<hr> معنی : مرز، خط مرزی، رودی در شمال ایتالیا، حد معین <hr> معانی دیگر : رود روبیکان (در مرز میان روم باستان و گال gaul)

معنی : مرز، خط مرزی، رودی در شمال ایتالیا، حد معین معانی دیگر : رود روبیکان (در مرز میان روم باستان و گال gaul)

rubicon

<hr> معنی : سرخ رنگ، رخ رو <hr> معانی دیگر : سرخ، گلگون، رنگ مایل به قرمز، سرخی، ر&nbsp; رو، سر&nbsp; رنگ

معنی : سرخ رنگ، رخ رو معانی دیگر : سرخ، گلگون، رنگ مایل به قرمز، سرخی، ر رو، سر رنگ

rubicund

<hr> معنی : روبل، منات روسی <hr> معانی دیگر : (واحد اصلی پول روسیه و جمهوری های سابق شوروی) روبل، rouble : منات روسی

معنی : روبل، منات روسی معانی دیگر : (واحد اصلی پول روسیه و جمهوری های سابق شوروی) روبل، rouble : منات روسی

ruble

<hr> معنی : خط قرمز، روال، سرفصل <hr> معانی دیگر : سرلوحه، سرواژه، سروات، حرف اول، واژه ی اول، عنوان، رسم، عرف، نوشته شده با جوهر قرمز، (در کتاب ها و نسخه های خطی قدیم) حرف یا واژه ی اول فصل یا سرفصل که با حروف مزین و قرمز می نوشتند، سرخ واژه، سرخ وات، (در کتاب دعا) راهنمای انجام نیایش، راهنما، توضیح، دستورالعمل، دستور انجام، طبقه، دسته، نوع، عنوان قانون، نام قانون، عنوانی که با حروف قرمز نوشته یا چاپ شده باشد

معنی : خط قرمز، روال، سرفصل معانی دیگر : سرلوحه، سرواژه، سروات، حرف اول، واژه ی اول، عنوان، رسم، عرف، نوشته شده با جوهر قرمز، (در کتاب ها و نسخه های خطی قدیم) حرف یا واژه ی اول فصل یا سرفصل که با حروف مزین و قرمز می نوشتند، سرخ واژه، سرخ وات، (در کتاب دعا) راهنمای انجام نیایش، راهنما، توضیح، دستورال

rubric

<hr> معنی : قرمز نشان دادن، دارای عنوان قرمز کردن، بخط قرمز نوشتن یا چاپ کردن <hr> معانی دیگر : با جوهر یا رنگ قرمز نوشتن یا چاپ کردن یا نقش کردن، قرمز کردن، با حروف قرمز نوشتن، rubricize بخط قرمز نوشتن یا چاپ کردن، تذهیب

معنی : قرمز نشان دادن، دارای عنوان قرمز کردن، بخط قرمز نوشتن یا چاپ کردن معانی دیگر : با جوهر یا رنگ قرمز نوشتن یا چاپ کردن یا نقش کردن، قرمز کردن، با حروف قرمز نوشتن، rubricize بخط قرمز نوشتن یا چاپ کردن، تذهیب

rubricate

<hr> معنی : قرمز نشان دادن، دارای عنوان قرمز کردن، بخط قرمز نوشتن یا چاپ کردن <hr> معانی دیگر : rubricate بخط قرمز نوشتن یا چاپ کردن، تذهیب

معنی : قرمز نشان دادن، دارای عنوان قرمز کردن، بخط قرمز نوشتن یا چاپ کردن معانی دیگر : rubricate بخط قرمز نوشتن یا چاپ کردن، تذهیب

rubricize

<hr> معنی : رنگ یاقوتی، لعل، یاقوت، یاقوت سرخ <hr> معانی دیگر : قرمز مایل به سیاه، قرمز سیر، یاقوتی، یاقوت (نوعی سنگ گرانبها از نوع corundum)، لعل (rubis spinelle)، لعل بدخشان، هر چیز ساخته شده از یاقوت، اسم خاص مونث، یاقوت سر

