<hr> معنی : شانه عسل، ارایش شش گوش خانه خانه کردن <hr> معانی دیگر : سوراخ سوراخ کردن یا شدن، لانه زنبوری (مانند) کردن یا شدن، نقب زدن و از هر سو فرا گرفتن، اشباع شدن یا کردن، شانه ی عسل، شانه ی انگبین، هر چیز مانند شانه ی عسل (مرکب از خانه های شش وجهی)، طرح لانه زنبوری، ساخت لانه زنبوری، نقش خانه خانه، منج شانه ای (honeycombed هم می گویند)، شانه عسل، خانه خانه کردن

معنی : شانه عسل، ارایش شش گوش خانه خانه کردن معانی دیگر : سوراخ سوراخ کردن یا شدن، لانه زنبوری (مانند) کردن یا شدن، نقب زدن و از هر سو فرا گرفتن، اشباع شدن یا کردن، شانه ی عسل، شانه ی انگبین، هر چیز مانند شانه ی عسل (مرکب از خانه های شش وجهی)، طرح لانه زنبوری، ساخت لانه زنبوری، نقش خانه خانه، منج شا

honeycomb

<hr> معنی : عسلک، شهد گیاهی، شهد نباتی، شبنم انگبینی <hr> معانی دیگر : (شهد شبنم مانندی که از برخی گیاهان تراوش می کند) شهد گیاه، گیاه شم، ماده ی شیرینی که از بدن برخی حشرات گیاهخوار و برخی قارچ ها می تراود و مور و زنبور آنرا می خورند، شهد گیاه، شبنم انگبینى، شهد نباتى

معنی : عسلک، شهد گیاهی، شهد نباتی، شبنم انگبینی معانی دیگر : (شهد شبنم مانندی که از برخی گیاهان تراوش می کند) شهد گیاه، گیاه شم، ماده ی شیرینی که از بدن برخی حشرات گیاهخوار و برخی قارچ ها می تراود و مور و زنبور آنرا می خورند، شهد گیاه، شبنم انگبینى، شهد نباتى

honeydew

<hr> معنی : عسلی <hr> معانی دیگر : عسل مانند، شیرین، مهرآمیز، پر از عسل، عسل پوش، عسل دار، مهرآمیز honeyed words حرفهای شیرین

معنی : عسلی معانی دیگر : عسل مانند، شیرین، مهرآمیز، پر از عسل، عسل پوش، عسل دار، مهرآمیز honeyed words حرفهای شیرین

honeyed

<hr> معنی : ماهعسل، ماه عسل رفتن <hr> معانی دیگر : (مجازی) دوران دوستی (معمولا کوتاه و در آغاز کار)، دوران خوشی و مودت، ماه عسل داشتن یا گذراندن

معنی : ماهعسل، ماه عسل رفتن معانی دیگر : (مجازی) دوران دوستی (معمولا کوتاه و در آغاز کار)، دوران خوشی و مودت، ماه عسل داشتن یا گذراندن

honeymoon

<hr> معنی : پیچ امین الدوله <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، پلاخور، شونگ، شن، تاج الملوک (جنس lonicera)، انواع گیاهانی که گل آنها همانند گل این گیاه معطر است

معنی : پیچ امین الدوله معانی دیگر : (گیاه شناسی)، پلاخور، شونگ، شن، تاج الملوک (جنس lonicera)، انواع گیاهانی که گل آنها همانند گل این گیاه معطر است

honeysuckle

<hr> معنی : صدای خوک یا گراز <hr> معانی دیگر : قات قات کردن، (اتومبیل) بوق زدن، (صدای غاز) قات قات، هر صدای مشابه قات قات (مثلا صدای بوق اتومبیل)، امر، صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان

