جملات نمونه

<hr> پارک تفریحی، فانفار

amusement park

<hr> معنی : تفننی <hr> معانی دیگر : سرگرم کننده، مفرح، تفریح آور، خنده آور، مسرت بخش، فرحبش، تفریح دهنده

معنی : تفننی معانی دیگر : سرگرم کننده، مفرح، تفریح آور، خنده آور، مسرت بخش، فرحبش، تفریح دهنده

amusing

amusingly

<hr> (کالبدشناسی) اعضای بادامی شکل بدن (مثل لوزه ها)، بادام واره ها، بادامه، لوزه، لوزتین

(کالبدشناسی) اعضای بادامی شکل بدن (مثل لوزه ها)، بادام واره ها، بادامه، لوزه، لوزتین

amygdala

<hr> (فیزیولوژی) آمیلاز (آنزیم موجود در آب دهان و ترشحات لوزالمعده و غیره که در تبدیل نشاسته به قند نقش دارد)

(فیزیولوژی) آمیلاز (آنزیم موجود در آب دهان و ترشحات لوزالمعده و غیره که در تبدیل نشاسته به قند نقش دارد)

amylase

<hr> معنی : هیدرات سلولز ژلاتینی، نشاستهای <hr> معانی دیگر : خوراک یا ماده ی نشاسته دار، نشاسته ای غذا

معنی : هیدرات سلولز ژلاتینی، نشاستهای معانی دیگر : خوراک یا ماده ی نشاسته دار، نشاسته ای غذا

amyloid

<hr> (پزشکی) آمیلوئیدوز، نشاسته فزونی

(پزشکی) آمیلوئیدوز، نشاسته فزونی

amyloidosis

<hr> (شیمی)، آمیلوز (مواد داخل دانه های نشاسته که در آب حل می شود)، ماده ء قندی که داخل ذرات نشاسته ای را تشکیل میدهد، موادی که از تجزیه ء نشاسته بدست میایندبفرمول x c6h10o5، دکسترین

(شیمی)، آمیلوز (مواد داخل دانه های نشاسته که در آب حل می شود)، ماده ء قندی که داخل ذرات نشاسته ای را تشکیل میدهد، موادی که از تجزیه ء نشاسته بدست میایندبفرمول x c6h10o5، دکسترین

amylose

<hr> (شیمی) آمیلوم (نام فنی نشاسته)، نشاسته

(شیمی) آمیلوم (نام فنی نشاسته)، نشاسته

amylum

<hr> (پزشکی) تباهی سلول های عصبی مسئول حرکت عضلات (lou gehrig disease هم می گویند)

(پزشکی) تباهی سلول های عصبی مسئول حرکت عضلات (lou gehrig disease هم می گویند)

amyotrophic lateral sclerosis

amyotrophy

<hr> مخفف: در سال، سنه ی، یک، واحد، یک عدد، هر یک، در، چیزی، کسی، - ی، (an حرف تعریفی است که قبل از حروف صدادار یا واژه هایی که با h غیر ملفوظ آغاز می شوند می آید، ولی a قبل از واژه هایی که با حروف بی صدا آغاز می شوند می آید - فرق (a (an و the این است که a و an حرف های تعریف نکره یا نامعلوم هستند، در صورتیکه the حرف تعریف معرفه یا معلوم است:، پیشوند a- که قبل از حروف صدادار تبدیل به an- می شود، پیشوند ad- (که قبل از واژه هایی که با n شروع می شوند به صورت ـ an در می آید)، حرف a در جلو حروف صدادار و جلو حرف h بصورت anاستعمال میشود <hr> an _ پسوند (صفت ساز):، متعلق یا وابسته بودن به [diocesan]، متولد یا اهل محلی [mexican]، متدین به [lutheran]

مخفف: در سال، سنه ی، یک، واحد، یک عدد، هر یک، در، چیزی، کسی، - ی، (an حرف تعریفی است که قبل از حروف صدادار یا واژه هایی که با h غیر ملفوظ آغاز می شوند می آید، ولی a قبل از واژه هایی که با حروف بی صدا آغاز می شوند می آید - فرق (a (an و the این است که a و an حرف های تعریف نکره یا نامعلوم هستند، در صور