معنی : رنگ یاقوتی، لعل، یاقوت، یاقوت سرخ معانی دیگر : قرمز مایل به سیاه، قرمز سیر، یاقوتی، یاقوت (نوعی سنگ گرانبها از نوع corundum)، لعل (rubis spinelle)، لعل بدخشان، هر چیز ساخته شده از یاقوت، اسم خاص مونث، یاقوت سر

ruby

<hr> معنی : خط، چین و چروک، مردم عادی، کپه، شیار، چین و چروک وتاه، توده خرمن، انبار حبوبات، جمعیت و ازدحام، توده، توده کردن، چمباتمه زدن <hr> معانی دیگر : (در اصل) توده، انباشته، بار (مثلا یک بار هیزم)، مقدار زیاد، انبوه مردم، عوام الناس، چروک کردن یا شدن، چین خوردن، چین دادن، چروکاندن، پارچه یا کاغذ باطله

معنی : خط، چین و چروک، مردم عادی، کپه، شیار، چین و چروک وتاه، توده خرمن، انبار حبوبات، جمعیت و ازدحام، توده، توده کردن، چمباتمه زدن معانی دیگر : (در اصل) توده، انباشته، بار (مثلا یک بار هیزم)، مقدار زیاد، انبوه مردم، عوام الناس، چروک کردن یا شدن، چین خوردن، چین دادن، چروکاندن، پارچه یا کاغذ باطله

ruck

<hr> معنی : ساک <hr> معانی دیگر : کوله پشتی

معنی : ساک معانی دیگر : کوله پشتی

rucksack

<hr> معنی : غوغا، اشوب، هیاهو، همهمه <hr> معانی دیگر : (امریکا - عامیانه) هیاهو، جنجال، هوچی گری، های و هوی

معنی : غوغا، اشوب، هیاهو، همهمه معانی دیگر : (امریکا - عامیانه) هیاهو، جنجال، هوچی گری، های و هوی

ruckus

<hr> معنی : همهمه، قیل و قال، داد <hr> معانی دیگر : (عامیانه) بلوا، جنجال و شورش، آشوب، سر و صدا

معنی : همهمه، قیل و قال، داد معانی دیگر : (عامیانه) بلوا، جنجال و شورش، آشوب، سر و صدا

ruction

<hr> معنی : سکان، سکان هواپیما، وسیله هدایت یا خط سیر <hr> معانی دیگر : (کشتی) تیغه ی سکان، (هواپیما - تیغه ی متحرک باله ی عمود در عقب هواپیما که با آن هواپیما را به راست یا چپ می گردانند) سکان هواپیما، چرخانه

معنی : سکان، سکان هواپیما، وسیله هدایت یا خط سیر معانی دیگر : (کشتی) تیغه ی سکان، (هواپیما - تیغه ی متحرک باله ی عمود در عقب هواپیما که با آن هواپیما را به راست یا چپ می گردانند) سکان هواپیما، چرخانه

rudder

<hr> معنی : گل اخری، گل اخری زدن به، قرمز کردن <hr> معانی دیگر : گل اخری (red ocher هم می گویند)، (به ویژه گوسفند را) با گل اخری رنگ کردن، با گل اخری نشان گذاری کردن

معنی : گل اخری، گل اخری زدن به، قرمز کردن معانی دیگر : گل اخری (red ocher هم می گویند)، (به ویژه گوسفند را) با گل اخری رنگ کردن، با گل اخری نشان گذاری کردن

ruddle

<hr> معنی : گلگون، گلچهره، قرمز رنگ، شنجرفی، سرخ کردن <hr> معانی دیگر : سرخ رنگ، سرخ و سفید، لعل رخ، (انگلیس - عامیانه) محض، کامل، درست و حسابی، قرمز، سر&nbsp; کردن

معنی : گلگون، گلچهره، قرمز رنگ، شنجرفی، سرخ کردن معانی دیگر : سرخ رنگ، سرخ و سفید، لعل رخ، (انگلیس - عامیانه) محض، کامل، درست و حسابی، قرمز، سر کردن

ruddy

<hr> معنی : زشت، تجاوز به عصمت، جسور، ابدار، گستاخ، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، خشن در رفتار، نا هموار، خام، غیر متمدن <hr> معانی دیگر : ابتدایی، بد ساخت، بد شکل، وحشی، ددسان، نارام، توسن، ددمنش، پررو، وقیح، بی شرم، بی معرفت، جاهل، ناآموخته، گستاخانه، بی ادبانه، بی شرمانه، وقاحت آمیز، ستهم، شدید، خشونت آمیز، دردناک، تکان دهنده، (صدا یا موسیقی) گوشخراش، زننده، بد آوا، بد صدا، ناهنجار، بدوی، آغازین، عقب افتاده، وابسته به انسان های آغازین، نسنجیده، کم سنجیده، تخمینی، غیردقیق، بی دقتانه، با بی دقتی، (نیرو و بنیه و غیره) زورمند، قوی، سالم، خوش بنیه، ستبر، زبر و زمخت، نتراشیده نخراشیده

