<hr> معنی : همچنانکه، که، مثل اینکه <hr> معانی دیگر : 1- گویی، چنانچه گویی، 2- که

معنی : همچنانکه، که، مثل اینکه معانی دیگر : 1- گویی، چنانچه گویی، 2- که

as if

<hr> معنی : از زمانیکه، بمدت طولانی، از وقتی که، تا زمانیکه <hr> معانی دیگر : تا، تاهنگامی که، بمقدار زیاد

معنی : از زمانیکه، بمدت طولانی، از وقتی که، تا زمانیکه معانی دیگر : تا، تاهنگامی که، بمقدار زیاد

as long as

<hr> معنی : دربارهء، با توجه به اینکه، اما، نظر باینکه <hr> معانی دیگر : درباره ی، تا آنجا که به ... مربوط می شود

معنی : دربارهء، با توجه به اینکه، اما، نظر باینکه معانی دیگر : درباره ی، تا آنجا که به ... مربوط می شود

as regards

<hr> معنی : دربارهء، با توجه به اینکه، اما، نظر باینکه <hr> معانی دیگر : نظر باینکه، با توجه به اینکه، اما، درباره ء

معنی : دربارهء، با توجه به اینکه، اما، نظر باینکه معانی دیگر : نظر باینکه، با توجه به اینکه، اما، درباره ء

as respects

<hr> معنی : بمحض اینکه، همینکه <hr> معانی دیگر : به مجرد اینکه، تا، به محض اینکه، بمح­ اینکه

معنی : بمحض اینکه، همینکه معانی دیگر : به مجرد اینکه، تا، به محض اینکه، بمح­ اینکه

as soon as

<hr> معنی : مثل اینکه <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: as if، if as : مثل اینکه

معنی : مثل اینکه معانی دیگر : رجوع شود به: as if، if as : مثل اینکه

as though

<hr> معنی : راجع به، مربوط به، دربارهء، عطف به <hr> معانی دیگر : درباره ی، در مورد

معنی : راجع به، مربوط به، دربارهء، عطف به معانی دیگر : درباره ی، در مورد

as to

<hr> معنی : بعلاوه، همچنین، و نیز <hr> معانی دیگر : اضافه بر، بخوبی

معنی : بعلاوه، همچنین، و نیز معانی دیگر : اضافه بر، بخوبی

as well as

<hr> معنی : هنوز، تا کنون <hr> معانی دیگر : تاحال

معنی : هنوز، تا کنون معانی دیگر : تاحال

as yet

<hr> معنی : انقوزه <hr> معانی دیگر : انقؤوزه

معنی : انقوزه معانی دیگر : انقؤوزه

asafetida

<hr> معنی : پنبه نسوز، پنبه کوهی، سنگ معدنی دارای رشتههای بلند <hr> معانی دیگر : asbestus : پنبه نسوز، سنگ معدنی دارای رشته های بلند مانند امفیبل

معنی : پنبه نسوز، پنبه کوهی، سنگ معدنی دارای رشتههای بلند معانی دیگر : asbestus : پنبه نسوز، سنگ معدنی دارای رشته های بلند مانند امفیبل

asbestos

<hr> معنی : بلند شدن، بالا رفتن، صعود کردن، فرازیدن، جلوس کردن بر <hr> معانی دیگر : فراز رفتن، متصاعد شدن، برخاستن از، از (رتبه یا جا یا صدای) زیر به سوی بالارفتن، رفیع شدن، ترقی کردن، به سوی بالا شیبدار شدن، سربالا شدن، دارای اجداد برجسته بودن، رسیدن به، به تاج و تخت رسیدن

معنی : بلند شدن، بالا رفتن، صعود کردن، فرازیدن، جلوس کردن بر معانی دیگر : فراز رفتن، متصاعد شدن، برخاستن از، از (رتبه یا جا یا صدای) زیر به سوی بالارفتن، رفیع شدن، ترقی کردن، به سوی بالا شیبدار شدن، سربالا شدن، دارای اجداد برجسته بودن، رسیدن به، به تاج و تخت رسیدن

ascend

<hr> معنی : فراز، تفوق، بالا، تعالی، استیلاء <hr> معانی دیگر : علو، سلطه، مزیت، استیلا