<hr> معامله ی به مثل، تلافی

an eye for an eye

<hr> معنی : اطلاعات سودمند، از هر کدام بمقدار مساوی <hr> معانی دیگر : مخفف: انجمن پرستاران امریکا، پیشوند:، فراز، به سوی بالا [anadromous]، عقب، معکوس [anagram]، دوباره [anabaptist]، سرتاسر، کاملا [analysis]، (در نسخه ی پزشکی) از هر یک (از اجزای مذکور)، مجموعه ای از روایات و خاطرات (به ویژه توسط یا درباره ی شخص واحد)، adv : درنسخه نویسی از هر کدام بمقدار مساوی، n : مجموعه یا گلچینی از گفته ها واقوال یک شخص، منتخبات، اطلاعات سودمند <hr> ana _ پسوند (اسم ساز): نوشتجات، روایات، دانستنی ها [americana]

معنی : اطلاعات سودمند، از هر کدام بمقدار مساوی معانی دیگر : مخفف: انجمن پرستاران امریکا، پیشوند:، فراز، به سوی بالا [anadromous]، عقب، معکوس [anagram]، دوباره [anabaptist]، سرتاسر، کاملا [analysis]، (در نسخه ی پزشکی) از هر یک (از اجزای مذکور)، مجموعه ای از روایات و خاطرات (به ویژه توسط یا درباره ی ش

<hr> (مسیحیت) آناباپتیست (فرقه ی افراطی قرن شانزدهم در سویس) وابسته به این فرقه، فرقه ای از پروتستان ها

(مسیحیت) آناباپتیست (فرقه ی افراطی قرن شانزدهم در سویس) وابسته به این فرقه، فرقه ای از پروتستان ها

anabaptist

<hr> لشگرکشی نافرجام کورش صغیر به منظور سرنگون سازی اردشیر دوم و بازگشت ده هزار یونانی طرفدار او به یونان، عنوان کتابی که گزنفون مورخ یونانی درباره ی این ماجرا نگاشت

لشگرکشی نافرجام کورش صغیر به منظور سرنگون سازی اردشیر دوم و بازگشت ده هزار یونانی طرفدار او به یونان، عنوان کتابی که گزنفون مورخ یونانی درباره ی این ماجرا نگاشت

anabasis

<hr> معنی : زنده سازی، تجدید <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) باز زیستی، تعلیق حیات، فرازیستایی

معنی : زنده سازی، تجدید معانی دیگر : (زیست شناسی) باز زیستی، تعلیق حیات، فرازیستایی

anabiosis

anabolic

<hr> (تنکردشناسی) سوخت و ساخت بافت ساز، آنابولیسم، فراگوهرش (تبدیل خوراک به بافت در جانداران و گیاهان - مقایسه شود با: catabolism)

(تنکردشناسی) سوخت و ساخت بافت ساز، آنابولیسم، فراگوهرش (تبدیل خوراک به بافت در جانداران و گیاهان - مقایسه شود با: catabolism)

anabolism

<hr> معنی : نابهنگامی، بی موردی <hr> معانی دیگر : (تاریخ نویسی و ذکر تاریخ رویدادها) دادن تاریخ عوضی، انتساب رویداد به زمانی قبل از زمان واقعی، نابهنجاری تاریخی، نابهنگام، غیرتاریخی، درتاری&nbsp; نویسی اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و ظهور اشخاص

معنی : نابهنگامی، بی موردی معانی دیگر : (تاریخ نویسی و ذکر تاریخ رویدادها) دادن تاریخ عوضی، انتساب رویداد به زمانی قبل از زمان واقعی، نابهنجاری تاریخی، نابهنگام، غیرتاریخی، درتاری نویسی اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و ظهور اشخاص

anachronism

<hr> معنی : بیمورد، نا بهنگام <hr> معانی دیگر : anachronous anachronic : نابهنگام، بیمورد ازنظر تاری&nbsp; وقوع

