جملات نمونه

anticipating

<hr> معنی : پیش بینی، انتظار، پیشدستی، وقوع قبل از موعد مقرر <hr> معانی دیگر : پیش نگری، چشم به راهی، پیشگیری، آینده نگری، غیب بینی، پیش دانی، (حقوق - اقتصاد) پرداخت یا برداشت پیش از موعد، وقوع پیش از زمان مقرر، (موسیقی) نواختن نت قبل از ((آکورد)) آن، سبقت

معنی : پیش بینی، انتظار، پیشدستی، وقوع قبل از موعد مقرر معانی دیگر : پیش نگری، چشم به راهی، پیشگیری، آینده نگری، غیب بینی، پیش دانی، (حقوق - اقتصاد) پرداخت یا برداشت پیش از موعد، وقوع پیش از زمان مقرر، (موسیقی) نواختن نت قبل از ((آکورد)) آن، سبقت

anticipation

<hr> پیش نگرانه، پیش بینانه، چشم براه، پرانتظار، پیشدستانه، پیشگرا، دارای قدرت پیشگویی، درحالت انتظار

پیش نگرانه، پیش بینانه، چشم براه، پرانتظار، پیشدستانه، پیشگرا، دارای قدرت پیشگویی، درحالت انتظار

anticipative

<hr> معنی : مقدماتی <hr> معانی دیگر : پیش نگرانه، پیش بینانه، با چشم براهی، با پیشدستی، پیشگرا، پیشگرا anticipatory pleasure لذت متصور، لذت پیشگرایانه

معنی : مقدماتی معانی دیگر : پیش نگرانه، پیش بینانه، با چشم براهی، با پیشدستی، پیشگرا، پیشگرا anticipatory pleasure لذت متصور، لذت پیشگرایانه

anticipatory

<hr> معنی : پاداوجی، مربوط به بیان قهقرایی، خلاف انتظاری <hr> معانی دیگر : مانند یا وابسته به پاد اوج (یا ضد اوج)، نزولی، وابسته به سقوط

معنی : پاداوجی، مربوط به بیان قهقرایی، خلاف انتظاری معانی دیگر : مانند یا وابسته به پاد اوج (یا ضد اوج)، نزولی، وابسته به سقوط

anticlimactic

<hr> معنی : بیان قهقرایی، پاداوج <hr> معانی دیگر : افت، نزول، سقوط، نومیدی، یاس، بیان قهقرایی مثل gt; زنم مرد، مالم رابردند و سگم هم گم شد lt;، بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود، بیان قهقرایی نمودن

معنی : بیان قهقرایی، پاداوج معانی دیگر : افت، نزول، سقوط، نومیدی، یاس، بیان قهقرایی مثل gt; زنم مرد، مالم رابردند و سگم هم گم شد lt;، بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود، بیان قهقرایی نمودن

anticlimax

<hr> (زمین شناسی) تاقدیسی، وابسته به تاقدیس، طاقی

(زمین شناسی) تاقدیسی، وابسته به تاقدیس، طاقی

anticlinal

<hr> (زمین شناسی) تاقدیس (مقایسه شود با: ناودیس syncline)، چین طاقی، تاقدیس

(زمین شناسی) تاقدیس (مقایسه شود با: ناودیس syncline)، چین طاقی، تاقدیس

anticline

<hr> رجوع شود به: counterclockwise

anticlockwise

<hr> معنی : پادبند، مانع انعقاد خون، داروی ضد انعقاد خون <hr> معانی دیگر : (داروسازی) ضد انعقاد خون، طب مانع انعقاد خون

معنی : پادبند، مانع انعقاد خون، داروی ضد انعقاد خون معانی دیگر : (داروسازی) ضد انعقاد خون، طب مانع انعقاد خون

anticoagulant

anticoagulation

<hr> (داروسازی) ضد تشنج، پادشنج

(داروسازی) ضد تشنج، پادشنج

anticonvulsant

anticorrosive

anticorruption

antics

<hr> معنی : گردباد هوایی، واچرخه <hr> معانی دیگر : (هواشناسی - بادهای چرخنده که ناحیه ی بزرگی را فرا گرفته و معمولا با فشار بارومتری همراه هستند) واچرخند

