<hr> معنی : ماسک ضد گاز <hr> معانی دیگر : ماسک ضد گاز

معنی : ماسک ضد گاز معانی دیگر : ماسک ضد گاز

gas mask

<hr> معنی : نفت گاز، گازوئیل <hr> معانی دیگر : گازوئیل، نفت گاز، نفت گاز

معنی : نفت گاز، گازوئیل معانی دیگر : گازوئیل، نفت گاز، نفت گاز

gas oil

<hr> معنی : دقطامون سفید، فرسنیل <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) علف آهو سفید، گاز گیاه (dictamnus albus از خانواده ی سداب rue که در شب های گرم گاز اشتعال پذیر از خود متصاعد می کند)

معنی : دقطامون سفید، فرسنیل معانی دیگر : (گیاه شناسی) علف آهو سفید، گاز گیاه (dictamnus albus از خانواده ی سداب rue که در شب های گرم گاز اشتعال پذیر از خود متصاعد می کند)

gas plant

<hr> معنی : پمپ بنزین <hr> معانی دیگر : (آمریکا) پمپ بنزین، جایگاه فروش بنزین (service station هم می گویند)، station filling پمپ بنزین

معنی : پمپ بنزین معانی دیگر : (آمریکا) پمپ بنزین، جایگاه فروش بنزین (service station هم می گویند)، station filling پمپ بنزین

gas station

<hr> معنی : یاوه سرا، گاز دان، گیسه گاز <hr> معانی دیگر : کیسه ی محتوی گاز، در هواپیما گاز دان، کیسه گاز دار، یاوه سرا، هرزه گو، بالون، درهواپیما گازدان

معنی : یاوه سرا، گاز دان، گیسه گاز معانی دیگر : کیسه ی محتوی گاز، در هواپیما گاز دان، کیسه گاز دار، یاوه سرا، هرزه گو، بالون، درهواپیما گازدان

gasbag

<hr> معنی : لافزن، خود ستا، گاسگن <hr> معانی دیگر : اهل ناحیه ی گاسکون در فرانسه، اهل gascony در فرانسه

معنی : لافزن، خود ستا، گاسگن معانی دیگر : اهل ناحیه ی گاسکون در فرانسه، اهل gascony در فرانسه

gascon

<hr> معنی : چاخان، رجز خوانی، خود ستایی، خود فروشی، لافزنی، یاوه سرا <hr> معانی دیگر : سخن اغراق آمیز، چاخان گویی، bravado boasting لافزنی

معنی : چاخان، رجز خوانی، خود ستایی، خود فروشی، لافزنی، یاوه سرا معانی دیگر : سخن اغراق آمیز، چاخان گویی، bravado boasting لافزنی

gasconade

<hr> معنی : بخاری، گاز دار، گازی، دو اتشه <hr> معانی دیگر : گاز مانند، لطیف

معنی : بخاری، گاز دار، گازی، دو اتشه معانی دیگر : گاز مانند، لطیف

gaseous

<hr> معنی : لاف، جای زخم در صورت، زخم، بریدگی، خوش لباس، بد منظر، عاقل، زشت، زیرک، بریدن، زخم زدن، شکافدار کردن <hr> معانی دیگر : زخم عمیق، بریدگی عمیق، زخم شمشیر، (با آلت تیزی مثل دشنه) زخم زدن، بریدگی (عمیق و طولانی) ایجاد کردن، الت تناسلی زن، مقاربت جنسی، توخالی، پرحرفی کردن

معنی : لاف، جای زخم در صورت، زخم، بریدگی، خوش لباس، بد منظر، عاقل، زشت، زیرک، بریدن، زخم زدن، شکافدار کردن معانی دیگر : زخم عمیق، بریدگی عمیق، زخم شمشیر، (با آلت تیزی مثل دشنه) زخم زدن، بریدگی (عمیق و طولانی) ایجاد کردن، الت تناسلی زن، مقاربت جنسی، توخالی، پرحرفی کردن

gash

<hr> معنی : تبدیل کردن بگاز <hr> معانی دیگر : تبدیل کردن بگاز

معنی : تبدیل کردن بگاز معانی دیگر : تبدیل کردن بگاز

gasification

<hr> معنی : تبدیل به گاز کردن، بخار کردن، تبدیل بگاز یا بخار شدن <hr> معانی دیگر : گاز شدن، گازی شدن یا کردن