معنی : بیمورد، نا بهنگام معانی دیگر : anachronous anachronic : نابهنگام، بیمورد ازنظر تاری وقوع

anachronistic

anachronistically

<hr> روانشناسى : انگل وارگى

anaclisis

<hr> (روانکاوی) انگل واره، متعلق به، متکی به

(روانکاوی) انگل واره، متعلق به، متکی به

anaclitic

<hr> معنی : یکنوع مار بزرگ سیلانی، نوعی مار یاافعی امریکای جنوبی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) آناکاندا (نوعی مار بوآ به نام لاتین eunectes murinus - بومی امریکای جنوبی)

معنی : یکنوع مار بزرگ سیلانی، نوعی مار یاافعی امریکای جنوبی معانی دیگر : (جانورشناسی) آناکاندا (نوعی مار بوآ به نام لاتین eunectes murinus - بومی امریکای جنوبی)

anaconda

<hr> (بدیع) ردالعجز علی الصدر، تکرار آخرین واژه یا عبارت سطر در اول سطر بعدی:، ردالمعجزعلی الصدر

(بدیع) ردالعجز علی الصدر، تکرار آخرین واژه یا عبارت سطر در اول سطر بعدی:، ردالمعجزعلی الصدر

anadiplosis

<hr> وابسته به ماهیانی که برای تخم گذاری از آب شور به آب شیرین می روند، آب شیرین گرای، فراز رو

وابسته به ماهیانی که برای تخم گذاری از آب شور به آب شیرین می روند، آب شیرین گرای، فراز رو

anadromous

<hr> معنی : کم خونی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: anemia

معنی : کم خونی معانی دیگر : رجوع شود به: anemia

anaemia

anaemic

<hr> معنی : موجود غیر هوازی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) ناهوازی، بی هوازی

معنی : موجود غیر هوازی معانی دیگر : (زیست شناسی) ناهوازی، بی هوازی

anaerobe

<hr> معنی : ناهوازی، زنده و فعال بدون هوا و اکسیژن <hr> معانی دیگر : وابسته به ناهوازیان

معنی : ناهوازی، زنده و فعال بدون هوا و اکسیژن معانی دیگر : وابسته به ناهوازیان

anaerobic

<hr> معنی : داروی بیهوشی، حسگیر، هوش بری <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: anesthesia، بیهوشی، بی حسی

معنی : داروی بیهوشی، حسگیر، هوش بری معانی دیگر : رجوع شود به: anesthesia، بیهوشی، بی حسی

anaesthesia

<hr> معنی : حسگیر، داروی بی هوشی، بیهوشانه، بی هوش کننده <hr> معانی دیگر : بیهوشی، بی حسی

معنی : حسگیر، داروی بی هوشی، بیهوشانه، بی هوش کننده معانی دیگر : بیهوشی، بی حسی

anaesthetic

<hr> معنی : بی هوش کردن

anaesthetise

<hr> معنی : ویژهگر هوش بری، پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی

معنی : ویژهگر هوش بری، پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی

anaesthetist

<hr> معنی : بی هوش کردن <hr> معانی دیگر : بیهوش یابیحس کردن

معنی : بی هوش کردن معانی دیگر : بیهوش یابیحس کردن

anaesthetize

<hr> زینت (به ویژه عاج یا سنگ بهادار) برجسته کاری شده، حجاری برجسته روی سنگ های کوچک زینتی، تزئینات برجسته

زینت (به ویژه عاج یا سنگ بهادار) برجسته کاری شده، حجاری برجسته روی سنگ های کوچک زینتی، تزئینات برجسته

anaglyph

<hr> معنی : مقلوب، قلب، تحریف <hr> معانی دیگر : (واژه یا عبارتی که از جابجا کردن واژه یا عبارتی دیگر درست شود مثلا now می شود won و dread می شود adder) وارو واژه، بدیع مقلوب، تشکیل لغت یا جمله ای ازدرهم ریختن کلمات یا لغات جمله ء دیگر

معنی : مقلوب، قلب، تحریف معانی دیگر : (واژه یا عبارتی که از جابجا کردن واژه یا عبارتی دیگر درست شود مثلا now می شود won و dread می شود adder) وارو واژه، بدیع مقلوب، تشکیل لغت یا جمله ای ازدرهم ریختن کلمات یا لغات جمله ء دیگر

anagram

<hr> شهر آناهایم (در جنوب ایالت کالیفرنیا - امریکا)

