<hr> غیرمادی، آن جهانی، دگرجهانی، آخرت اندیش، متوجه دنیای دیگر، اخرتی

غیرمادی، آن جهانی، دگرجهانی، آخرت اندیش، متوجه دنیای دیگر، اخرتی

otherworldly

<hr> معنی : سمعی، گوشی، وابسته بشنوایی <hr> معانی دیگر : وابسته به گوش، وابسته بشنوایی <hr> otic_ پسوند: (صفت ساز)، وابسته به، دچار [neurotic]

معنی : سمعی، گوشی، وابسته بشنوایی معانی دیگر : وابسته به گوش، وابسته بشنوایی otic_ پسوند: (صفت ساز)، وابسته به، دچار [neurotic]

otic

<hr> معنی : مهمل، بی سود، بی مصرف، بی حرکت، بی نفع <hr> معانی دیگر : (نادر) بی کاره، تنبل، بی حال

معنی : مهمل، بی سود، بی مصرف، بی حرکت، بی نفع معانی دیگر : (نادر) بی کاره، تنبل، بی حال

otiose

<hr> معنی : مهملی، بی حرکتی <hr> معانی دیگر : مهملی، بیحرکتی

معنی : مهملی، بی حرکتی معانی دیگر : مهملی، بیحرکتی

otiosity

<hr> معنی : گوش درد، اماس گوش <hr> معانی دیگر : (پزشکی) آماس گوش، گوش تبسی، التهاب گوش، طب اماس گوش

معنی : گوش درد، اماس گوش معانی دیگر : (پزشکی) آماس گوش، گوش تبسی، التهاب گوش، طب اماس گوش

otitis

<hr> معنی : دولت کانادا، شهر اتاوا پایتخت کانادا <hr> معانی دیگر : سرخپوست اتاوا (سرخپوستان اتاوا که سابقا در شمال دریاچه های پنج گانه در کانادا زیست می کردند)، زبان اتاوا، شهر اتاوا (پایتخت کانادا)

معنی : دولت کانادا، شهر اتاوا پایتخت کانادا معانی دیگر : سرخپوست اتاوا (سرخپوستان اتاوا که سابقا در شمال دریاچه های پنج گانه در کانادا زیست می کردند)، زبان اتاوا، شهر اتاوا (پایتخت کانادا)

ottawa

<hr> معنی : جانور ماهیخوار، سمور دریایی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) سمور آبی (تیره ی mustelidae به ویژه گونه ی امریکایی آن به نام lutra canadensis)، خز این جانور

معنی : جانور ماهیخوار، سمور دریایی معانی دیگر : (جانورشناسی) سمور آبی (تیره ی mustelidae به ویژه گونه ی امریکایی آن به نام lutra canadensis)، خز این جانور

otter

<hr> معنی : عثمانی <hr> معانی دیگر : (عربی)، ترک، کاناپه (معمولا بی دسته و بدون پشتی)، چهار پایه (پایه کوتاه و لفاف دوزی شده)، کشور عثمانی

معنی : عثمانی معانی دیگر : (عربی)، ترک، کاناپه (معمولا بی دسته و بدون پشتی)، چهار پایه (پایه کوتاه و لفاف دوزی شده)، کشور عثمانی

ottoman

<hr> معنی : سیاه چال، حبس تاریک <hr> معانی دیگر : زندان بی پنجره که در آن روی سقف است

معنی : سیاه چال، حبس تاریک معانی دیگر : زندان بی پنجره که در آن روی سقف است

oubliette

<hr> معنی : جواهر، سنجاق، سنجاق قفلی، جای نگین، با گوهر اراستن، مزین ساختن <hr> معانی دیگر : (ندا) آخ ! واخ !، سگک گوهرنشان، سنجاق جواهرنشان، گیره ی جواهرنشان، interj : ا، وا&nbsp; علامت تعجب و درد

معنی : جواهر، سنجاق، سنجاق قفلی، جای نگین، با گوهر اراستن، مزین ساختن معانی دیگر : (ندا) آخ ! واخ !، سگک گوهرنشان، سنجاق جواهرنشان، گیره ی جواهرنشان، interj : ا، وا علامت تعجب و درد

ouch

<hr> معنی : باید، بایست، بایستی، باید و شاید <hr> معانی دیگر : (با مصدر به کار می رود - مسئولیت یا وظیفه ی اخلاقی) بایستن، فرض است، (احتمال یا انتظار) قاعدتا باید، (برای ساختن زمان گذشته ought را با مصدر زمان گذشته ی فعل مورد نظر به کار می برند)، وظیفه، مسئولیت، رجوع شود به: aught، چیزی، هرچیز، آنچه (که)، صفر (0)، هیچ (بیشتر می گویند: nought)

