جملات نمونه

<hr> (در جنوب غربی ایالات متحده) درخت صنوبر، سپیدار، تبریزی (به ویژه تبریزی پنبه زا: cottonwood)، (امریکا) قلعه ی آلامو (محل نبرد بین تگزاسی ها و سپاهیان مکزیک)

(در جنوب غربی ایالات متحده) درخت صنوبر، سپیدار، تبریزی (به ویژه تبریزی پنبه زا: cottonwood)، (امریکا) قلعه ی آلامو (محل نبرد بین تگزاسی ها و سپاهیان مکزیک)

alamo

<hr> اسم خاص مذکر (allan و allen هم می نویسند)

اسم خاص مذکر (allan و allen هم می نویسند)

alan

<hr> (شیمی) آلانین (آمینو اسیدی به فرمول ch3ch(nh2)cooh که در آب محلول و بی رنگ و بلورین است و در طبیعت یافت می شود)

(شیمی) آلانین (آمینو اسیدی به فرمول ch3ch(nh2)cooh که در آب محلول و بی رنگ و بلورین است و در طبیعت یافت می شود)

alanine

<hr> بال مانند، بالچه مانند، بالچهدار، بالی

بال مانند، بالچه مانند، بالچهدار، بالی

alar

<hr> معنی : هشدار، اخطار، آژیر، اعلام خطر، هراس، اعلان خطر، اگاهی از خطر، شیپور حاضرباش، اشوب، بیم و وحشت، ساعت زنگی، از خطر اگاهانیدن، هراسان کردن، اشوبناک کردن، مضطرب کردن <hr> معانی دیگر : زنگ خطر، علامت خطر، آگاه سازی از خطر، زنهار، ترس، هول، آگاهی (از خطر)، دلواپسی، دلهره، آشوب، بیم، وحشت، هراساندن، متوحش ساختن، مضطرب کردن (از خطر)، آگاهانیدن، دلواپس کردن، ترساندن، آژیردن، ساعت شماطه دار، ساعت زنگدار، vt : از خطر اگاهانیدن

معنی : هشدار، اخطار، آژیر، اعلام خطر، هراس، اعلان خطر، اگاهی از خطر، شیپور حاضرباش، اشوب، بیم و وحشت، ساعت زنگی، از خطر اگاهانیدن، هراسان کردن، اشوبناک کردن، مضطرب کردن معانی دیگر : زنگ خطر، علامت خطر، آگاه سازی از خطر، زنهار، ترس، هول، آگاهی (از خطر)، دلواپسی، دلهره، آشوب، بیم، وحشت، هراساندن، متوح

alarm

<hr> معنی : ساعت زنگی، ساعت شماطهای <hr> معانی دیگر : ساعت شماطه دار، ساعت زنگدار، ساعت شماطه ای ساعت شماطه ای، بیدارکن، خیزانک

معنی : ساعت زنگی، ساعت شماطهای معانی دیگر : ساعت شماطه دار، ساعت زنگدار، ساعت شماطه ای ساعت شماطه ای، بیدارکن، خیزانک

alarm clock

alarm system

<hr> معنی : مضطرب، پرالتهاب

alarmed

<hr> نگران کننده، هراس انگیز، مایه ی هراس، اضطراب آور، وحشتناک، دلواپس کننده، مایه هراس، ترساننده

نگران کننده، هراس انگیز، مایه ی هراس، اضطراب آور، وحشتناک، دلواپس کننده، مایه هراس، ترساننده

alarming

alarmingly

<hr> معنی : اشوب طلبی، هراس افرینی <hr> معانی دیگر : هراس افرینی، اشوب طلبی

معنی : اشوب طلبی، هراس افرینی معانی دیگر : هراس افرینی، اشوب طلبی

alarmism

<hr> معنی : ترساننده، ادمی که ایجاد وحشت بیمورد کند <hr> معانی دیگر : (کسی که خطر را از آنچه هست بزرگتر جلوه می دهد) جنجالی، جنجال برانگیز، اهل غصه خوری و دلواپسی، آشوب طلب، هراس آفرین، هوچی، شخصاشوب طلب

