<hr> معنی : نگاه خیره، زل زل نگاه کردن، چشم دوختن، بادقت نگاه کردن، خیره شدن، خیره نگاه کردن <hr> معانی دیگر : خیره نگریستن، (با حیرت یا کنجکاوی) نگاه ممتد کردن، نگاه ممتد

معنی : نگاه خیره، زل زل نگاه کردن، چشم دوختن، بادقت نگاه کردن، خیره شدن، خیره نگاه کردن معانی دیگر : خیره نگریستن، (با حیرت یا کنجکاوی) نگاه ممتد کردن، نگاه ممتد

gaze

<hr> (معماری و تزیین باغ) آلاچیق، کلاه فرنگی، کتام، برج یا بالاخانه ی چشم اندازدار، عمارت تابستانی که چشم اندازخوبی داشته باشد خروجی، بالاخانه

(معماری و تزیین باغ) آلاچیق، کلاه فرنگی، کتام، برج یا بالاخانه ی چشم اندازدار، عمارت تابستانی که چشم اندازخوبی داشته باشد خروجی، بالاخانه

gazebo

<hr> معنی : بز کوهی، اهوی کوهی، غزال <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی - از ریشه ی عربی) غزال (procapra)

معنی : بز کوهی، اهوی کوهی، غزال معانی دیگر : (جانورشناسی - از ریشه ی عربی) غزال (procapra)

gazelle

gazer

<hr> معنی : روزنامه، مجله، مجله رسمی، اعلان و اگهی، در مجله رسمی چاپ کردن <hr> معانی دیگر : روزنامه (امروزه بیشتر در عنوان روزنامه ها به کار می رود)، (انگلیس) روزنامه ی رسمی

معنی : روزنامه، مجله، مجله رسمی، اعلان و اگهی، در مجله رسمی چاپ کردن معانی دیگر : روزنامه (امروزه بیشتر در عنوان روزنامه ها به کار می رود)، (انگلیس) روزنامه ی رسمی

gazette

<hr> معنی : فرهنگ جغرافیایی، مجله نویس، روزنامه نویس <hr> معانی دیگر : (قدیمی) روزنامه نویس

معنی : فرهنگ جغرافیایی، مجله نویس، روزنامه نویس معانی دیگر : (قدیمی) روزنامه نویس

gazetteer

gazing

<hr> نقض عهد در فروش، دبه کردن بازرگانى : دبه دراوردن

نقض عهد در فروش، دبه کردن بازرگانى : دبه دراوردن

gazump

<hr> رجوع شود به: sarin، مخفف: بریتانیای کبیر

رجوع شود به: sarin، مخفف: بریتانیای کبیر

gcse

<hr> مخفف: (شیمی) مخفف گادولینیم، مخفف: گارد، نگهبان

مخفف: (شیمی) مخفف گادولینیم، مخفف: گارد، نگهبان

<hr> مخفف: تولید ناخالص داخلی (درون مرزی)

مخفف: تولید ناخالص داخلی (درون مرزی)

<hr> رجوع شود به: gaea، مخفف:، (انجیل) کتاب آفرینش

رجوع شود به: gaea، مخفف:، (انجیل) کتاب آفرینش

<hr> معنی : پوشش، دنده، چرخ دنده، افزار، ادوات، الات، مجموع چرخهای دندهدار، چرخ دندهدار، لوازم، اسباب، جامه، مجهز کردن، دنده دار کردن، اماده کار کردن، پوشانیدن <hr> معانی دیگر : (مکانیک - چرخ دندانه دار که با چرخ دندانه دار دیگر جفت شده و حرکت خود را به آن منتقل می کند) چرخ دنده، (اتومبیل) دنده، بخشی از موتور که کار ویژه ای انجام می دهد، وفق دادن با، هماهنگ کردن، (در اصل) لباس و ساز و برگ سرباز، (وسایل قابل حمل که برای انجام کاری لازم اند) ابزار، یراق، بساط، بوب، طناب ها و بادبان های قایق، آچارها، افسار و دهنه و زین و برگ اسب، جامه و مخلفات آن، پوشاک، (انگلیس) مطلوب، عالی، مجهز کردن (به ساز و برگ و یا وسایل لازم)، به آچار و وسایل تعمیر مجهز کردن، دارای چرخ دنده کردن، (ماشین را) تو دنده گذاشتن، دنده ای، چر&nbsp; دنده، دنده دار یادندانه دار کردن