معنی : باید، بایست، بایستی، باید و شاید معانی دیگر : (با مصدر به کار می رود - مسئولیت یا وظیفه ی اخلاقی) بایستن، فرض است، (احتمال یا انتظار) قاعدتا باید، (برای ساختن زمان گذشته ought را با مصدر زمان گذشته ی فعل مورد نظر به کار می برند)، وظیفه، مسئولیت، رجوع شود به: aught، چیزی، هرچیز، آنچه (که)، صفر

ought

<hr> معنی : اونس، چیز اندک، مقیاس وزنی برابر 31/1035 گرم <hr> معانی دیگر : مقدار کم، (یکان وزن برابر با 28/35 گرم یا یک شانزدهم پوند) اونس (مخفف: oz)، رجوع شود به: fluid ounce، مقیاس وزنی برابر 5301/13 گرم

معنی : اونس، چیز اندک، مقیاس وزنی برابر 31/1035 گرم معانی دیگر : مقدار کم، (یکان وزن برابر با 28/35 گرم یا یک شانزدهم پوند) اونس (مخفف: oz)، رجوع شود به: fluid ounce، مقیاس وزنی برابر 5301/13 گرم

ounce

<hr> معنی : ما، مان، برای ما، مال ما، مال خودمان، متعلق بما، موجود درما، متکی یا مربوط بما <hr> معانی دیگر : ازآن ما، - ما، - مان

معنی : ما، مان، برای ما، مال ما، مال خودمان، متعلق بما، موجود درما، متکی یا مربوط بما معانی دیگر : ازآن ما، - ما، - مان

<hr> معنی : خودمانی، مال ما، مال خودمان، خودمان <hr> معانی دیگر : - ما، - مان، ضمیراول شخص جمع مال ما

معنی : خودمانی، مال ما، مال خودمان، خودمان معانی دیگر : - ما، - مان، ضمیراول شخص جمع مال ما

ours

<hr> معنی : خودمان <hr> معانی دیگر : (در مورد شاهان و کسانی که در اشاره به خود ((ما)) به کار می برند) خودمان، ما

معنی : خودمان معانی دیگر : (در مورد شاهان و کسانی که در اشاره به خود ((ما)) به کار می برند) خودمان، ما

ourself

<hr> معنی : مال ما، خودمان <hr> معانی دیگر : (ضمیر انعکاسی - اول شخص جمع) خودمان را، برای خودمان، (برای تاکید - همراه با we) خود ما، (برای تاکید بیشتر به جای us به کار می رود) فقط ما را، (برای تاکید به جای we یا we ourselves - برای مقایسه با than یا as - برای تاکید - به عنوان بخشی از فاعل) خود ما، حالت عادی خودمانی، وضع خودمانی

معنی : مال ما، خودمان معانی دیگر : (ضمیر انعکاسی - اول شخص جمع) خودمان را، برای خودمان، (برای تاکید - همراه با we) خود ما، (برای تاکید بیشتر به جای us به کار می رود) فقط ما را، (برای تاکید به جای we یا we ourselves - برای مقایسه با than یا as - برای تاکید - به عنوان بخشی از فاعل) خود ما، حالت عادی خ

ourselves

<hr> معنی : دور کردن، اخراج کردن، بر کنار کردن <hr> معانی دیگر : بیرون کردن، جای چیزی را گرفتن

معنی : دور کردن، اخراج کردن، بر کنار کردن معانی دیگر : بیرون کردن، جای چیزی را گرفتن

oust

<hr> معنی : اخراج، محروم سازی، بیبهره سازی <hr> معانی دیگر : (حقوق) خلع ید، اخراج قانونی، اخراج کننده، برون ران، خلع ید