معنی : فراز، تفوق، بالا، تعالی، استیلاء معانی دیگر : علو، سلطه، مزیت، استیلا

ascendancy

<hr> معنی : صعودی، بالا رونده، فراز جو، فراز گرای <hr> معانی دیگر : ascendent : فراز جو، نج، سمت الراس، نوک

معنی : صعودی، بالا رونده، فراز جو، فراز گرای معانی دیگر : ascendent : فراز جو، نج، سمت الراس، نوک

ascendant

ascendence

ascendency

<hr> معنی : صعودی، بالا رونده، فراز جو، فراز گرای <hr> معانی دیگر : بلندی، طالع، اوج، جد

معنی : صعودی، بالا رونده، فراز جو، فراز گرای معانی دیگر : بلندی، طالع، اوج، جد

ascendent

<hr> معنی : نوک <hr> معانی دیگر : بالارو، فرازگر، فرازنده، d و غیره

معنی : نوک معانی دیگر : بالارو، فرازگر، فرازنده، d و غیره

ascender

<hr> معنی : عروج، صعودی، بالا رونده، صعود کننده، فراز پذیر، فرازی، صاعد، متصاعد <hr> معانی دیگر : طالع، فرازگر، فرازنده، صعودی (در مقابل نزولی)، (ریاضی) فزاینده

معنی : عروج، صعودی، بالا رونده، صعود کننده، فراز پذیر، فرازی، صاعد، متصاعد معانی دیگر : طالع، فرازگر، فرازنده، صعودی (در مقابل نزولی)، (ریاضی) فزاینده

ascending

<hr> معنی : معراج، صعود، عروج عیسی به اسمان <hr> معانی دیگر : فرازش، بالاروی، اوج گیری، (انجیل - a بزرگ) ascension day، عروج، جزیره ی اسنشن (اسانسیون) در جنوب اقیانوس اطلس (متعلق به انگلیس)

معنی : معراج، صعود، عروج عیسی به اسمان معانی دیگر : فرازش، بالاروی، اوج گیری، (انجیل - a بزرگ) ascension day، عروج، جزیره ی اسنشن (اسانسیون) در جنوب اقیانوس اطلس (متعلق به انگلیس)

ascension

<hr> معنی : صعودی، فراز پذیر، عروجی <hr> معانی دیگر : صعودی، عروجی

معنی : صعودی، فراز پذیر، عروجی معانی دیگر : صعودی، عروجی

ascensional

<hr> معنی : بالا رونده، تاکید کننده <hr> معانی دیگر : صاعد، بالارو، فرازنده، فرازگر، طالع، پیش رونده، موکد

معنی : بالا رونده، تاکید کننده معانی دیگر : صاعد، بالارو، فرازنده، فرازگر، طالع، پیش رونده، موکد

ascensive

<hr> معنی : فراز، سر بالایی، ترقی، عروج، صعود، فرازروی <hr> معانی دیگر : معراج، فرازش، فرازندگی، بالارفتن، ارتقا، دستیابی (به مقام و قدرت و شهرت)، شیب فرازسوی

معنی : فراز، سر بالایی، ترقی، عروج، صعود، فرازروی معانی دیگر : معراج، فرازش، فرازندگی، بالارفتن، ارتقا، دستیابی (به مقام و قدرت و شهرت)، شیب فرازسوی

ascent

<hr> معنی : معین کردن، معلوم کردن، محقق کردن، ثابت کردن <hr> معانی دیگر : اثبات کردن

معنی : معین کردن، معلوم کردن، محقق کردن، ثابت کردن معانی دیگر : اثبات کردن

ascertain

<hr> معنی : اثبات پذیر، قابل تحقیق، محقق شدنی <hr> معانی دیگر : قابل تحقیق، اثبات پذیر، محقق شدنی

معنی : اثبات پذیر، قابل تحقیق، محقق شدنی معانی دیگر : قابل تحقیق، اثبات پذیر، محقق شدنی

ascertainable

<hr> معنی : مشخص، محقق <hr> معانی دیگر : (verb transitive) معلوم کردن، ثابت کردن، معین کردن

