<hr> معنی : یهودی، جهود، کلیمی <hr> معانی دیگر : (خودمانی - زننده) کلاهبرداری کردن، دغل کاری کردن، گول زدن، موسوی

معنی : یهودی، جهود، کلیمی معانی دیگر : (خودمانی - زننده) کلاهبرداری کردن، دغل کاری کردن، گول زدن، موسوی

<hr> معنی : گوهر، زیور، سنگ گرانبها، جواهر، مرصع کردن، با گوهر اراستن <hr> معانی دیگر : (گردنبند یا انگشتر یا دستبند دارای سنگ های بهادار یا طلا و نقره و غیره) جواهر، پیرایه، (انسان یا چیز) پرارزش، عزیز و خوب، جواهر نشان کردن، گوهر آذین کردن، (ساعت) سنگ، سنگ گرانبها (gem هم می گویند)

معنی : گوهر، زیور، سنگ گرانبها، جواهر، مرصع کردن، با گوهر اراستن معانی دیگر : (گردنبند یا انگشتر یا دستبند دارای سنگ های بهادار یا طلا و نقره و غیره) جواهر، پیرایه، (انسان یا چیز) پرارزش، عزیز و خوب، جواهر نشان کردن، گوهر آذین کردن، (ساعت) سنگ، سنگ گرانبها (gem هم می گویند)

jewel

<hr> معنی : جعبه کوچک جای جواهرات <hr> معانی دیگر : جعبه جواهر، درج، قوطی جواهر

معنی : جعبه کوچک جای جواهرات معانی دیگر : جعبه جواهر، درج، قوطی جواهر

jewel box

<hr> معنی : جعبه کوچک جای جواهرات <hr> معانی دیگر : جعبه جواهر، قوطی جواهر، درج

معنی : جعبه کوچک جای جواهرات معانی دیگر : جعبه جواهر، قوطی جواهر، درج

jewel case

<hr> معنی : زرگر، جواهر فروش، جواهر ساز، جواهری، گوهر فروش <hr> معانی دیگر : جواهر ساز، جواهر فروش، جواهری، گوهر فروش

معنی : زرگر، جواهر فروش، جواهر ساز، جواهری، گوهر فروش معانی دیگر : جواهر ساز، جواهر فروش، جواهری، گوهر فروش

jeweler

<hr> معنی : زرگر، جواهر فروش، جواهر ساز <hr> معانی دیگر : جواهر ساز، جواهر فروش

معنی : زرگر، جواهر فروش، جواهر ساز معانی دیگر : جواهر ساز، جواهر فروش

jeweller

<hr> معنی : جواهر فروشی <hr> معانی دیگر : jewel(le)ry گوهرالات، جواهرالات، زیورالات، جواهرفروشی یا جواهرسازی <hr> جواهرات، جواهر آلات، زیورها

معنی : جواهر فروشی معانی دیگر : jewel(le)ry گوهرالات، جواهرالات، زیورالات، جواهرفروشی یا جواهرسازی جواهرات، جواهر آلات، زیورها

jewelry

<hr> معنی : جواهر فروشی

jewelry store

jewels

<hr> معنی : گل حنا <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) گل حنای زرد (جنس impatiens از خانواده ی balsam)، گل حنا biflora impatiens

معنی : گل حنا معانی دیگر : (گیاه شناسی) گل حنای زرد (جنس impatiens از خانواده ی balsam)، گل حنا biflora impatiens

jewelweed

<hr> معنی : زن یهودی <hr> معانی دیگر : (نادر) زن یهودی، زن جهود

معنی : زن یهودی معانی دیگر : (نادر) زن یهودی، زن جهود

jewess

<hr> معنی : یهودی، موسوی <hr> معانی دیگر : وابسته به جهودان و مذهب یهود، جهود، کلیمی، یهودیت

معنی : یهودی، موسوی معانی دیگر : وابسته به جهودان و مذهب یهود، جهود، کلیمی، یهودیت

jewish

<hr> معنی : یهودیت <hr> معانی دیگر : (اسم جمع) یهودیان، (در سابق) محله ی یهودیان (ghetto هم می گویند)