معنی : زشت، تجاوز به عصمت، جسور، ابدار، گستاخ، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، خشن در رفتار، نا هموار، خام، غیر متمدن معانی دیگر : ابتدایی، بد ساخت، بد شکل، وحشی، ددسان، نارام، توسن، ددمنش، پررو، وقیح، بی شرم، بی معرفت، جاهل، ناآموخته، گستاخانه، بی ادبانه، بی شرمانه، وقاحت آمیز، ستهم، شدید، خشونت آمیز، درد

rude

<hr> معنی : بچه شیطان و موذی

rude fellow

<hr> معنی : خشونت، خشونت در رفتار <hr> معانی دیگر : بی تربیتی، وحشیگری، گستاخی، بی ادبی، درشتی، تندی، خامی

معنی : خشونت، خشونت در رفتار معانی دیگر : بی تربیتی، وحشیگری، گستاخی، بی ادبی، درشتی، تندی، خامی

rudeness

<hr> معنی : مقدمات، علوم مقدماتی، چیز بدوی <hr> معانی دیگر : (معمولا جمع) مبادی اولیه، اصول، آساها، بیخ ها، پایه ها، بنیادها، (معمولا جمع) سرآغاز، شکل اولیه، حالت تکامل نیافته ی هر چیز، ناگوالی، درجمع مقدمات، اولیه، ابتدایی

معنی : مقدمات، علوم مقدماتی، چیز بدوی معانی دیگر : (معمولا جمع) مبادی اولیه، اصول، آساها، بیخ ها، پایه ها، بنیادها، (معمولا جمع) سرآغاز، شکل اولیه، حالت تکامل نیافته ی هر چیز، ناگوالی، درجمع مقدمات، اولیه، ابتدایی

rudiment

<hr> معنی : اولیه <hr> معانی دیگر : اصلی، اساسی، بدوی، ابتدائی، مقدماتی، اولی یا اولیه، ناقص، رشد نکرده

معنی : اولیه معانی دیگر : اصلی، اساسی، بدوی، ابتدائی، مقدماتی، اولی یا اولیه، ناقص، رشد نکرده

rudimental

<hr> معنی : ابتدایی، بدوی، ناقص، اولیه <hr> معانی دیگر : اصولی، بنیادی، پایه ای، آسایی، آغازین، کم

معنی : ابتدایی، بدوی، ناقص، اولیه معانی دیگر : اصولی، بنیادی، پایه ای، آسایی، آغازین، کم

rudimentary

<hr> معنی : غم و اندوه، غم، پشیمانی، ندامت، غصه، سداب ها، پشیمان شدن، افسوس خوردن، دلسوزی کردن <hr> معانی دیگر : نادم بودن، پشیمان بودن، تاسف خوردن، (قدیمی) افسوس، (گیاه شناسی) سداب (گیاهان جنس ruta به ویژه ruta graveolens که سابقا کاربرد دارویی داشت)، ناگواری

معنی : غم و اندوه، غم، پشیمانی، ندامت، غصه، سداب ها، پشیمان شدن، افسوس خوردن، دلسوزی کردن معانی دیگر : نادم بودن، پشیمان بودن، تاسف خوردن، (قدیمی) افسوس، (گیاه شناسی) سداب (گیاهان جنس ruta به ویژه ruta graveolens که سابقا کاربرد دارویی داشت)، ناگواری

<hr> معنی : اندوهناک، سوگوار <hr> معانی دیگر : محزون، غمگین، ماتم زده، پشیمان، نادم، متاسف، افسوس انگیز، تاسف آور

