مترادف و متضاد

<hr> اثر جانبی، عارضه ثانوی، اثر فرعی دارو، اثر زیان اور، واکنش ثانوی

اثر جانبی، عارضه ثانوی، اثر فرعی دارو، اثر زیان اور، واکنش ثانوی

side effect

<hr> معنی : نظر اجمالی، نظر بیک طرف، نظر فرعی <hr> معانی دیگر : نظر بیک طرف، نظر فرعی، نظر اجمالی

معنی : نظر اجمالی، نظر بیک طرف، نظر فرعی معانی دیگر : نظر بیک طرف، نظر فرعی، نظر اجمالی

side glance

<hr> معنی : مسئله فرعی، موضوع فرعی <hr> معانی دیگر : موضوع فرعی، مسئله فرعی

معنی : مسئله فرعی، موضوع فرعی معانی دیگر : موضوع فرعی، مسئله فرعی

side issue

<hr> معنی : از پهلو، نیمرخ، نمای جانبی <hr> معانی دیگر : نیمر، از پهلو

معنی : از پهلو، نیمرخ، نمای جانبی معانی دیگر : نیمر، از پهلو

side view

<hr> معنی : از پهلو، اسلحه کمری <hr> معانی دیگر : با حرکت دست از پهلو به جلو (و در ارتفاع شانه ها)، اسلحه کمری، از پهلو، کمری

معنی : از پهلو، اسلحه کمری معانی دیگر : با حرکت دست از پهلو به جلو (و در ارتفاع شانه ها)، اسلحه کمری، از پهلو، کمری

sidearm

<hr> معنی : میز دم دستی، میز کناری، میز پادیواری <hr> معانی دیگر : هریک از تخته های دیواره یا طرفین چیزی، (اتاق نهارخوری) قفسه ی ظروف، گنجه، میز دم دستی، میز پا دیواری، میز کناری، میز قفسه دار

معنی : میز دم دستی، میز کناری، میز پادیواری معانی دیگر : هریک از تخته های دیواره یا طرفین چیزی، (اتاق نهارخوری) قفسه ی ظروف، گنجه، میز دم دستی، میز پا دیواری، میز کناری، میز قفسه دار

sideboard

<hr> معنی : خط ریش، موی سر درجلو گوشها <hr> معانی دیگر : (سلمانی مردانه) لاپات، موی جلو گوش ها، لاپات، موی سر درجلو گوشها، خط ریش

معنی : خط ریش، موی سر درجلو گوشها معانی دیگر : (سلمانی مردانه) لاپات، موی جلو گوش ها، لاپات، موی سر درجلو گوشها، خط ریش

sideburns

<hr> معنی : درشکه چهار چرخه، اتاقک موتورسیکلت <hr> معانی دیگر : اتاقک موتورسیکلت، درشکه چهارچرخه، جای اضافی چر&nbsp;داردر پهلوی راننده موتور سیکلت، سایدکار

معنی : درشکه چهار چرخه، اتاقک موتورسیکلت معانی دیگر : اتاقک موتورسیکلت، درشکه چهارچرخه، جای اضافی چر داردر پهلوی راننده موتور سیکلت، سایدکار

sidecar

<hr> معنی : دامنه <hr> معانی دیگر : hillside : واقع در کنار تپه

معنی : دامنه معانی دیگر : hillside : واقع در کنار تپه

sidehill

<hr> (امریکا - خودمانی)، یار، همدم، دوست صمیمی، شخص تابع، ادم پیرو، شخص وابسته

(امریکا - خودمانی)، یار، همدم، دوست صمیمی، شخص تابع، ادم پیرو، شخص وابسته

sidekick

<hr> معنی : اطلاعات ضمنی و فرعی، روشنایی غیر مستقیم <hr> معانی دیگر : چراغ یا نور جانبی، نور کنارین، اطلاعات جسته و گریخته (درباره ی چیزی)

معنی : اطلاعات ضمنی و فرعی، روشنایی غیر مستقیم معانی دیگر : چراغ یا نور جانبی، نور کنارین، اطلاعات جسته و گریخته (درباره ی چیزی)

sidelight

<hr> معنی : کار یا چیز فرعی، از بازی یا معرکه خارج کردن <hr> معانی دیگر : (بویژه ورزش) از شرکت بازداشتن یا بازماندن، (فوتبال و تنیس و غیره) هر یک از دو خط طرفین زمین، خط جانبی، (جمع) زمین خارج از هر یک از این دو خط، (راه آهن یا خط لوله و غیره) راه فرعی، لوله ی انشعابی، محصول فرعی، کار فرعی، خطوط طرفین میدان بازی

