<hr> معنی : سر، نوک، انعام، بخشش، راس، ضربت اهسته، سرقلم، نک، پول چای، اطلاع منحرمانه، تیزی نوک چیزی، انعام دادن، محرمانه رساندن، یک ور شدن، نوک گذاشتن، نوک دار کردن، کج کردن <hr> معانی دیگر : قله، تارک، راس یا تارک زدن (به چیزی)، ته، نوک چیزی را پوشاندن، ضربه ی تند و سبک، نرم کوب، (معمولا با: off - محرمانه) هشدار دادن، با خبر کردن، خبردادن، آگاهاندن، اطلاع دادن، (با نوک دست یا راکت) توپ را زدن، با سرپنجه زدن، اطلاع محرمانه، آگهداد نهانی، اشاره، راهنمایی، رهنمود، پند، شاگردانه، داشاد، دهش، شاگردانه دادن، ضربه ی تند و سبک زدن (tap هم می گویند)، نرم کوفتن، (معمولا با: over) واژگون کردن یا شدن، چپه کردن یا شدن، یک وری کردن یا شدن، کج کردن یا شدن، (در سلام و تعارف - مرد) کلاه خود را لمس کردن یا از سر برداشتن و دوباره به سر گذاشتن، (انگلیس) زباله دان، تل آشغال، سرازیر کردن

معنی : سر، نوک، انعام، بخشش، راس، ضربت اهسته، سرقلم، نک، پول چای، اطلاع منحرمانه، تیزی نوک چیزی، انعام دادن، محرمانه رساندن، یک ور شدن، نوک گذاشتن، نوک دار کردن، کج کردن معانی دیگر : قله، تارک، راس یا تارک زدن (به چیزی)، ته، نوک چیزی را پوشاندن، ضربه ی تند و سبک، نرم کوب، (معمولا با: off - محرمانه) 

<hr> معنی : کلاه نوک تیز، بازی الک دولک <hr> معانی دیگر : (بازی)، الک دولک، چلک، یکجوربازی باچوبهایی مانند الک ودولک

معنی : کلاه نوک تیز، بازی الک دولک معانی دیگر : (بازی)، الک دولک، چلک، یکجوربازی باچوبهایی مانند الک ودولک

tipcat

<hr> معنی : گردنپوش، خز دور گردن وسردست <hr> معانی دیگر : بخش آویخته ی ردا یا آستین (و غیره)، شانه پوش، شال (پشمی یا از خز)

معنی : گردنپوش، خز دور گردن وسردست معانی دیگر : بخش آویخته ی ردا یا آستین (و غیره)، شانه پوش، شال (پشمی یا از خز)

tippet

<hr> معنی : نوشابه، مشروب، میگساری کردن، دائم الخمر بودن، همیشه نوشیدن، مست کردن <hr> معانی دیگر : نوشیدنی الکلی، دستگاه تخلیه ی بار از واگن ها و گاری های معدن

معنی : نوشابه، مشروب، میگساری کردن، دائم الخمر بودن، همیشه نوشیدن، مست کردن معانی دیگر : نوشیدنی الکلی، دستگاه تخلیه ی بار از واگن ها و گاری های معدن

tipple

<hr> معنی : دائم الخمر، نوشابه خور <hr> معانی دیگر : میگسار، نوشابه فروش

معنی : دائم الخمر، نوشابه خور معانی دیگر : میگسار، نوشابه فروش

tippler

<hr> معنی : مستی، لولی، سرخوشی <hr> معانی دیگر : مستی، لولی، سرخوشی

معنی : مستی، لولی، سرخوشی معانی دیگر : مستی، لولی، سرخوشی

tipsiness

<hr> معنی : یساول، چماق دار، عصای سرفلزی <hr> معانی دیگر : چوبدستی سرچماقی، چماق یساول ها، عصای سر فلزی

معنی : یساول، چماق دار، عصای سرفلزی معانی دیگر : چوبدستی سرچماقی، چماق یساول ها، عصای سر فلزی

tipstaff

<hr> معنی : فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه، خبرچی <hr> معانی دیگر : کسی که اطلاعات محرمانه می فروشد، خبر فروش، راهنمای شرطبندی

معنی : فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه، خبرچی معانی دیگر : کسی که اطلاعات محرمانه می فروشد، خبر فروش، راهنمای شرطبندی

tipster

<hr> معنی : مست، لول، سرخوش، تلو تلو خور <hr> معانی دیگر : کمی مست، شنگول، لق، ناپابرجا، لرزان، متزلزل، سست پایه، یک وری، کج، لول شدن