معنی : یهودیت معانی دیگر : (اسم جمع) یهودیان، (در سابق) محله ی یهودیان (ghetto هم می گویند)

jewry

<hr> معنی : ایزابل، زن شریر و بدکار، سلیطه <hr> معانی دیگر : (انجیل) ایزابل (زن بدجنسی که با اخاب پادشاه اسرائیل ازدواج کرد)

معنی : ایزابل، زن شریر و بدکار، سلیطه معانی دیگر : (انجیل) ایزابل (زن بدجنسی که با اخاب پادشاه اسرائیل ازدواج کرد)

jezebel

<hr> معنی : وقفه، حرف، ارواره، دهان، لب زیرین، بادبان سه گوش جلو کشتی، واخوردن، نوسان کردن <hr> معانی دیگر : (در جرثقیل و غیره) بازویی، بازوی گردان، بازوی متحرک، (کشتی بادبان دار) بادبان سه گوش جلو کشتی، جهت بادبان های جلوی کشتی را عوض کردن، (بادبان را) از یک سو به سوی دیگر چرخاندن، (به ویژه در مورد اسب) یکه خوردن، رموک شدن (مثلا به خاطر دیدن چیزی)، رم کردن، بی میلی نشان دادن، خودداری کردن، پرهیزیدن، (از جای خود) جم نخوردن، باز ایستادن، جلو نرفتن، پس کشیدن، (جانور و گاهی انسان) رموک، زود رم، چموش، پس زنی

معنی : وقفه، حرف، ارواره، دهان، لب زیرین، بادبان سه گوش جلو کشتی، واخوردن، نوسان کردن معانی دیگر : (در جرثقیل و غیره) بازویی، بازوی گردان، بازوی متحرک، (کشتی بادبان دار) بادبان سه گوش جلو کشتی، جهت بادبان های جلوی کشتی را عوض کردن، (بادبان را) از یک سو به سوی دیگر چرخاندن، (به ویژه در مورد اسب) یکه 

jibbing

<hr> معنی : تطبیق کردن <hr> معانی دیگر : (عامیانه) با هم توافق داشتن، با هم خواندن، (بادبان های جلو و عقب کشتی) از یک سو به سوی دیگر چرخاندن، جهت بادبان ها را ناگهان عوض کردن، جهت کشتی را عوض کردن (تا اینکه بادبان ها نیز جهتشان عوض شود)، سو چرخی کردن، رجوع شود به: gibe، ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن بادبان، موافقت کردن

معنی : تطبیق کردن معانی دیگر : (عامیانه) با هم توافق داشتن، با هم خواندن، (بادبان های جلو و عقب کشتی) از یک سو به سوی دیگر چرخاندن، جهت بادبان ها را ناگهان عوض کردن، جهت کشتی را عوض کردن (تا اینکه بادبان ها نیز جهتشان عوض شود)، سو چرخی کردن، رجوع شود به: gibe، ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن بادبان

jibe

<hr> معنی : یک لحظه، یک دم <hr> معانی دیگر : jiffy یک ان

معنی : یک لحظه، یک دم معانی دیگر : jiffy یک ان

jiff

<hr> معنی : یک لحظه، یک دم <hr> معانی دیگر : لحظه، (یک) آن، (یک) دم (jiff هم می گویند)

معنی : یک لحظه، یک دم معانی دیگر : لحظه، (یک) آن، (یک) دم (jiff هم می گویند)

jiffy

<hr> معنی : شیرین کاری، جست و خیز سریع، نوعی رقص تند، اهنگ رقص تند، با اهنگ تند رقص کردن، جست و خیز کردن، استهزاء کردن <hr> معانی دیگر : ورجه وورجه کردن، (کاشانی) لوشیدن، ور جهیدن، (بالا و پایین یا پس و پیش) جهیدن، ورجه کردن، رقص تند و پرش دار، جیگ، جیگ رقصیدن، (هر دستگاهی که با ورجه وورجه کردن یا تکان های یکه مانند کاری را انجام دهد) جیگ، لرزه میز، غربال لرزشی، لرز افزار، ورجگر (ورجه گر)، (ماهیگیری با قلاب) طعمه ی جهنده، با طعمه ی جهنده ماهی گرفتن، موسیقی جیگ، (دستگاه های برش و خراطی و غیره: الگوی فلزی که حرکت ابزار در بریدن و طرح دار کردن را تعیین می کند) راهنما، الگو، قالب (ماشین کاری)، (خودمانی - دشمنانه) سیاهپوست، کاکا، غلام سیاه