شهر آناهایم (در جنوب ایالت کالیفرنیا - امریکا)

anaheim

<hr> (روان شناسی - بنا به عقیده ی فروید) دومین مرحله ی روان جنسی (از یک و نیم تا سه سالگی)، مقعدی، وابسته به یا مجاور کون، مرزی، مخرجی، مخفف:، تشبیه، تجزیه و تحلیل، مربوط به مقعد، مجاور مقعد

(روان شناسی - بنا به عقیده ی فروید) دومین مرحله ی روان جنسی (از یک و نیم تا سه سالگی)، مقعدی، وابسته به یا مجاور کون، مرزی، مخرجی، مخفف:، تشبیه، تجزیه و تحلیل، مربوط به مقعد، مجاور مقعد

anal

<hr> معنی : قطعات ادبی، گلچین ادبی، جنگ <hr> معانی دیگر : مجموعه ی قطعات گلچین شده ی ادبی، منتخبات، گزیده های ادبی (analecta هم می نویسند)

معنی : قطعات ادبی، گلچین ادبی، جنگ معانی دیگر : مجموعه ی قطعات گلچین شده ی ادبی، منتخبات، گزیده های ادبی (analecta هم می نویسند)

analects

analects of confucius

<hr> معنی : نیروبخش روانی، محرک روحی <hr> معانی دیگر : (پزشکی)، داروی روان انگیز

معنی : نیروبخش روانی، محرک روحی معانی دیگر : (پزشکی)، داروی روان انگیز

analeptic

<hr> معنی : تخفیف درد، بی حسی نسبت بدرد <hr> معانی دیگر : (پزشکی - داروسازی) دردکشی، عدم احساس درد، بیدردی، طب بی حسی نسبت بدرد

معنی : تخفیف درد، بی حسی نسبت بدرد معانی دیگر : (پزشکی - داروسازی) دردکشی، عدم احساس درد، بیدردی، طب بی حسی نسبت بدرد

analgesia

<hr> معنی : داروی مسکن <hr> معانی دیگر : (پزشکی - داروسازی)، داروی دردکش، دردنشان

معنی : داروی مسکن معانی دیگر : (پزشکی - داروسازی)، داروی دردکش، دردنشان

analgesic

analgetic

<hr> معنی : قیاسی، شباهت، شی قابل قیاس، لغت متشابه <hr> معانی دیگر : (وابسته به روش سنجشی که درآن یک عامل مثلا صدا یا حرارت بر حسب عامل دیگری مثلا ولتاژ برق سنجیده می شود - وابسته به تبدیل موج صدا یا برق به شیار روی صفحه ی گرامافون و غیره) قیاسی، تشابهی، آنالوگ، فراسنج، فراسنجگر، قیاسگر، همسان، وابسته به کامپیوتر فراسنجگر (قیاسی)، (در مورد صفحه ی ساعت و غیره) عقربه دار، غیررقمی، مانسته (در مقابل رقمی: digital)، مانند، نظیر، فلسفه لغت متشابه

معنی : قیاسی، شباهت، شی قابل قیاس، لغت متشابه معانی دیگر : (وابسته به روش سنجشی که درآن یک عامل مثلا صدا یا حرارت بر حسب عامل دیگری مثلا ولتاژ برق سنجیده می شود - وابسته به تبدیل موج صدا یا برق به شیار روی صفحه ی گرامافون و غیره) قیاسی، تشابهی، آنالوگ، فراسنج، فراسنجگر، قیاسگر، همسان، وابسته به کامپ

analog

<hr> کامپیوتر فراسنجگر، کامپیوتر آنالوگ یا قیاسی، کامپیوتر همسان (مقایسه شود با کامپیوتر رقمی یا دیجیتال)، کامپیوتر قیاسی کامپیوتر قیاسی

کامپیوتر فراسنجگر، کامپیوتر آنالوگ یا قیاسی، کامپیوتر همسان (مقایسه شود با کامپیوتر رقمی یا دیجیتال)، کامپیوتر قیاسی کامپیوتر قیاسی

واژه های حرف "a" - جملات نمونه