معنی : مست، لول، سرخوش، تلو تلو خور معانی دیگر : کمی مست، شنگول، لق، ناپابرجا، لرزان، متزلزل، سست پایه، یک وری، کج، لول شدن

tipsy

<hr> معنی : نوک پنجه، با نوک پا راه رفتن <hr> معانی دیگر : پاورچین پاورچین راه رفتن، سرپنجه راه رفتن، پاچیدن، (روی) سرپنجه، تیپا

معنی : نوک پنجه، با نوک پا راه رفتن معانی دیگر : پاورچین پاورچین راه رفتن، سرپنجه راه رفتن، پاچیدن، (روی) سرپنجه، تیپا

tiptoe

<hr> معنی : سخنرانی دراز وشدیداللحن <hr> معانی دیگر : سخنرانی دراز و آتشین، نطق غرا (به ویژه اگر انتقاد آمیز باشد)

معنی : سخنرانی دراز وشدیداللحن معانی دیگر : سخنرانی دراز و آتشین، نطق غرا (به ویژه اگر انتقاد آمیز باشد)

tirade

<hr> معنی : لاستیک، لاستیک اتومبیل، لاستیک چرخ، لاستیک زدن به، از پا درامدن، فرسودن، خسته شدن، خسته کردن <hr> معانی دیگر : خسته کردن یا شدن، مانده شدن یا کردن، خستن، از پا درآمدن، کوفته شدن، زده شدن یا کردن، ملول کردن یا شدن، کسل کردن یا شدن، (اتومبیل و هواپیما و غیره) تایر، (حلقه) لاستیک (انگلیس: tyre)، نوار فلزی دور چرخ گاری و غیره، (قدیمی)، جامه، لباس (رجوع شود به: attire)، (زنانه) کلاه، روسری، سرپوش، لاستیک چر

معنی : لاستیک، لاستیک اتومبیل، لاستیک چرخ، لاستیک زدن به، از پا درامدن، فرسودن، خسته شدن، خسته کردن معانی دیگر : خسته کردن یا شدن، مانده شدن یا کردن، خستن، از پا درآمدن، کوفته شدن، زده شدن یا کردن، ملول کردن یا شدن، کسل کردن یا شدن، (اتومبیل و هواپیما و غیره) تایر، (حلقه) لاستیک (انگلیس: tyre)، نوار

tire

<hr> معنی : خسته، بیزار، سیر، مانده، زده شده، باخستگی <hr> معانی دیگر : از پای افتاده، پیخست، افگار، کهنه، عاری از لطف و تازگی، تکراری، خستگی

معنی : خسته، بیزار، سیر، مانده، زده شده، باخستگی معانی دیگر : از پای افتاده، پیخست، افگار، کهنه، عاری از لطف و تازگی، تکراری، خستگی

tired

<hr> معنی : باخستگی <hr> معانی دیگر : tired خسته، سیر، بیزار، خستگی

معنی : باخستگی معانی دیگر : tired خسته، سیر، بیزار، خستگی

tiredly

<hr> معنی : فتور، خستگی <hr> معانی دیگر : بیزازی، سیری

معنی : فتور، خستگی معانی دیگر : بیزازی، سیری

tiredness

<hr> معنی : خستگی نا پذیر، نافرسودنی <hr> معانی دیگر : نستوه، پرطاقت، بی لاستیک

معنی : خستگی نا پذیر، نافرسودنی معانی دیگر : نستوه، پرطاقت، بی لاستیک

tireless

<hr> معنی : مزاحم، خسته کننده <hr> معانی دیگر : کسالت آور، ملالت انگیز، طاقت فرسا

معنی : مزاحم، خسته کننده معانی دیگر : کسالت آور، ملالت انگیز، طاقت فرسا

tiresome

<hr> معنی : مبتدی، کاراموز، تازه کار، نوچه، نو اموز <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: tyro، tyro م

معنی : مبتدی، کاراموز، تازه کار، نوچه، نو اموز معانی دیگر : رجوع شود به: tyro، tyro م

tiro

<hr> معنی : داروهای جوشانده، داروهای خیسانده <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: ptisan

