، معوق کردن، طفره رفتن، (خدمت نظام) معافیت موقت گرفتن، (تاریخ آغاز خدمت نظام را) عقب انداختن، تسلیم شدن (به میل یا داوری دیگری)، تمکین کردن، سرفرود آوردن، گردن نهادن، ملاحظه ی کسی را کردن (معمولا با: to)

معنی : تسلیم شدن، تاخیر کردن، عقب انداختن، بتعویق انداختن، احترام گذاردن معانی دیگر : به تاخیر انداختن، (به بعد) موکول کردن، معوق کردن، طفره رفتن، (خدمت نظام) معافیت موقت گرفتن، (تاریخ آغاز خدمت نظام را) عقب انداختن، تسلیم شدن (به میل یا داوری دیگری)، تمکین کردن، سرفرود آوردن، گردن نهادن، ملاحظه ی ک

defer

<hr> معنی : تمکین، تسلیم، احترام، تن دردهی <hr> معانی دیگر : حرمت، ملاحظه، تسلیم بودن (به میل یا داوری دیگری)، سر فرود آوری، گردن نهی، احترام گذاری

معنی : تمکین، تسلیم، احترام، تن دردهی معانی دیگر : حرمت، ملاحظه، تسلیم بودن (به میل یا داوری دیگری)، سر فرود آوری، گردن نهی، احترام گذاری

deference

<hr> معنی : برنده، بیرون برنده، خروجی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: deferential، برون بر، ناقل

معنی : برنده، بیرون برنده، خروجی معانی دیگر : رجوع شود به: deferential، برون بر، ناقل

deferent

<hr> معنی : باحرمت، از روی احترام <hr> معانی دیگر : با ادب، مودب، با ملاحظه، احترام آمیز، تکریم آمیز، محترمانه

معنی : باحرمت، از روی احترام معانی دیگر : با ادب، مودب، با ملاحظه، احترام آمیز، تکریم آمیز، محترمانه

deferential

<hr> معنی : تاخیر، تعویق <hr> معانی دیگر : دیرکرد، پس افکنی، (نظام) معافیت موقت

معنی : تاخیر، تعویق معانی دیگر : دیرکرد، پس افکنی، (نظام) معافیت موقت

deferment

<hr> معنی : دیرفرست <hr> معانی دیگر : (سهام و اوراق قرضه و غیره) دارای دیرکرد در پرداخت بهره و سود، معوق، تاخیردار، دیر کرده، پس افکنده، قسطی

معنی : دیرفرست معانی دیگر : (سهام و اوراق قرضه و غیره) دارای دیرکرد در پرداخت بهره و سود، معوق، تاخیردار، دیر کرده، پس افکنده، قسطی

deferred

<hr> معنی : اعتراض، مخالفت، مبارزه طلبی، دعوت به جنگ، بی اعتنایی <hr> معانی دیگر : نافرمانی، سرپیچی، عرض اندام، به مبارزه خواهی، گردنکشی، تجاسر، مقاومت، اعترا­

معنی : اعتراض، مخالفت، مبارزه طلبی، دعوت به جنگ، بی اعتنایی معانی دیگر : نافرمانی، سرپیچی، عرض اندام، به مبارزه خواهی، گردنکشی، تجاسر، مقاومت، اعترا­

defiance

<hr> معنی : جسور، مخالف، مبارز، خیره چشم، بدگمان، بی اعتناء <hr> معانی دیگر : ستیزجوی، ستیزگرای، سرسخت، مبارزه خواه، عرض اندام کننده، نافرمان، سرپیچی کننده، سرپیچگر، گردنکش، متجاوز، متجاسر، مظنون، معاند

معنی : جسور، مخالف، مبارز، خیره چشم، بدگمان، بی اعتناء معانی دیگر : ستیزجوی، ستیزگرای، سرسخت، مبارزه خواه، عرض اندام کننده، نافرمان، سرپیچی کننده، سرپیچگر، گردنکش، متجاوز، متجاسر، مظنون، معاند

defiant

<hr> معنی : عدم، عیب، نقص، قصور، کمبود، کسر، کاستی، نکته ضعف، ناکارایی، کمی <hr> معانی دیگر : کمداشت، عیب و نقص

معنی : عدم، عیب، نقص، قصور، کمبود، کسر، کاستی، نکته ضعف، ناکارایی، کمی معانی دیگر : کمداشت، عیب و نقص

deficiency

<hr> معنی : دارای کمبود، ناکارا <hr> معانی دیگر : ناقص، معیوب، ناکامل، کمبوددار، کاستین، انسان (یاچیز) کمبوددار، عیب دار، (مقدار و چگونگی) ناکافی، نابسنده

معنی : دارای کمبود، ناکارا معانی دیگر : ناقص، معیوب، ناکامل، کمبوددار، کاستین، انسان (یاچیز) کمبوددار، عیب دار، (مقدار و چگونگی) ناکافی، نابسنده

deficient

<hr> معنی : کمبود، کسر، کسر عمل، کسر درامد <hr> معانی دیگر : (بودجه و غیره) کسر (ی)، کسر موازنه، زیانگری

معنی : کمبود، کسر، کسر عمل، کسر درامد معانی دیگر : (بودجه و غیره) کسر (ی)، کسر موازنه، زیانگری

deficit

<hr> معنی : جان پناه، استحکامات تدافعی، پناه یافتن، در جان پناه و موضع گرفتن <hr> معانی دیگر : (ارتش - آرایش لشکر یا استحکامات به طوری که پستی و بلندی زمین و غیره دو جناح آنها را از آتش دشمن حفظ کند) جناح پوشی، جناح پوشیده شده، جناح مصون

معنی : جان پناه، استحکامات تدافعی، پناه یافتن، در جان پناه و موضع گرفتن معانی دیگر : (ارتش - آرایش لشکر یا استحکامات به طوری که پستی و بلندی زمین و غیره دو جناح آنها را از آتش دشمن حفظ کند) جناح پوشی، جناح پوشیده شده، جناح مصون

defilade

<hr> معنی : گذرگاه، گردنه، بی حرمت کردن، بی عفت کردن، رژه رفتن، ملوی کردن، الوده کردن <hr> معانی دیگر : نجس کردن، بی طهارت کردن، ناپاک کردن، کثیف کردن، آلوده کردن، آلودن، فاسد کردن، گمراه کردن، از راه به در بردن، (ارتش) تنگراه، گردنه (جای باریکی که قشون باید از آن رد شود)، دربند، گدوک، گریوه، (به صف یک نفره) رژه رفتن، دفیله رفتن، رژه (در صف های یک نفره)

معنی : گذرگاه، گردنه، بی حرمت کردن، بی عفت کردن، رژه رفتن، ملوی کردن، الوده کردن معانی دیگر : نجس کردن، بی طهارت کردن، ناپاک کردن، کثیف کردن، آلوده کردن، آلودن، فاسد کردن، گمراه کردن، از راه به در بردن، (ارتش) تنگراه، گردنه (جای باریکی که قشون باید از آن رد شود)، دربند، گدوک، گریوه، (به صف یک نفره) 

واژه های حرف "d" - مترادف و متضاد