معنی : کار یا چیز فرعی، از بازی یا معرکه خارج کردن معانی دیگر : (بویژه ورزش) از شرکت بازداشتن یا بازماندن، (فوتبال و تنیس و غیره) هر یک از دو خط طرفین زمین، خط جانبی، (جمع) زمین خارج از هر یک از این دو خط، (راه آهن یا خط لوله و غیره) راه فرعی، لوله ی انشعابی، محصول فرعی، کار فرعی، خطوط طرفین میدان ب

sideline

<hr> معنی : تماشاچی، ادم کناره گیر <hr> معانی دیگر : ادم کناره گیر، تماشاچی

معنی : تماشاچی، ادم کناره گیر معانی دیگر : ادم کناره گیر، تماشاچی

sideliner

<hr> معنی : کج، مایل، از پهلو، یک وری <hr> معانی دیگر : به یک سو، یک طرفی، sidling از پهلو، سراشیب

معنی : کج، مایل، از پهلو، یک وری معانی دیگر : به یک سو، یک طرفی، sidling از پهلو، سراشیب

sideling

<hr> معنی : جانبی، یک وری، بطور اریب، در کنار <hr> معانی دیگر : به سوی کنار، کج، زیرچشمی، یک سویه، غیرمستقیم، کنایه آمیز، شیب دار، سراشیب

معنی : جانبی، یک وری، بطور اریب، در کنار معانی دیگر : به سوی کنار، کج، زیرچشمی، یک سویه، غیرمستقیم، کنایه آمیز، شیب دار، سراشیب

sidelong

<hr> معنی : ستارهای، نجومی، وابسته به ثوابت <hr> معانی دیگر : استارگانی، استاری

معنی : ستارهای، نجومی، وابسته به ثوابت معانی دیگر : استارگانی، استاری

sidereal

<hr> زمان نجومی (365 روز و 6 ساعت و 9 دقیقه و 9/54 ثانیه)، زمان استاری

زمان نجومی (365 روز و 6 ساعت و 9 دقیقه و 9/54 ثانیه)، زمان استاری

sidereal time

<hr> معنی : زین زنانه، زین یکوری <hr> معانی دیگر : (اسب سواری زنان) یکسویه (هر دو پا در یک سوی زین هستند)، اسب سواری یکسویه، با زین زنانه، زین زنانه، زین یک بری

معنی : زین زنانه، زین یکوری معانی دیگر : (اسب سواری زنان) یکسویه (هر دو پا در یک سوی زین هستند)، اسب سواری یکسویه، با زین زنانه، زین زنانه، زین یک بری

sidesaddle

<hr> معنی : موضوع فرعی، نمایش فرعی، انحراف اتفاقی <hr> معانی دیگر : نمایش جنبی (بویژه در سیرک)، نمایش فرعی، موضوع فرعی

معنی : موضوع فرعی، نمایش فرعی، انحراف اتفاقی معانی دیگر : نمایش جنبی (بویژه در سیرک)، نمایش فرعی، موضوع فرعی

sideshow

<hr> (خنده) روده بر کننده، از ته دل، روده براز خنده، موجب تشنج پهلوها در اثر خنده وغیره

(خنده) روده بر کننده، از ته دل، روده براز خنده، موجب تشنج پهلوها در اثر خنده وغیره

sidesplitting

<hr> معنی : گریز، کنار رفتن <hr> معانی دیگر : (خود را) کنار کشیدن، به یک سو رفتن، جاخالی دادن، (مجازی) طفره رفتن، شانه خالی کردن، شانه خالی کردن to sidestep responsibility از مسئولیت شانه خالی کردن، کنارکشی، یک سو روی، جاخالی، طفره، کنار رفتن در مشت بازی برای اجتناب از مشت حریف، گریز، سویگام

