<hr> معنی : دیرپایی، طول عمر، درازی عمر، دراز عمری <hr> معانی دیگر : عمر طولانی، عمر دراز

معنی : دیرپایی، طول عمر، درازی عمر، دراز عمری معانی دیگر : عمر طولانی، عمر دراز

longevity

<hr> معنی : دارای عمر دراز <hr> معانی دیگر : (نادر) دراز عمر، دیرپای، پر دوام

معنی : دارای عمر دراز معانی دیگر : (نادر) دراز عمر، دیرپای، پر دوام

longevous

<hr> معنی : علاقمند به چیزی، دارای موی بلند <hr> معانی دیگر : روشنفکر، آموخته (به ویژه: بیشتر خواهان موسیقی کلاسیک تا موسیقی محلی یا جاز) (longhaired هم می گویند)، مشتاق، علاقمند به چیزی مثل موسیقی وغیره، علاقمندی وافر وبیش از اندازه، علاقمندی غیر عقلانی

معنی : علاقمند به چیزی، دارای موی بلند معانی دیگر : روشنفکر، آموخته (به ویژه: بیشتر خواهان موسیقی کلاسیک تا موسیقی محلی یا جاز) (longhaired هم می گویند)، مشتاق، علاقمند به چیزی مثل موسیقی وغیره، علاقمندی وافر وبیش از اندازه، علاقمندی غیر عقلانی

longhair

<hr> معنی : دستینه، دست خط، خط معمولی، تمام نویسی <hr> معانی دیگر : (خط نویسی) با دست، دست نوشته (در برابر: تایپ شده و غیره)

معنی : دستینه، دست خط، خط معمولی، تمام نویسی معانی دیگر : (خط نویسی) با دست، دست نوشته (در برابر: تایپ شده و غیره)

longhand

<hr> معنی : شخص دراز سر، کله دراز <hr> معانی دیگر : (پزشکی) دراز سر، مال اندیش

معنی : شخص دراز سر، کله دراز معانی دیگر : (پزشکی) دراز سر، مال اندیش

longhead

<hr> معنی : گاو شاخ دراز، گوسفند شاخ دراز <hr> معانی دیگر : گاو شاخ بلند (بومی دشت های ایالت تگزاس و غیره)، گوسفند شا&nbsp; دراز، گاو شا&nbsp; دراز

معنی : گاو شاخ دراز، گوسفند شاخ دراز معانی دیگر : گاو شاخ بلند (بومی دشت های ایالت تگزاس و غیره)، گوسفند شا دراز، گاو شا دراز

longhorn

<hr> معنی : عطش، اشتیاق، هوس، میل وافر، ارزوی زیاد، ویار، مایل، مشتاق <hr> معانی دیگر : آرزوی شدید، خواستن از ته دل، (دل) غنج زدن، شنگیدن، پر کشیدن

معنی : عطش، اشتیاق، هوس، میل وافر، ارزوی زیاد، ویار، مایل، مشتاق معانی دیگر : آرزوی شدید، خواستن از ته دل، (دل) غنج زدن، شنگیدن، پر کشیدن

longing

<hr> معنی : دراز، متمایل به درازی <hr> معانی دیگر : نسبتا دراز، تا اندازه ای طولانی

معنی : دراز، متمایل به درازی معانی دیگر : نسبتا دراز، تا اندازه ای طولانی

longish

<hr> معنی : طول، درازا، طول جغرافیایی <hr> معانی دیگر : درازا رج (در برابر: پهنا رج latitude)

معنی : طول، درازا، طول جغرافیایی معانی دیگر : درازا رج (در برابر: پهنا رج latitude)

longitude

<hr> معنی : طولی، وابسته بطول جغرافیایی <hr> معانی دیگر : وابسته به درازا، از درازا، درازایی، درازنایی، یازشی (در برابر: عرضی یا پهنایی transverse)، وابسته به دگرگونی فرد یا گروه در دراز مدت، وابسته به دراز مدت، وابسته به طول جغرافیایی، درازا رجی

معنی : طولی، وابسته بطول جغرافیایی معانی دیگر : وابسته به درازا، از درازا، درازایی، درازنایی، یازشی (در برابر: عرضی یا پهنایی transverse)، وابسته به دگرگونی فرد یا گروه در دراز مدت، وابسته به دراز مدت، وابسته به طول جغرافیایی، درازا رجی

longitudinal

<hr> معنی : باربر لنگرگاه بندر <hr> معانی دیگر : باربر لنگرگاه، حمال کشتی، کارگر بندرگاه، وابسته به مسافات دور

معنی : باربر لنگرگاه بندر معانی دیگر : باربر لنگرگاه، حمال کشتی، کارگر بندرگاه، وابسته به مسافات دور

longshoreman

<hr> معنی : طولانی، خسته کننده، مطول، کسالت اور <hr> معانی دیگر : (محلی) طولانی و خسته کننده، طویل، ملالت آور

معنی : طولانی، خسته کننده، مطول، کسالت اور معانی دیگر : (محلی) طولانی و خسته کننده، طویل، ملالت آور

longsome

<hr> معنی : راه پر پیچ و خم <hr> معانی دیگر : (در رمان و موسیقی و غیره) بخش طولانی و خسته کننده، درداستان قسمت خسته کننده