معنی : شیرین کاری، جست و خیز سریع، نوعی رقص تند، اهنگ رقص تند، با اهنگ تند رقص کردن، جست و خیز کردن، استهزاء کردن معانی دیگر : ورجه وورجه کردن، (کاشانی) لوشیدن، ور جهیدن، (بالا و پایین یا پس و پیش) جهیدن، ورجه کردن، رقص تند و پرش دار، جیگ، جیگ رقصیدن، (هر دستگاهی که با ورجه وورجه کردن یا تکان های یک

<hr> معنی : رامشگر، رقاص، گاری تک اسبه، طناب قرقره، بادبان کوچک، یکجور کرجی کوچک، ماشین نم مالی، جرثقیل ابی، درشکه یک اسبه، خیمه شب باز <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: chigger، آدمی که رقص تند و شاد می کند، کسی که جیگ می رقصد، (پیمانه یا گیلاس کوچک معمولا به ظرفیت یک و نیم انس که با آن مشروبات الکلی قوی را می نوشند یا می سنجند) گیلاس (عرق خوری)، استکان، (هر اسباب یا ابزار و غیره که نام آن فراموش شده باشد) چیز، فلان، اون، فلان چیز، (ماهی گیری با قلاب) طعمه ی جهنده، (هر دستگاهی که با حرکات ورجه وورجه مانند کار کند) دستگاه ورجگر، تکانکار، (کشتی) دیرک و طناب (که با آن چیز بلند می کنند)، بار بردار، (کشتی) بادبان عقب کشتی، خمره رنگ رزی، غربال

معنی : رامشگر، رقاص، گاری تک اسبه، طناب قرقره، بادبان کوچک، یکجور کرجی کوچک، ماشین نم مالی، جرثقیل ابی، درشکه یک اسبه، خیمه شب باز معانی دیگر : رجوع شود به: chigger، آدمی که رقص تند و شاد می کند، کسی که جیگ می رقصد، (پیمانه یا گیلاس کوچک معمولا به ظرفیت یک و نیم انس که با آن مشروبات الکلی قوی را می 

jigger

<hr> معنی : جنبش، تکان اهسته، اهسته تکان دادن <hr> معانی دیگر : ورجه وورجه کردن، (تند) به پس و پیش (یا بالا و پایین) رفتن، جهمندی کردن، ورجیدن، (کاشانی) لوشیدن، جنباندن، لقاندن، حرکت ورجه ورجه مانند، جهش مندی (به بالا و پایین یا پس و پیش )، لوشگری، جنبانش، لقی

معنی : جنبش، تکان اهسته، اهسته تکان دادن معانی دیگر : ورجه وورجه کردن، (تند) به پس و پیش (یا بالا و پایین) رفتن، جهمندی کردن، ورجیدن، (کاشانی) لوشیدن، جنباندن، لقاندن، حرکت ورجه ورجه مانند، جهش مندی (به بالا و پایین یا پس و پیش )، لوشگری، جنبانش، لقی

jiggle

<hr> معنی : تکان خورده، لق <hr> معانی دیگر : دارای حرکت ورجه وورجه مانند، لرزش مند (انه)، جهمند(انه)، لق و پلق، جنبنده

معنی : تکان خورده، لق معانی دیگر : دارای حرکت ورجه وورجه مانند، لرزش مند (انه)، جهمند(انه)، لق و پلق، جنبنده

jiggly

<hr> معنی : اره منبت کاری اره مویی <hr> معانی دیگر : اره مویی، اره ی منبت کاری، اره ی تو بری، اره ی ظریف بری (jig saw هم می نویسند)، یکجوراره که برای بریدن الگوهای نمایشی بکار میرود