معنی : اخراج، محروم سازی، بیبهره سازی معانی دیگر : (حقوق) خلع ید، اخراج قانونی، اخراج کننده، برون ران، خلع ید

ouster

<hr> معنی : راه حل، حذف شده، افشاء شده، بیرونی، خارج، خارجی، اشکار، قطع کردن، رفتن، اخراج کردن، فاش شدن، خاموش کردن، بر کنار کردن، اخراج شدن، دور از، بیرون، بیرون از <hr> معانی دیگر : در فاصله از، خارج از، به بیرون، برون، بیرون از خانه، دور از ساحل، در اعتصاب، در هوای آزاد، موجود، فعال، شایع، کاملا، درست، صد در صد، (برگ یا گل یا شکوفه) درآمده، شکفته، آشکار، در مد نظر، پیدا، در جریان، منتشر، در گردش، متداول، (وارد) به اجتماع، وارد جامعه، (از زندگی یا فعالیت یا کار) افتادن، (از شغل یا قدرت) انداختن، (صدا و غیره) بلند، (سطح یا محل یا وضعیت) بیش از، ورای، فراتر، دور از مرکز یا درون یا میان، به سوی خارج، از مد (یا محبوبیت و غیره) افتادن، (از هوش و غیره) رفتن، (معمولا در ترکیب) برونی، به خارج، خاموش، (عامیانه) متضرر، زیان مند، طرف خارج، سطح بیرونی، چاره، مفر، راه فرار، آشکار شدن، هویدا شدن، (از اختفا و غیره) بیرون آمدن، (با: of) به خاطر، به واسطه ی، بدون، بی -، تمام، (ندا) گمشو!، برو بیرون !، هر چیزی که بیرون است، (خودمانی) بهانه، (چاپ) از قلم انداختن واژه، واژه ی از قلم افتاده، (ورزش به ویژه بازی های با توپ یا گوی) خارج از زمین بازی، خارج از محوطه، اوت، توپ اوت شده، (محلی) بیرون کردن، بیرون گذاشتن، از بیرون، در بیرون، به سوی بیرون، برون سوی، بیشتر، بزرگتر، بهتر، پیشوند:، افشا شده، خارج از حدود، کشتن، ظاهرشدن

معنی : راه حل، حذف شده، افشاء شده، بیرونی، خارج، خارجی، اشکار، قطع کردن، رفتن، اخراج کردن، فاش شدن، خاموش کردن، بر کنار کردن، اخراج شدن، دور از، بیرون، بیرون از معانی دیگر : در فاصله از، خارج از، به بیرون، برون، بیرون از خانه، دور از ساحل، در اعتصاب، در هوای آزاد، موجود، فعال، شایع، کاملا، درست، صد 

<hr> معنی : در خارج، بیرون از، بواسطه <hr> معانی دیگر : 1- از درون (به برون)، از داخل 2- ورای، از آن سوی، ماورا، خارج از 3- (ساخته شده) از 4- به خاطر، به سبب، به علت، از روی 5- بی -، عاری از، تمام، 6- خراب، از کار افتاده، بی -، نا -

معنی : در خارج، بیرون از، بواسطه معانی دیگر : 1- از درون (به برون)، از داخل 2- ورای، از آن سوی، ماورا، خارج از 3- (ساخته شده) از 4- به خاطر، به سبب، به علت، از روی 5- بی -، عاری از، تمام، 6- خراب، از کار افتاده، بی -، نا -

out of

<hr> معنی : یک مرتبه <hr> معانی دیگر : 1- لگام گسیخته، مهار نشدنی، بی بند و بار 2- بدون معطلی، یکسره، یکباره، بی تردید، 3- تمام، خاتمه یافته، بازگشت (یا تجدید) ناپذیر، بی مطالعه، بیدرنگ، فورا، سرکش

معنی : یک مرتبه معانی دیگر : 1- لگام گسیخته، مهار نشدنی، بی بند و بار 2- بدون معطلی، یکسره، یکباره، بی تردید، 3- تمام، خاتمه یافته، بازگشت (یا تجدید) ناپذیر، بی مطالعه، بیدرنگ، فورا، سرکش

out of hand

out of service

<hr> 1- دور افتاده 2- غیر مزاحم 3- خاتمه یافته، کنار گذاشته شده 4- ناجور، نامناسب 5- غیرعادی، ناروال، دور، دور دست، غیرقابل دسترس، دنج

1- دور افتاده 2- غیر مزاحم 3- خاتمه یافته، کنار گذاشته شده 4- ناجور، نامناسب 5- غیرعادی، ناروال، دور، دور دست، غیرقابل دسترس، دنج

out of the way

out-and-out

out-of-date

<hr> معنی : قطع، سوراخ، راه خروج، مدت، قطع برق، زمان قطع برق <hr> معانی دیگر : (برق) قطع، خاموشی، (کار و غیره) وقفه، تعطیل، سورا