معنی : داروهای جوشانده، داروهای خیسانده معانی دیگر : رجوع شود به: ptisan

tisane

<hr> معنی : رشته، پارچه، بافت، بافته، منسوج، نسج، تنیده، پارچهء بافته <hr> معانی دیگر : زنجیره، سلسله، همبافت، شبکه، بافتی، نسجی، (زیست شناسی) بافت، پارچه (به ویژه پارچه ی توری یا نازک)، تنزیب، دستمال کاغذی، حوله ی کاغذی، رجوع شود به: tissue paper، به هم بافتن، همبافت کردن، تنیدن، با بافت پوشاندن

معنی : رشته، پارچه، بافت، بافته، منسوج، نسج، تنیده، پارچهء بافته معانی دیگر : زنجیره، سلسله، همبافت، شبکه، بافتی، نسجی، (زیست شناسی) بافت، پارچه (به ویژه پارچه ی توری یا نازک)، تنزیب، دستمال کاغذی، حوله ی کاغذی، رجوع شود به: tissue paper، به هم بافتن، همبافت کردن، تنیدن، با بافت پوشاندن

tissue

<hr> معنی : ضربه، نوک پستان، یابو، ممه، دختر یا زن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: titmouse، (زن - زننده) پستان، سینه، چپو، (نادر) اسب کوچک و از کار افتاده، اسب لکنته، تلافی، نوک پستان <hr> tit(2) تلافی، اصول این بان در

معنی : ضربه، نوک پستان، یابو، ممه، دختر یا زن معانی دیگر : رجوع شود به: titmouse، (زن - زننده) پستان، سینه، چپو، (نادر) اسب کوچک و از کار افتاده، اسب لکنته، تلافی، نوک پستان tit(2) تلافی، اصول این بان در

<hr> عمل به مثل، تلافی، سزا، شیان، این به آن در، هرچه عوض دارد گله ندارد

عمل به مثل، تلافی، سزا، شیان، این به آن در، هرچه عوض دارد گله ندارد

tit for tat

<hr> معنی : غول پیکر <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) تیتان (هریک از خدایان غول پیکر که توسط خدایان المپ نابود شدند)، (t کوچک) مرد غول پیکر، عظیم الجثه، افسانه یونان تیتان، خدای خورشید

معنی : غول پیکر معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) تیتان (هریک از خدایان غول پیکر که توسط خدایان المپ نابود شدند)، (t کوچک) مرد غول پیکر، عظیم الجثه، افسانه یونان تیتان، خدای خورشید

titan

<hr> معنی : غول اسا، وابسته به عنصر تیتانیوم، خیلی کلان <hr> معانی دیگر : (شیمی) دارای تیتانیم، تیتانیک، وابسته به خدایان غول پیکر (رجوع شود به: titan)، باحرف بزرگ غول اسا

معنی : غول اسا، وابسته به عنصر تیتانیوم، خیلی کلان معانی دیگر : (شیمی) دارای تیتانیم، تیتانیک، وابسته به خدایان غول پیکر (رجوع شود به: titan)، باحرف بزرگ غول اسا

titanic

<hr> معنی : غول اسایی، عظیم الجثگی، شورش گرایی <hr> معانی دیگر : یاغی گری، سرکشی، نافرمانی، سنت شکنی

معنی : غول اسایی، عظیم الجثگی، شورش گرایی معانی دیگر : یاغی گری، سرکشی، نافرمانی، سنت شکنی

titanism

<hr> معنی : اراجیف، تکه لذیذ وباب دندان، قسمت لذیذ غذا، لقمه خوشمزه <hr> معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: tidbit، شایعات، خرده ریز

معنی : اراجیف، تکه لذیذ وباب دندان، قسمت لذیذ غذا، لقمه خوشمزه معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: tidbit، شایعات، خرده ریز

titbit

<hr> معنی : عشر، ده یک، عشریه، عشر دهنده، ده یک گرفتن از، عشر گرفتن <hr> معانی دیگر : (یک دهم محصول یا درآمد سالانه که به کلیسا و خیرات می دهند) عشریه، مقدار کم، بخش اندک، مالیات، عوارض

معنی : عشر، ده یک، عشریه، عشر دهنده، ده یک گرفتن از، عشر گرفتن معانی دیگر : (یک دهم محصول یا درآمد سالانه که به کلیسا و خیرات می دهند) عشریه، مقدار کم، بخش اندک، مالیات، عوارض

tithe

<hr> معنی : غلغلک دادن، غلغلک شدن، بطور لذت بخشی تحریک کردن <hr> معانی دیگر : غلغک دادن (رجوع شود به: tickle)

