جملات نمونه

<hr> معنی : جدایی، تفکیک، فراق، انفصال، دوری، مفارقت <hr> معانی دیگر : جداسازی، دسته بندی، دسته دسته سازی، سواکردن، دوری از معشوق یا عزیزان، انشعاب، تفرقه، انتزاع، اعتزال، (خدمت به ویژه در ارتش) انفصال، اخراج، خاتمه خدمت، برکناری، شکاف، درز، فاصله، (استخوان و مفصل) دررفتگی، (ازدواج) متارکه، حائل

معنی : جدایی، تفکیک، فراق، انفصال، دوری، مفارقت معانی دیگر : جداسازی، دسته بندی، دسته دسته سازی، سواکردن، دوری از معشوق یا عزیزان، انشعاب، تفرقه، انتزاع، اعتزال، (خدمت به ویژه در ارتش) انفصال، اخراج، خاتمه خدمت، برکناری، شکاف، درز، فاصله، (استخوان و مفصل) دررفتگی، (ازدواج) متارکه، حائل

separation

<hr> معنی : کناره گیری، تفکیک، جدا سازی، تجزیه طلبی، جدا گرایی <hr> معانی دیگر : جدایی طلبی، جدایی گرای، اعتزال خواه

معنی : کناره گیری، تفکیک، جدا سازی، تجزیه طلبی، جدا گرایی معانی دیگر : جدایی طلبی، جدایی گرای، اعتزال خواه

separatism

<hr> معنی : تجزیه طلب، جدا گرا <hr> معانی دیگر : جدایی طلب، جدایی گرای، اعتزالی، جدا گرای

معنی : تجزیه طلب، جدا گرا معانی دیگر : جدایی طلب، جدایی گرای، اعتزالی، جدا گرای

separatist

<hr> معنی : تفکیک کننده، جدا ساز، الت خامه گیری، دستگاه تجزیه، فارق، خامه گیر <hr> معانی دیگر : (شخص یا دستگاه) جداساز، جداگر، دستگاه کره گیری

معنی : تفکیک کننده، جدا ساز، الت خامه گیری، دستگاه تجزیه، فارق، خامه گیر معانی دیگر : (شخص یا دستگاه) جداساز، جداگر، دستگاه کره گیری

separator

<hr> معنی : رنگ قرمز قهوهای، رنگ سوبیایی، سیبیا وسوبیا <hr> معانی دیگر : (رنگ) قهوه ای مایل به سرخ تیره، سپیداجی، سیبیایی

معنی : رنگ قرمز قهوهای، رنگ سوبیایی، سیبیا وسوبیا معانی دیگر : (رنگ) قهوه ای مایل به سرخ تیره، سپیداجی، سیبیایی

sepia

<hr> معنی : سپاهی، سرباز <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی: سپاهی) هندی مزدور در ارتش انگلیس، پاسبان محلی

معنی : سپاهی، سرباز معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی: سپاهی) هندی مزدور در ارتش انگلیس، پاسبان محلی

sepoy

seppuku

<hr> معنی : گندیدگی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) پلشتی، گند، عفونت (به ویژه عفونت خون)، طب مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون

معنی : گندیدگی معانی دیگر : (پزشکی) پلشتی، گند، عفونت (به ویژه عفونت خون)، طب مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون

sepsis

<hr> معنی : هفت <hr> معانی دیگر : (به ویژه در اسکاتلند و ایرلند کهن) عشیره، ایل، رجوع شود به: septi- (پیش از واکه می آید)، مخفف: سپتامبر، دسته یا اجتماعی که افرادش معتقداند ازیک جد یا نیابوجود امده اند، ناحیه محصو

معنی : هفت معانی دیگر : (به ویژه در اسکاتلند و ایرلند کهن) عشیره، ایل، رجوع شود به: septi- (پیش از واکه می آید)، مخفف: سپتامبر، دسته یا اجتماعی که افرادش معتقداند ازیک جد یا نیابوجود امده اند، ناحیه محصو

sept

septa

<hr> تیغه ای، دیوارکی، جداری، سیبه ای، پره ای

تیغه ای، دیوارکی، جداری، سیبه ای، پره ای

septal

<hr> معنی : سپتامبر، نهمین ماه تقویم مسیحی <hr> معانی دیگر : (ماه) سپتامبر (مخفف: sept یا sep یا s)