معنی : اندوهناک، سوگوار معانی دیگر : محزون، غمگین، ماتم زده، پشیمان، نادم، متاسف، افسوس انگیز، تاسف آور

rueful

<hr> معنی : پرخاش، تکبر، تاه کردن، چروک کردن <hr> معانی دیگر : (سده های 16 و 17 - مردانه و زنانه) یقه ی چین دار، (حلقه ای از پر یا پشم با رنگ یا طول متفاوت که بر گردن جاندار روییده است) طوق، طوقی، پر چنبر، پشم چنبر، یال، (بازی های با ورق) خال آتو بازی کردن (رجوع شود به: trump)، (جانور شناسی) پرچ خال دار (ماهی کوچک آب شیرین به نام acerina cernua - بومی اروپا - ruffe هم می نویسند)، ruffe یقه گرد و حلقوی چین دار مردان و زنان قرون 61 و ‡1 میلادی، غرور، ناهموار کردن

معنی : پرخاش، تکبر، تاه کردن، چروک کردن معانی دیگر : (سده های 16 و 17 - مردانه و زنانه) یقه ی چین دار، (حلقه ای از پر یا پشم با رنگ یا طول متفاوت که بر گردن جاندار روییده است) طوق، طوقی، پر چنبر، پشم چنبر، یال، (بازی های با ورق) خال آتو بازی کردن (رجوع شود به: trump)، (جانور شناسی) پرچ خال دار (ماهی

ruff

<hr> معنی : طوقی <hr> معانی دیگر : طوق دار، دارای یقه چین داری

معنی : طوقی معانی دیگر : طوق دار، دارای یقه چین داری

ruffed

<hr> معنی : وحشی، گردن کلفت، ادم بی شرف، لوطی <hr> معانی دیگر : قانون شکن، سفاک، طاغی، گردنکش، چاقوکش، کلاه مخملی، لات محله

معنی : وحشی، گردن کلفت، ادم بی شرف، لوطی معانی دیگر : قانون شکن، سفاک، طاغی، گردنکش، چاقوکش، کلاه مخملی، لات محله

ruffian

<hr> معنی : وحشیگری، الواتی، چاقو کشی <hr> معانی دیگر : الواتی، چاقو کشی، وحشیگری

معنی : وحشیگری، الواتی، چاقو کشی معانی دیگر : الواتی، چاقو کشی، وحشیگری

ruffianism

<hr> معنی : تکبر، تلاطم، ناصاف کردن، بر هم زدن، ژولیده کردن، گره زدن، ناهموار کردن، براشفتن، تاه کردن، چروک کردن، موجدار کردن <hr> معانی دیگر : خیزاب دار کردن، ناصاف کردن یا شدن، چین دار کردن یا شدن، موج دار کردن یا شدن، چرو کاندن، چروکیدن، (در اثر ترس یا خشم و غیره) موها یا پرهای خود را سیخ کردن، براق کردن یا شدن، افراشته کردن یا شدن، شق کردن یا شدن، آزردن، رنجاندن، اذیت کردن، ناراحت کردن یا شدن، رنجیدن، غیظی کردن یا شدن، (صفحه های کتاب را مانند هنگام بر زدن ورق بازی) تند ورق زدن، (نوار پارچه یا تور که چین می دهند و به حاشیه ی لباس به ویژه سرآستین و یقه می دوزند) روبان چین دار، حاشیه ی چین دار، (حاشیه ی جامه و غیره را) چین دار کردن، چین دادن، (ripple هم می گویند) آب لرز، خیزابچه، موج کوچک، رجوع شود به: ruff، (طبل زدن)، ضربه های تند و کم صدا (از roll کم صداتر است)، (قدیمی)، چاخان کردن، (با سروصدا) لاف زنی کردن، موجدار کردن مثل باد براب

معنی : تکبر، تلاطم، ناصاف کردن، بر هم زدن، ژولیده کردن، گره زدن، ناهموار کردن، براشفتن، تاه کردن، چروک کردن، موجدار کردن معانی دیگر : خیزاب دار کردن، ناصاف کردن یا شدن، چین دار کردن یا شدن، موج دار کردن یا شدن، چرو کاندن، چروکیدن، (در اثر ترس یا خشم و غیره) موها یا پرهای خود را سیخ کردن، براق کردن ی

ruffle

<hr> معنی : بور، خرمایی مایل بقرمز، قرمز کم رنگ <hr> معانی دیگر : (رنگ) قرمز مایل به قهوه ای، زنگارگون، ruffous قرمز کم رنگ