معنی : اره منبت کاری اره مویی معانی دیگر : اره مویی، اره ی منبت کاری، اره ی تو بری، اره ی ظریف بری (jig saw هم می نویسند)، یکجوراره که برای بریدن الگوهای نمایشی بکار میرود

jigsaw

<hr> معنی : مقدار زیاد <hr> معانی دیگر : (عامیانه) عدد بسیار بزرگ، کرور، هزاران هزار، مقدار زیاد بیش از میلیون

معنی : مقدار زیاد معانی دیگر : (عامیانه) عدد بسیار بزرگ، کرور، هزاران هزار، مقدار زیاد بیش از میلیون

jillion

<hr> معنی : فریفتن، ناگهان معشوق را رها کردن <hr> معانی دیگر : معشوق (یامعشوقه یا دلدار یا دوست دختر یا پسر) را ول کردن، جفا کردن، بریدن (از)، ترک کردن، (امور عشقی) عهد شکنی کردن، زنی یا مردی که معشوق خود را یکباره رها کند، بیوفا

معنی : فریفتن، ناگهان معشوق را رها کردن معانی دیگر : معشوق (یامعشوقه یا دلدار یا دوست دختر یا پسر) را ول کردن، جفا کردن، بریدن (از)، ترک کردن، (امور عشقی) عهد شکنی کردن، زنی یا مردی که معشوق خود را یکباره رها کند، بیوفا

jilt

<hr> معنی : جنون خمری، هذیان الکلی <hr> معانی دیگر : (با: the) حالت عصبی، دلهره، ترس و لرز

معنی : جنون خمری، هذیان الکلی معانی دیگر : (با: the) حالت عصبی، دلهره، ترس و لرز

jimjams

<hr> معنی : دیلم، با دیلم باز کردن <hr> معانی دیگر : (با دیلم یا ابزار همانند) در یا پنجره را به زور باز کردن (jemmy هم می گویند)، دیلم کوتاه (که دزدان با آن در و پنجره را باز می کنند)، چالاک، چابک دست، ماهر

معنی : دیلم، با دیلم باز کردن معانی دیگر : (با دیلم یا ابزار همانند) در یا پنجره را به زور باز کردن (jemmy هم می گویند)، دیلم کوتاه (که دزدان با آن در و پنجره را باز می کنند)، چالاک، چابک دست، ماهر

jimmy

<hr> معنی : تاتوره استرامونیه <hr> معانی دیگر : تاتوره استرامونیه stramonium datura، (گیاه شناسی) قیاق (datura stramonium از خانواده ی nightshade که زهرین است و برگ های بد بو و میوه ی تیغ دار و گل های شیپوری دارد) (jimpson weed هم می گویند)

معنی : تاتوره استرامونیه معانی دیگر : تاتوره استرامونیه stramonium datura، (گیاه شناسی) قیاق (datura stramonium از خانواده ی nightshade که زهرین است و برگ های بد بو و میوه ی تیغ دار و گل های شیپوری دارد) (jimpson weed هم می گویند)

jimsonweed

<hr> معنی : صدای جرنگ جرنگ، طنین زنگ، طنین زنگ ایجاد کردن، جرنگیدن، جرنگ جرنگ کردن <hr> معانی دیگر : (صدای به هم خوردن چندین زنگوله یا تکه های کوچک فلز) دلنگ، جلینگ، جرینگ جرینگ، هوز، (شعر و موسیقی) وزن و آهنگ ساده داشتن، وزن و آهنگ تکراری داشتن، شعر تبلیغاتی، آهنگ تبلیغاتی (شعر یا آهنگ کوتاه که در آگهی های بازرگانی یا آغاز نمایش های تلویزیونی و غیره ارائه می شود)، آرمان سرود، جرینگ جرینگ کردن، دلنگ کردن

