<hr> معنی : نگهداری، نگاهداری، ابقاء، حافظه <hr> معانی دیگر : ابقا، نگهداشت، (پزشکی) احتباس، بازدارش، (حافظه) یادسپاری، یادداری، ضبط

معنی : نگهداری، نگاهداری، ابقاء، حافظه معانی دیگر : ابقا، نگهداشت، (پزشکی) احتباس، بازدارش، (حافظه) یادسپاری، یادداری، ضبط

retention

<hr> معنی : ضابط، نگهدارنده، حافظ، ضبط کننده قابض <hr> معانی دیگر : مانا، دیرزدایشی، زایل نشدنی، نازدودنی، نگهدار، نگاهدار، بازدارشی، دارای قدرت درخودداری، بازدارشگر، ضبط کننده قاب­

معنی : ضابط، نگهدارنده، حافظ، ضبط کننده قابض معانی دیگر : مانا، دیرزدایشی، زایل نشدنی، نازدودنی، نگهدار، نگاهدار، بازدارشی، دارای قدرت درخودداری، بازدارشگر، ضبط کننده قاب­

retentive

<hr> معنی : خاموشی، سکوت، کم گویی <hr> معانی دیگر : خموشی، کم حرفی، کم گفتاری، reticency خاموشی

معنی : خاموشی، سکوت، کم گویی معانی دیگر : خموشی، کم حرفی، کم گفتاری، reticency خاموشی

reticence

<hr> معنی : سکوت، کم گویی <hr> معانی دیگر : reticence خاموشی

معنی : سکوت، کم گویی معانی دیگر : reticence خاموشی

reticency

<hr> معنی : ساکت، محتاط در سخن، کم گو <hr> معانی دیگر : کم حرف، کم گفتار، خموش، تودار

معنی : ساکت، محتاط در سخن، کم گو معانی دیگر : کم حرف، کم گفتار، خموش، تودار

reticent

<hr> معنی : شبکه دوربین نجومی <hr> معانی دیگر : (نورشناسی) ریز تورینه، ریز شبکیه، شبکچه

معنی : شبکه دوربین نجومی معانی دیگر : (نورشناسی) ریز تورینه، ریز شبکیه، شبکچه

reticle

<hr> معنی : مشبک، شبکهای <hr> معانی دیگر : تور مانند، تورسان، تورینه سان، تورینه ای

معنی : مشبک، شبکهای معانی دیگر : تور مانند، تورسان، تورینه سان، تورینه ای

reticular

<hr> معنی : زنبوری، شبکه کردن، مشبک کردن <hr> معانی دیگر : تورمانند، تورسان، تورینه سان، مشبک، آژگن، (به ویژه برگ گیاه) تورینه ای، شبکه دار (reticulated هم می گویند)

معنی : زنبوری، شبکه کردن، مشبک کردن معانی دیگر : تورمانند، تورسان، تورینه سان، مشبک، آژگن، (به ویژه برگ گیاه) تورینه ای، شبکه دار (reticulated هم می گویند)

reticulate

<hr> معنی : مشبک <hr> معانی دیگر : علوم هوایى : داراى شبکه سه بعدى ظریف

معنی : مشبک معانی دیگر : علوم هوایى : داراى شبکه سه بعدى ظریف

reticulated

<hr> معنی : شبکه بندی <hr> معانی دیگر : تورینگی، تورینه بندی، طرح توری، طرح تورمانند

معنی : شبکه بندی معانی دیگر : تورینگی، تورینه بندی، طرح توری، طرح تورمانند

reticulation

<hr> معنی : شبکه، شبکه شطرنجی و امثال آن <hr> معانی دیگر : کیف دستی زنانه (کوچک و بافته شده مانند تور)، شبکه شطرنجی و امثال ان

معنی : شبکه، شبکه شطرنجی و امثال آن معانی دیگر : کیف دستی زنانه (کوچک و بافته شده مانند تور)، شبکه شطرنجی و امثال ان

reticule

<hr> معنی : شبکه، نگاری، بافت همبند و مشبک، شیردان جانور نشخوار کننده، ساختمان شبکهای، بافت نگاهدارنده اعصاب <hr> معانی دیگر : طرح یا شکل تورمانند، (زیست شناسی) ریز تورینه