معنی : مشخص، محقق معانی دیگر : (verb transitive) معلوم کردن، ثابت کردن، معین کردن

ascertained

<hr> معنی : اثبات، تحقیق <hr> معانی دیگر : تحقیق، اثبات

معنی : اثبات، تحقیق معانی دیگر : تحقیق، اثبات

ascertainment

<hr> معنی : ریاضت <hr> معانی دیگر : کف نفس

معنی : ریاضت معانی دیگر : کف نفس

ascesis

<hr> معنی : زاهد، راهب، عابد، مرتاض، تارک دنیا، مرتاض، زاهدانه، ریاضت کش <hr> معانی دیگر : پارسا، پرهیزکار، وابسته به ریاضت کشی (ascetical هم می گویند)، پرهیزکاری، پارسایی

معنی : زاهد، راهب، عابد، مرتاض، تارک دنیا، مرتاض، زاهدانه، ریاضت کش معانی دیگر : پارسا، پرهیزکار، وابسته به ریاضت کشی (ascetical هم می گویند)، پرهیزکاری، پارسایی

ascetic

<hr> معنی : اصول ریاضت و مرتاضی <hr> معانی دیگر : زهد، پرهیزکاری، پارسایی، ریاضت

معنی : اصول ریاضت و مرتاضی معانی دیگر : زهد، پرهیزکاری، پارسایی، ریاضت

asceticism

<hr> معنی : شال گردن، دستمال گردن <hr> معانی دیگر : دستمال گردن (مردانه) که به جای کراوات به کار می رود

معنی : شال گردن، دستمال گردن معانی دیگر : دستمال گردن (مردانه) که به جای کراوات به کار می رود

ascot

<hr> معنی : گرهء شال گردنی، کراوات <hr> معانی دیگر : گره ء شال گردنی، کراوات

معنی : گرهء شال گردنی، کراوات معانی دیگر : گره ء شال گردنی، کراوات

ascot tie

<hr> معنی : قابل اسناد، نسبت دادنی <hr> معانی دیگر : نسبت دادنی، قابل اسناد

معنی : قابل اسناد، نسبت دادنی معانی دیگر : نسبت دادنی، قابل اسناد

ascribable

<hr> معنی : دانستن، نسبت دادن، اسناد دادن، حمل کردن، کاتب، رونوشت برداشتن <hr> معانی دیگر : وابسته دانستن، اسناد کردن، منتسب کردن، از آن کسی دانستن، حمل کردن بر، رونویس بردار

معنی : دانستن، نسبت دادن، اسناد دادن، حمل کردن، کاتب، رونوشت برداشتن معانی دیگر : وابسته دانستن، اسناد کردن، منتسب کردن، از آن کسی دانستن، حمل کردن بر، رونویس بردار

ascribe

<hr> معنی : تصدیق مالکیت، عمل نسبت دادن به چیزی <hr> معانی دیگر : اسناد، وابستگی، نسبت دادن، انتساب، اتصاف

معنی : تصدیق مالکیت، عمل نسبت دادن به چیزی معانی دیگر : اسناد، وابستگی، نسبت دادن، انتساب، اتصاف

ascription

<hr> معنی : ضد عفونی، بی میکروبی <hr> معانی دیگر : حالت ضدعفونی، گندزدایی، سترونی، پالودگی، بی پلشتی

معنی : ضد عفونی، بی میکروبی معانی دیگر : حالت ضدعفونی، گندزدایی، سترونی، پالودگی، بی پلشتی

asepsis

<hr> معنی : ضد عفونی برای عمل جراحی، ضدعفونی شده، بی گند <hr> معانی دیگر : گند زدوده، سترون، پالوده، بی پلشت

معنی : ضد عفونی برای عمل جراحی، ضدعفونی شده، بی گند معانی دیگر : گند زدوده، سترون، پالوده، بی پلشت

aseptic

<hr> معنی : فاقد خاصیت جنسی، غیر جنسی، بدون عمل جنسی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی - جانورشناسی) وابسته به لقاح غیر جنسی، ناگایشی، ناوابسته به مرد یا زن (مذکر یا مونث)، وابسته به هر دو جنس، فاقد قدرت جنسی یا اندام جنسی، عقیم، سترون، سرد سرشت، خنثی رویشی

