مترادف و متضاد

do-gooder

do-nothing

<hr> معنی : شدنی، کردنی <hr> معانی دیگر : انجام پذیر

معنی : شدنی، کردنی معانی دیگر : انجام پذیر

doable

<hr> معنی : تدریس <hr> معانی دیگر : (در برخی دانشگاه های امریکا) استاد پاره وقت، تدریس در بعضی قسمت های امریکا، معلم

معنی : تدریس معانی دیگر : (در برخی دانشگاه های امریکا) استاد پاره وقت، تدریس در بعضی قسمت های امریکا، معلم

docent

<hr> معنی : رام، رام شدنی، سر براه، مطیع، سربزیر، تعلیم بردار <hr> معانی دیگر : حرف شنو

معنی : رام، رام شدنی، سر براه، مطیع، سربزیر، تعلیم بردار معانی دیگر : حرف شنو

docile

<hr> معنی : تمکین، خشوع <hr> معانی دیگر : سربراهی، تعلیم پذیری

معنی : تمکین، خشوع معانی دیگر : سربراهی، تعلیم پذیری

docility

<hr> معنی : لنگر گاه، بارانداز، جای محکوم یا زندانی در محکمه، جاخالی کردن، کوتاه کردن، بریدن <hr> معانی دیگر : اسکله، بندرگاه، (کشتی را) به لنگرگاه راندن یا آوردن، پهلو گرفتن، لنگر انداختن، (فضانوردی) چند سفینه را به هم وصل کردن (در فضا)، (محل حفاری شده و دارای دروازه های آهنین برای نگهداری یا تخلیه ی آب که کشتی را در آن تعمیر یا بارگیری می کنند) بارانداز، حوض، تعمیرگاه کشتی، حوضچه ی بازسازی، کارگاه کشتی سازی، آبراه کوتاه (برای لنگراندازی کشتی ها)، (ترن و کامیون) سکوی بارگیری، (در فرودگاه) تعمیرگاه هواپیما، (در دادگاه) محل قرارگیری متهم، (گیاه شناسی) ریواس، ترشک (جنس rumex از خانواده ی buckwheat)، دم بریدن، دم کل کردن، (انتهای چیزی را) بریدن، حذف کردن، ستردن، جریمه کردن، (از حقوق و غیره) کسر کردن، تاوان گرفتن، دم (دم جانور بدون پشم یا موی آن)، دم بریده، کوته دم، موقوف کردن

معنی : لنگر گاه، بارانداز، جای محکوم یا زندانی در محکمه، جاخالی کردن، کوتاه کردن، بریدن معانی دیگر : اسکله، بندرگاه، (کشتی را) به لنگرگاه راندن یا آوردن، پهلو گرفتن، لنگر انداختن، (فضانوردی) چند سفینه را به هم وصل کردن (در فضا)، (محل حفاری شده و دارای دروازه های آهنین برای نگهداری یا تخلیه ی آب که ک

dock

<hr> معنی : لنگر گاه، لنگراندازی <hr> معانی دیگر : کرایه ی استفاده از بارانداز (یا اسکله و غیره)، تسهیلات باراندازی، بریدن (دم یا انتهای چیزی)، کوته سازی

معنی : لنگر گاه، لنگراندازی معانی دیگر : کرایه ی استفاده از بارانداز (یا اسکله و غیره)، تسهیلات باراندازی، بریدن (دم یا انتهای چیزی)، کوته سازی

dockage

<hr> معنی : کارگر بارانداز، باربر لنگرگاه بندر <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: longshoreman، کوته ساز، تاوان گیر، دم بر

معنی : کارگر بارانداز، باربر لنگرگاه بندر معانی دیگر : رجوع شود به: longshoreman، کوته ساز، تاوان گیر، دم بر

docker

<hr> معنی : دفتر ثبت دعاوی حقوقی، علامت، ثبت کردن <hr> معانی دیگر : در برچسب (یا فهرست محتویات) نوشتن، بلیط صادر کردن، (حقوق) خلاصه (به ویژه خلاصه ی پرونده ی قضایی یا جریان دادگاه)، کوته وار (قضایی)، (حقوق - امریکا - فهرست دعاوی که باید مورد رسیدگی دادگاه قرار گیرد) برنامه ی دادگاه، (به طور اعم) برنامه، دستور (جلسه و غیره)، فهرست کارهایی که باید انجام شود، (برچسبی که محتویات محموله یا بسته و غیره را ذکر می کند) برچسب، فهرست محتویات، خلاصه ی مطالب، پته، رسید، در فهرست (یا خلاصه ی پرونده وغیره) وارد کردن، در دستور دادگاه قرار دادن، ثبت کردن (در دفتر)

