انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : خلاف عرف، غیر قرار دادی، ازاد از قیود و رسوم <hr> معانی دیگر : غیر معمول، غیر سنتی، نامرسوم، بر خلاف رسوم، نامانوس

معنی : خلاف عرف، غیر قرار دادی، ازاد از قیود و رسوم معانی دیگر : غیر معمول، غیر سنتی، نامرسوم، بر خلاف رسوم، نامانوس

unconventional

unconventional weapons

<hr> معنی : بی تکلیفی، عدم رعایت اداب و رسوم <hr> معانی دیگر : عدم رعایت اداب و رسوم، بی تکلیفی

معنی : بی تکلیفی، عدم رعایت اداب و رسوم معانی دیگر : عدم رعایت اداب و رسوم، بی تکلیفی

unconventionality

unconventionally

unconversant

unconverted

unconvertible

unconvinced

unconvincing

unconvincingly

uncooked

uncool

uncooled

uncooperative

uncooperatively

<hr> معنی : ناهماهنگ <hr> معانی دیگر : ناهماهنگ

معنی : ناهماهنگ معانی دیگر : ناهماهنگ

uncoordinated

uncoordinately

uncopyrightable

uncordial

<hr> معنی : رها کردن، چوب پنبه بطری را بر داشتن <hr> معانی دیگر : (چوب پنبه ی) سر بطری را در آوردن

معنی : رها کردن، چوب پنبه بطری را بر داشتن معانی دیگر : (چوب پنبه ی) سر بطری را در آوردن

uncork

uncork a bottle of wine

uncork feelings

uncorrectable

uncorrected

uncorrelated

uncorroborated

uncorrupted

uncos

uncount noun

uncountable

uncountable noun

<hr> معنی : بی شمار، غیر قابل شمارش، محسوب نشده، نشمرده، شمرده نشده <hr> معانی دیگر : ناشمرده

معنی : بی شمار، غیر قابل شمارش، محسوب نشده، نشمرده، شمرده نشده معانی دیگر : ناشمرده

uncounted

<hr> معنی : رها کردن، جدا کردن، باز شدن، از قلاده باز کردن، از حالت زوجی خارج کردن <hr> معانی دیگر : (سگ های سورتمه و غیره را که دو تا دو تا به هم بسته شده اند) باز کردن، (هر چیز جفت شده را) جدا کردن، تاق کردن، ناجفت کردن

معنی : رها کردن، جدا کردن، باز شدن، از قلاده باز کردن، از حالت زوجی خارج کردن معانی دیگر : (سگ های سورتمه و غیره را که دو تا دو تا به هم بسته شده اند) باز کردن، (هر چیز جفت شده را) جدا کردن، تاق کردن، ناجفت کردن

uncouple

uncourageous

uncourteous

<hr> معنی : زشت، ناهنجار، ژولیده، ناسترده <hr> معانی دیگر : بدقواره، دست و پا چلفتی، بی فرهنگ، بی معرفت، بی کمال، زمخت، بی ادب، نامربوط

معنی : زشت، ناهنجار، ژولیده، ناسترده معانی دیگر : بدقواره، دست و پا چلفتی، بی فرهنگ، بی معرفت، بی کمال، زمخت، بی ادب، نامربوط

uncouth

uncouthness

<hr> بدون عهدنامه، بی بیعت، بی تعهد، ناملزم

بدون عهدنامه، بی بیعت، بی تعهد، ناملزم

uncovenanted

<hr> معنی : اشکار کردن، برهنه کردن، کشف کردن، سر پوش برداشتن از <hr> معانی دیگر : آشکار کردن، بر ملا کردن، افشا کردن، پرده برداری کردن، روپوش یا پوشش چیزی را برداشتن، عریان کردن

معنی : اشکار کردن، برهنه کردن، کشف کردن، سر پوش برداشتن از معانی دیگر : آشکار کردن، بر ملا کردن، افشا کردن، پرده برداری کردن، روپوش یا پوشش چیزی را برداشتن، عریان کردن

uncover

<hr> بی کلاه، سر برهنه، بی پوشش، بی حفاظ، بی سقف

بی کلاه، سر برهنه، بی پوشش، بی حفاظ، بی سقف

uncovered

uncovered the secret of

uncrate

uncreative

uncredited

uncrippled

<hr> معنی : غیر انتقادی، غیر و خیم <hr> معانی دیگر : ناسنجشگر، بدون دید انتقادی، فاقد ارزیابی هنری، نسنجیده، ناسنجشگرانه، عادی

معنی : غیر انتقادی، غیر و خیم معانی دیگر : ناسنجشگر، بدون دید انتقادی، فاقد ارزیابی هنری، نسنجیده، ناسنجشگرانه، عادی

واژه های حرف "u" - انگلیسی به انگلیسی