معنی : صدای جرنگ جرنگ، طنین زنگ، طنین زنگ ایجاد کردن، جرنگیدن، جرنگ جرنگ کردن معانی دیگر : (صدای به هم خوردن چندین زنگوله یا تکه های کوچک فلز) دلنگ، جلینگ، جرینگ جرینگ، هوز، (شعر و موسیقی) وزن و آهنگ ساده داشتن، وزن و آهنگ تکراری داشتن، شعر تبلیغاتی، آهنگ تبلیغاتی (شعر یا آهنگ کوتاه که در آگهی های ب

jingle

<hr> معنی : اجی مجی <hr> معانی دیگر : میهن پرست افراطی، هوادار سیاست های پرخاشگرانه و توسعه طلبانه (chauvinist هم می گویند)، وابسته به میهن پرستی افراطی، کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند

معنی : اجی مجی معانی دیگر : میهن پرست افراطی، هوادار سیاست های پرخاشگرانه و توسعه طلبانه (chauvinist هم می گویند)، وابسته به میهن پرستی افراطی، کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند

jingo

<hr> معنی : طفره، شوخی، گریز، لطفه، طفره رفتن، بسرعت حرکت کردن، بسرعت چرخ زدن <hr> معانی دیگر : (انگلیس)، دویدن و جاخالی دادن، سرحال، بسرعت چر&nbsp; زدن

معنی : طفره، شوخی، گریز، لطفه، طفره رفتن، بسرعت حرکت کردن، بسرعت چرخ زدن معانی دیگر : (انگلیس)، دویدن و جاخالی دادن، سرحال، بسرعت چر زدن

jink

<hr> معنی : جن، جنی <hr> معانی دیگر : جمع واژه ی: jinns) jinni هم می گویند)، jinni جن

معنی : جن، جنی معانی دیگر : جمع واژه ی: jinns) jinni هم می گویند)، jinni جن

jinn

<hr> معنی : جن، جنی <hr> معانی دیگر : (عربی) جن

معنی : جن، جنی معانی دیگر : (عربی) جن

jinni

<hr> معنی : ادم که بدشانسی میاورد، ادم بد شانس، شانس نیاوردن <hr> معانی دیگر : بدبیاری، بد شانسی، نحسی، دچار نحسی کردن، دچار بدبیاری کردن، شوربخت کردن، (عامیانه) شخص یا چیزی که موجب بدبیاری می شود، شوم

معنی : ادم که بدشانسی میاورد، ادم بد شانس، شانس نیاوردن معانی دیگر : بدبیاری، بد شانسی، نحسی، دچار نحسی کردن، دچار بدبیاری کردن، شوربخت کردن، (عامیانه) شخص یا چیزی که موجب بدبیاری می شود، شوم

jinx

<hr> معنی : اتومبیل کرایهای، ارزان <hr> معانی دیگر : (امریکا- خودمانی)، سکه ی پنج سنتی

معنی : اتومبیل کرایهای، ارزان معانی دیگر : (امریکا- خودمانی)، سکه ی پنج سنتی

jitney

<hr> معنی : عصبانی شدن، با عصبانیت سخن گفتن، با عصبانیت رفتار کردن، عصبانی بودن <hr> معانی دیگر : (عامیانه) عصبی بودن، دلهره داشتن، ترس و لرز داشتن، لرزیدن

معنی : عصبانی شدن، با عصبانیت سخن گفتن، با عصبانیت رفتار کردن، عصبانی بودن معانی دیگر : (عامیانه) عصبی بودن، دلهره داشتن، ترس و لرز داشتن، لرزیدن

jitter

<hr> معنی : نوعی رقص دو نفره <hr> معانی دیگر : رقص دو نفری تند (در دهه ی 1940)، کسی که در این رقص شرکت می کند

معنی : نوعی رقص دو نفره معانی دیگر : رقص دو نفری تند (در دهه ی 1940)، کسی که در این رقص شرکت می کند

jitterbug

<hr> معنی : وحشت، عصبانیت فوقالعاده <hr> معانی دیگر : از کوره در رفته

معنی : وحشت، عصبانیت فوقالعاده معانی دیگر : از کوره در رفته

jitters

<hr> معنی : متلاطم، وحشت زده و عصبی <hr> معانی دیگر : دچار دلهره، با ترس و لرز، دچار دلشوره، عصبی، رعشه دار، (عامیانه)