معنی : تبدیل به گاز کردن، بخار کردن، تبدیل بگاز یا بخار شدن معانی دیگر : گاز شدن، گازی شدن یا کردن

gasify

<hr> معنی : لایی، درزبند، واشر چرمی، بادبان بند، شراع بند <hr> معانی دیگر : (در لوله کشی آب و گاز و غیره - لایه ی چرمی یا فلزی یا لاستیکی که در پیوندگاه یا زانویی قرار می دهند تا از تراوش آب و گاز جلوگیری کند) درزگیر، واشر، پولک، (کشتیرانی) نوار کرباسی یا طناب برای بستن بادبان بسته به دکل کشتی، بند بادبان، زاماسکه (زاموسقه یا خمیر که برای درزگیری لولا و زانویی به کار می رود)، خمیر درزگیری، درزگرفتن، لایی گذاشتن

معنی : لایی، درزبند، واشر چرمی، بادبان بند، شراع بند معانی دیگر : (در لوله کشی آب و گاز و غیره - لایه ی چرمی یا فلزی یا لاستیکی که در پیوندگاه یا زانویی قرار می دهند تا از تراوش آب و گاز جلوگیری کند) درزگیر، واشر، پولک، (کشتیرانی) نوار کرباسی یا طناب برای بستن بادبان بسته به دکل کشتی، بند بادبان، زا

gasket

<hr> معنی : شلوار، ران عقب اسب، زیر جامه <hr> معانی دیگر : (مهجور) شلوار گشاد، جوراب

معنی : شلوار، ران عقب اسب، زیر جامه معانی دیگر : (مهجور) شلوار گشاد، جوراب

gaskin

<hr> معنی : گاز سوز، شعله گاز، چراغ گاز، روشنایی گاز <hr> معانی دیگر : گازی، وابسته به زمانی که چراغ گاز مرسوم بود، نور (ناشی از شعله ی گاز)، اجاق گاز، مخرج گاز، چراه گاز

معنی : گاز سوز، شعله گاز، چراغ گاز، روشنایی گاز معانی دیگر : گازی، وابسته به زمانی که چراغ گاز مرسوم بود، نور (ناشی از شعله ی گاز)، اجاق گاز، مخرج گاز، چراه گاز

gaslight

<hr> معنی : بنزین، گازولین <hr> معانی دیگر : (امر.) بنزین

معنی : بنزین، گازولین معانی دیگر : (امر.) بنزین

gasolene

<hr> معنی : بنزین، گازولین <hr> معانی دیگر : (آمریکا) بنزین (gasolene هم می نویسند)

معنی : بنزین، گازولین معانی دیگر : (آمریکا) بنزین (gasolene هم می نویسند)

gasoline

<hr> معنی : گاز سنج، گاز دان، گاز انبار، کنتور گاز <hr> معانی دیگر : سیلندر برای نگهداری و اندازه گیری گاز، پیمانه ی گاز

معنی : گاز سنج، گاز دان، گاز انبار، کنتور گاز معانی دیگر : سیلندر برای نگهداری و اندازه گیری گاز، پیمانه ی گاز

gasometer

<hr> معنی : نفس بریده، بریده بریده نفس کشیدن، نفس نفس زدن، بادهان باز دم زدن <hr> معانی دیگر : به زحمت تنفس کردن، به خفقان افتادن، (با نفس بریده) حرف زدن، نفس نفس زنان گفتن، تنفس منقطع، حالت خفقان، نفس تنگی

معنی : نفس بریده، بریده بریده نفس کشیدن، نفس نفس زدن، بادهان باز دم زدن معانی دیگر : به زحمت تنفس کردن، به خفقان افتادن، (با نفس بریده) حرف زدن، نفس نفس زنان گفتن، تنفس منقطع، حالت خفقان، نفس تنگی

gasp

<hr> معنی : خوشی، خود ستا، گاز دار <hr> معانی دیگر : (خودمانی - شخص یا چیز) مضحک، خنده آور، جالب، چاه گاز، چاه نفت (که از آن گاز استخراج می شود)، (خودمانی) آدم پرحرف، وراج، پرچانه، پرسردو صدا، مضحک

معنی : خوشی، خود ستا، گاز دار معانی دیگر : (خودمانی - شخص یا چیز) مضحک، خنده آور، جالب، چاه گاز، چاه نفت (که از آن گاز استخراج می شود)، (خودمانی) آدم پرحرف، وراج، پرچانه، پرسردو صدا، مضحک

gasser

<hr> معنی : خود ستایی <hr> معانی دیگر : عمل گازدادن یازیرتاثیرگازدراوردن، استعمال گاز، مسموم سازی باگا