معنی : دفتر ثبت دعاوی حقوقی، علامت، ثبت کردن معانی دیگر : در برچسب (یا فهرست محتویات) نوشتن، بلیط صادر کردن، (حقوق) خلاصه (به ویژه خلاصه ی پرونده ی قضایی یا جریان دادگاه)، کوته وار (قضایی)، (حقوق - امریکا - فهرست دعاوی که باید مورد رسیدگی دادگاه قرار گیرد) برنامه ی دادگاه، (به طور اعم) برنامه، دستور

docket

<hr> معنی : کارخانه کشتیسازی، تعمیرگاه کشتی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به:

معنی : کارخانه کشتیسازی، تعمیرگاه کشتی معانی دیگر : رجوع شود به:

dockyard

<hr> معنی : دکتر، پزشک، طبیب، طبابت کردن، درجه دکتری دادن به <hr> معانی دیگر : (در اصل) معلم، دانشمند، دانا، عالم، (دارای درجه ی دکتری در پزشکی) پزشک (medical doctor و md هم می گویند)، (d بزرگ) عنوان دکتری (که جلو نام آورده می شود - مخفف آن: .dr)، (عامیانه) درمان کردن، دارو دادن (یا زدن به)، مداوا کردن، تعمیر کردن، درست کردن، بهبود بخشیدن، اصلاح کردن، (به منظور تقلب و غیره) دست بردن در، دستکاری کردن، (عامیانه) پزشکی کردن، (دارای درجه ی دکتری در دندان سازی و دام پزشکی و سایر علوم درمانی) دندان پزشک، دام پزشک، حکیم باشی، جادو پزشک، (هر وسیله ی سرهم بندی شده برای انجام کارهای اضطراری) دستگاه دستکاری شده، مخفف ان، dr است پزشک

معنی : دکتر، پزشک، طبیب، طبابت کردن، درجه دکتری دادن به معانی دیگر : (در اصل) معلم، دانشمند، دانا، عالم، (دارای درجه ی دکتری در پزشکی) پزشک (medical doctor و md هم می گویند)، (d بزرگ) عنوان دکتری (که جلو نام آورده می شود - مخفف آن: .dr)، (عامیانه) درمان کردن، دارو دادن (یا زدن به)، مداوا کردن، تعمیر

doctor

<hr> معنی : مربوط به دکتری <hr> معانی دیگر : دکتری، پزشکی

معنی : مربوط به دکتری معانی دیگر : دکتری، پزشکی

doctoral

<hr> معنی : درجه دکتری، عنوان دکتری <hr> معانی دیگر : دکتری، درجه ی دکتری، دکترا (doctor's degree هم می گویند)، دکترا (doctors degree هم می گویند)

معنی : درجه دکتری، عنوان دکتری معانی دیگر : دکتری، درجه ی دکتری، دکترا (doctor's degree هم می گویند)، دکترا (doctors degree هم می گویند)

doctorate

<hr> معنی : اصولی <hr> معانی دیگر : متعصب، جزمی، تعصب آمیز، غیر عملی، نظری، مکتبی، عقیدتی، انگارگانی، کسیکه نظریات واصول خود را بدون توجه به مقتضیات میخواهد اجرا کند

معنی : اصولی معانی دیگر : متعصب، جزمی، تعصب آمیز، غیر عملی، نظری، مکتبی، عقیدتی، انگارگانی، کسیکه نظریات واصول خود را بدون توجه به مقتضیات میخواهد اجرا کند

doctrinaire

<hr> معنی : تعلیمی، تعلیماتی، عقیدهای، مبنی بر عقاید نظری <hr> معانی دیگر : تعلیماتی، تعلیمی، عقیده ای، مبنی بر عقاید نظری

معنی : تعلیمی، تعلیماتی، عقیدهای، مبنی بر عقاید نظری معانی دیگر : تعلیماتی، تعلیمی، عقیده ای، مبنی بر عقاید نظری

doctrinal

<hr> معنی : اصول، طریقت، گفته، تعلیم، مکتب، حکمت <hr> معانی دیگر : (جمع) تعالیم، آموزه، (مذهب و حزب و غیره) اعتقاد، (جمع) معتقدات، مرام، آیین، شریعت، اصل علمی، سیاست، اصل سیاسی، روش سیاسی، بربست، هند، بنداد، (حقوق) اصل، قانون، قاعده، افراس، افراه، عقیده