معنی : قطع، سوراخ، راه خروج، مدت، قطع برق، زمان قطع برق معانی دیگر : (برق) قطع، خاموشی، (کار و غیره) وقفه، تعطیل، سورا

outage

<hr> معنی : جای دور افتاده <hr> معانی دیگر : بخش بیابانی و دور از دریای استرالیا، صحرای استرالیا

معنی : جای دور افتاده معانی دیگر : بخش بیابانی و دور از دریای استرالیا، صحرای استرالیا

outback

<hr> معنی : سنگین تر بودن از <hr> معانی دیگر : سنگین تر بودن (از)، چربیدن، متوازن بودن، پیشی جستن

معنی : سنگین تر بودن از معانی دیگر : سنگین تر بودن (از)، چربیدن، متوازن بودن، پیشی جستن

outbalance

<hr> معنی : بیشتر توپ زدن از، روی دست کسی رفتن، بیشتر پیشنهاد دادن از <hr> معانی دیگر : قیمت بالاتری پیشنهاد کردن، روی دست کسی بلند شدن، درمناقصه و مزایده بیشتر پیشنهاد دادن از

معنی : بیشتر توپ زدن از، روی دست کسی رفتن، بیشتر پیشنهاد دادن از معانی دیگر : قیمت بالاتری پیشنهاد کردن، روی دست کسی بلند شدن، درمناقصه و مزایده بیشتر پیشنهاد دادن از

outbid

<hr> معنی : قایقران <hr> معانی دیگر : (قایق یا فضاپیما یا هواپیما) بیرون (از)، در خارج، (در) برون تنه، (قایقی که موتور آن بیرون از آن قرار دارد) قایق برون موتور (در برابر: قایق درون موتور inboard)، موتور بیرون از کشتی

معنی : قایقران معانی دیگر : (قایق یا فضاپیما یا هواپیما) بیرون (از)، در خارج، (در) برون تنه، (قایقی که موتور آن بیرون از آن قرار دارد) قایق برون موتور (در برابر: قایق درون موتور inboard)، موتور بیرون از کشتی

outboard

<hr> معنی : در شجاعت سرامد شدن <hr> معانی دیگر : دلاورتر بودن (از)، دلیرتر بودن، بیشتر شجاعت کردن، شجاعت بیشتری ازدیگران نشان دادن

معنی : در شجاعت سرامد شدن معانی دیگر : دلاورتر بودن (از)، دلیرتر بودن، بیشتر شجاعت کردن، شجاعت بیشتری ازدیگران نشان دادن

outbrave

<hr> معنی : شیوع، بروز، طغیان، وقوع، درگیر <hr> معانی دیگر : (بیماری) شیوع، همه گیری، (جنگ و غیره) وقوع (ناگهانی)، نازل شدن، ظهور

معنی : شیوع، بروز، طغیان، وقوع، درگیر معانی دیگر : (بیماری) شیوع، همه گیری، (جنگ و غیره) وقوع (ناگهانی)، نازل شدن، ظهور

outbreak

<hr> معنی : ظهور، انفجار، فوران، طغیان <hr> معانی دیگر : (صدا یا انرژی یا احساسات و غیره) برون خیز، برونداد، شلیک، غضب

معنی : ظهور، انفجار، فوران، طغیان معانی دیگر : (صدا یا انرژی یا احساسات و غیره) برون خیز، برونداد، شلیک، غضب

outburst

<hr> معنی : دربدر، منفور، مطرود، رانده <hr> معانی دیگر : رانده شده، دور افکنده، واخورده، وازده، شخص یا چیز وازده یا دور انداخته شده

معنی : دربدر، منفور، مطرود، رانده معانی دیگر : رانده شده، دور افکنده، واخورده، وازده، شخص یا چیز وازده یا دور انداخته شده

outcast

<hr> معنی : شخص خارج از مذهب، مطرود <hr> معانی دیگر : (هندوستان) آدم مطرود طبقه ی اجتماعی خود، آدم بی کس و کار، هندوستان شخص خارج از مذهب

معنی : شخص خارج از مذهب، مطرود معانی دیگر : (هندوستان) آدم مطرود طبقه ی اجتماعی خود، آدم بی کس و کار، هندوستان شخص خارج از مذهب

outcaste

<hr> معنی : برتری داشتن بر <hr> معانی دیگر : (به مقدار زیاد) بهتر بودن (از)، ارجح بودن، چربیدن، تفوق داشتن، پیشی گرفتن، دارای مقام بلندتری بودن از، از حیک مرتبه و طبقه برتری داشتن بر