معنی : گریز، کنار رفتن معانی دیگر : (خود را) کنار کشیدن، به یک سو رفتن، جاخالی دادن، (مجازی) طفره رفتن، شانه خالی کردن، شانه خالی کردن to sidestep responsibility از مسئولیت شانه خالی کردن، کنارکشی، یک سو روی، جاخالی، طفره، کنار رفتن در مشت بازی برای اجتناب از مشت حریف، گریز، سویگام

sidestep

<hr> معنی : شنای پهلو <hr> معانی دیگر : شنای پهلو

معنی : شنای پهلو معانی دیگر : شنای پهلو

sidestroke

<hr> معنی : جاده فرعی، از امر اصلی منحرف شدن <hr> معانی دیگر : (ترن و غیره) خط عوض کردن، به خط فرعی رفتن

معنی : جاده فرعی، از امر اصلی منحرف شدن معانی دیگر : (ترن و غیره) خط عوض کردن، به خط فرعی رفتن

sidetrack

<hr> معنی : پیاده رو <hr> معانی دیگر : پیاده رو

معنی : پیاده رو معانی دیگر : پیاده رو

sidewalk

<hr> معنی : جدار، کناره لاستیک اتومبیل، دیوار پهلویی <hr> معانی دیگر : کناره ی لاستیک اتومبیل، دیواره ی تایر

معنی : جدار، کناره لاستیک اتومبیل، دیوار پهلویی معانی دیگر : کناره ی لاستیک اتومبیل، دیواره ی تایر

sidewall

<hr> معنی : از پهلو، پهلویی، پهلویی، یک ور <hr> معانی دیگر : به یک سوی، یک سویه، مورب، در یک جهت، کج سوی (sidewards هم می گویند)، wards side یک ور، ضلعی

معنی : از پهلو، پهلویی، پهلویی، یک ور معانی دیگر : به یک سوی، یک سویه، مورب، در یک جهت، کج سوی (sidewards هم می گویند)، wards side یک ور، ضلعی

sideward

<hr> معنی : یک ور، از پهلو، پهلویی <hr> معانی دیگر : ward side یک ور، ضلعی

معنی : یک ور، از پهلو، پهلویی معانی دیگر : ward side یک ور، ضلعی

sidewards

<hr> معنی : فرعی، غیر مستقیم، از پهلو، یک طرفه <hr> معانی دیگر : غیر مستقیم، یک طرفه، فرعی، از پهلو

معنی : فرعی، غیر مستقیم، از پهلو، یک طرفه معانی دیگر : غیر مستقیم، یک طرفه، فرعی، از پهلو

sideway

<hr> معنی : یک وری <hr> معانی دیگر : از یک طرف، از یک سوی، یکسویه، یک طرفه، از پهلو، یک بری

معنی : یک وری معانی دیگر : از یک طرف، از یک سوی، یکسویه، یک طرفه، از پهلو، یک بری

sideways

<hr> معنی : نوعی مار زنگی کوچک، ضربت سنگین از پهلو، نوعی موشک ضد هوایی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) مار کجرو (مار زنگی کوچک crotalus cerastes - بومی صحراهای جنوب باختری ایالات متحده)، (عامیانه - مشت زنی) ضربه ی از پهلو، ضربه ی جانبی

معنی : نوعی مار زنگی کوچک، ضربت سنگین از پهلو، نوعی موشک ضد هوایی معانی دیگر : (جانورشناسی) مار کجرو (مار زنگی کوچک crotalus cerastes - بومی صحراهای جنوب باختری ایالات متحده)، (عامیانه - مشت زنی) ضربه ی از پهلو، ضربه ی جانبی

sidewinder

<hr> معنی : طرفداری، جانبداری، بستگی بحزب، پهلویی <hr> معانی دیگر : (به ویژه خانه های چوبی) روکش دیوارهای خارجی (معمولا از چوب یا تخته های پلاستیکی یا فلزی)، دیوارپوش

معنی : طرفداری، جانبداری، بستگی بحزب، پهلویی معانی دیگر : (به ویژه خانه های چوبی) روکش دیوارهای خارجی (معمولا از چوب یا تخته های پلاستیکی یا فلزی)، دیوارپوش

siding

<hr> معنی : یک وری، یک ور راه رفتن، یک ور کردن <hr> معانی دیگر : (به ویژه یواشکی یا خجولانه) یک وری رفتن، از کنار رفتن، کج رفتن، کیبیدن، یک وری بردن، از کنار بردن، کجکی بردن، اریب