معنی : پوشش، دنده، چرخ دنده، افزار، ادوات، الات، مجموع چرخهای دندهدار، چرخ دندهدار، لوازم، اسباب، جامه، مجهز کردن، دنده دار کردن، اماده کار کردن، پوشانیدن معانی دیگر : (مکانیک - چرخ دندانه دار که با چرخ دندانه دار دیگر جفت شده و حرکت خود را به آن منتقل می کند) چرخ دنده، (اتومبیل) دنده، بخشی از موتور

gear

<hr> معنی : جعبه دنده <hr> معانی دیگر : جعبه دنده، (اتومبیل) گیربکس، دستگاه انتقال نیرو از موتور به چرخ ها

معنی : جعبه دنده معانی دیگر : جعبه دنده، (اتومبیل) گیربکس، دستگاه انتقال نیرو از موتور به چرخ ها

gear box

gear lever

<hr> بر سرعت افزودن، دنده ی بالاتر به کار بردن، بر میزان تولید افزون

بر سرعت افزودن، دنده ی بالاتر به کار بردن، بر میزان تولید افزون

gear up

<hr> معنی : دندههای ماشین <hr> معانی دیگر : روش مجهز کردن موتور به چرخ دنده، طرز قرارگیری چرخ دنده ها، عمل دندانه دار کردن چرخ، نوع دندانه ی چرخ دنده

معنی : دندههای ماشین معانی دیگر : روش مجهز کردن موتور به چرخ دنده، طرز قرارگیری چرخ دنده ها، عمل دندانه دار کردن چرخ، نوع دندانه ی چرخ دنده

gearing

gearless

<hr> معنی : دنده عوض کن، اهرم دنده، میله دنده <hr> معانی دیگر : (اتومبیل) دسته یا میله ی دنده عوض کن، میله ی دنده، دستگیره ی دنده، محور دنده، دنده عو­ کن

معنی : دنده عوض کن، اهرم دنده، میله دنده معانی دیگر : (اتومبیل) دسته یا میله ی دنده عوض کن، میله ی دنده، دستگیره ی دنده، محور دنده، دنده عو­ کن

gearshift

<hr> معنی : مارمولک خانگی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) مارمولک خانگی، مارمولک گکو (از تیره ی gekkonidae که پوست نرم و سر بزرگ دارد و حشره خوار است)

معنی : مارمولک خانگی معانی دیگر : (جانورشناسی) مارمولک خانگی، مارمولک گکو (از تیره ی gekkonidae که پوست نرم و سر بزرگ دارد و حشره خوار است)

gecko

<hr> معنی : هوس، صدای هی و هین کردن، هی <hr> معانی دیگر : به راست چرخیدن، دست راست رفتن (در برابر: به چپ چرخیدن haw)، (در تربیت و راندن اسب و گاو و غیره) هین، هی، برو جلو، به جلو (معمولا به صورت: gee up)، (خودمانی) عجب !، خدایا!، ای عیسی !، (مخفف: grand) هزار دلار، حرف g و صدای آن، هین که درموقع راندن اسب و گاو گفته میشود، صدای هی و هین کردن برای راندن حیوان هین کردن، بوالهوسی

معنی : هوس، صدای هی و هین کردن، هی معانی دیگر : به راست چرخیدن، دست راست رفتن (در برابر: به چپ چرخیدن haw)، (در تربیت و راندن اسب و گاو و غیره) هین، هی، برو جلو، به جلو (معمولا به صورت: gee up)، (خودمانی) عجب !، خدایا!، ای عیسی !، (مخفف: grand) هزار دلار، حرف g و صدای آن، هین که درموقع راندن اسب و گ

<hr> (در نمایش و کارناوال) بازیگری که نقش های زننده و مشمئزکننده ایفا می کند (مثلا کله ی مرغی را گاز می گیرد)، آدم عجیب و غریب، کم معاشرت و کژ رفتار، یکی از بازیکنان بالماسکه و کارناوال که غالبادارای ماسک منقاردار است

(در نمایش و کارناوال) بازیگری که نقش های زننده و مشمئزکننده ایفا می کند (مثلا کله ی مرغی را گاز می گیرد)، آدم عجیب و غریب، کم معاشرت و کژ رفتار، یکی از بازیکنان بالماسکه و کارناوال که غالبادارای ماسک منقاردار است

geek

<hr> معنی : غازها <hr> معانی دیگر : جمع واژه ی: goose

معنی : غازها معانی دیگر : جمع واژه ی: goose

geese

<hr> معنی : شخص، ادم عجیب و منزوی <hr> معانی دیگر : (خودمانی) آدم کم معاشرت و عجیب و غریب، آدم بدقلق (بیشتر به مردها اطلاق می شود)