معنی : برتری داشتن بر معانی دیگر : (به مقدار زیاد) بهتر بودن (از)، ارجح بودن، چربیدن، تفوق داشتن، پیشی گرفتن، دارای مقام بلندتری بودن از، از حیک مرتبه و طبقه برتری داشتن بر

outclass

<hr> معنی : نتیجه، عاقبت، پی امد، بر امد، حاصل <hr> معانی دیگر : درآیند، برآمد، بازده

معنی : نتیجه، عاقبت، پی امد، بر امد، حاصل معانی دیگر : درآیند، برآمد، بازده

outcome

outcomes

<hr> معنی : برون زد، سر بیرون کردن، نمودار شدن، رخ دادن <hr> معانی دیگر : (زمین شناسی)، رخنمون، ماده ی معدنی برون زده، ر&nbsp; دادن

معنی : برون زد، سر بیرون کردن، نمودار شدن، رخ دادن معانی دیگر : (زمین شناسی)، رخنمون، ماده ی معدنی برون زده، ر دادن

outcrop

<hr> معنی : حراج، فریاد، بیداد، غریو، داد، داد زدن <hr> معانی دیگر : جیغ، نهیب، فریاد اعتراض، داد و بیداد، مزایده

معنی : حراج، فریاد، بیداد، غریو، داد، داد زدن معانی دیگر : جیغ، نهیب، فریاد اعتراض، داد و بیداد، مزایده

outcry

<hr> معنی : منسوخ، قدیمی <hr> معانی دیگر : از مد افتاده، دیروزین

معنی : منسوخ، قدیمی معانی دیگر : از مد افتاده، دیروزین

outdated

<hr> معنی : عقب گذاشتن، سبقت گرفتن بر، خیلی جلوتر از دیگری افتادن <hr> معانی دیگر : (مسابقه و رقابت و غیره) پیشی گرفتن، جلو زدن، سبقت گرفتن، پشت سر گذاشتن، خیلی جلوتر از دیگری افتادن درمسابقه

معنی : عقب گذاشتن، سبقت گرفتن بر، خیلی جلوتر از دیگری افتادن معانی دیگر : (مسابقه و رقابت و غیره) پیشی گرفتن، جلو زدن، سبقت گرفتن، پشت سر گذاشتن، خیلی جلوتر از دیگری افتادن درمسابقه

outdistance

<hr> معنی : شکست دادن، بهتر از دیگری انجام دادن <hr> معانی دیگر : بهتر کار کردن، دست دیگران را از پشت بستن، جلو زدن

معنی : شکست دادن، بهتر از دیگری انجام دادن معانی دیگر : بهتر کار کردن، دست دیگران را از پشت بستن، جلو زدن

outdo

<hr> معنی : صحرایی، بیرون، خارج از منزل، در هوای ازاد، بیرونی <hr> معانی دیگر : در هوای آزاد، در بیرون، بیرون از ساختمان، بیرون، بیرونی، صحرایی، در هوای آزاد انجام شده

معنی : صحرایی، بیرون، خارج از منزل، در هوای ازاد، بیرونی معانی دیگر : در هوای آزاد، در بیرون، بیرون از ساختمان، بیرون، بیرونی، صحرایی، در هوای آزاد انجام شده

outdoor

<hr> معنی : بیرون، خارج از منزل، در هوای ازاد <hr> معانی دیگر : به سوی بیرون، به خارج، در بیرون ساختمان، در هوای آزاد، بیرون شهر، دشت و صحرا، دامن طبیعت

معنی : بیرون، خارج از منزل، در هوای ازاد معانی دیگر : به سوی بیرون، به خارج، در بیرون ساختمان، در هوای آزاد، بیرون شهر، دشت و صحرا، دامن طبیعت

outdoors

<hr> معنی : خارج، خارجی، بیرونی <hr> معانی دیگر : برونی، در بیرون، دوردست، دور افتاده، بعید

معنی : خارج، خارجی، بیرونی معانی دیگر : برونی، در بیرون، دوردست، دور افتاده، بعید

outer

<hr> معنی : فضای خارج از هوا یا جو زمین <hr> معانی دیگر : فضا (فضای خارج از جو زمین)، برون فضا، فضای برونی، (پهلوی) اسپاش

معنی : فضای خارج از هوا یا جو زمین معانی دیگر : فضا (فضای خارج از جو زمین)، برون فضا، فضای برونی، (پهلوی) اسپاش

واژه های حرف "o" - مترادف و متضاد