معنی : شبکه، نگاری، بافت همبند و مشبک، شیردان جانور نشخوار کننده، ساختمان شبکهای، بافت نگاهدارنده اعصاب معانی دیگر : طرح یا شکل تورمانند، (زیست شناسی) ریز تورینه

reticulum

<hr> معنی : مشبک، زنبوری، شبکه وار <hr> معانی دیگر : دارای طرح تورمانند، تورسان، تورینه سان، آژگن

معنی : مشبک، زنبوری، شبکه وار معانی دیگر : دارای طرح تورمانند، تورسان، تورینه سان، آژگن

retiform

<hr> معنی : شبکیه چشم <hr> معانی دیگر : (چشم) تورینه، شبکیه، (داروسازی) رتین -آ (c20h28o2)

معنی : شبکیه چشم معانی دیگر : (چشم) تورینه، شبکیه، (داروسازی) رتین -آ (c20h28o2)

retina

<hr> معنی : شبکیهای <hr> معانی دیگر : وابسته به شبکیه ی چشم، تورینه ای

معنی : شبکیهای معانی دیگر : وابسته به شبکیه ی چشم، تورینه ای

retinal

<hr> معنی : همراهان، ملتزمین، نگهداری، حشمت، حفظ، حشم، خدم وحشم <hr> معانی دیگر : دنباله روها

معنی : همراهان، ملتزمین، نگهداری، حشمت، حفظ، حشم، خدم وحشم معانی دیگر : دنباله روها

retinue

<hr> معنی : کناره گیری کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، استراحت کردن، پس رفتن، منزوی شدن، بازنشسته کردن یا شدن <hr> معانی دیگر : (به جای خلوت یا دورافتاده) رفتن، (مجازی) پناه بردن، به بستر رفتن، (ارتش - عمدا) پس کشیدن، عقب نشینی کردن، پسروی کردن، برگشتن، بازنشسته شدن یا کردن، متقاعد کردن یا شدن، کناره گرفتن، (ورزش) کنار رفتن، بازی را ادامه ندادن، (از مسابقه) بیرون رفتن، (پول) از گردش خارج کردن، (مبلغ اوراق قرضه یا وام و غیره را) مسترد کردن، پس دادن، (ماشین آلات یا کشتی و هواپیما و غیره) کنار گذاشتن، به کار نبردن، استراحتگاه

معنی : کناره گیری کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، استراحت کردن، پس رفتن، منزوی شدن، بازنشسته کردن یا شدن معانی دیگر : (به جای خلوت یا دورافتاده) رفتن، (مجازی) پناه بردن، به بستر رفتن، (ارتش - عمدا) پس کشیدن، عقب نشینی کردن، پسروی کردن، برگشتن، بازنشسته شدن یا کردن، متقاعد کردن یا شدن، کناره گرف

retire

<hr> معنی : استراحتگاه

retire room

<hr> معنی : منزوی، متقاعد، بازنشسته، خلوت <hr> معانی دیگر : (جا) دور افتاده، دنج، بی سروصدا، دور از جنجال، آرام، رجوع شود به: reserved

معنی : منزوی، متقاعد، بازنشسته، خلوت معانی دیگر : (جا) دور افتاده، دنج، بی سروصدا، دور از جنجال، آرام، رجوع شود به: reserved

retired

<hr> معنی : خلوتگاه، خلوت

retired place

<hr> معنی : انفصال، خلوت، بازنشستگی <hr> معانی دیگر : تقاعد، جای دنج، گوشه ی عزلت

معنی : انفصال، خلوت، بازنشستگی معانی دیگر : تقاعد، جای دنج، گوشه ی عزلت

retirement

<hr> معنی : کناره گیر <hr> معانی دیگر : در شرف بازنشستگی، گوشه گیر، خلوت گرای

معنی : کناره گیر معانی دیگر : در شرف بازنشستگی، گوشه گیر، خلوت گرای

retiring

<hr> معنی : تلافی، جواب متقابل، جواب متقابل دادن <hr> معانی دیگر : (مهجور) پس افکندن، بازافکندن، منعکس کردن، (با خشم یا طعنه وغیره و بدون معطلی و زیرکانه) پاسخ دادن، جواب (دندان شکن) دادن، پس گفتن، پیش جوابی کردن، (با خشم یا مزاح - زیرکانه و فوری) پاسخ، تشر، تلافی کردن، عمل به مثل کردن، شیان کردن، قرعی، برگرداندن، پس دادن

