<hr> معنی : قارهء اسیا <hr> معانی دیگر : آسیا، قاره ی آسیا (بزرگترین قاره ی دنیا - 4490000 کیلومتر مربع)

معنی : قارهء اسیا معانی دیگر : آسیا، قاره ی آسیا (بزرگترین قاره ی دنیا - 4490000 کیلومتر مربع)

asia

<hr> معنی : اسیایی <hr> معانی دیگر : وابسته به آسیا، بومی قاره ی آسیا، آسیایی

معنی : اسیایی معانی دیگر : وابسته به آسیا، بومی قاره ی آسیا، آسیایی

asian

<hr> معنی : اسیایی، اهل اسیا <hr> معانی دیگر : (بیشتر در انگلیس) آسیایی

معنی : اسیایی، اهل اسیا معانی دیگر : (بیشتر در انگلیس) آسیایی

asiatic

<hr> معنی : صحبت تنها، جداگانه، بکنار، گذشته از، بیک طرف، در خلوت <hr> معانی دیگر : در یک کنار، به یک طرف، کنار (گذاشتن)، به کنار، صرفنظر از، (در نمایش) حرف های هنرپیشه که حضار می شنوند ولی سایر بازیگران روی صحنه نمی شنوند، (نویسندگی) حاشیه رفتن، ضمن داستان گویی خواننده را مخاطب قرار دادن، جدا از دیگران

معنی : صحبت تنها، جداگانه، بکنار، گذشته از، بیک طرف، در خلوت معانی دیگر : در یک کنار، به یک طرف، کنار (گذاشتن)، به کنار، صرفنظر از، (در نمایش) حرف های هنرپیشه که حضار می شنوند ولی سایر بازیگران روی صحنه نمی شنوند، (نویسندگی) حاشیه رفتن، ضمن داستان گویی خواننده را مخاطب قرار دادن، جدا از دیگران

aside

<hr> معنی : بعلاوه <hr> معانی دیگر : 1- به جز، به استثنای، 2- به علاوه، علاوه بر، قطع نظراز، گذشته از

معنی : بعلاوه معانی دیگر : 1- به جز، به استثنای، 2- به علاوه، علاوه بر، قطع نظراز، گذشته از

aside from

<hr> معنی : نادان، ابله <hr> معانی دیگر : احمقانه، نابخردانه، وابسته به خر، الاغ مانند، بی شعور، خرصفت

معنی : نادان، ابله معانی دیگر : احمقانه، نابخردانه، وابسته به خر، الاغ مانند، بی شعور، خرصفت

asinine

<hr> معنی : خریت، حماقت، نادانی <hr> معانی دیگر : نابخردی، بی شعوری

معنی : خریت، حماقت، نادانی معانی دیگر : نابخردی، بی شعوری

asininity

<hr> معنی : پرسیدن، خواستن، سوال کردن، جویا شدن، طلب کردن، طلبیدن، دعوت کردن، پرسش کردن، خبر گرفتن، خواهش کردن، برای چیزی بی تاب شدن <hr> معانی دیگر : استعلام کردن، درخواست کردن، رو انداختن، استدعا کردن، (قیمت و غیره) مطالبه کردن، نیاز داشتن، دنبال (دردسر وغیره) بودن

معنی : پرسیدن، خواستن، سوال کردن، جویا شدن، طلب کردن، طلبیدن، دعوت کردن، پرسش کردن، خبر گرفتن، خواهش کردن، برای چیزی بی تاب شدن معانی دیگر : استعلام کردن، درخواست کردن، رو انداختن، استدعا کردن، (قیمت و غیره) مطالبه کردن، نیاز داشتن، دنبال (دردسر وغیره) بودن

ask after

ask around

<hr> طلب کردن، خواستن، نیاز داشتن

طلب کردن، خواستن، نیاز داشتن

ask for

ask in

ask out

ask over

ask round

<hr> معنی : کج، با چشم حقارت، چپ چپ، از گوشهء چشم، با نگاه رشگامیز، از روی سوءظن <hr> معانی دیگر : با بدگمانی، با سوظن، با مخالفت، (در مورد نگاه) چپ چپ، از گوشه ی چشم، یک وری