معنی : راه پر پیچ و خم معانی دیگر : (در رمان و موسیقی و غیره) بخش طولانی و خسته کننده، درداستان قسمت خسته کننده

longueur

<hr> معنی : مستراح، نوعی بازی ورق <hr> معانی دیگر : (سابقا - نوعی بازی ورق) لو، لو بازی کردن، (انگلیس - خودمانی) مستراح

معنی : مستراح، نوعی بازی ورق معانی دیگر : (سابقا - نوعی بازی ورق) لو، لو بازی کردن، (انگلیس - خودمانی) مستراح

<hr> معنی : ادم زشت و نتراشیده نخراشیده <hr> معانی دیگر : (محلی) آدم گت و گنده، آدم بد قواره

معنی : ادم زشت و نتراشیده نخراشیده معانی دیگر : (محلی) آدم گت و گنده، آدم بد قواره

looby

<hr> معنی : نظر، ظاهر، نگاه، قیافه، نگاه کردن، نگریستن، چشم را بکار بردن، بنظر امدن، مراقب بودن، پاییدن، دیدن، وانمود کردن <hr> معانی دیگر : به نظر آمدن، نمودن، دیدن (برای معلوم کردن یا فهمیدن)، توجه کردن، رو به طرفی داشتن یا بودن، (پیش از مصدر) در صدد بودن، در نظر داشتن، (از راه قیافه و ظاهر خود) نشان دادن، نمایاندن، نگه، سیما، سر و وضع، پک و پوز، برونه، برونداد، چهره، (معمولا جمع) قیافه، ریخت، وجاهت، زیبایی، ببین !، توجه کن !، بنگر!، بنظرامدن مراقب بودن، ظاهر شدن، جستجو کردن

معنی : نظر، ظاهر، نگاه، قیافه، نگاه کردن، نگریستن، چشم را بکار بردن، بنظر امدن، مراقب بودن، پاییدن، دیدن، وانمود کردن معانی دیگر : به نظر آمدن، نمودن، دیدن (برای معلوم کردن یا فهمیدن)، توجه کردن، رو به طرفی داشتن یا بودن، (پیش از مصدر) در صدد بودن، در نظر داشتن، (از راه قیافه و ظاهر خود) نشان دادن، 

look

<hr> معنی : مراقب بودن، مواظب بودن، توجه داشتن به <hr> معانی دیگر : توجه کردن (از)، پرستاری کردن، پاییدن

معنی : مراقب بودن، مواظب بودن، توجه داشتن به معانی دیگر : توجه کردن (از)، پرستاری کردن، پاییدن

look after

look ahead

look around

look at

<hr> به گذشته اندیشیدن، به یاد آوردن

به گذشته اندیشیدن، به یاد آوردن

look back

<hr> پست تر از خود دانستن، تحقیر کردن، پست شمردن

پست تر از خود دانستن، تحقیر کردن، پست شمردن

look down on

<hr> معنی : جستجو کردن، منتظر بودن، در جستجو بودن، بیمار بودن <hr> معانی دیگر : 1- دنبال (چیزی یا کسی) گشتن 2- پیش بینی کردن، نگران بودن

معنی : جستجو کردن، منتظر بودن، در جستجو بودن، بیمار بودن معانی دیگر : 1- دنبال (چیزی یا کسی) گشتن 2- پیش بینی کردن، نگران بودن

look for

<hr> با اشتیاق در انتظار بودن، چشم به راه بودن، مشتاق بودن

با اشتیاق در انتظار بودن، چشم به راه بودن، مشتاق بودن

look forward to

<hr> ملاقات کوتاه کردن، (به کسی) سر زدن، نظر اجمالی، نگاه کوتاه، دیدنی کوتاه، سرزنی، احتمال برد

ملاقات کوتاه کردن، (به کسی) سر زدن، نظر اجمالی، نگاه کوتاه، دیدنی کوتاه، سرزنی، احتمال برد

look in

<hr> (به) با دقت بررسی کردن، وارسیدن

(به) با دقت بررسی کردن، وارسیدن

look into

look like

<hr> 1- تماشاکردن، مشاهده کردن 2- به چشم ... نگاه کردن به

1- تماشاکردن، مشاهده کردن 2- به چشم ... نگاه کردن به

look on

look on as

<hr> مواظب بودن، مراقب بودن، مترصد بودن، خبردار، آژیر، هشدار، مراقبت، گوش بزنگی، (جای بلند که از آن بتوان اطراف را پایید) دیدبانگاه، برج دیده بانی، پاسدار، مستحفظ، نگهبان، (عامیانه) دلواپسی، نگرانی، (انگلیس) آتیه، چشم انداز آینده، دیده بان، دیدگاه، دورنما، عمل پاییدن، نظریه