معنی : صدای خوک یا گراز معانی دیگر : قات قات کردن، (اتومبیل) بوق زدن، (صدای غاز) قات قات، هر صدای مشابه قات قات (مثلا صدای بوق اتومبیل)، امر، صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان

honk

<hr> معنی : غیرت، افتخار، خوشنامی، برو، اب رو، نجابت، احترام، عزت، شرافت، فخر، شرف، ناموس، حضرت، جناب، تشریفات امتیازویژه، مفتخر کردن، احترام کردن به، امتیاز تحصیلی اوردن، شاگرد اول شدن، محترم شمردن <hr> معانی دیگر : آبرو، سربلندی، فر، شهرت، نیکنامی، آوازه، بلندآوازگی، ناموری، سرشناسی، نام نیک، بهنامی، فرهی، درستی، درستکاری، شرافتمندی، پاکدامنی، عفت، ارجمندی، والایی، والامقامی، عظیم الشان بودن، جاه و جلال، حرمت، (h بزرگ - عنوان جلو اسم) جناب، قربان، حضرت اشرف، (واژه ی تعارف آمیز)، نشان، مدال، علامت افتخار، (جمع) مراسم احترام آمیز، بزرگداشت رسمی، گرامیداشت، (آموزش) جایزه ی شاگرد اولی، سپاسنامه، سپاسه، سپاس نشان، (آموزش) کلاس پیشرفته، کلاس اضافی (برای شاگردان خوب)، مایه ی افتخار، مایه ی سربلندی، فرمندگر، جاه آفرین، بزرگداشت کردن، تجلیل کردن، گرامیداشت کردن، احترام گذاشتن، تعظیم و تکریم کردن، به افتخار کسی یا چیزی کاری کردن، (چک بانک و سند و غیره) پذیرفتن، قبول کردن، (قرارداد) محترم شمردن، افتخارآمیز، شکوهمند، وابسته به افتخار، (مهجور) تعظیم، کرنش، تعظیم کردن، (خدا یا مقدسان را) پرستیدن، نیایش کردن، (در بازی ورق به ویژه ((بریج))) آس یا شاه یا بی بی یا سرباز یا ده، تشریفات در دانشگاه امتیازویژه، در خطاب جناب، شاگر اول شدن

معنی : غیرت، افتخار، خوشنامی، برو، اب رو، نجابت، احترام، عزت، شرافت، فخر، شرف، ناموس، حضرت، جناب، تشریفات امتیازویژه، مفتخر کردن، احترام کردن به، امتیاز تحصیلی اوردن، شاگرد اول شدن، محترم شمردن معانی دیگر : آبرو، سربلندی، فر، شهرت، نیکنامی، آوازه، بلندآوازگی، ناموری، سرشناسی، نام نیک، بهنامی، فرهی، 

honor

<hr> معنی : پسندیده، عالیجناب، سربلند، خوش طینت، محترم، شریف، شرافتمندانه، بزرگوار، شایان تعریف، ابرومند، لایق احترام <hr> معانی دیگر : شرافتمند، آبرومند، آبرودار، پرافتخار، (عنوان ویژه ی برخی مقام ها- h بزرگ) جناب، حضرت، امین، درستکار، دست و دل پاک، راستین، با صداقت، جوانمرد، سربلند کننده، سرفراز کننده، افتخار آمیز، فرهمند، همراه با احترام، تجلیل آمیز، نیکنام، بهنام، قابل احترام، ستوده

معنی : پسندیده، عالیجناب، سربلند، خوش طینت، محترم، شریف، شرافتمندانه، بزرگوار، شایان تعریف، ابرومند، لایق احترام معانی دیگر : شرافتمند، آبرومند، آبرودار، پرافتخار، (عنوان ویژه ی برخی مقام ها- h بزرگ) جناب، حضرت، امین، درستکار، دست و دل پاک، راستین، با صداقت، جوانمرد، سربلند کننده، سرفراز کننده، افتخ

honorable

honorably

<hr> معنی : حق الوکاله، حق یا مزد اموزگار <hr> معانی دیگر : (پولی که به سخنران و غیره پرداخت می شود ولی پرداخت آن اجباری نیست) پای مزد، پاداش افتخاری، سپاس مزد