معنی : تلافی، جواب متقابل، جواب متقابل دادن معانی دیگر : (مهجور) پس افکندن، بازافکندن، منعکس کردن، (با خشم یا طعنه وغیره و بدون معطلی و زیرکانه) پاسخ دادن، جواب (دندان شکن) دادن، پس گفتن، پیش جوابی کردن، (با خشم یا مزاح - زیرکانه و فوری) پاسخ، تشر، تلافی کردن، عمل به مثل کردن، شیان کردن، قرعی، برگرد

retort

<hr> معنی : دستکاری کردن، رتوشه کردن <hr> معانی دیگر : (عکاسی و نقاشی و غیره) رتوش کردن، رتوش، (عکس) رتوش شده، (نوشته و غیره) حک و اصلاح کردن، ویراستن، حک و اصلاح، ویراستاری، ویرایشگری، درعکاسی رتوشه کردن

معنی : دستکاری کردن، رتوشه کردن معانی دیگر : (عکاسی و نقاشی و غیره) رتوش کردن، رتوش، (عکس) رتوش شده، (نوشته و غیره) حک و اصلاح کردن، ویراستن، حک و اصلاح، ویراستاری، ویرایشگری، درعکاسی رتوشه کردن

retouch

<hr> معنی : ردپای چیزی را دوباره گرفتن <hr> معانی دیگر : (از همان راه) بازگشتن، (راه قبلی را) طی کردن، دوباره رسم کردن،دوباره کشیدن،از نو ترسیم کردن،از نو حک کردن

معنی : ردپای چیزی را دوباره گرفتن معانی دیگر : (از همان راه) بازگشتن، (راه قبلی را) طی کردن، دوباره رسم کردن،دوباره کشیدن،از نو ترسیم کردن،از نو حک کردن

retrace

<hr> معنی : جمع شدن، عقب کشیدن، تو رفتن <hr> معانی دیگر : تو کشیدن، تو گرفتن، جمع کردن، تو کشیده شدن، (حرف یا ادعا یا قول و غیره) پس گرفتن، انکار کردن، تکذیب کردن، (از موضع خود) عدول کردن، منقب­ کردن

معنی : جمع شدن، عقب کشیدن، تو رفتن معانی دیگر : تو کشیدن، تو گرفتن، جمع کردن، تو کشیده شدن، (حرف یا ادعا یا قول و غیره) پس گرفتن، انکار کردن، تکذیب کردن، (از موضع خود) عدول کردن، منقب­ کردن

retract

<hr> معنی : جمع شدنی، پس رفتنی، انکار پذیر <hr> معانی دیگر : انکار پذیر، جمع شدنی، پس رفتنی

معنی : جمع شدنی، پس رفتنی، انکار پذیر معانی دیگر : انکار پذیر، جمع شدنی، پس رفتنی

retractable

<hr> معنی : انقباض، تو کشیدن، استرداد، استغفار <hr> معانی دیگر : (ادعا یا قول و غیره) پس گیری، تکذیب، عدول، پس کشی، توکشی، بازکشش، انقبا­

معنی : انقباض، تو کشیدن، استرداد، استغفار معانی دیگر : (ادعا یا قول و غیره) پس گیری، تکذیب، عدول، پس کشی، توکشی، بازکشش، انقبا­

retraction

<hr> معنی : منقبض کننده <hr> معانی دیگر : درون کش، توکش، بازکششگر، (عضله) بازکش، منقب­ کننده

معنی : منقبض کننده معانی دیگر : درون کش، توکش، بازکششگر، (عضله) بازکش، منقب­ کننده

retractor

<hr> معنی : عقبی، پسین خلفی <hr> معانی دیگر : پسی، پشتی، خلفی، پسین

معنی : عقبی، پسین خلفی معانی دیگر : پسی، پشتی، خلفی، پسین

retral

<hr> معنی : تایر روکش شده، روکش کردن <hr> معانی دیگر : (تایر اتومبیل) روکش کردن، لاستیک روکش شده، tread re روکش کردن لاستیک، retread روکش کردن لاستیک، تایر روکش شده