معنی : اصول، طریقت، گفته، تعلیم، مکتب، حکمت معانی دیگر : (جمع) تعالیم، آموزه، (مذهب و حزب و غیره) اعتقاد، (جمع) معتقدات، مرام، آیین، شریعت، اصل علمی، سیاست، اصل سیاسی، روش سیاسی، بربست، هند، بنداد، (حقوق) اصل، قانون، قاعده، افراس، افراه، عقیده

doctrine

<hr> معنی : سند، مدرک، تمسک، دستاویز <hr> معانی دیگر : دست آویز، یافتگان، بنچاک، سند ارائه دادن، سنددار کردن، با مدرک اثبات کردن، (کتاب و رساله و غیره - با رجوع به منابع و مراجع مختلف ادعای خود را) به اثبات رساندن، مستند کردن، ملاک، سندیت دادن

معنی : سند، مدرک، تمسک، دستاویز معانی دیگر : دست آویز، یافتگان، بنچاک، سند ارائه دادن، سنددار کردن، با مدرک اثبات کردن، (کتاب و رساله و غیره - با رجوع به منابع و مراجع مختلف ادعای خود را) به اثبات رساندن، مستند کردن، ملاک، سندیت دادن

document

<hr> معنی : مستند، سندی، مدرکی، مبنی بر مدرک یا سند <hr> معانی دیگر : وابسته به سند و مدرک، مدلل، موثق، (اقتصاد) اسنادی

معنی : مستند، سندی، مدرکی، مبنی بر مدرک یا سند معانی دیگر : وابسته به سند و مدرک، مدلل، موثق، (اقتصاد) اسنادی

documentary

<hr> معنی : مستندات، مستند سازی، ارائه اسناد یا مدارک، توسل بمدارک و اسناد، اثبات با مدرک <hr> معانی دیگر : مدرک، سند، فرنود، یافتگان، ارائه سند

معنی : مستندات، مستند سازی، ارائه اسناد یا مدارک، توسل بمدارک و اسناد، اثبات با مدرک معانی دیگر : مدرک، سند، فرنود، یافتگان، ارائه سند

documentation

<hr> معنی : کتان صحرایی، لرزیدن، تلو تلو خوردن <hr> معانی دیگر : (به ویژه در اثر پیری) لرزیدن، رعشه داشتن، (گیاه شناسی) سس، کتان دریایی (cuscuta از خانواده ی نیلوفر که گیاهان انگلی هستند)

معنی : کتان صحرایی، لرزیدن، تلو تلو خوردن معانی دیگر : (به ویژه در اثر پیری) لرزیدن، رعشه داشتن، (گیاه شناسی) سس، کتان دریایی (cuscuta از خانواده ی نیلوفر که گیاهان انگلی هستند)

dodder

<hr> معنی : بی شاخه، سست، شکسته <hr> معانی دیگر : (درختی که به خاطر کهنسالی برخی شاخه ها و تاج خود را از دست داده است) درخت کهن، علیل

معنی : بی شاخه، سست، شکسته معانی دیگر : (درختی که به خاطر کهنسالی برخی شاخه ها و تاج خود را از دست داده است) درخت کهن، علیل

doddered

<hr> معنی : پیر، کودن <hr> معانی دیگر : پیر و پاتال، عجوز (عجوزه)، لرزان و لنگان، علیل

معنی : پیر، کودن معانی دیگر : پیر و پاتال، عجوز (عجوزه)، لرزان و لنگان، علیل

doddering

<hr> معنی : دوازده گوشه <hr> معانی دیگر : (هندسه) دوازده ضلعی، دوازده زاویه ای

معنی : دوازده گوشه معانی دیگر : (هندسه) دوازده ضلعی، دوازده زاویه ای

dodecagon

<hr> معنی : دوازده سطحی <hr> معانی دیگر : (هندسی) دوازده وجهی، شکل فلکی

معنی : دوازده سطحی معانی دیگر : (هندسی) دوازده وجهی، شکل فلکی

dodecahedron

<hr> معنی : عیاری، عمل شیطانی، جاخالی، اهمال، تمجمج، جاخالی دادن، این سو و ان سو رفتن، گریز زدن، طفره رفتن، عدول کردن، گول زدن، طفره زدن <hr> معانی دیگر : (به سرعت خود را) کنار کشیدن، (با تقلب یا زرنگی) از زیر کار در رفتن، (با حیله یا زرنگی) دوری کردن، احتراز کردن، دم به تله ندادن، حیله، ترفند، حقه، کلک، (عکاسی) سایه و روشن کردن، کنارکشی، گریز