معنی : شخص، ادم عجیب و منزوی معانی دیگر : (خودمانی) آدم کم معاشرت و عجیب و غریب، آدم بدقلق (بیشتر به مردها اطلاق می شود)

geezer

<hr> (ستاره شناسی) نور ثانوی خورشید (که گاهی شب هنگام در جهت مخالف خورشید در آسمان دیده می شود و علت آن برخورد نور خورشید با گردوغبار جوی است)

(ستاره شناسی) نور ثانوی خورشید (که گاهی شب هنگام در جهت مخالف خورشید در آسمان دیده می شود و علت آن برخورد نور خورشید با گردوغبار جوی است)

gegenschein

<hr> معنی : دوزخ، جهنم، محبس <hr> معانی دیگر : جهنم، دوزخ، محبس

معنی : دوزخ، جهنم، محبس معانی دیگر : جهنم، دوزخ، محبس

gehenna

geiger

<hr> (فیزیک) تابش سنج گایگر، شمارگر گایگر، شمارگر گایگر geiger müller counter دستگاه سنجشگر پرتوافشانی اتمی، شمارگر گایگر مولر

(فیزیک) تابش سنج گایگر، شمارگر گایگر، شمارگر گایگر geiger müller counter دستگاه سنجشگر پرتوافشانی اتمی، شمارگر گایگر مولر

geiger counter

<hr> معنی : فاحشه، گیشا، رقاصه ژاپونی <hr> معانی دیگر : (ژاپنی) گیشا (دختری که هنر رقص و آواز و مکالمه ی خوشایند را آموخته و در مقابل پول با مردها مصاحبت می کند)

معنی : فاحشه، گیشا، رقاصه ژاپونی معانی دیگر : (ژاپنی) گیشا (دختری که هنر رقص و آواز و مکالمه ی خوشایند را آموخته و در مقابل پول با مردها مصاحبت می کند)

geisha

<hr> معنی : دلمه <hr> معانی دیگر : تبدیل به ژلاتین شدن، ژله شدن (jellify هم می گویند)، ژلاتین (ماده ژلاتینی که در اثر سرد شدن و سفت شدن محلول لزج و ژلاتین دار حاصل می شود)، ژال، ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن مواد چسبنده بوجود میاید، دلمه شدن

معنی : دلمه معانی دیگر : تبدیل به ژلاتین شدن، ژله شدن (jellify هم می گویند)، ژلاتین (ماده ژلاتینی که در اثر سرد شدن و سفت شدن محلول لزج و ژلاتین دار حاصل می شود)، ژال، ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن مواد چسبنده بوجود میاید، دلمه شدن

<hr> معنی : دلمه، ژلاتین، سریشم <hr> معانی دیگر : ژلاتین (که از جوشاندن کله پاچه و یا شاخ و استخوان حاصل می شود)، ژله، لرزانک، صفحه ی کاغذ یا پارچه ی فرانما به رنگ های مختلف که برای ایجاد نورهای رنگارنگ روی چراغ های صحنه ی تئاتر و غیره قرار می دهند، gelatine دلمه، ژلاتینی

معنی : دلمه، ژلاتین، سریشم معانی دیگر : ژلاتین (که از جوشاندن کله پاچه و یا شاخ و استخوان حاصل می شود)، ژله، لرزانک، صفحه ی کاغذ یا پارچه ی فرانما به رنگ های مختلف که برای ایجاد نورهای رنگارنگ روی چراغ های صحنه ی تئاتر و غیره قرار می دهند، gelatine دلمه، ژلاتینی

gelatin

<hr> معنی : دلمه <hr> معانی دیگر : gelatin دلمه، ژلاتینی، سریشم

معنی : دلمه معانی دیگر : gelatin دلمه، ژلاتینی، سریشم

gelatine

gelatinization

<hr> به صورت ژلاتین درآوردن، ژلاتینی کردن، (عکاسی) با لایه ای از ژلاتین پوشاندن، با ژلاتین لعاب دادن، تبدیل به دلمه یا ژلاتین کردن، ژلاتین زدن به، باژلاتین پوشاندن

