جملات نمونه

<hr> معنی : سوابق، داده، اطلاعات، داده ها، مفروضات، دانستهها، سراغ <hr> معانی دیگر : (جمع ولی معمولا با فعل مفرد به کار می رود) داده ها، (مسئله) معلومات، یافته ها

معنی : سوابق، داده، اطلاعات، داده ها، مفروضات، دانستهها، سراغ معانی دیگر : (جمع ولی معمولا با فعل مفرد به کار می رود) داده ها، (مسئله) معلومات، یافته ها

data

<hr> معنی : داده کاوی، تحلیل دادهها <hr> معانی دیگر : داده کاوی، تحلیل داده ها

معنی : داده کاوی، تحلیل دادهها معانی دیگر : داده کاوی، تحلیل داده ها

data analysis

<hr> پایگاه داده ها، (کامپیوتر) پایگاه داده ها، انباره ی داده ها، بانک داده ها (data bank هم می گویند)، پایگاه داده ها، دادگان

پایگاه داده ها، (کامپیوتر) پایگاه داده ها، انباره ی داده ها، بانک داده ها (data bank هم می گویند)، پایگاه داده ها، دادگان

data base

data center

data collection

data communication

data compression

data file

data management

data mining

data point

<hr> معنی : پردازش داده ها، داده پردازی <hr> معانی دیگر : (کامپیوتر) داده پردازی

معنی : پردازش داده ها، داده پردازی معانی دیگر : (کامپیوتر) داده پردازی

data processing

<hr> معنی : داده پرداز، پردازنده دادهها <hr> معانی دیگر : (کامپیوتر) داده پرداز، پردازشگر داده ها

معنی : داده پرداز، پردازنده دادهها معانی دیگر : (کامپیوتر) داده پرداز، پردازشگر داده ها

data processor

data protection

data record

<hr> دادگان، مجموعه داده ها

دادگان، مجموعه داده ها

data set

data sheet

data structure

data transfer

data transmission

data type

database management system

<hr> معنی : قابل تعیین تاریخ، تاریخ گذاردنی <hr> معانی دیگر : تاری&nbsp; گذاردنی، قابل تعیین تاری

معنی : قابل تعیین تاریخ، تاریخ گذاردنی معانی دیگر : تاری گذاردنی، قابل تعیین تاری

datable

datagram

<hr> معنی : تاریخ، خرما، زمان، ملاقات، نخل، درخت خرما، تاریخ گذاشتن، تاریخ گذاردن، مدت معین کردن <hr> معانی دیگر : تاریخ (که روی چیزی ذکر می شود)، گاه، زمان وقوع، (جمع) تاریخ زاد و مرگ (تولد و وفات)، وعده ی ملاقات (به ویژه با فردی از جنس مخالف)، رانده وو، قرار، (پسر یا دختر) طرف ملاقات، دوست پسر (یا دختر)، طرف، تاریخ گذاشتن (روی نامه و غیره)، (برای چیزی) تاریخ تعیین کردن، سالخورده به نظر آمدن، کهنه به نظر آمدن، از مد افتاده کردن، قدیمی بودن، (با فردی از جنس مخالف) بیرون رفتن، وعده ی ملاقات گذاشتن، (معمولا با: from) از زمان بخصوصی آغاز شدن، رطب، تاری&nbsp; گذاشتن

معنی : تاریخ، خرما، زمان، ملاقات، نخل، درخت خرما، تاریخ گذاشتن، تاریخ گذاردن، مدت معین کردن معانی دیگر : تاریخ (که روی چیزی ذکر می شود)، گاه، زمان وقوع، (جمع) تاریخ زاد و مرگ (تولد و وفات)، وعده ی ملاقات (به ویژه با فردی از جنس مخالف)، رانده وو، قرار، (پسر یا دختر) طرف ملاقات، دوست پسر (یا دختر)، طر

date

date of issue

<hr> معنی : خرما <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت خرما (phoenix dactylifera)، نخل رطب، نخل خرما، درخت خرما درخت خرما، درخت خرما

معنی : خرما معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت خرما (phoenix dactylifera)، نخل رطب، نخل خرما، درخت خرما درخت خرما، درخت خرما

date palm

date rape

<hr> معنی : مورخ، تاریخ دار <hr> معانی دیگر : دارای زمان مشخص، کهنه، از مد افتاده، منسوخ، ناباب، مور، تاری&nbsp; دار

معنی : مورخ، تاریخ دار معانی دیگر : دارای زمان مشخص، کهنه، از مد افتاده، منسوخ، ناباب، مور، تاری دار

dated

<hr> نامحدود، پایان ناپذیر، جاودانی، همیشگی، بدون تاریخ، بی تاریخ، بسیارقدیم، بی پایان

نامحدود، پایان ناپذیر، جاودانی، همیشگی، بدون تاریخ، بی تاریخ، بسیارقدیم، بی پایان

dateless

<hr> معنی : تاریخ گذاری، محل تاریخ گذاری <hr> معانی دیگر : (نامه و مقاله و گزارش خبری و غیره) تاریخ و محل، تاریخ ارسال خبر، رجوع شود به: international date line، محل تاری&nbsp; گذاری در بالای صفحه، تاری&nbsp; گذاری، رجوع شود به: international date line