معنی : ترساننده، ادمی که ایجاد وحشت بیمورد کند معانی دیگر : (کسی که خطر را از آنچه هست بزرگتر جلوه می دهد) جنجالی، جنجال برانگیز، اهل غصه خوری و دلواپسی، آشوب طلب، هراس آفرین، هوچی، شخصاشوب طلب

alarmist

<hr> معنی : اه، افسوس، دریغا <hr> معانی دیگر : (حرف ندا حاکی از غم و تاسف و دلسوزی و نگرانی) آه، افسوس، هیهات، دریغ، آوخ، حیف، دریغا، مخفف: آلاسکا، افسوس، اه، دریغا

معنی : اه، افسوس، دریغا معانی دیگر : (حرف ندا حاکی از غم و تاسف و دلسوزی و نگرانی) آه، افسوس، هیهات، دریغ، آوخ، حیف، دریغا، مخفف: آلاسکا، افسوس، اه، دریغا

alas

<hr> ایالت آلاسکا (در شمال غربی امریکای شمالی)

ایالت آلاسکا (در شمال غربی امریکای شمالی)

alaska

alaskan

<hr> دارای بال یا بالچه، دارای زایده های بال مانند، بالچه دار، بالدار

دارای بال یا بالچه، دارای زایده های بال مانند، بالچه دار، بالدار

alate

<hr> معنی : جامهء سفید و بلند، پیراهن سفید و بلند کشیشان <hr> معانی دیگر : (لباس کشیشان) قبا یا جامه ی سفید و بلند (به ویژه در مراسم عشای ربانی)، مخفف:، آلبانی

معنی : جامهء سفید و بلند، پیراهن سفید و بلند کشیشان معانی دیگر : (لباس کشیشان) قبا یا جامه ی سفید و بلند (به ویژه در مراسم عشای ربانی)، مخفف:، آلبانی

<hr> (جانورشناسی) الباکور (thunnus alalunga نوعی ماهی آبهای گرمسیر)

(جانورشناسی) الباکور (thunnus alalunga نوعی ماهی آبهای گرمسیر)

albacore

<hr> کشور آلبانی (در غرب شبه جزیره ی بالکان در اروپا)

کشور آلبانی (در غرب شبه جزیره ی بالکان در اروپا)

albania

<hr> (امریکا) شهر آلبانی (مرکز ایالت نیویورک)

(امریکا) شهر آلبانی (مرکز ایالت نیویورک)

albany

<hr> آلباتروس (مرغ دریایی از تیره ی dioedeidae با پنجه ی چتری و بال های بلند و باریک - بومی دریاهای جنوبی)، مزاحم، سربار، مایه ی دردسر و گرفتاری، طوق لعنت، pl ج، یکجور مرغابی بزرگ دریایی از خانواده diomedeidae

آلباتروس (مرغ دریایی از تیره ی dioedeidae با پنجه ی چتری و بال های بلند و باریک - بومی دریاهای جنوبی)، مزاحم، سربار، مایه ی دردسر و گرفتاری، طوق لعنت، pl ج، یکجور مرغابی بزرگ دریایی از خانواده diomedeidae

albatross

<hr> (نجوم) ضریب انعکاس نور سیارات (میزان نور بازتاب شده نسبت به میزان کل نوری که به سطح سیاره و غیره می رسد)، ضریب بازگشت

(نجوم) ضریب انعکاس نور سیارات (میزان نور بازتاب شده نسبت به میزان کل نوری که به سطح سیاره و غیره می رسد)، ضریب بازگشت

albedo

<hr> معنی : اگر چه، ولواینکه <hr> معانی دیگر : با این همه، با آنکه، به رغم، گرچه، هرچند که، گو اینکه، معهذا

معنی : اگر چه، ولواینکه معانی دیگر : با این همه، با آنکه، به رغم، گرچه، هرچند که، گو اینکه، معهذا

albeit

<hr> دریاچه ی آلبرت در مرز بین زئیر و اوگاندا (در افریقا)، اسم خاص مذکر

دریاچه ی آلبرت در مرز بین زئیر و اوگاندا (در افریقا)، اسم خاص مذکر

albert

albert camus

albert einstein

<hr> معنی : زالی، سفیدی پوست، عدم وجود رنگ دانه در بدن <hr> معانی دیگر : زال، زال تن، (پزشکی) فقدان مادرزادی رنگدانه ها در پوست و مو و چشم، زال تنی، آلبینیسم، طب سفیدی پوست