معنی : یک وری، یک ور راه رفتن، یک ور کردن معانی دیگر : (به ویژه یواشکی یا خجولانه) یک وری رفتن، از کنار رفتن، کج رفتن، کیبیدن، یک وری بردن، از کنار بردن، کجکی بردن، اریب

sidle

sidled

<hr> معنی : مایل، از پهلو <hr> معانی دیگر : sideling از پهلو، یکوری، کج، سراشیب

معنی : مایل، از پهلو معانی دیگر : sideling از پهلو، یکوری، کج، سراشیب

sidling

<hr> معنی : احاطه، عرش، سریر <hr> معانی دیگر : محاصره، شهربند، گردگیری، دوران سختی، دوران شدت بیماری، حدت، تندی، شور، اعمال زور یا فشار، اصرار و ابرام، سلطه جویی، (مهجور) مسند، تخت شاهی، محاصره کردن (رجوع شود به: besiege)

معنی : احاطه، عرش، سریر معانی دیگر : محاصره، شهربند، گردگیری، دوران سختی، دوران شدت بیماری، حدت، تندی، شور، اعمال زور یا فشار، اصرار و ابرام، سلطه جویی، (مهجور) مسند، تخت شاهی، محاصره کردن (رجوع شود به: besiege)

siege

<hr> معنی : نام شهری در ایتالیا <hr> معانی دیگر : (خاک حنایی رنگ دارای آهن و منگنز که به عنوان رنگیزه به کار می رود) سی ینا، انواع خاکهای قهوه ای مایل به زرد درحال نپخته که برای رنگ های روغنی بکار میرود

معنی : نام شهری در ایتالیا معانی دیگر : (خاک حنایی رنگ دارای آهن و منگنز که به عنوان رنگیزه به کار می رود) سی ینا، انواع خاکهای قهوه ای مایل به زرد درحال نپخته که برای رنگ های روغنی بکار میرود

sienna

<hr> معنی : رشته کوه تیز و دندانهدار، رشته جبال تیز و دندانهدار <hr> معانی دیگر : (رشته کوهی که از دور مانند لبه ی اره می نماید) اره کوه، اره ستیغ، سیرا

معنی : رشته کوه تیز و دندانهدار، رشته جبال تیز و دندانهدار معانی دیگر : (رشته کوهی که از دور مانند لبه ی اره می نماید) اره کوه، اره ستیغ، سیرا

sierra

<hr> معنی : خواب نیمروز، قیلوله <hr> معانی دیگر : خواب بعد از ناهار، چرت بعد از ظهر، خواب بعدازظهر کردن

معنی : خواب نیمروز، قیلوله معانی دیگر : خواب بعد از ناهار، چرت بعد از ظهر، خواب بعدازظهر کردن

siesta

<hr> معنی : غربال، الک، اردبیز، پرویزن، الک کردن، غربال کردن <hr> معانی دیگر : سرند، پالایه، آبکش، پالونه، هلهال، گربال، آردبیز، صافی، سرند کردن، از صافی گذراندن

معنی : غربال، الک، اردبیز، پرویزن، الک کردن، غربال کردن معانی دیگر : سرند، پالایه، آبکش، پالونه، هلهال، گربال، آردبیز، صافی، سرند کردن، از صافی گذراندن

sieve

<hr> معنی : الک کردن، وارسی کردن، غربال کردن، بیختن <hr> معانی دیگر : سرند کردن، از صافی گذراندن، جدا کردن، سوا کردن، (سرند کردن و) پاشیدن، بررسی و گزینش کردن، سبک سنگین کردن، (مجازی) حلاجی کردن، متمایز کردن، (از سرند یا صافی) رد شدن، بیرون یا درون ریختن