معنی : خود ستایی معانی دیگر : عمل گازدادن یازیرتاثیرگازدراوردن، استعمال گاز، مسموم سازی باگا

gassing

<hr> معنی : گاز دار، پرهارت و هورت <hr> معانی دیگر : پرگاز، نفاخ، گاز مانند، گازی، به صورت گاز، پر باد و بروت

معنی : گاز دار، پرهارت و هورت معانی دیگر : پرگاز، نفاخ، گاز مانند، گازی، به صورت گاز، پر باد و بروت

gassy

<hr> معنی : شکمی، معدی <hr> معانی دیگر : وابسته به معده، داخل معده، نزدیک معده، گواره ای

معنی : شکمی، معدی معانی دیگر : وابسته به معده، داخل معده، نزدیک معده، گواره ای

gastric

<hr> معنی : التهاب معده، ورم معده، اماس معده <hr> معانی دیگر : (پزشکی) ورم معده، آماس جدار معده، گاستریت، گواره تبسی، طب اماس معده

معنی : التهاب معده، ورم معده، اماس معده معانی دیگر : (پزشکی) ورم معده، آماس جدار معده، گاستریت، گواره تبسی، طب اماس معده

gastritis

<hr> معنی : متخصص بیماریهای معده و روده <hr> معانی دیگر : متخصص بیماریهای معده و روده

معنی : متخصص بیماریهای معده و روده معانی دیگر : متخصص بیماریهای معده و روده

gastroenterologist

<hr> معنی : معدی، دارای منشاء معدی <hr> معانی دیگر : gastrogenous دارای منشاء معدی

معنی : معدی، دارای منشاء معدی معانی دیگر : gastrogenous دارای منشاء معدی

gastrogenic

<hr> معنی : معدی، دارای منشاء معدی <hr> معانی دیگر : gastrogenic دارای منشاء معدی

معنی : معدی، دارای منشاء معدی معانی دیگر : gastrogenic دارای منشاء معدی

gastrogenous

<hr> معنی : معدی و رودهای، مربوط به معده و روده <hr> معانی دیگر : گواره روده ای، وابسته بمعده وروده، معدی امعائی

معنی : معدی و رودهای، مربوط به معده و روده معانی دیگر : گواره روده ای، وابسته بمعده وروده، معدی امعائی

gastrointestinal

<hr> معنی : خوش خوراک، خوراک شناس، علاقمند بغذای خوب <hr> معانی دیگر : آدم خوش خوراک، آدم خوش غذا (gastronomer و gastronomist هم می گویند)، سلیقه در غذا

معنی : خوش خوراک، خوراک شناس، علاقمند بغذای خوب معانی دیگر : آدم خوش خوراک، آدم خوش غذا (gastronomer و gastronomist هم می گویند)، سلیقه در غذا

gastronome

<hr> معنی : وابسته به غذا و پخت و پز <hr> معانی دیگر : وابسته به غذا و پخت وپز <hr> gastronomic(al) مربوط به علم خوردن

معنی : وابسته به غذا و پخت و پز معانی دیگر : وابسته به غذا و پخت وپز gastronomic(al) مربوط به علم خوردن

gastronomic

<hr> معنی : پر خوری، سلیقه در غذا، علم اغذیه لذیذه <hr> معانی دیگر : خوراک شناسی، هنرآشپزی خوش خوراکی، خوش گذرانی

معنی : پر خوری، سلیقه در غذا، علم اغذیه لذیذه معانی دیگر : خوراک شناسی، هنرآشپزی خوش خوراکی، خوش گذرانی

gastronomy

<hr> معنی : شکم پاوران، شکم پایان <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) شکم پا(هر یک از نرم تنان رسته ی gastropoda مثل حلزون ها)

معنی : شکم پاوران، شکم پایان معانی دیگر : (جانورشناسی) شکم پا(هر یک از نرم تنان رسته ی gastropoda مثل حلزون ها)

gastropod

<hr> معنی : اسباب معاینه داخلی معده، وسیله مشاهده داخل معده <hr> معانی دیگر : (پزشکی) معده بین، گواره بین، معده نما

معنی : اسباب معاینه داخلی معده، وسیله مشاهده داخل معده معانی دیگر : (پزشکی) معده بین، گواره بین، معده نما

gastroscope

<hr> معنی : شکمک <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) کماله (نوعی جنین که در مراحل اولیه ی رشد بوده و مشتمل بر کیسه ای است که دارای یک جدار داخلی یا درون پوست و یک جدار خارجی یا برون پوست است)، گاسترولا، مرحله ای از دوران جنینی جانوران پس از مرحله ی بلاستولا، ریز شکم، مرحله رویانی اولیه پس از بلاستولا