معنی : عیاری، عمل شیطانی، جاخالی، اهمال، تمجمج، جاخالی دادن، این سو و ان سو رفتن، گریز زدن، طفره رفتن، عدول کردن، گول زدن، طفره زدن معانی دیگر : (به سرعت خود را) کنار کشیدن، (با تقلب یا زرنگی) از زیر کار در رفتن، (با حیله یا زرنگی) دوری کردن، احتراز کردن، دم به تله ندادن، حیله، ترفند، حقه، کلک، (عکا

dodge

<hr> معنی : عیار، طفره زن، طفره رو، دور سرگردان، جاخالی کن <hr> معانی دیگر : کسی که جا خالی می دهد (و یا از زیر کار در می رود)، از زیر کار در رو، حیله گر، آدم از زیرکار در رو، ترفندگر، ناقلا، رجوع شود به: corndodger

معنی : عیار، طفره زن، طفره رو، دور سرگردان، جاخالی کن معانی دیگر : کسی که جا خالی می دهد (و یا از زیر کار در می رود)، از زیر کار در رو، حیله گر، آدم از زیرکار در رو، ترفندگر، ناقلا، رجوع شود به: corndodger

dodger

<hr> معنی : طفره روی <hr> معانی دیگر : حیله گری، ترفندگری، ناقلایی

معنی : طفره روی معانی دیگر : حیله گری، ترفندگری، ناقلایی

dodgery

<hr> معنی : خرگوش ماده، گوزن ماده <hr> معانی دیگر : (جنس مادینه ی آهو و بز و غزال و خرگوش و غیره) ماده آهو، ماده بز، غزاله، خرگوش ماده (در مقابل: buck)، این اسم به خصوص به صورت john doe (مونث آن: jane doe) به جای عمر و زید به کار می رود، فلانی، مخفف: (امریکا) وزارت نیرو

معنی : خرگوش ماده، گوزن ماده معانی دیگر : (جنس مادینه ی آهو و بز و غزال و خرگوش و غیره) ماده آهو، ماده بز، غزاله، خرگوش ماده (در مقابل: buck)، این اسم به خصوص به صورت john doe (مونث آن: jane doe) به جای عمر و زید به کار می رود، فلانی، مخفف: (امریکا) وزارت نیرو

<hr> معنی : عامل، نماینده، کننده <hr> معانی دیگر : کننده ی کار، انجام گر، آدم کاربر، آدم ببر، آدم پرکنش، اهل عمل، اهل کار، فاعل

معنی : عامل، نماینده، کننده معانی دیگر : کننده ی کار، انجام گر، آدم کاربر، آدم ببر، آدم پرکنش، اهل عمل، اهل کار، فاعل

doer

<hr> معنی : میکند <hr> معانی دیگر : سوم شخص مفرد زمان حال فعل: do، کردن، نمودن، درست کردن، خسته کردن، ساختن

معنی : میکند معانی دیگر : سوم شخص مفرد زمان حال فعل: do، کردن، نمودن، درست کردن، خسته کردن، ساختن

does

does not

<hr> معنی : پوست گوزن ماده <hr> معانی دیگر : پوست آهوی ماده، چرم آهو، (امروزه) چرم گوسفند

معنی : پوست گوزن ماده معانی دیگر : پوست آهوی ماده، چرم آهو، (امروزه) چرم گوسفند

doeskin

<hr> معنی : نمیکند <hr> معانی دیگر : مخفف: does not

معنی : نمیکند معانی دیگر : مخفف: does not

doesn't

<hr> معنی : در اوردن، لباس کندن <hr> معانی دیگر : (به نشان احترام یا خوش آمد) کلاه از سر برداشتن (در مقابل به سر گذاشتن کلاه: don)، (جامه) کندن، درآوردن، طفره رفتن

معنی : در اوردن، لباس کندن معانی دیگر : (به نشان احترام یا خوش آمد) کلاه از سر برداشتن (در مقابل به سر گذاشتن کلاه: don)، (جامه) کندن، درآوردن، طفره رفتن

doff

<hr> معنی : سگ، سگ نر، میله قلاب دار، گیره، دنبال کردن، مثل سگ دنبال کردن <hr> معانی دیگر : سگ (انواع سگ های اهلی canis familiaris و سگ های وحشی)، کلب، آدم پست فطرت، قابل تحقیر، دنی، ناکس، رذل، (عامیانه) مرد، پسر، بسیار، کاملا، (سگ تعقیب یا شکار یا ردیابی کردن) رد کسی را گرفتن، پاپی شدن، یوز، یوزه، رجوع شود به: firedog و andiron، (امریکا - خودمانی - جمع) پاها، (خودمانی) آدم خسته کننده، غیرمحبوب، (خودمانی) ناخوشایند (چیز)، نارضایت بخش، هجو، (مکانیک و غیره) گیره، گازانبر (هر ابزاری که برای گرفتن یا قلاب کردن به کار رود)، باگیره یا انبر گرفتن، وابسته به تیره ی سگان (canidae که شامل انواع سگ ها و جانوران گوشت خواری مانند روباه و گرگ و شغال و غیره می شود)، (نجوم - d بزرگ) استارگان (مجمع الکواکب) شعرای یمانی (سگ بزرگ: canis major یا سگ کوچک: canis minor)