معنی : الک کردن، وارسی کردن، غربال کردن، بیختن معانی دیگر : سرند کردن، از صافی گذراندن، جدا کردن، سوا کردن، (سرند کردن و) پاشیدن، بررسی و گزینش کردن، سبک سنگین کردن، (مجازی) حلاجی کردن، متمایز کردن، (از سرند یا صافی) رد شدن، بیرون یا درون ریختن

sift

<hr> معنی : الک، بوجار، الک کننده <hr> معانی دیگر : الک کننده، بوجار

معنی : الک، بوجار، الک کننده معانی دیگر : الک کننده، بوجار

sifter

<hr> معنی : اه، افسوس خوردن، اه حسرت کشیدن، اه کشیدن <hr> معانی دیگر : آه کشیدن، صدایی شبیه آه ایجاد کردن، حسرت خوردن، با غم و حسرت گذراندن، صدای آه مانند، دریغ، آوخ

معنی : اه، افسوس خوردن، اه حسرت کشیدن، اه کشیدن معانی دیگر : آه کشیدن، صدایی شبیه آه ایجاد کردن، حسرت خوردن، با غم و حسرت گذراندن، صدای آه مانند، دریغ، آوخ

sigh

<hr> معنی : بینایی، نظر، هدف، منظر، دیدگاه، جلوه، قیافه، چشم، دید، بینش، منظره، تماشا، باصره، قدرت دید، الت نشانه روی، رویت کردن، بازرسی کردن، دیدن، دید زدن <hr> معانی دیگر : دورنما، نما، (جمع) دیدنی ها، جاهای دیدنی، (منفی) دیدنی، تماشایی، افتضاح، ادراک، فهم، رویت، نگرش، (نجوم) رصد کردن، رصد، (دریانوردی و غیره) مکان یابی، جایابی، (پدافند هوایی) دستگاه، سایت، هدف یاب، (روی لوله ی تفنگ و غیره) نشانه یاب، شکاف درجه ی تفنگ، نظری، نگری، رویتی، (برای نخستین بار) دیدن، مشاهده کردن، (محلی) خیلی، یک عالمه، یک دنیا، (بازرگانی) دیداری، (سلاح) هدفگیری کردن (به کمک نشانه یاب)، (سلاح را) دارای نشانه یاب کردن، میدان دید، (مهجور) رجوع شود به: insight، جنبه، نشان کردن

معنی : بینایی، نظر، هدف، منظر، دیدگاه، جلوه، قیافه، چشم، دید، بینش، منظره، تماشا، باصره، قدرت دید، الت نشانه روی، رویت کردن، بازرسی کردن، دیدن، دید زدن معانی دیگر : دورنما، نما، (جمع) دیدنی ها، جاهای دیدنی، (منفی) دیدنی، تماشایی، افتضاح، ادراک، فهم، رویت، نگرش، (نجوم) رصد کردن، رصد، (دریانوردی و غیر

sight

<hr> معنی : کور، نابینا، نامریی، دیده نشده <hr> معانی دیگر : کور، نابینا، نامریی، دیده نشده

معنی : کور، نابینا، نامریی، دیده نشده معانی دیگر : کور، نابینا، نامریی، دیده نشده

sightless

<hr> معنی : مریی، مطبوع نظر، مورد نظر <hr> معانی دیگر : خوش منظر، خوش منظره، مقبول

معنی : مریی، مطبوع نظر، مورد نظر معانی دیگر : خوش منظر، خوش منظره، مقبول

sightly

<hr> معنی : سیر، تماشا، دیدار مناظر جالب <hr> معانی دیگر : تماشای دیدنی ها(ی محل)، بازدید از جاهای دیدنی، گردش و بازدید وابسته به تماشای جاهای دیدنی، گردشی، دیدن مناظر، دیدار مناظر جالب شهر وغیره، تماشا

معنی : سیر، تماشا، دیدار مناظر جالب معانی دیگر : تماشای دیدنی ها(ی محل)، بازدید از جاهای دیدنی، گردش و بازدید وابسته به تماشای جاهای دیدنی، گردشی، دیدن مناظر، دیدار مناظر جالب شهر وغیره، تماشا

sightseeing

<hr> معنی : مهر، امضاء، علائم رمزی، علامت نجومی <hr> معانی دیگر : مهر، علامت نجومی، امضاء، علائم رمزی

معنی : مهر، امضاء، علائم رمزی، علامت نجومی معانی دیگر : مهر، علامت نجومی، امضاء، علائم رمزی

sigil

<hr> معنی : مهر زدن <hr> معانی دیگر : مهردار، نشان دار

معنی : مهر زدن معانی دیگر : مهردار، نشان دار

واژه های حرف "s" - مترادف و متضاد