معنی : شکمک معانی دیگر : (جانورشناسی) کماله (نوعی جنین که در مراحل اولیه ی رشد بوده و مشتمل بر کیسه ای است که دارای یک جدار داخلی یا درون پوست و یک جدار خارجی یا برون پوست است)، گاسترولا، مرحله ای از دوران جنینی جانوران پس از مرحله ی بلاستولا، ریز شکم، مرحله رویانی اولیه پس از بلاستولا

gastrula

<hr> معنی : کارخانه گاز <hr> معانی دیگر : کارخانه ی تولید گاز (برای سوخت)، کارخانه گاز معمارى : کارخانه تولید گاز

معنی : کارخانه گاز معانی دیگر : کارخانه ی تولید گاز (برای سوخت)، کارخانه گاز معمارى : کارخانه تولید گاز

gasworks

<hr> معنی : باب، مدخل، ورودیه، دریچه، دروازه، گیت، در بزرگ، دریجه سد، وسایل ورود <hr> معانی دیگر : در حیاط، در ورودی منزل یا باغ، قاپو، (در فرودگاه) گیت، محل ورود و خروج از هواپیما به فرودگاه، (در سینما و نمایش و غیره) جمع مبلغ بلیط های فروخته شده، دخل، تعداد کل تماشاگرانی که بلیط خریده اند، دروازه دار کردن، دردار کردن، گردنه، گذرگاه کوهستان، گدار، (در اسبدوانی) دریچه ای که هنگام شروع مسابقه کنار می رود تا اسب ها شروع به دویدن کنند، (راه آهن) دریچه یا مانعی که در محل تقاطع خط آهن و جاده با باز و بسته شدن ترافیک را تنظیم می کند، (در سد و کانال) دریچه ی تنظیم آب، (در اسکی اسلالم) باریکه ی بین دو چوب پرچم که اسکی باز از وسط آن رد می شود، (برق) سویچ فلکه (دارای دو سیم ورودی و چندین سیم خروجی)، (انگلیس) به عنوان تنبیه شاگردی را در محوطه ی مدرسه نگه داشتن، در نرده ای، دروازه ی نرده ای، در گاراژ، (ریخته گری) مجرایی که از طریق آن فلز مذاب را به قالب می زنند، مواد زاید فلزی که در این مجرا جمع می شود، پای راهگاه، راه تغذیه (در قالب ریخته گری)، طریقه، روش انجام کاری، (آمریکا) پسوند: رسوایی، افتضاح، ننگ (این پسوند پس از افتضاح واترگیت watergate مرسوم شد)

معنی : باب، مدخل، ورودیه، دریچه، دروازه، گیت، در بزرگ، دریجه سد، وسایل ورود معانی دیگر : در حیاط، در ورودی منزل یا باغ، قاپو، (در فرودگاه) گیت، محل ورود و خروج از هواپیما به فرودگاه، (در سینما و نمایش و غیره) جمع مبلغ بلیط های فروخته شده، دخل، تعداد کل تماشاگرانی که بلیط خریده اند، دروازه دار کردن، 

gate

<hr> معنی : میهمان ناخوانده <hr> معانی دیگر : (عامیانه) مهمان ناخوانده، کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است می رود، کسیکه بدون بلیط یا پرداخت ورودیه داخل سالن شده است، میهمان ناخوانده مهمان ناخوانده درمجلس رقص ومانندان

معنی : میهمان ناخوانده معانی دیگر : (عامیانه) مهمان ناخوانده، کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است می رود، کسیکه بدون بلیط یا پرداخت ورودیه داخل سالن شده است، میهمان ناخوانده مهمان ناخوانده درمجلس رقص ومانندان

gatecrasher

<hr> معنی : سرایدار، دروازه بان <hr> معانی دیگر : دربان، فراش دم در (gateman هم می گویند)، دروازه بان، دربان

معنی : سرایدار، دروازه بان معانی دیگر : دربان، فراش دم در (gateman هم می گویند)، دروازه بان، دربان

gatekeeper

<hr> معنی : بازوی در، بازوی دروازه، تیر چار چوب دروازه <hr> معانی دیگر : تیر چهارچوب دروازه، تیر یا تخته ای که دروازه به آن لولا شده است، تیری که در نرده ای را هنگام بستن به آن قفل یا چفت می کنند، تیرچارچوب دروازه، باهویابازوی در وازه