معنی : تایر روکش شده، روکش کردن معانی دیگر : (تایر اتومبیل) روکش کردن، لاستیک روکش شده، tread re روکش کردن لاستیک، retread روکش کردن لاستیک، تایر روکش شده

retread

<hr> معنی : کناره گیری، گوشه عزلت، انزوا، عقب نشینی، عقب نشستن، عقب رفتن، عقب نشینی کردن <hr> معانی دیگر : پس نشینی، کالیدن، خلوتگاه، جای دنج، رامشگاه، آسودگاه، ملجا، پسروی، پسرفت، رجعت، (مجازی) کناره گیری، گریز، فرار، پسرفتن، پسروی کردن، رجعت کردن، بازگشتن، تو رفتن، تورفتگی داشتن، به عقب شیب داشتن، پس خمش، (سالمندان یا بیماران روانی) آسایشگاه، (ارتش) فرمان یا شیپور عقب نشینی، شیپور شامگاه، مراسم شامگاه، مراسم فروآوری پرچم (در شامگاه)، (شطرنج) عقب نشینی مهره، عقب نشاندن، پس گرفتن، عقب زدن

معنی : کناره گیری، گوشه عزلت، انزوا، عقب نشینی، عقب نشستن، عقب رفتن، عقب نشینی کردن معانی دیگر : پس نشینی، کالیدن، خلوتگاه، جای دنج، رامشگاه، آسودگاه، ملجا، پسروی، پسرفت، رجعت، (مجازی) کناره گیری، گریز، فرار، پسرفتن، پسروی کردن، رجعت کردن، بازگشتن، تو رفتن، تورفتگی داشتن، به عقب شیب داشتن، پس خمش، (

retreat

<hr> معنی : قطع کردن، کم کردن، حذف کردن، از نو خندق ساختن <hr> معانی دیگر : کاستن (به ویژه هزینه ها)، زدن، دارای سنگر موقتی زیرزمینی کردن، مستحکم کردن

معنی : قطع کردن، کم کردن، حذف کردن، از نو خندق ساختن معانی دیگر : کاستن (به ویژه هزینه ها)، زدن، دارای سنگر موقتی زیرزمینی کردن، مستحکم کردن

retrench

<hr> معنی : از نو سنگر سازی <hr> معانی دیگر : کاهش (به ویژه هزینه ها)، تخفیف، صرفه جویی، مستحکم سازی

معنی : از نو سنگر سازی معانی دیگر : کاهش (به ویژه هزینه ها)، تخفیف، صرفه جویی، مستحکم سازی

retrenchment

<hr> معنی : محاکمه مجدد، ازمایش مجدد <hr> معانی دیگر : ازمایش مجدد، محاکمه مجدد، قانون ـ فقه : اعاده دادرسى

معنی : محاکمه مجدد، ازمایش مجدد معانی دیگر : ازمایش مجدد، محاکمه مجدد، قانون ـ فقه : اعاده دادرسى

retrial

<hr> معنی : عقبی، تلافی، پاداش، کیفری، مجازات، کیفر، سزا <hr> معانی دیگر : پاداش (عمل خوب یا بد)، بادافره، اجر، عدالت، دادرسی، عقوبت، عذاب، مجازاتی

معنی : عقبی، تلافی، پاداش، کیفری، مجازات، کیفر، سزا معانی دیگر : پاداش (عمل خوب یا بد)، بادافره، اجر، عدالت، دادرسی، عقوبت، عذاب، مجازاتی

retribution

<hr> معنی : کیفری، مجازاتی <hr> معانی دیگر : سزایی

معنی : کیفری، مجازاتی معانی دیگر : سزایی

retributive

<hr> معنی : باز یافتنی <hr> معانی دیگر : باز یافتنی

معنی : باز یافتنی معانی دیگر : باز یافتنی

retrievable

<hr> معنی : بازیابی <hr> معانی دیگر : بازپس گیری، اعاده، بازآوری، بازیافت

معنی : بازیابی معانی دیگر : بازپس گیری، اعاده، بازآوری، بازیافت

retrieval

<hr> معنی : جبران کردن، حصول مجدد، پس گرفتن، دوباره بدست اوردن، باز یافتن، اصلاح یا تهذیب کردن <hr> معانی دیگر : بازیابی کردن، دوباره به دست آوردن، دوباره یافتن، بازآوردن، برگرداندن، پس آوردن، (خسارات یا اشتباه و غیره) جبران کردن، اصلاح کردن، سر و سامان دادن، احیا کردن، (سگ شکاری) شکار تیرخورده را یافتن و بازآوردن، (ورزش های با راکت) شوت حریف را پاسخ دادن، (توپ مشکل یا دور از دسترس را به حریف) پس زدن، بازگردانی، بازپس گیری، اعاده، بازآوری (retrieval هم می گویند)