معنی : متلاطم، وحشت زده و عصبی معانی دیگر : دچار دلهره، با ترس و لرز، دچار دلشوره، عصبی، رعشه دار، (عامیانه)

jittery

<hr> معنی : جودو <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: jiujutsu) jujitsu هم می نویسند)، مبارزه ژاپنی با استفاده از نیروی حریف برای پیروزی براو، جودو 0

معنی : جودو معانی دیگر : رجوع شود به: jiujutsu) jujitsu هم می نویسند)، مبارزه ژاپنی با استفاده از نیروی حریف برای پیروزی براو، جودو 0

jiujitsu

<hr> معنی : جودو <hr> معانی دیگر : مبارزه ژاپنی با استفاده از نیروی حریف برای پیروزی براو، جودو 0

معنی : جودو معانی دیگر : مبارزه ژاپنی با استفاده از نیروی حریف برای پیروزی براو، جودو 0

jiujutsu

<hr> معنی : چرند، کلمات بیهوده و احمقانه، رقص سوینگ <hr> معانی دیگر : (امریکا- خودمانی)، (به منظور گمراه سازی یا مسخره کردن و غیره) چرب زبانی کردن، چاخان کردن، چرب زبانی، حقه بازی، موسیقی جاز، رجوع شود به: jibe

معنی : چرند، کلمات بیهوده و احمقانه، رقص سوینگ معانی دیگر : (امریکا- خودمانی)، (به منظور گمراه سازی یا مسخره کردن و غیره) چرب زبانی کردن، چاخان کردن، چرب زبانی، حقه بازی، موسیقی جاز، رجوع شود به: jibe

jive

<hr> معنی : همدم <hr> معانی دیگر : (اسکاتلند) معشوقه، دلدار، دلبر، مخفف: (انجیل)، یوحنا، اسکاتلند یار

معنی : همدم معانی دیگر : (اسکاتلند) معشوقه، دلدار، دلبر، مخفف: (انجیل)، یوحنا، اسکاتلند یار

<hr> معنی : کار، امر، ساخت، شغل، ایوب، دلالی کردن، مقاطعه کاری کردن <hr> معانی دیگر : (انجیل)، دخش، ورزه، انجام کار (یا وظیفه یا قرارداد)، مقام، موقعیت شغلی، سمت، پیشه، (عامیانه) تبهکاری، سرقت، کار خلاف، (عامیانه) قضیه، رویداد، موضوع، ماجرا، چیز، کار کنتراتی، مقاطعه، کارچاق کنی، مزدکاری، بنکداری، کار قراردادی انجام دادن، مقاطعه کردن، کار چاق کردن، مقاطعه ی عمده پذیرفتن (و به مقاطعه کاران فرعی واگذار کردن)، واسطه کاری کردن، عمده فروشی کردن (از تولیدکننده خریدن و به فروشگاه ها فروختن)، بنکداری کردن، کار سخت، عمل شاق، گول زدن، حقه زدن، بامبول سوار کردن، (انگلیس: عملی که ظاهرا به خاطر منافع همگانی و ملی ولی باطنا به خاطر منافع شخصی انجام می شود) سواستفاده، زد و بند کردن، بند و بست، به مقاطعه دادن، (اسب یا کالسکه و غیره) کرایه کردن یا دادن، (محلی) رجوع شود به: jab

معنی : کار، امر، ساخت، شغل، ایوب، دلالی کردن، مقاطعه کاری کردن معانی دیگر : (انجیل)، دخش، ورزه، انجام کار (یا وظیفه یا قرارداد)، مقام، موقعیت شغلی، سمت، پیشه، (عامیانه) تبهکاری، سرقت، کار خلاف، (عامیانه) قضیه، رویداد، موضوع، ماجرا، چیز، کار کنتراتی، مقاطعه، کارچاق کنی، مزدکاری، بنکداری، کار قراردادی

job action

job application

<hr> یک دسته (یا محموله و غیره) کالا (که یک جا فروخته می شود)، کالایی که چکی بخرند، کالای جمله

یک دسته (یا محموله و غیره) کالا (که یک جا فروخته می شود)، کالایی که چکی بخرند، کالای جمله

واژه های حرف "j" - مترادف و متضاد