معنی : بازوی در، بازوی دروازه، تیر چار چوب دروازه معانی دیگر : تیر چهارچوب دروازه، تیر یا تخته ای که دروازه به آن لولا شده است، تیری که در نرده ای را هنگام بستن به آن قفل یا چفت می کنند، تیرچارچوب دروازه، باهویابازوی در وازه

gatepost

<hr> معنی : مدخل، دروازه <hr> معانی دیگر : درون راه، وسیله ی دستیابی، راهگاه، راه درب دار، راه جلو دروازه، هشتی

معنی : مدخل، دروازه معانی دیگر : درون راه، وسیله ی دستیابی، راهگاه، راه درب دار، راه جلو دروازه، هشتی

gateway

<hr> معنی : جمع کردن، گرد کردن، گرد امدن، جمع شدن، بزرگ شدن، فراهم اوردن، نتیجه گرفتن، اجتماع کردن، گرد اوری کردن، استباط کردن <hr> معانی دیگر : گردآوردن، انباشتن، جمع آوری کردن، گرد آمدن، گروه آمدن، جمع و جور کردن، چیدن و انباشتن، درو کردن و انباشتن، درک کردن، استنباط کردن، (به تدریج) به دست آوردن، (پیشانی را) چین دار کردن، همنشین شدن، جلسه کردن، (در مورد کورک و دمل) سر باز کردن، رسیده شدن، متراکم شدن، (خیاطی) چین دار کردن، چین خوردن، پلیسه دار کردن، (صحافی) صفحات را برای صحافی آماده و ردیف کردن، (پارچه) چین

معنی : جمع کردن، گرد کردن، گرد امدن، جمع شدن، بزرگ شدن، فراهم اوردن، نتیجه گرفتن، اجتماع کردن، گرد اوری کردن، استباط کردن معانی دیگر : گردآوردن، انباشتن، جمع آوری کردن، گرد آمدن، گروه آمدن، جمع و جور کردن، چیدن و انباشتن، درو کردن و انباشتن، درک کردن، استنباط کردن، (به تدریج) به دست آوردن، (پیشانی ر

gather

gathered

gathered together

<hr> معنی : جمع کننده، گرد اورنده <hr> معانی دیگر : گردآورنده

معنی : جمع کننده، گرد اورنده معانی دیگر : گردآورنده

gatherer

<hr> معنی : گرد اوری، جماعت همراهان <hr> معانی دیگر : جلسه، گردهمایی، هم نشست، فراخواند، گردآوری، جمع آوری، آنچه که گردآوری شده، توده، انباشته، دستاورد، چین پارچه

معنی : گرد اوری، جماعت همراهان معانی دیگر : جلسه، گردهمایی، هم نشست، فراخواند، گردآوری، جمع آوری، آنچه که گردآوری شده، توده، انباشته، دستاورد، چین پارچه

gathering

<hr> معنی : ناشی، خام دست، چپ دست <hr> معانی دیگر : دست و پا چلفتی، (از نظر رفتار و مردم داری) ناشی و مخبط، شورتی و بی ملاحظه، مایل

معنی : ناشی، خام دست، چپ دست معانی دیگر : دست و پا چلفتی، (از نظر رفتار و مردم داری) ناشی و مخبط، شورتی و بی ملاحظه، مایل

gauche

<hr> معنی : ناشیگری، خام دستی <hr> معانی دیگر : ندانم کاری، بی عرضگی، (از نظر مردم داری و آداب اجتماعی) بی ملاحظگی

معنی : ناشیگری، خام دستی معانی دیگر : ندانم کاری، بی عرضگی، (از نظر مردم داری و آداب اجتماعی) بی ملاحظگی

gaucherie

<hr> معنی : کلاه برداری، زیور الات، نمایش پر سر و صدا و تو خالی <hr> معانی دیگر : (در قدیم) مهره ی بزرگ تسبیح، ornament زیور الات

معنی : کلاه برداری، زیور الات، نمایش پر سر و صدا و تو خالی معانی دیگر : (در قدیم) مهره ی بزرگ تسبیح، ornament زیور الات

gaud

<hr> معنی : چیزهای کم بها <hr> معانی دیگر : (در مورد لباس و ظاهر) پر زرق و برق، جلف، لباس پر زیور و نما، خرده ریزها، پیرایه های زیادی

معنی : چیزهای کم بها معانی دیگر : (در مورد لباس و ظاهر) پر زرق و برق، جلف، لباس پر زیور و نما، خرده ریزها، پیرایه های زیادی

واژه های حرف "g" - مترادف و متضاد