معنی : تاریخ گذاری، محل تاریخ گذاری معانی دیگر : (نامه و مقاله و گزارش خبری و غیره) تاریخ و محل، تاریخ ارسال خبر، رجوع شود به: international date line، محل تاری گذاری در بالای صفحه، تاری گذاری، رجوع شود به: international date line

dateline

dates

<hr> معنی : حالت مفعولی، انتصابی، اعطایی، حالت برایی، حالت مفعولی غیر صریح حقیقی <hr> معانی دیگر : (دستور زبان)، حالت مفعول با واسطه، حالت مفعولی بایی

معنی : حالت مفعولی، انتصابی، اعطایی، حالت برایی، حالت مفعولی غیر صریح حقیقی معانی دیگر : (دستور زبان)، حالت مفعول با واسطه، حالت مفعولی بایی

dative

<hr> معنی : اطلاع، ماخذ، داده <hr> معانی دیگر : (صورت مفرد واژه ی: data) داده

معنی : اطلاع، ماخذ، داده معانی دیگر : (صورت مفرد واژه ی: data) داده

datum

<hr> معنی : تاتوره، داتوره <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) داتوره (گیاهان جنس datura از خانواده ی nightshade که بوی بدی دارند)

معنی : تاتوره، داتوره معانی دیگر : (گیاه شناسی) داتوره (گیاهان جنس datura از خانواده ی nightshade که بوی بدی دارند)

datura

<hr> معنی : اندودن، مالیدن، ناشیانه رنگ زدن <hr> معانی دیگر : (با چیزی چسبان و غلیظ) اندودن، (رنگ و غیره) مالیدن، (با بی دقتی یا ناشیگری) نقاشی کردن، رنگ زدن، (هرچیزی که روی چیز دیگر مالیده شده باشد) رنگ، گچ، کرم (وغیره)، اندوده

معنی : اندودن، مالیدن، ناشیانه رنگ زدن معانی دیگر : (با چیزی چسبان و غلیظ) اندودن، (رنگ و غیره) مالیدن، (با بی دقتی یا ناشیگری) نقاشی کردن، رنگ زدن، (هرچیزی که روی چیز دیگر مالیده شده باشد) رنگ، گچ، کرم (وغیره)، اندوده

daub

<hr> اندودگر، نقاش بی مهارت

اندودگر، نقاش بی مهارت

dauber

<hr> معنی : فرزند، دختر <hr> معانی دیگر : (گاهی در مورد حیوان نیز به کار می رود) فرزند مونث، زاده (ی محل یا فرایند یا رویداد بخصوصی)، رجوع شود به: stepdaughter، رجوع شود به: daughter-in-law، دخترخوانده، نادختری

معنی : فرزند، دختر معانی دیگر : (گاهی در مورد حیوان نیز به کار می رود) فرزند مونث، زاده (ی محل یا فرایند یا رویداد بخصوصی)، رجوع شود به: stepdaughter، رجوع شود به: daughter-in-law، دخترخوانده، نادختری

daughter

daughter-in-law

<hr> (وابسته به فرزند مونث) دختروار، دخترانه، دختری، دخت وار، دختروار

(وابسته به فرزند مونث) دختروار، دخترانه، دختری، دخت وار، دختروار

daughterly

daughters

<hr> معنی : ترساندن، رام کردن، بی جرات کردن <hr> معانی دیگر : مرعوب کردن، دچار دلهره کردن، بیمناک کردن، مایوس کردن، نومید کردن، دلسرد کردن

معنی : ترساندن، رام کردن، بی جرات کردن معانی دیگر : مرعوب کردن، دچار دلهره کردن، بیمناک کردن، مایوس کردن، نومید کردن، دلسرد کردن

daunt

<hr> (adjective) دلهره آور، ترسناک، رعب آور، ترس انگیز، هولناک، وحشتناک، تشویش زا، مضطرب کنند، اضطراب آور

(adjective) دلهره آور، ترسناک، رعب آور، ترس انگیز، هولناک، وحشتناک، تشویش زا، مضطرب کنند، اضطراب آور

daunting

<hr> (adverb) به طور رعب انگیزی، به طور ترس انگیزی، به طور دلهره آوری، به طور هولناکی، به طور وحشتناکی

(adverb) به طور رعب انگیزی، به طور ترس انگیزی، به طور دلهره آوری، به طور هولناکی، به طور وحشتناکی

dauntingly

<hr> معنی : سرانداز <hr> معانی دیگر : نترس، بی باک، بی هراس، متهور، بی ترس، بی پروا

معنی : سرانداز معانی دیگر : نترس، بی باک، بی هراس، متهور، بی ترس، بی پروا

dauntless

dauntlessly

dauntlessness

<hr> معنی : عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه <hr> معانی دیگر : (فرانسه - عنوانی که بین سال های 1349 و 1830 به کار می رفت) ولیعهد، پسر ارشد شاه

معنی : عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه معانی دیگر : (فرانسه - عنوانی که بین سال های 1349 و 1830 به کار می رفت) ولیعهد، پسر ارشد شاه

واژه های حرف "d" - جملات نمونه