معنی : سپتامبر، نهمین ماه تقویم مسیحی معانی دیگر : (ماه) سپتامبر (مخفف: sept یا sep یا s)

september

september 11

<hr> معنی : چرکی، گندیده، الوده، وابسته به گندیدگی، جسم عفونی <hr> معانی دیگر : پلشت، عفونی، گندشی، ماده عفونی

معنی : چرکی، گندیده، الوده، وابسته به گندیدگی، جسم عفونی معانی دیگر : پلشت، عفونی، گندشی، ماده عفونی

septic

<hr> انبار فاضلاب، گندابدان، تانک گنداب، گند انبار (در خانه هایی که به فاضلاب شهر وصل نیستند)، مخزن فاضل اب، تانگ مستراح

انبار فاضلاب، گندابدان، تانک گنداب، گند انبار (در خانه هایی که به فاضلاب شهر وصل نیستند)، مخزن فاضل اب، تانگ مستراح

septic tank

septicaemia

<hr> (پزشکی) پلشت خونی، عفونت خون، گند خونی، عفونت خون بوسیله ارگانیسم های چرکی

(پزشکی) پلشت خونی، عفونت خون، گند خونی، عفونت خون بوسیله ارگانیسم های چرکی

septicemia

<hr> معنی : هفتاد، هفتادمین، هفتاد ساله، بین هفتاد تا هشتاد سالگی <hr> معانی دیگر : هفتاد ساله، هفتادمین، بین هفتاد تا هشتاد سالگی

معنی : هفتاد، هفتادمین، هفتاد ساله، بین هفتاد تا هشتاد سالگی معانی دیگر : هفتاد ساله، هفتادمین، بین هفتاد تا هشتاد سالگی

septuagenarian

<hr> ترجمه ی کتب مقدس یهودی به یونانی (چند سده قبل از میلاد)

ترجمه ی کتب مقدس یهودی به یونانی (چند سده قبل از میلاد)

septuagint

<hr> معنی : تیغه، پره، دیواره، جدار، حفره های بینی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) تیغه، جدا ساز، عاجز، در بینی پره، تش حفره های بینی پره بینی

معنی : تیغه، پره، دیواره، جدار، حفره های بینی معانی دیگر : (زیست شناسی) تیغه، جدا ساز، عاجز، در بینی پره، تش حفره های بینی پره بینی

septum

<hr> معنی : مقبره، مزار، دفن، قبر، مرقد، گور، قبر ساختن، قبر ساختن، دفن کردن <hr> معانی دیگر : آرامگاه، (کلیسای کاتولیک - معمولا به صورت محفظه ی سنگی در بالای محراب) محفظه ی اشیای مقدسه

معنی : مقبره، مزار، دفن، قبر، مرقد، گور، قبر ساختن، قبر ساختن، دفن کردن معانی دیگر : آرامگاه، (کلیسای کاتولیک - معمولا به صورت محفظه ی سنگی در بالای محراب) محفظه ی اشیای مقدسه

sepulcher

<hr> معنی : دفنی، حزن انگیز، ارامگاهی، گوری، مقبرهای <hr> معانی دیگر : وابسته به مقبره یا گورستان، آرامگاهی، گورگاهی

معنی : دفنی، حزن انگیز، ارامگاهی، گوری، مقبرهای معانی دیگر : وابسته به مقبره یا گورستان، آرامگاهی، گورگاهی

sepulchral

<hr> معنی : مزار، دفن، قبر، مرقد، گور، قبر ساختن <hr> معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: sepulcher، sepulcher گور، مقبره، دفن کردن

معنی : مزار، دفن، قبر، مرقد، گور، قبر ساختن معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: sepulcher، sepulcher گور، مقبره، دفن کردن

sepulchre

<hr> معنی : تابع، پیرو، نرم، چکش خور، اهل تقلید، لوله شو، نصیحت پذیر <hr> معانی دیگر : دنباله رو، بی اراده، پیرو (عقاید دیگران)، نوکر صفت، تسلیم، مقلد، مرید