معنی : گردباد هوایی، واچرخه معانی دیگر : (هواشناسی - بادهای چرخنده که ناحیه ی بزرگی را فرا گرفته و معمولا با فشار بارومتری همراه هستند) واچرخند

anticyclone

<hr> (داروسازی - روان پزشکی) ضد افسردگی، غم زدا

(داروسازی - روان پزشکی) ضد افسردگی، غم زدا

antidepressant

antidiuretic

<hr> معنی : پادزهری، دارای خاصیت پادزهری <hr> معانی دیگر : پادزهری، دارای خاصیت پادزهری

معنی : پادزهری، دارای خاصیت پادزهری معانی دیگر : پادزهری، دارای خاصیت پادزهری

antidotal

<hr> معنی : پادزهر، ضد سم، پازهر، تریاق <hr> معانی دیگر : (داروسازی) پادزهر، نوشدارو، علاج همه ی دردها، راه حل

معنی : پادزهر، ضد سم، پازهر، تریاق معانی دیگر : (داروسازی) پادزهر، نوشدارو، علاج همه ی دردها، راه حل

antidote

<hr> (فیزیولژی - هادی انگیزه های عصبی در جهت عکس جهت عادی) پادرسان، پادرو

(فیزیولژی - هادی انگیزه های عصبی در جهت عکس جهت عادی) پادرسان، پادرو

antidromic

antiemetic

antiepileptic

<hr> (داروسازی) داروی تب بر، تب بر

(داروسازی) داروی تب بر، تب بر

antifebrile

<hr> معنی : ضد یخ، مادهء ضد یخ <hr> معانی دیگر : آبگونه ی ضد یخ، پاد یخ، ماده ء ضد ی

معنی : ضد یخ، مادهء ضد یخ معانی دیگر : آبگونه ی ضد یخ، پاد یخ، ماده ء ضد ی

antifreeze

<hr> ضد اصطکاک (مانند روغن یا گریس و غیره)، لیزانه

ضد اصطکاک (مانند روغن یا گریس و غیره)، لیزانه

antifriction

antifungal

<hr> معنی : پادگن، پادزا، مواد تولید کنندهء پادتن <hr> معانی دیگر : (فیزیولژی) پادگن، ماده ای که در بدن ایجاد عکس العمل علیه خودش میکند

معنی : پادگن، پادزا، مواد تولید کنندهء پادتن معانی دیگر : (فیزیولژی) پادگن، ماده ای که در بدن ایجاد عکس العمل علیه خودش میکند

antigen

<hr> (اسطوره ی یونان) آنتی گن (دختر ادیپ که به دست دایی خود کریون کشته شد)، افسانه ء یونان دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد، نونه ء زن فداکار و با تقوا

(اسطوره ی یونان) آنتی گن (دختر ادیپ که به دست دایی خود کریون کشته شد)، افسانه ء یونان دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد، نونه ء زن فداکار و با تقوا

antigone

antigovernment

antigravity

<hr> (ادبیات - رمان و نمایشنامه و غیره) نقش اول منفی مخالف قهرمان

(ادبیات - رمان و نمایشنامه و غیره) نقش اول منفی مخالف قهرمان

antihero

<hr> (داروسازی) ضد هیستامین، آنتی هیستامین، داروی ضد حساسیت یا آلرژی، طب موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعکخنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند

(داروسازی) ضد هیستامین، آنتی هیستامین، داروی ضد حساسیت یا آلرژی، طب موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعکخنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند

antihistamine

<hr> (داروسازی) داروی ضد فشار خون، وابسته به پاد فشار خون

(داروسازی) داروی ضد فشار خون، وابسته به پاد فشار خون

antihypertensive

<hr> معنی : روغن موتور، ضد ضربه <hr> معانی دیگر : محلول ضد ضربه (که به سوخت اتومبیل می افزایند)، علوم هوایى : ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار و احتراق نامنظم ان را کاهش میدهد