معنی : فاقد خاصیت جنسی، غیر جنسی، بدون عمل جنسی معانی دیگر : (گیاه شناسی - جانورشناسی) وابسته به لقاح غیر جنسی، ناگایشی، ناوابسته به مرد یا زن (مذکر یا مونث)، وابسته به هر دو جنس، فاقد قدرت جنسی یا اندام جنسی، عقیم، سترون، سرد سرشت، خنثی رویشی

asexual

<hr> معنی : خاکستر، درخت زبان گنجشک، بقایای جسد انسان پس از مرگ، خاکسترافشاندن یا ریختن <hr> معانی دیگر : خاکستر آتشفشانی، گدازه ی پودر شده، رنگ خاکستری، خاکستر فام (رجوع شود به: ashes)، (گیاه شناسی) درخت زبان گنجشک (جنس fraxinus و تیره ی زیتون)، درخت زبان گنجشک fraxinus، درجمع خاکستر

معنی : خاکستر، درخت زبان گنجشک، بقایای جسد انسان پس از مرگ، خاکسترافشاندن یا ریختن معانی دیگر : خاکستر آتشفشانی، گدازه ی پودر شده، رنگ خاکستری، خاکستر فام (رجوع شود به: ashes)، (گیاه شناسی) درخت زبان گنجشک (جنس fraxinus و تیره ی زیتون)، درخت زبان گنجشک fraxinus، درجمع خاکستر

ash bin

<hr> معنی : سرافکنده، شرمنده، شرمسار، خجل، رسوا، سردرپیش، ننگ اور <hr> معانی دیگر : آزرمگین، رونداشتن یا نشدن

معنی : سرافکنده، شرمنده، شرمسار، خجل، رسوا، سردرپیش، ننگ اور معانی دیگر : آزرمگین، رونداشتن یا نشدن

ashamed

<hr> معنی : سطل زباله، اشغال دان <hr> معانی دیگر : (امریکا)، خاکروبه دان، سطل زباله، آشغالدان

معنی : سطل زباله، اشغال دان معانی دیگر : (امریکا)، خاکروبه دان، سطل زباله، آشغالدان

ashcan

<hr> معنی : خاکستری، دارای رنگ خاکستری، شبیه خاکستر، مربوط به چوب درخت زبان گنجشک <hr> معانی دیگر : خاکستر مانند، خاکستر فام، پریده رنگ، از خاکستر، (قدیمی)، وابسته به درخت زبان گنجشک

معنی : خاکستری، دارای رنگ خاکستری، شبیه خاکستر، مربوط به چوب درخت زبان گنجشک معانی دیگر : خاکستر مانند، خاکستر فام، پریده رنگ، از خاکستر، (قدیمی)، وابسته به درخت زبان گنجشک

ashen

<hr> خاکستر (این اسم کمتر به صورت مفرد به کار می رود)، (پس از سوزاندن جسد) خاکستر مرده، جسد، لاش، اثارکالبدانسان، تربت

خاکستر (این اسم کمتر به صورت مفرد به کار می رود)، (پس از سوزاندن جسد) خاکستر مرده، جسد، لاش، اثارکالبدانسان، تربت

ashes

<hr> معنی : سنگ ساختمانی، سنگ بنا <hr> معانی دیگر : سنگ ساختمانی، سنگ بنا

معنی : سنگ ساختمانی، سنگ بنا معانی دیگر : سنگ ساختمانی، سنگ بنا

ashlar

<hr> معنی : در کنار، در ساحل، بکنار، بطرف ساحل <hr> معانی دیگر : به سوی ساحل، به سوی یا بر خشکی

معنی : در کنار، در ساحل، بکنار، بطرف ساحل معانی دیگر : به سوی ساحل، به سوی یا بر خشکی

ashore

<hr> معنی : زیرسیگاری <hr> معانی دیگر : زیرسیگاری (ash tray هم می نویسند)، زیرسیگاری خاکستردان

معنی : زیرسیگاری معانی دیگر : زیرسیگاری (ash tray هم می نویسند)، زیرسیگاری خاکستردان

ashtray

<hr> معنی : خاکستری <hr> معانی دیگر : خاکستر مانند، پوشیده از خاکستر، دارای خاکستر

معنی : خاکستری معانی دیگر : خاکستر مانند، پوشیده از خاکستر، دارای خاکستر

واژه های حرف "a" - مترادف و متضاد