معنی : زالی، سفیدی پوست، عدم وجود رنگ دانه در بدن معانی دیگر : زال، زال تن، (پزشکی) فقدان مادرزادی رنگدانه ها در پوست و مو و چشم، زال تنی، آلبینیسم، طب سفیدی پوست

albinism

<hr> معنی : زال، ادم سفید مو و چشم سرخ، شخص فاقد مواد رنگ دانه <hr> معانی دیگر : (اشعار قدیم) انگلیس، زال تن، ادم سفید مو و چشم سر

معنی : زال، ادم سفید مو و چشم سرخ، شخص فاقد مواد رنگ دانه معانی دیگر : (اشعار قدیم) انگلیس، زال تن، ادم سفید مو و چشم سر

albino

<hr> معنی : البوم، جای عکس، مرقع <hr> معانی دیگر : سفیده ی تخم مرغ، آلبومین، ماده ی اصلی سفیده ی تخم، جنگ، جای صفحه ی گرامافون، مجموعه ی صفحه های گرامافون یا نوار موسیقی در یک کتابچه

معنی : البوم، جای عکس، مرقع معانی دیگر : سفیده ی تخم مرغ، آلبومین، ماده ی اصلی سفیده ی تخم، جنگ، جای صفحه ی گرامافون، مجموعه ی صفحه های گرامافون یا نوار موسیقی در یک کتابچه

album

<hr> معنی : سفیده تخم مرغ، سفیدهء تخم مرغ، البومین، سپیده، مواد ذخیرهء اطراف بافت گیاهی <hr> معانی دیگر : با محلول آلبومین دار پوشاندن، دارای فعل و انفعال آلبومینی کردن، سفیده ی تخم مرغ، آلبومین، ماده ی اصلی سفیده ی تخم، سفیده ء تخم مره

معنی : سفیده تخم مرغ، سفیدهء تخم مرغ، البومین، سپیده، مواد ذخیرهء اطراف بافت گیاهی معانی دیگر : با محلول آلبومین دار پوشاندن، دارای فعل و انفعال آلبومینی کردن، سفیده ی تخم مرغ، آلبومین، ماده ی اصلی سفیده ی تخم، سفیده ء تخم مره

albumen

<hr> معنی : البومین، نوعی پروتئین ساده <hr> معانی دیگر : آمیزه ی آلبومین با اسید یا باز، انواع پروتئین های موجود در شیر و تخم مرغ و خون و سبزیجات، آلبومین، ماده ی سفیده ای

معنی : البومین، نوعی پروتئین ساده معانی دیگر : آمیزه ی آلبومین با اسید یا باز، انواع پروتئین های موجود در شیر و تخم مرغ و خون و سبزیجات، آلبومین، ماده ی سفیده ای

albumin

<hr> آلبوموز، هر یک از انواع ترکیبات شیمیایی در نتیجه ی عمل آنزیم ها، محصول اولیه ی هضم پروتئین، وجود آلبومین در ادرار (که ممکن است نشان بیماری کلیوی باشد)، ادرارالبومینی

آلبوموز، هر یک از انواع ترکیبات شیمیایی در نتیجه ی عمل آنزیم ها، محصول اولیه ی هضم پروتئین، وجود آلبومین در ادرار (که ممکن است نشان بیماری کلیوی باشد)، ادرارالبومینی

albuminuria

<hr> (امریکا) شهر البوکرک (در مرکز نیومکزیکو)، رجوع شود به: sapwood، آلفونسو آلبوکرک (دریانورد پرتغالی بنیانگذار مستعمرات پرتغال در شرق)

(امریکا) شهر البوکرک (در مرکز نیومکزیکو)، رجوع شود به: sapwood، آلفونسو آلبوکرک (دریانورد پرتغالی بنیانگذار مستعمرات پرتغال در شرق)

albuquerque

<hr> (از ریشه ی عربی: القاضی) شهردار یک شهر اسپانیایی یا امریکایی با نوعی حق قضاوت

(از ریشه ی عربی: القاضی) شهردار یک شهر اسپانیایی یا امریکایی با نوعی حق قضاوت

alcalde

<hr> معنی : دژ، قصر <hr> معانی دیگر : (اسپانیا ـ از ریشه ی عربی: القصر)، قلعه

معنی : دژ، قصر معانی دیگر : (اسپانیا ـ از ریشه ی عربی: القصر)، قلعه

alcazar

<hr> معنی : کیمیایی <hr> معانی دیگر : کیمیایی

معنی : کیمیایی معانی دیگر : کیمیایی

alchemical

<hr> معنی : کیمیاگر، کیمیاشناس <hr> معانی دیگر : کیمیاگر، کیمیاشناس

معنی : کیمیاگر، کیمیاشناس معانی دیگر : کیمیاگر، کیمیاشناس

alchemist

<hr> معنی : کیمیاگری، علم کیمیا، ترکیب فلزی با فلز پست تر <hr> معانی دیگر : قدرت جادویی، افسونگری، معجزه، تبدیل یک چیز به چیز بهتر (که تا حدی جنبه ی معجزه هم داشته باشد)، کیمیا