معنی : سگ، سگ نر، میله قلاب دار، گیره، دنبال کردن، مثل سگ دنبال کردن معانی دیگر : سگ (انواع سگ های اهلی canis familiaris و سگ های وحشی)، کلب، آدم پست فطرت، قابل تحقیر، دنی، ناکس، رذل، (عامیانه) مرد، پسر، بسیار، کاملا، (سگ تعقیب یا شکار یا ردیابی کردن) رد کسی را گرفتن، پاپی شدن، یوز، یوزه، رجوع شود ب

<hr> معنی : طوق، قلاده، قلاده سگ <hr> معانی دیگر : (تسمه ی دور گردن سگ) قلاده، بندگردن

معنی : طوق، قلاده، قلاده سگ معانی دیگر : (تسمه ی دور گردن سگ) قلاده، بندگردن

dog collar

<hr> معنی : چله تابستان، دوران رکود و عدم فعالیت <hr> معانی دیگر : (روزهای گرم ماه های ژوئیه و اوت) روزهای گرم، چله ی تابستان، قلب الاسد، ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیارگرم است، دوران رکود و عدم فعالیت چله تابستان، ایام باخور

معنی : چله تابستان، دوران رکود و عدم فعالیت معانی دیگر : (روزهای گرم ماه های ژوئیه و اوت) روزهای گرم، چله ی تابستان، قلب الاسد، ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیارگرم است، دوران رکود و عدم فعالیت چله تابستان، ایام باخور

dog days

<hr> معنی : کروشه، براکت <hr> معانی دیگر : پرانتز باین شکل ] [، (حلقه شدن یا تا خوردن گوشه ی صفحات کتاب و مجله و غیره در اثر کهنه گی و استعمال زیاد) تاخوردگی ورق

معنی : کروشه، براکت معانی دیگر : پرانتز باین شکل ] [، (حلقه شدن یا تا خوردن گوشه ی صفحات کتاب و مجله و غیره در اثر کهنه گی و استعمال زیاد) تاخوردگی ورق

dog ear

dog hook

<hr> معنی : شنای اشخاص مبتدی، شنای سگی <hr> معانی دیگر : شنای ایستاده، شنای چاله حوضی، شنای سگی کردن

معنی : شنای اشخاص مبتدی، شنای سگی معانی دیگر : شنای ایستاده، شنای چاله حوضی، شنای سگی کردن

dog paddle

dog-eat-dog

<hr> معنی : سرباز پیاده نظام، سرباز پیاده <hr> معانی دیگر : (خودمانی - ارتش امریکا - جنگ دوم جهانی) سرباز پیاده نظام

معنی : سرباز پیاده نظام، سرباز پیاده معانی دیگر : (خودمانی - ارتش امریکا - جنگ دوم جهانی) سرباز پیاده نظام

dogface

<hr> معنی : سگ ماهی، اره ماهی، سگ دریایی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی)، سگ ماهی (انواع کوسه های کوچک)

معنی : سگ ماهی، اره ماهی، سگ دریایی معانی دیگر : (جانور شناسی)، سگ ماهی (انواع کوسه های کوچک)

dogfish

<hr> معنی : ترشرو، یک دنده، سخت، سر سخت، لجوج <hr> معانی دیگر : سرسختانه، لجوجانه، سمج

معنی : ترشرو، یک دنده، سخت، سر سخت، لجوج معانی دیگر : سرسختانه، لجوجانه، سمج

dogged

<hr> معنی : خریت <hr> معانی دیگر : سرسختی، خودسری، پستی

معنی : خریت معانی دیگر : سرسختی، خودسری، پستی

doggedness

<hr> معنی : شعر بد، شعر بند تنبانی <hr> معانی دیگر : شعر بی مایه

معنی : شعر بد، شعر بند تنبانی معانی دیگر : شعر بی مایه

doggerel

<hr> معنی : سگ منش <hr> معانی دیگر : سگ مانند، سگ خو، زودخشم

معنی : سگ منش معانی دیگر : سگ مانند، سگ خو، زودخشم

واژه های حرف "d" - مترادف و متضاد