مواظب بودن، مراقب بودن، مترصد بودن، خبردار، آژیر، هشدار، مراقبت، گوش بزنگی، (جای بلند که از آن بتوان اطراف را پایید) دیدبانگاه، برج دیده بانی، پاسدار، مستحفظ، نگهبان، (عامیانه) دلواپسی، نگرانی، (انگلیس) آتیه، چشم انداز آینده، دیده بان، دیدگاه، دورنما، عمل پاییدن، نظریه

look out

<hr> 1- مواظب بودن، گوش به زنگ بودن 2- توجه کردن از

1- مواظب بودن، گوش به زنگ بودن 2- توجه کردن از

look out for

look round

look through

<hr> 1- مورد توجه قرار دادن 2- متکی بودن به، متوسل شدن به 3- انتظار داشتن

1- مورد توجه قرار دادن 2- متکی بودن به، متوسل شدن به 3- انتظار داشتن

look to

<hr> معنی : نگاه کردن، متوسل شدن به <hr> معانی دیگر : 1- (در لغت نامه یا فهرست و غیره) جستجو کردن 2- (عامیانه) سراغ کسی رفتن، سر زدن به 3- (عامیانه) بهتر شدن، بهبود یافتن، مراجعه، مراجعه ای

معنی : نگاه کردن، متوسل شدن به معانی دیگر : 1- (در لغت نامه یا فهرست و غیره) جستجو کردن 2- (عامیانه) سراغ کسی رفتن، سر زدن به 3- (عامیانه) بهتر شدن، بهبود یافتن، مراجعه، مراجعه ای

look up

<hr> والا شمردن، با نظر تحسین آمیز نگریستن

والا شمردن، با نظر تحسین آمیز نگریستن

look up to

<hr> به چشم ... نگاه کردن به، دانستن

به چشم ... نگاه کردن به، دانستن

look upon

look upon as

look-alike

<hr> معنی : نگهدار، شبان، نگاه کننده <hr> معانی دیگر : (خودمانی - به ویژه زن) خوش سیما، زیبا، خوشگل، تماشاگر، بیننده، نظاره گر، خوش قیافه

معنی : نگهدار، شبان، نگاه کننده معانی دیگر : (خودمانی - به ویژه زن) خوش سیما، زیبا، خوشگل، تماشاگر، بیننده، نظاره گر، خوش قیافه

looker

<hr> معنی : شاهد، ناظر، تماشاچی، بیننده <hr> معانی دیگر : (رهگذر) تماشا کننده، نظاره کننده

معنی : شاهد، ناظر، تماشاچی، بیننده معانی دیگر : (رهگذر) تماشا کننده، نظاره کننده

looker on

looking for

<hr> معنی : ایینه، اینه <hr> معانی دیگر : آینه

معنی : ایینه، اینه معانی دیگر : آینه

looking glass

looking like

lookout

<hr> معنی : نساجی، دستگاه بافندگی، کارگاه بافندگی، جلوهگری از دور، جولایی، بزرگ جلوه کردن، ازدور نمودار شدن، پدیدارازخلال ابرها، از خلال ابر یا مه پدیدار شدن <hr> معانی دیگر : (معمولا با: the) هنر بافندگی، بافتن (با دستگاه بافندگی)، دستگاه بافندگی (پارچه و فرش و غیره)، ماشین پارچه بافی، نمایانی، پدیداری، (به ویژه در مورد چیزهای بزرگ یا تهدید کننده یا شگون آمیز) نمایان شدن (از میان ابر و مه یا از فاصله ی زیاد)، نمودار شدن، (مجازی) شکل گرفتن، (به طور ترس آور) تکوین یافتن، (انگلیس - محلی) رجوع شود به: loon1، متلاطم شدن دریا، رفعت، بلندی

معنی : نساجی، دستگاه بافندگی، کارگاه بافندگی، جلوهگری از دور، جولایی، بزرگ جلوه کردن، ازدور نمودار شدن، پدیدارازخلال ابرها، از خلال ابر یا مه پدیدار شدن معانی دیگر : (معمولا با: the) هنر بافندگی، بافتن (با دستگاه بافندگی)، دستگاه بافندگی (پارچه و فرش و غیره)، ماشین پارچه بافی، نمایانی، پدیداری، (به 

loom

looming

<hr> معنی : پسر بچه، نوکر پست، ادم فرومایه <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) لون (پرندگان شمالگانی از راسته ی gaviiformes که شیرجه رونده و ماهی خوار و نوک تیز بوده و فریاد ناهنجاری می کشند)، آدم دست و پا چلفتی و احمق، آدم خل، (اسکاتلند) پسر بچه، فاحشه، (قدیمی) آدم دون پایه، رفیقه، انواع پنگوئن های ماهیخوار و غواص

معنی : پسر بچه، نوکر پست، ادم فرومایه معانی دیگر : (جانور شناسی) لون (پرندگان شمالگانی از راسته ی gaviiformes که شیرجه رونده و ماهی خوار و نوک تیز بوده و فریاد ناهنجاری می کشند)، آدم دست و پا چلفتی و احمق، آدم خل، (اسکاتلند) پسر بچه، فاحشه، (قدیمی) آدم دون پایه، رفیقه، انواع پنگوئن های ماهیخوار و غو

واژه های حرف "l" - مترادف و متضاد