معنی : جبران کردن، حصول مجدد، پس گرفتن، دوباره بدست اوردن، باز یافتن، اصلاح یا تهذیب کردن معانی دیگر : بازیابی کردن، دوباره به دست آوردن، دوباره یافتن، بازآوردن، برگرداندن، پس آوردن، (خسارات یا اشتباه و غیره) جبران کردن، اصلاح کردن، سر و سامان دادن، احیا کردن، (سگ شکاری) شکار تیرخورده را یافتن و باز

retrieve

<hr> معنی : بازبیاب، سگ مخصوص یافتن شکار و مجروحین <hr> معانی دیگر : بازیاب، بازیابگر، بازآور، پس آور

معنی : بازبیاب، سگ مخصوص یافتن شکار و مجروحین معانی دیگر : بازیاب، بازیابگر، بازآور، پس آور

retriever

<hr> پیشوند: پس، پشت، عقب، به سوی عقب، پس سوی، پسرو [retroact]، مخفف: رجوع شود به: retrorocket، (وابسته به یا همانند مد یا سبک قدیمی که دوباره باب شده باشد) باز رواج، باز رواجی

پیشوند: پس، پشت، عقب، به سوی عقب، پس سوی، پسرو [retroact]، مخفف: رجوع شود به: retrorocket، (وابسته به یا همانند مد یا سبک قدیمی که دوباره باب شده باشد) باز رواج، باز رواجی

retro

<hr> معنی : عطف بماسبق، عمل معکوس، پس کردارپس کنش <hr> معانی دیگر : واکنش، پس کنش، عکس العمل (برابر: reaction)، عطف بگذشته

معنی : عطف بماسبق، عمل معکوس، پس کردارپس کنش معانی دیگر : واکنش، پس کنش، عکس العمل (برابر: reaction)، عطف بگذشته

retroaction

<hr> معنی : عطف به ماسبق، معطوف به گذشته، پس کنشی <hr> معانی دیگر : عطف شونده به ماسبق، گذشته گیر، پس گستر

معنی : عطف به ماسبق، معطوف به گذشته، پس کنشی معانی دیگر : عطف شونده به ماسبق، گذشته گیر، پس گستر

retroactive

<hr> معنی : عطف بماسبق <hr> معانی دیگر : عطف بماسبق

معنی : عطف بماسبق معانی دیگر : عطف بماسبق

retroactivity

<hr> معنی : دوباره واگذار کردن، از سطح خارج بداخل نفوذ کردن <hr> معانی دیگر : پسرفت کردن، پس رفتن، به قهقرا رفتن، عقب رفتن، (به ویژه سرزمین) پس دادن، تفویض مجدد کردن، مسترد کردن، اعاده کردن، طب از سطح خارج بداخل نفوذکردن، درمورد مر­ عمقی شدن

معنی : دوباره واگذار کردن، از سطح خارج بداخل نفوذ کردن معانی دیگر : پسرفت کردن، پس رفتن، به قهقرا رفتن، عقب رفتن، (به ویژه سرزمین) پس دادن، تفویض مجدد کردن، مسترد کردن، اعاده کردن، طب از سطح خارج بداخل نفوذکردن، درمورد مر­ عمقی شدن

retrocede

<hr> معنی : برگشتگی <hr> معانی دیگر : retroflexion برگشتگی

معنی : برگشتگی معانی دیگر : retroflexion برگشتگی

retroflection

<hr> معنی : قفا رفتن زبان، خمیده بعقب <hr> معانی دیگر : (آواشناسی) برگشته، برگشتی، برگشتن، خمیدن، قفا رفتن زبان <hr> retroflex(ed) برگشته

معنی : قفا رفتن زبان، خمیده بعقب معانی دیگر : (آواشناسی) برگشته، برگشتی، برگشتن، خمیدن، قفا رفتن زبان retroflex(ed) برگشته

واژه های حرف "r" - مترادف و متضاد