معنی : کج، با چشم حقارت، چپ چپ، از گوشهء چشم، با نگاه رشگامیز، از روی سوءظن معانی دیگر : با بدگمانی، با سوظن، با مخالفت، (در مورد نگاه) چپ چپ، از گوشه ی چشم، یک وری

askance

<hr> معنی : خواسته <hr> معانی دیگر : پرسیدن، جویا شدن، خواهش کردن، برای چیزی بی تاب شدن، طلبیدن، خواستن، دعوت کردن

معنی : خواسته معانی دیگر : پرسیدن، جویا شدن، خواهش کردن، برای چیزی بی تاب شدن، طلبیدن، خواستن، دعوت کردن

asked

<hr> معنی : متقاضی <hr> معانی دیگر : گدا، سائل

معنی : متقاضی معانی دیگر : گدا، سائل

asker

<hr> معنی : مورب، اریب وار، منحنی، کج، چپ چپ، با گوشهء چشم <hr> معانی دیگر : یک وری، ناسازوار، کج و کوله

معنی : مورب، اریب وار، منحنی، کج، چپ چپ، با گوشهء چشم معانی دیگر : یک وری، ناسازوار، کج و کوله

askew

<hr> معنی : خواهش، خواستاری، خواهان، خواستار، سائل

معنی : خواهش، خواستاری، خواهان، خواستار، سائل

asking

<hr> معنی : اریبی، بطور مایل، بسوی سراشیب، حرکت مایل <hr> معانی دیگر : به طور اریب یا مایل، شیبدار، کجدار، سراشیب، متمایل، یک وری

معنی : اریبی، بطور مایل، بسوی سراشیب، حرکت مایل معانی دیگر : به طور اریب یا مایل، شیبدار، کجدار، سراشیب، متمایل، یک وری

aslant

<hr> معنی : خوابیده، خفته، غنوده <hr> معانی دیگر : خواب، درخواب، ناکنش ور، غیرفعال، کند، (در مورد دست و پا) خواب رفته، کرخ

معنی : خوابیده، خفته، غنوده معانی دیگر : خواب، درخواب، ناکنش ور، غیرفعال، کند، (در مورد دست و پا) خواب رفته، کرخ

asleep

<hr> معنی : غیر اجتماعی <hr> معانی دیگر : مردم گریز، اجتماع گریز

معنی : غیر اجتماعی معانی دیگر : مردم گریز، اجتماع گریز

asocial

<hr> معنی : افعی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی - انواع مارهای کوچک و زهرین افریقا و عربستان و اروپا) کفچه مار مصری، افعی شاخدار، اسپ، سپرمار، کبرای مصری، (قدیمی) رجوع شود به: aspen، نوعی مار بنام لاتین haje naja

معنی : افعی معانی دیگر : (جانورشناسی - انواع مارهای کوچک و زهرین افریقا و عربستان و اروپا) کفچه مار مصری، افعی شاخدار، اسپ، سپرمار، کبرای مصری، (قدیمی) رجوع شود به: aspen، نوعی مار بنام لاتین haje naja

<hr> معنی : مارچوبهء سمی، مارچوبه رسمی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) مارچوبه (جنس asparagus و تیره ی lily)، سفارج، اسفراج، مارچوبه ء رسمی

معنی : مارچوبهء سمی، مارچوبه رسمی معانی دیگر : (گیاه شناسی) مارچوبه (جنس asparagus و تیره ی lily)، سفارج، اسفراج، مارچوبه ء رسمی

asparagus

<hr> معنی : وضع، سیما، نمود، منظر، صورت <hr> معانی دیگر : چهره، رخ، جنبه، ظاهر، دیدگاه، رو، جهت، نما، (قدیمی) نگاه، خیره نگری، (دستور زبان) جنبه ی فعل، نمود (فعل)، وجه، (ستاره بینی و طالع بینی) موقعیت ستارگان نسبت به یکدیگر (که آمد و نیامد را تعیین می کند)

معنی : وضع، سیما، نمود، منظر، صورت معانی دیگر : چهره، رخ، جنبه، ظاهر، دیدگاه، رو، جهت، نما، (قدیمی) نگاه، خیره نگری، (دستور زبان) جنبه ی فعل، نمود (فعل)، وجه، (ستاره بینی و طالع بینی) موقعیت ستارگان نسبت به یکدیگر (که آمد و نیامد را تعیین می کند)

aspect

<hr> معنی : صنوبر لرزان، کبوده، درخت اشنگ <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) اشنگ، صنوبر لرزان (جنس populus)، اشنگ مانند