معنی : غلغلک دادن، غلغلک شدن، بطور لذت بخشی تحریک کردن معانی دیگر : غلغک دادن (رجوع شود به: tickle)

titillate

<hr> معنی : هیجان، لذت، کیف، غلغلک، غلغلک اوری <hr> معانی دیگر : غلغلک، غلغلک اوری، لذت، کیف، هیجان

معنی : هیجان، لذت، کیف، غلغلک، غلغلک اوری معانی دیگر : غلغلک، غلغلک اوری، لذت، کیف، هیجان

titillation

<hr> معنی : اراستن، زیبا کردن، زیبا شدن <hr> معانی دیگر : (جامه و غیره را) دستکاری و خوشنما کردن، سرو وضع دادن، آراستن، پیراستن، ترگل ورگل کردن، tittivate زیبا کردن

معنی : اراستن، زیبا کردن، زیبا شدن معانی دیگر : (جامه و غیره را) دستکاری و خوشنما کردن، سرو وضع دادن، آراستن، پیراستن، ترگل ورگل کردن، tittivate زیبا کردن

titivate

<hr> معنی : اراستگی، پیراستگی <hr> معانی دیگر : اراستگی، پیراستگی

معنی : اراستگی، پیراستگی معانی دیگر : اراستگی، پیراستگی

titivation

<hr> معنی : کنیه، اسم، نام، سرصفحه، برنامه، مقام، استحقاق، حق، لقب، عنوان، صفحه عنوان کتاب، عنوان قبل از اسم شخص، عنوان نوشتن، واگذار کردن، لقب دادن، نام نهادن، عنوان دادن به <hr> معانی دیگر : تیتر، سرنامه، فرنام، عنوان (اشرافی)، شهره نام، پاشنام، پاژنام، ادعا، هده، فریور، سزاواری، (ورزش) مقام قهرمانی، عنوان دادن، دارای عنوان کردن، ملقب کردن، شهره نام دادن، پاشنام دادن، قهرمانی، (نقش در نمایش یا شعر و داستان در جنگ ادبی و غیره) دارای عنوان مشابه با عنوان کتاب یا نمایش، (مخفف) رجوع شود به: title page، حق مالکیت، (قانون و غیره) باب، فصل، (حقوق) قباله، سند مالکیت (deed هم می گویند)، (معمولا جمع - نوشته های آغاز فیلم که حاوی نام کارگردان و هنرپیشگان و غیره است) سرنوشتار، (معمولا جمع - ترجمه ی فیلم که در پای پرده ی سینما یا صفحه ی تلویزیون دیده می شود) زیرنویس (subtitle هم می گویند)، سمت

معنی : کنیه، اسم، نام، سرصفحه، برنامه، مقام، استحقاق، حق، لقب، عنوان، صفحه عنوان کتاب، عنوان قبل از اسم شخص، عنوان نوشتن، واگذار کردن، لقب دادن، نام نهادن، عنوان دادن به معانی دیگر : تیتر، سرنامه، فرنام، عنوان (اشرافی)، شهره نام، پاشنام، پاژنام، ادعا، هده، فریور، سزاواری، (ورزش) مقام قهرمانی، عنوان 

title

<hr> معنی : سند <hr> معانی دیگر : سند مالکیت، قباله ی ملک

معنی : سند معانی دیگر : سند مالکیت، قباله ی ملک

title deed

<hr> معنی : سرلوحه، صفحه عنوان کتاب <hr> معانی دیگر : (کتاب) صفحه ی عنوان (که نام کتاب و نویسنده و ناشر در آن قرار دارد)، سر کتاب

معنی : سرلوحه، صفحه عنوان کتاب معانی دیگر : (کتاب) صفحه ی عنوان (که نام کتاب و نویسنده و ناشر در آن قرار دارد)، سر کتاب

title page

<hr> معنی : دارای عنوان <hr> معانی دیگر : دارای عنوان اشرافی، صاحب عنوان، اسم و رسم دار، لقب دار، صاحب لقب

معنی : دارای عنوان معانی دیگر : دارای عنوان اشرافی، صاحب عنوان، اسم و رسم دار، لقب دار، صاحب لقب

titled

<hr> معنی : دارای عنوان، صاحب سند مالکیت، لقب دار <hr> معانی دیگر : دارنده ی قباله

معنی : دارای عنوان، صاحب سند مالکیت، لقب دار معانی دیگر : دارنده ی قباله

titleholder

<hr> معنی : چرخریسک، چرخ ریسک <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) چرخ ریسک (انواع پرندگان گنجشک سان از تیره ی paridae به ویژه parus bicolor)، چرخ ریسو، چر&nbsp; ریسک