معنی : تابع، پیرو، نرم، چکش خور، اهل تقلید، لوله شو، نصیحت پذیر معانی دیگر : دنباله رو، بی اراده، پیرو (عقاید دیگران)، نوکر صفت، تسلیم، مقلد، مرید

sequacious

<hr> معنی : پشت، انجام، دنباله، پشت بند، پایان، نتیجه، عاقبت، عقبه <hr> معانی دیگر : ادامه، پیایند، بخش بعدی (داستان یا فیلم و غیره)، پیامد، (مهجور) دنباله رو، ملتزم رکاب، خاتمه

معنی : پشت، انجام، دنباله، پشت بند، پایان، نتیجه، عاقبت، عقبه معانی دیگر : ادامه، پیایند، بخش بعدی (داستان یا فیلم و غیره)، پیامد، (مهجور) دنباله رو، ملتزم رکاب، خاتمه

sequel

<hr> معنی : تابع، نتیجه، عاقبت، بیماری ناشی از بیماری دیگر <hr> معانی دیگر : (پزشکی) بیماری ناشی از بیماری دیگر، پس آیند، جای زخم، پیامد و نتیجه، پیرو، طب بیماری ناشی از بیماری دیگر

معنی : تابع، نتیجه، عاقبت، بیماری ناشی از بیماری دیگر معانی دیگر : (پزشکی) بیماری ناشی از بیماری دیگر، پس آیند، جای زخم، پیامد و نتیجه، پیرو، طب بیماری ناشی از بیماری دیگر

sequela

<hr> معنی : تابعیت، دنباله، ترتیب، رشته، تسلسل، نتیجه، توالی، عقبه، ترادف، پی رفت، به ترتیب مرتب کردن، ترتیب دادن <hr> معانی دیگر : دهناد، زنجیرواری، پشت همی، سلسله، زنجیره، سیری، ریسه، (ریاضی) دنباله، (به ویژه فیلم سینما) صحنه، فصل، سکانس، (بازی با ورق) سه یا چند ورق پشت سرهم (run هم می گویند)، رجوع شود به: sequel، (موسیقی) تکرار ملودی، (کلیسای کاتولیک) سرود پیش از قرائت انجیل، (به روش خاصی) مرتب کردن، پشت سر هم قرار دادن، دهنادن، قطار کردن

معنی : تابعیت، دنباله، ترتیب، رشته، تسلسل، نتیجه، توالی، عقبه، ترادف، پی رفت، به ترتیب مرتب کردن، ترتیب دادن معانی دیگر : دهناد، زنجیرواری، پشت همی، سلسله، زنجیره، سیری، ریسه، (ریاضی) دنباله، (به ویژه فیلم سینما) صحنه، فصل، سکانس، (بازی با ورق) سه یا چند ورق پشت سرهم (run هم می گویند)، رجوع شود به: 

sequence

<hr> ترتیب سنج، اسباب سنجش توالی وتسلسل، پی رفت سنج

ترتیب سنج، اسباب سنجش توالی وتسلسل، پی رفت سنج

sequencer

<hr> ترتیب گذاری، ترتیب دهی

ترتیب گذاری، ترتیب دهی

sequencing

<hr> معنی : تابع، پیرو، ناشی، پی در پی <hr> معانی دیگر : پشت هم آیند، پشت سر هم، منتج، پیایند، نتیجه

معنی : تابع، پیرو، ناشی، پی در پی معانی دیگر : پشت هم آیند، پشت سر هم، منتج، پیایند، نتیجه

sequent

<hr> معنی : متوالی، دائمی، پی در پی، ترتیبی، پی رفتی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: sequent، مداوم

معنی : متوالی، دائمی، پی در پی، ترتیبی، پی رفتی معانی دیگر : رجوع شود به: sequent، مداوم

sequential

sequential access

sequentially

<hr> معنی : جدا کردن، توقیف کردن، مصادره کردن <hr> معانی دیگر : (به ویژه هیات داوران را طی دوران محاکمه) منزوی کردن، مجزا کردن، از نظر پنهان کردن، دنج کردن، (اموال) توقیف کردن، جدایی، تفرقه