معنی : صنوبر لرزان، کبوده، درخت اشنگ معانی دیگر : (گیاه شناسی) اشنگ، صنوبر لرزان (جنس populus)، اشنگ مانند

aspen

<hr> معنی : ترشی، خرق، تلخی و خشونت، خشونت، نامطبوعی <hr> معانی دیگر : زبری، درشتی، بدی، زمختی، سختی، دشواری، بدخلقی، کج خلقی، ترشرویی، خشونت در صدا، ترشی در مزه، تلخی و خشونت دراخلاق

معنی : ترشی، خرق، تلخی و خشونت، خشونت، نامطبوعی معانی دیگر : زبری، درشتی، بدی، زمختی، سختی، دشواری، بدخلقی، کج خلقی، ترشرویی، خشونت در صدا، ترشی در مزه، تلخی و خشونت دراخلاق

asperity

<hr> معنی : خوار کردن، بد نام کردن، هتک شرف کردن، اهانت وارد اوردن، اب پاشیدن به <hr> معانی دیگر : (نادر) آب مقدس افشاندن (مثلا هنگام غسل تعمید)، لکه دار کردن

معنی : خوار کردن، بد نام کردن، هتک شرف کردن، اهانت وارد اوردن، اب پاشیدن به معانی دیگر : (نادر) آب مقدس افشاندن (مثلا هنگام غسل تعمید)، لکه دار کردن

asperse

<hr> معنی : توهین، افتراء، اب پاشی و اب افشانی <hr> معانی دیگر : (بیشتر به صورت جمع) افترا، تهمت، بدگویی، هتک آبرو، (نادر) آب مقدس افشاندن (مثلا هنگام غسل تعمید)

معنی : توهین، افتراء، اب پاشی و اب افشانی معانی دیگر : (بیشتر به صورت جمع) افترا، تهمت، بدگویی، هتک آبرو، (نادر) آب مقدس افشاندن (مثلا هنگام غسل تعمید)

aspersion

<hr> معنی : اسفالت، قیر خیابان، قیر معدنی، زفت معدنی <hr> معانی دیگر : اسفالت کردن، قیر، اسفالت (مخلوط قیر و شن)

معنی : اسفالت، قیر خیابان، قیر معدنی، زفت معدنی معانی دیگر : اسفالت کردن، قیر، اسفالت (مخلوط قیر و شن)

asphalt

asphalt jungle

<hr> معنی : اسفالت، قیر خیابان، قیر معدنی، زفت معدنی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: asphalt

معنی : اسفالت، قیر خیابان، قیر معدنی، زفت معدنی معانی دیگر : رجوع شود به: asphalt

asphaltum

<hr> معنی : غیر کروی، شبیه کره، انحناءدار

معنی : غیر کروی، شبیه کره، انحناءدار

aspherical

<hr> معنی : بوتهء سریش، نرگس، سوسن سفید <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) سوسن سفید، سفید ریش، سریشک (جنس asphodeline از خانواده ی lily به ویژه a. lutea)

معنی : بوتهء سریش، نرگس، سوسن سفید معانی دیگر : (گیاه شناسی) سوسن سفید، سفید ریش، سریشک (جنس asphodeline از خانواده ی lily به ویژه a. lutea)

asphodel

<hr> معنی : خفگی، خفقان، خفه، اختناق، خناق، خناک <hr> معانی دیگر : خفگی (در اثر کمبود اکسیژن و زیادی دی اکسیدکربن در خون)، طب خناق

معنی : خفگی، خفقان، خفه، اختناق، خناق، خناک معانی دیگر : خفگی (در اثر کمبود اکسیژن و زیادی دی اکسیدکربن در خون)، طب خناق

asphyxia

<hr> معنی : خفه کردن، مختنق کردن <hr> معانی دیگر : (به دلیل کمبود اکسیژن و زیادی دی اکسیدکربن در خون) دچار خفقان شدن، خفه کردن یا شدن، خناق پیدا کردن

معنی : خفه کردن، مختنق کردن معانی دیگر : (به دلیل کمبود اکسیژن و زیادی دی اکسیدکربن در خون) دچار خفقان شدن، خفه کردن یا شدن، خناق پیدا کردن

asphyxiate

<hr> معنی : خفگی <hr> معانی دیگر : خفقان، خفه شدن

معنی : خفگی معانی دیگر : خفقان، خفه شدن

asphyxiation

<hr> معنی : درخت زبان گنجشک <hr> معانی دیگر : (قدیمی) asp

معنی : درخت زبان گنجشک معانی دیگر : (قدیمی) asp

aspic

<hr> معنی : داوطلب کار یا مقام، جویا، معین نایب، ارزومند، طالب، حروف حلقی <hr> معانی دیگر : خواهان، مشتاق، آرزومند