معنی : روغن موتور، ضد ضربه معانی دیگر : محلول ضد ضربه (که به سوخت اتومبیل می افزایند)، علوم هوایى : ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار و احتراق نامنظم ان را کاهش میدهد

antiknock

<hr> جزایر آنتیل (در دریای کارائیب) (رجوع شود به: greater antilles و lesser antilles)

جزایر آنتیل (در دریای کارائیب) (رجوع شود به: greater antilles و lesser antilles)

antilles

antilogy

<hr> معنی : ضد مغناطیسی <hr> معانی دیگر : ضد مغناطیس، پاد آهنربا

معنی : ضد مغناطیسی معانی دیگر : ضد مغناطیس، پاد آهنربا

antimagnetic

<hr> (دارو) ضد مالاریا، داروی مربوط بدرمان مالاریا، داروی ضد مالاریا

(دارو) ضد مالاریا، داروی مربوط بدرمان مالاریا، داروی ضد مالاریا

antimalarial

<hr> (فیزیک) ضد ماده، پاد ماده، جسمی که حاوی ماده ء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون، علوم هوایى : ضد ماده

(فیزیک) ضد ماده، پاد ماده، جسمی که حاوی ماده ء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون، علوم هوایى : ضد ماده

antimatter

<hr> (فیزیولژی) پادسوخت و ساز، ضدمتابولیسم، پادگوهره

(فیزیولژی) پادسوخت و ساز، ضدمتابولیسم، پادگوهره

antimetabolite

<hr> (داروسازی) ضدمیکروب، میکرب کش، داروی میکرب زدا، پادزیوه ای، ضدمیکربی

(داروسازی) ضدمیکروب، میکرب کش، داروی میکرب زدا، پادزیوه ای، ضدمیکربی

antimicrobial

<hr> معنی : سنگ سرمه، انتیمون، توتیای معدنی <hr> معانی دیگر : (شیمی - فلزشناسی) آنتیموان (عنصر شیمیایی نقره فام و زودشکن و دارای ساختمانی بلورین - نشان آن: sb، وزن اتمی: 121/75، شماره ی اتمی: 51، نقطه ی گداز: 630/5c)

معنی : سنگ سرمه، انتیمون، توتیای معدنی معانی دیگر : (شیمی - فلزشناسی) آنتیموان (عنصر شیمیایی نقره فام و زودشکن و دارای ساختمانی بلورین - نشان آن: sb، وزن اتمی: 121/75، شماره ی اتمی: 51، نقطه ی گداز: 630/5c)

antimony

antinomianism

<hr> معنی : اظهار مخالف، تناقض دو قانون یا دو اصل <hr> معانی دیگر : تضاد (دو قانون یا اصل و غیره)، تناقض (عقلانی یا معنوی)، پادبود، پادشناسی، تناق­ دو قانون یا دو اصل

معنی : اظهار مخالف، تناقض دو قانون یا دو اصل معانی دیگر : تضاد (دو قانون یا اصل و غیره)، تناقض (عقلانی یا معنوی)، پادبود، پادشناسی، تناق­ دو قانون یا دو اصل

antinomy

<hr> ماده ای که از اکسیداسیون جلوگیری می کند، ضد اکسیداسیون، پادزنگ

ماده ای که از اکسیداسیون جلوگیری می کند، ضد اکسیداسیون، پادزنگ

antioxidant

antiparasitic

<hr> (فیزیک) پادذره (که تشکیل پادماده antimatter را می دهد)، علوم هوایى : ضد ذره

(فیزیک) پادذره (که تشکیل پادماده antimatter را می دهد)، علوم هوایى : ضد ذره

واژه های حرف "a" - جملات نمونه