به صورت ژلاتین درآوردن، ژلاتینی کردن، (عکاسی) با لایه ای از ژلاتین پوشاندن، با ژلاتین لعاب دادن، تبدیل به دلمه یا ژلاتین کردن، ژلاتین زدن به، باژلاتین پوشاندن

gelatinize

<hr> معنی : ژلاتینی <hr> معانی دیگر : ژلاتین دار، دلمه مانند

معنی : ژلاتینی معانی دیگر : ژلاتین دار، دلمه مانند

gelatinous

<hr> معنی : محروم کردن، اخته کردن، بی تخمدان کردن <hr> معانی دیگر : (به ویژه در مورد اسب) اخته کردن، (انگلیس - زمان انگلوساکسون ها و نرمان ها) خراج سلطنتی، مالیاتی که زمین داران به پادشاه می دادند

معنی : محروم کردن، اخته کردن، بی تخمدان کردن معانی دیگر : (به ویژه در مورد اسب) اخته کردن، (انگلیس - زمان انگلوساکسون ها و نرمان ها) خراج سلطنتی، مالیاتی که زمین داران به پادشاه می دادند

geld

<hr> معنی : جانور بدون اولاد <hr> معانی دیگر : حیوان اخته شده، اسب اخته

معنی : جانور بدون اولاد معانی دیگر : حیوان اخته شده، اسب اخته

gelding

<hr> معنی : ژلیگنیت <hr> معانی دیگر : ژلینیت (ماده منفجر شونده ای که از نیتروگلیسیرین و نیتروسلولز می سازند و بیشتر در معادن و استخراج سنگ کاربرد دارد) (dynamite gelatin هم می گویند)، ماده ژلاتینی و منفجره ای که از نیترو گلیسیرین میسازند

معنی : ژلیگنیت معانی دیگر : ژلینیت (ماده منفجر شونده ای که از نیتروگلیسیرین و نیتروسلولز می سازند و بیشتر در معادن و استخراج سنگ کاربرد دارد) (dynamite gelatin هم می گویند)، ماده ژلاتینی و منفجره ای که از نیترو گلیسیرین میسازند

gelignite

<hr> زمان گذشته و اسم مفعول فعل: geld، (خودمانی) پول، فلوس

زمان گذشته و اسم مفعول فعل: geld، (خودمانی) پول، فلوس

gelt

<hr> معنی : جواهر، گوهر، سنگ گرانبها، جواهر نشان کردن، مرصع کردن <hr> معانی دیگر : جواهر کنده کاری نشده، جواهر معدن، تحفه، چیز عالی، بهترین در نوع خود، آدم برجسته و ارزشمند، آدم نخبه، مافین (نوعی نان تخم مرغ دار و معمولا شیرین که داغ می خورند)

معنی : جواهر، گوهر، سنگ گرانبها، جواهر نشان کردن، مرصع کردن معانی دیگر : جواهر کنده کاری نشده، جواهر معدن، تحفه، چیز عالی، بهترین در نوع خود، آدم برجسته و ارزشمند، آدم نخبه، مافین (نوعی نان تخم مرغ دار و معمولا شیرین که داغ می خورند)

<hr> معنی : دوقلو، جفت، دوتا، دولا، توام، جفت کردن، توام کردن <hr> معانی دیگر : دو تا کردن یا شدن، زوج شدن، مضاعف شدن یا کردن، جفتی، دوتایی

معنی : دوقلو، جفت، دوتا، دولا، توام، جفت کردن، توام کردن معانی دیگر : دو تا کردن یا شدن، زوج شدن، مضاعف شدن یا کردن، جفتی، دوتایی

geminate

<hr> معنی : برج جوزا <hr> معانی دیگر : (نجوم) علامت سوم منطقه البروج، صورت فلکی دو پیکر، توام، دو پیکر

معنی : برج جوزا معانی دیگر : (نجوم) علامت سوم منطقه البروج، صورت فلکی دو پیکر، توام، دو پیکر

gemini

<hr> معنی : جوانه، غنچه، دکمه، جرثومه، الفکه، نرمتن یا صدف گرد کوچک خوراکی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) جوانه، ژما، اندام هم آوری رویشی (در خزه ها و هپاتیک ها)، هم آور

معنی : جوانه، غنچه، دکمه، جرثومه، الفکه، نرمتن یا صدف گرد کوچک خوراکی معانی دیگر : (زیست شناسی) جوانه، ژما، اندام هم آوری رویشی (در خزه ها و هپاتیک ها)، هم آور

واژه های حرف "g" - جملات نمونه