معنی : چرخریسک، چرخ ریسک معانی دیگر : (جانور شناسی) چرخ ریسک (انواع پرندگان گنجشک سان از تیره ی paridae به ویژه parus bicolor)، چرخ ریسو، چر ریسک

titmouse

<hr> معنی : عیار گرفتن، عیارچیزی را معین کردن <hr> معانی دیگر : از طریق تیتراسیون سنجیدن، تیتر کردن

معنی : عیار گرفتن، عیارچیزی را معین کردن معانی دیگر : از طریق تیتراسیون سنجیدن، تیتر کردن

titrate

<hr> معنی : تعیین عیار، عیارگیری <hr> معانی دیگر : (شیمی) تیتراسیون، تیترسازی

معنی : تعیین عیار، عیارگیری معانی دیگر : (شیمی) تیتراسیون، تیترسازی

titration

<hr> معنی : خنده تو دزدیده، پوزخند زدن، ترتر خندیدن، خندیدن <hr> معانی دیگر : هرهر خندیدن، زیر لبی خندیدن

معنی : خنده تو دزدیده، پوزخند زدن، ترتر خندیدن، خندیدن معانی دیگر : هرهر خندیدن، زیر لبی خندیدن

titter

<hr> معنی : ذره، نقطه، خرده، همزه <hr> معانی دیگر : نقطه ی روی i و j و غیره، نشان تلفظ

معنی : ذره، نقطه، خرده، همزه معانی دیگر : نقطه ی روی i و j و غیره، نشان تلفظ

tittle

<hr> معنی : جست و خیز، جفتک زدن <hr> معانی دیگر : جفتک زنی، جست وخیز از خوشحالی

معنی : جست و خیز، جفتک زدن معانی دیگر : جفتک زنی، جست وخیز از خوشحالی

tittup

<hr> معنی : لقب دار، صاحب لقب، افتخاری، عنوانی، لقبی، ناشی از لقب رسمی، دارای عنوانی <hr> معانی دیگر : وابسته به عنوان یا لقب، پاشنامی، شهره نامی، اسمی، اشرافی، صاحب عنوان، پاشنامدار، نامدار، متصدی

معنی : لقب دار، صاحب لقب، افتخاری، عنوانی، لقبی، ناشی از لقب رسمی، دارای عنوانی معانی دیگر : وابسته به عنوان یا لقب، پاشنامی، شهره نامی، اسمی، اشرافی، صاحب عنوان، پاشنامدار، نامدار، متصدی

titular

<hr> معنی : مخفف کلمه تری نیتروتولوئن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: trinitrotoluene، luene trinitroto : ش

معنی : مخفف کلمه تری نیتروتولوئن معانی دیگر : رجوع شود به: trinitrotoluene، luene trinitroto : ش

<hr> معنی : در، نزد، طرف، بر حسب، در برابر، به، بسوی، پیش، بطرف، برای، سوی، تا نسبت به، روبطرف، علامت مصدر انگلیسی است <hr> معانی دیگر : به سوی، به طرف، به جهت، به سمت، به صوب، جانب، بر، تا، تاسرحد، درسوی، به منظور، در معرض، در نظر (من یا شما و غیره)، برای (من و شما و غیره)، همراه، با، همراه با موسیقی، برابر با (( ا )) در فارسی، مال، از، در هر، نشان مصدر فعل: - کردن، در نزدیکی، در مجاورت، نزدیک، شاهد، زی، (مهجور) پیشوند: بسیار، کاملا، مطابق، بنا بر

معنی : در، نزد، طرف، بر حسب، در برابر، به، بسوی، پیش، بطرف، برای، سوی، تا نسبت به، روبطرف، علامت مصدر انگلیسی است معانی دیگر : به سوی، به طرف، به جهت، به سمت، به صوب، جانب، بر، تا، تاسرحد، درسوی، به منظور، در معرض، در نظر (من یا شما و غیره)، برای (من و شما و غیره)، همراه، با، همراه با موسیقی، برابر 

to south

to the health

<hr> معنی : یعنی، بعبارت دیگر <hr> معانی دیگر : به عبارت دیگر، فی المثل

معنی : یعنی، بعبارت دیگر معانی دیگر : به عبارت دیگر، فی المثل

واژه های حرف "t" - مترادف و متضاد