معنی : داوطلب کار یا مقام، جویا، معین نایب، ارزومند، طالب، حروف حلقی معانی دیگر : خواهان، مشتاق، آرزومند

aspirant

<hr> معنی : حلقی، با نفس تلفظ کردن، از حلق اداء کردن، خالی کردن، بیرون کشیدن <hr> معانی دیگر : با دمش ادا کردن (برخی حروف بی صدا را با بیرون دادن هوا از دهان ادا کردن)، (زبان شناسی و آواشناسی) دمیده، دمشی، (پزشکی) برون مکیدن (آب یا گاز از درون اندام)، مکش کردن، (در انگلیسی) صدای حرف h (که همراه با بیرون دادن هوا ادا می شود)، بیرون کشیدن گاز یابخار از ظرفی، حرف h اول کلمه ای را بطور حلقی تلفظ کردن

معنی : حلقی، با نفس تلفظ کردن، از حلق اداء کردن، خالی کردن، بیرون کشیدن معانی دیگر : با دمش ادا کردن (برخی حروف بی صدا را با بیرون دادن هوا از دهان ادا کردن)، (زبان شناسی و آواشناسی) دمیده، دمشی، (پزشکی) برون مکیدن (آب یا گاز از درون اندام)، مکش کردن، (در انگلیسی) صدای حرف h (که همراه با بیرون دادن 

aspirate

<hr> معنی : اه، استنشاق، شهیق، ارزو، تنفس، دم زنی <hr> معانی دیگر : آرمان، آرزو، دلخواست، کام، مراد دل، هدف یا چیز مورد دلخواه، دم فرو بردن، تو کشیدن هوا، درون دم، (پزشکی) برون مکیدن (آب یا گاز از اندام)، مکش، عروج، تلفظ حرف hاز حلق

معنی : اه، استنشاق، شهیق، ارزو، تنفس، دم زنی معانی دیگر : آرمان، آرزو، دلخواست، کام، مراد دل، هدف یا چیز مورد دلخواه، دم فرو بردن، تو کشیدن هوا، درون دم، (پزشکی) برون مکیدن (آب یا گاز از اندام)، مکش، عروج، تلفظ حرف hاز حلق

aspiration

<hr> معنی : بادبزن هواکش، هواکش، چرک کش <hr> معانی دیگر : دستگاه مکنده، مکینه، (پزشکی - دستگاهی که مایعات و گاز جمع شده در اندام بدن را بیرون می کشد) هواکش، بادکش، مکشگر، هواکش نام دستگاه، چرک کش در جراحی

معنی : بادبزن هواکش، هواکش، چرک کش معانی دیگر : دستگاه مکنده، مکینه، (پزشکی - دستگاهی که مایعات و گاز جمع شده در اندام بدن را بیرون می کشد) هواکش، بادکش، مکشگر، هواکش نام دستگاه، چرک کش در جراحی

aspirator

<hr> معنی : ارزو داشتن، ارزو کردن، اشتیاق داشتن، هوش داشتن، بلند پروازی کردن، استنشاق کردن <hr> معانی دیگر : (از ته دل) خواستن، (سخت) آرزو کردن، رویا داشتن، هوش داشتن با after یا for یا at، بالارفتن، فرو بردن

معنی : ارزو داشتن، ارزو کردن، اشتیاق داشتن، هوش داشتن، بلند پروازی کردن، استنشاق کردن معانی دیگر : (از ته دل) خواستن، (سخت) آرزو کردن، رویا داشتن، هوش داشتن با after یا for یا at، بالارفتن، فرو بردن

aspire

<hr> معنی : خمیازه چیزی را کشیدن

معنی : خمیازه چیزی را کشیدن

aspire after

aspire at

aspire to

<hr> معنی : اسپرین <hr> معانی دیگر : آسپرین (اسید استیل سالیسیلیک به فرمول ch3cooc6h4cooh)، قرص آسپیرین

معنی : اسپرین معانی دیگر : آسپرین (اسید استیل سالیسیلیک به فرمول ch3cooc6h4cooh)، قرص آسپیرین

واژه های حرف "a" - مترادف و متضاد