معنی : جدا کردن، توقیف کردن، مصادره کردن معانی دیگر : (به ویژه هیات داوران را طی دوران محاکمه) منزوی کردن، مجزا کردن، از نظر پنهان کردن، دنج کردن، (اموال) توقیف کردن، جدایی، تفرقه

sequester

<hr> منزوی (شده)، مجزا (شده)، جدا

منزوی (شده)، مجزا (شده)، جدا

sequestered

<hr> معنی : جدا کردن، تجزیه کردن، توقیف کردن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: sequester، مصادره

معنی : جدا کردن، تجزیه کردن، توقیف کردن معانی دیگر : رجوع شود به: sequester، مصادره

sequestrate

<hr> معنی : تجزیه، توقیف، تفرقه، مصادره، ضبط، جدا سازی، انزوا، توقیف غیر قانونی <hr> معانی دیگر : منزوی سازی، جدایی، دورافتادگی، (ملک و غیره) توقیف، زورگیری، (پزشکی) استخوان مردگی

معنی : تجزیه، توقیف، تفرقه، مصادره، ضبط، جدا سازی، انزوا، توقیف غیر قانونی معانی دیگر : منزوی سازی، جدایی، دورافتادگی، (ملک و غیره) توقیف، زورگیری، (پزشکی) استخوان مردگی

sequestration

<hr> معنی : پولک <hr> معانی دیگر : (از ریشه عربی: سکه)، (سابقا) سکه ی طلای ترکیه و ایتالیا، سکه زر قدیمی در ایتالیا وعثمانی

معنی : پولک معانی دیگر : (از ریشه عربی: سکه)، (سابقا) سکه ی طلای ترکیه و ایتالیا، سکه زر قدیمی در ایتالیا وعثمانی

sequin

sequined

<hr> رجوع شود به: red wood، سر&nbsp; چوب که از دختان خانواده کاج pinaceae میباشد

رجوع شود به: red wood، سر چوب که از دختان خانواده کاج pinaceae میباشد

sequoia

<hr> رجوع شود به: seer، رجوع شود به: sero- (پیش از واکه می آید)، مخفف:، سری، سلسله

رجوع شود به: seer، رجوع شود به: sero- (پیش از واکه می آید)، مخفف:، سری، سلسله

<hr> معنی : حرم، انبار، شبستان، اندرون <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی: سرای)، حرمسرا

معنی : حرم، انبار، شبستان، اندرون معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی: سرای)، حرمسرا

seraglio

<hr> (از ریشه ی فارسی: سرای)، (در خاورمیانه) مسافرخانه، کاروانسرا

(از ریشه ی فارسی: سرای)، (در خاورمیانه) مسافرخانه، کاروانسرا

serai

<hr> (امریکای لاتین - روپوش پشمی و پتو مانند مردانه) سراپی

(امریکای لاتین - روپوش پشمی و پتو مانند مردانه) سراپی

serape

<hr> معنی : اسرافیل، سراف، فرشتگان سرافین <hr> معانی دیگر : (انجیل) سراف (جمع: سرافین)، درجمع فرشتگان سرافین

معنی : اسرافیل، سراف، فرشتگان سرافین معانی دیگر : (انجیل) سراف (جمع: سرافین)، درجمع فرشتگان سرافین

seraph

<hr> معنی : وابسته به فرشتگان سرافین <hr> معانی دیگر : وابسته به فرشتگان سرافین

معنی : وابسته به فرشتگان سرافین معانی دیگر : وابسته به فرشتگان سرافین

seraphic

<hr> معنی : قوم صرب از نژاد اسلاو، صربستانی <hr> معانی دیگر : صرب، اهل صربستان، مخفف:، صربستان

معنی : قوم صرب از نژاد اسلاو، صربستانی معانی دیگر : صرب، اهل صربستان، مخفف:، صربستان

serb

<hr> جمهوری صربستان (بخشی از کشور یوگسلاوی - پایتخت: بلگراد - 88337 کیلومتر مربع)، کشور سابق صربیا که امروزه جزء جمهوری یوگوسلاوی است

جمهوری صربستان (بخشی از کشور یوگسلاوی - پایتخت: بلگراد - 88337 کیلومتر مربع)، کشور سابق صربیا که امروزه جزء جمهوری یوگوسلاوی است

واژه های حرف "s" - جملات نمونه