معنی : بور، خرمایی مایل بقرمز، قرمز کم رنگ معانی دیگر : (رنگ) قرمز مایل به قهوه ای، زنگارگون، ruffous قرمز کم رنگ

rufous

<hr> معنی : قالیچه، فرش کردن <hr> معانی دیگر : فرش، قالی، گلیم، گبه، خرسک، زیلو، زیرانداز، (انگلیس) رجوع شود به: lap robe

معنی : قالیچه، فرش کردن معانی دیگر : فرش، قالی، گلیم، گبه، خرسک، زیلو، زیرانداز، (انگلیس) رجوع شود به: lap robe

<hr> معنی : پیچ و خم، چین و چروک، تاب خوردگی <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی - معمولا به صورت جمع - در شامه ی معده یا کام یا مهبل) شیار، چین، تا، زیست شناسی پیچ و خم

معنی : پیچ و خم، چین و چروک، تاب خوردگی معانی دیگر : (کالبد شناسی - معمولا به صورت جمع - در شامه ی معده یا کام یا مهبل) شیار، چین، تا، زیست شناسی پیچ و خم

ruga

<hr> معنی : رگبی، گیاهان گل سرخ <hr> معانی دیگر : شهر راگبی (در مرکز انگلستان)، مدرسه ی پسرانه ی راگبی (تاسیس: 1567 میلادی - در شهر راگبی)، رگبی یکنوع توپ بازی

معنی : رگبی، گیاهان گل سرخ معانی دیگر : شهر راگبی (در مرکز انگلستان)، مدرسه ی پسرانه ی راگبی (تاسیس: 1567 میلادی - در شهر راگبی)، رگبی یکنوع توپ بازی

rugby

rugby shirt

<hr> معنی : سخت، تنومند، زمخت، شدید، نیرومند، نا هموار، پیچ و تابدار، بی تمدن <hr> معانی دیگر : پر پستی و بلندی، پست و بلند، پر صخره، سنگلاخ، بستاوند، (قیافه) پرچین و چروک و سالم، آفتاب زده و خوش بنیه، حاکی از نیرو و سلامتی، توفانی، ناملایم، (صدا) ناهنجار، گوشخراش، خشن، ستهم، سختگیر، (عامیانه) مستلزم مهارت و طاقت، قوی، پرزور، تهمتن، قلچماق

معنی : سخت، تنومند، زمخت، شدید، نیرومند، نا هموار، پیچ و تابدار، بی تمدن معانی دیگر : پر پستی و بلندی، پست و بلند، پر صخره، سنگلاخ، بستاوند، (قیافه) پرچین و چروک و سالم، آفتاب زده و خوش بنیه، حاکی از نیرو و سلامتی، توفانی، ناملایم، (صدا) ناهنجار، گوشخراش، خشن، ستهم، سختگیر، (عامیانه) مستلزم مهارت و 

rugged

<hr> معنی : تحکیم، با دوام سازی <hr> معانی دیگر : با دوام سازی، تحکیم

معنی : تحکیم، با دوام سازی معانی دیگر : با دوام سازی، تحکیم

ruggedization

<hr> معنی : گیاهان گل سرخ <hr> معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) بازی راگبی (rugby)، rugby : گ، گیاهان گل سر

معنی : گیاهان گل سرخ معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) بازی راگبی (rugby)، rugby : گ، گیاهان گل سر

rugger

<hr> معنی : چین دار، بر چین و چروک، دارای رکه <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) چروکیده، موجدار (rugous هم می نویسند)، زیست شناسی چین دار

معنی : چین دار، بر چین و چروک، دارای رکه معانی دیگر : (زیست شناسی) چروکیده، موجدار (rugous هم می نویسند)، زیست شناسی چین دار

rugose

<hr> معنی : چین و چروک، چروک خوردگی، چین چین <hr> معانی دیگر : چروک خوردگی، چین چین، چین و چروک

معنی : چین و چروک، چروک خوردگی، چین چین معانی دیگر : چروک خوردگی، چین چین، چین و چروک

rugosity

<hr> معنی : ضلالت، خرابی، تباهی، ویرانی، خرابه، مخروبه، نا بودی، خراب کردن، سیاه کردن، فاسد کردن، سربه سر کردن، فنا کردن <hr> معانی دیگر : (جمع) خرابه(ها)، ویرانه(ها)، فروریخته، انهدام، فروریزی، فلاکت، فنا، انحطاط، بی سیرت شدگی، بی سیرتی، بی عفتی، هتک ناموس، سبب تباهی، مایه ی فلاکت، خراب کردن یا شدن، مخروبه کردن یا شدن، ویران کردن یا شدن، فقیر کردن، ورشکسته کردن، (از نظر اقتصادی) نابود کردن، (زن را) بی سیرت کردن، بی ناموس کردن، از حیز انتفاع انداختن، بلا مصرف کردن، به درد نخور کردن، از بین بردن، تباه کردن، نقش برآب کردن، (در اصل) فروریزی (دیوار یا ساختمان و غیره)