معنی : کیمیاگری، علم کیمیا، ترکیب فلزی با فلز پست تر معانی دیگر : قدرت جادویی، افسونگری، معجزه، تبدیل یک چیز به چیز بهتر (که تا حدی جنبه ی معجزه هم داشته باشد)، کیمیا

alchemy

<hr> معنی : الکل، هر نوع مشروبات الکلی <hr> معانی دیگر : نوشیدنی الکل دار، مشروب الکلی، (از واژه عربی: الکحل)، الکل (به فرمول c2h5oh) (به آن اتیل الکل ethyl alcohol هم می گویند)

معنی : الکل، هر نوع مشروبات الکلی معانی دیگر : نوشیدنی الکل دار، مشروب الکلی، (از واژه عربی: الکحل)، الکل (به فرمول c2h5oh) (به آن اتیل الکل ethyl alcohol هم می گویند)

alcohol

alcohol abuse

<hr> معنی : معتاد بنوشیدن الکل، الکلی، دارای الکل <hr> معانی دیگر : وابسته به الکل، الکل دار، مسکرات، معتاد به الکل، دایم الخمر

معنی : معتاد بنوشیدن الکل، الکلی، دارای الکل معانی دیگر : وابسته به الکل، الکل دار، مسکرات، معتاد به الکل، دایم الخمر

alcoholic

<hr> معنی : اعتیاد به نوشیدن الکل، میخوارگی، تاثیر الکل در مزاج <hr> معانی دیگر : اعتیاد به الکل، الکلیسم

معنی : اعتیاد به نوشیدن الکل، میخوارگی، تاثیر الکل در مزاج معانی دیگر : اعتیاد به الکل، الکلیسم

alcoholism

<hr> معنی : شاهنشین، الاچیق <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: القبه)، گوشه ی دنج، آلاچیق، خانه ی تابستانی

معنی : شاهنشین، الاچیق معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: القبه)، گوشه ی دنج، آلاچیق، خانه ی تابستانی

alcove

<hr> (نجوم) ستاره ی السنی (که درخشان ترین ستاره ی هفت برادران در برج ثور است)

(نجوم) ستاره ی السنی (که درخشان ترین ستاره ی هفت برادران در برج ثور است)

alcyone

<hr> (شیمی) آلدئید (انواع ترکیبات حاوی cho مثلا فرمالدئید)

(شیمی) آلدئید (انواع ترکیبات حاوی cho مثلا فرمالدئید)

aldehyde

<hr> معنی : توسکا، توسه، راز دار <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) توسکا، کویه، قزل آغاج، غان (جنس alnus و خانواده ی توس یا birch که در نواحی مرطوب و خنک مثل مازندارن فراوان می روید)، شاه بانگ

معنی : توسکا، توسه، راز دار معانی دیگر : (گیاه شناسی) توسکا، کویه، قزل آغاج، غان (جنس alnus و خانواده ی توس یا birch که در نواحی مرطوب و خنک مثل مازندارن فراوان می روید)، شاه بانگ

alder

<hr> معنی : کدیور، نام مستخدمین شهرداری، عضو انجمن شهر، نام قضات، کد خدا، هیئت عضو قانون گذاری یک شر <hr> معانی دیگر : عضو انجمن شهرداری، انگلیس نام قضات، عضوهیئت قانون گذاری یک شهر

معنی : کدیور، نام مستخدمین شهرداری، عضو انجمن شهر، نام قضات، کد خدا، هیئت عضو قانون گذاری یک شر معانی دیگر : عضو انجمن شهرداری، انگلیس نام قضات، عضوهیئت قانون گذاری یک شهر

alderman

<hr> (شیمی ـ هر گونه قندی که شامل گروه آلدئید cho باشد) آلدوز

(شیمی ـ هر گونه قندی که شامل گروه آلدئید cho باشد) آلدوز

واژه های حرف "a" - جملات نمونه