معنی : ضلالت، خرابی، تباهی، ویرانی، خرابه، مخروبه، نا بودی، خراب کردن، سیاه کردن، فاسد کردن، سربه سر کردن، فنا کردن معانی دیگر : (جمع) خرابه(ها)، ویرانه(ها)، فروریخته، انهدام، فروریزی، فلاکت، فنا، انحطاط، بی سیرت شدگی، بی سیرتی، بی عفتی، هتک ناموس، سبب تباهی، مایه ی فلاکت، خراب کردن یا شدن، مخروبه ک

ruin

<hr> معنی : خراب کردن، ویران کردن، منهدم کردن، معدوم کردن <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، خراب کردن یا شدن

معنی : خراب کردن، ویران کردن، منهدم کردن، معدوم کردن معانی دیگر : (قدیمی)، خراب کردن یا شدن

ruinate

<hr> معنی : خرابی، تباهی، ویرانی <hr> معانی دیگر : سبب تباهی، موجب خرابی، نابودی

معنی : خرابی، تباهی، ویرانی معانی دیگر : سبب تباهی، موجب خرابی، نابودی

ruination

<hr> معنی : خراب، مخروب <hr> معانی دیگر : ویران

معنی : خراب، مخروب معانی دیگر : ویران

ruined

ruined place

<hr> معنی : ویرانگر، خرابکار <hr> معانی دیگر : خرابکار، ویرانگر

معنی : ویرانگر، خرابکار معانی دیگر : خرابکار، ویرانگر

ruiner

<hr> معنی : خراب، ویران، ویرانگر، خانمان برانداز، خراب کننده <hr> معانی دیگر : خرابی آور، تباه کننده

معنی : خراب، ویران، ویرانگر، خانمان برانداز، خراب کننده معانی دیگر : خرابی آور، تباه کننده

ruinous

<hr> معنی : ویرانه، یباب

ruins

<hr> معنی : دستور، گونیا، رسم، قانون، ضابطه، فرمانروایی، فرمانفرمای، خط کش، قاعده، عادت، حکم، بربست، مسلط شدن بر، اداره کردن، حکم کردن، حکومت کردن <hr> معانی دیگر : پنج، پنجار، (جمع) مقررات، مقررات خانقاه یا بنیاد مذهبی، نظامنامه ی مذهبی، قرار، عهد، هر چیز عادی یا مورد انتظار، حکومت، کنترل، واپاد، دوران حکومت، حکمروایی، سیطره، (با خط کش) خط کشیدن، خطکشی کردن، خط دار کردن، حکم دادگاه، حکم قاضی، حکم دادن، رای دادن (دادگاه)، زیر نفوذ داشتن، تحت تاثیر قرار دادن، به حرف ... عمل کردن، مهار کردن، واپاد کردن، کنترل کردن، فرمانروایی کردن، (مهجور) طرز رفتار، رفتار، اصل حقوقی، اصل قانونی، (چاپ) خط، باریکه ی فلزی که با آن خط را چاپ می کنند

معنی : دستور، گونیا، رسم، قانون، ضابطه، فرمانروایی، فرمانفرمای، خط کش، قاعده، عادت، حکم، بربست، مسلط شدن بر، اداره کردن، حکم کردن، حکومت کردن معانی دیگر : پنج، پنجار، (جمع) مقررات، مقررات خانقاه یا بنیاد مذهبی، نظامنامه ی مذهبی، قرار، عهد، هر چیز عادی یا مورد انتظار، حکومت، کنترل، واپاد، دوران حکومت

rule

rule in

<hr> قانون مبتنی بر تجربه (نه از روی موازین علمی)، حساب انگشت، حساب تخمینی و فرضی

قانون مبتنی بر تجربه (نه از روی موازین علمی)، حساب انگشت، حساب تخمینی و فرضی

واژه های حرف "r" - مترادف و متضاد