معنی : حق الوکاله، حق یا مزد اموزگار معانی دیگر : (پولی که به سخنران و غیره پرداخت می شود ولی پرداخت آن اجباری نیست) پای مزد، پاداش افتخاری، سپاس مزد

honorarium

<hr> معنی : درجه افتخاری، مجانی، افتخاری <hr> معانی دیگر : (آموزش - مدرک علمی که صرفا برای تقدیر به کسی داده می شود نه در مقابل انجام تکالیف درسی) افتخاری، سپاسین، شغل افتخاری (که حقوق ثابت ندارد)، (آموزش) وابسته به شاگردان خوب، سپاسگانی

معنی : درجه افتخاری، مجانی، افتخاری معانی دیگر : (آموزش - مدرک علمی که صرفا برای تقدیر به کسی داده می شود نه در مقابل انجام تکالیف درسی) افتخاری، سپاسین، شغل افتخاری (که حقوق ثابت ندارد)، (آموزش) وابسته به شاگردان خوب، سپاسگانی

honorary

honored

honored to visit

<hr> معنی : عنوان تجلیلی، تجلیلی، افتخار امیز <hr> معانی دیگر : (به ویژه عنوان و لقب) افتخاری، سپاسین، فرمندی، تجلیلی (honorifical هم می گویند)

معنی : عنوان تجلیلی، تجلیلی، افتخار امیز معانی دیگر : (به ویژه عنوان و لقب) افتخاری، سپاسین، فرمندی، تجلیلی (honorifical هم می گویند)

honorific

<hr> معنی : شرافت، فخر، شرف، ناموس، حضرت، جناب، تشریفات امتیازویژه، افتخار، برو، عزت، محترم شمردن، مفتخر کردن، احترام کردن به، امتیاز تحصیلی اوردن، شاگرد اول شدن <hr> معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: honor و honorable

معنی : شرافت، فخر، شرف، ناموس، حضرت، جناب، تشریفات امتیازویژه، افتخار، برو، عزت، محترم شمردن، مفتخر کردن، احترام کردن به، امتیاز تحصیلی اوردن، شاگرد اول شدن معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: honor و honorable

honour

<hr> معنی : عالیجناب، سربلند، خوش طینت، محترم، شریف، شرافتمندانه، بزرگوار، شایان تعریف، ابرومند، لایق احترام <hr> معانی دیگر : افتخارامیز، مایه سرافرازى

معنی : عالیجناب، سربلند، خوش طینت، محترم، شریف، شرافتمندانه، بزرگوار، شایان تعریف، ابرومند، لایق احترام معانی دیگر : افتخارامیز، مایه سرافرازى

honourable

<hr> معنی : سرافراز <hr> معانی دیگر : محترمانه، ابرومندانه

معنی : سرافراز معانی دیگر : محترمانه، ابرومندانه

honourably

<hr> معنی : مشروب تند، مشروب قاچاقی وپست <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) مشروب بد، عرق سگی، (ارتشی - خودمانی) کلبه، آلونک، hootch ز، مشروب قاچاقی وپست مخفف کلمه hoochinoo

معنی : مشروب تند، مشروب قاچاقی وپست معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) مشروب بد، عرق سگی، (ارتشی - خودمانی) کلبه، آلونک، hootch ز، مشروب قاچاقی وپست مخفف کلمه hoochinoo

hooch

<hr> معنی : کلاهک دودکش، کروک درشکه، باشلق، روپوش، اوباش، روسری، کاپوت، کاپوت ماشین، باشلق یا کلاه مخصوص کشیشان <hr> معانی دیگر : کوه هود (در ایالت اورگان - بلندی: 3427 متر)، کلاه پارچه ای (که سر و گردن و گاهی بخشی از چهره را می پوشاند)، چهره پوش، روبند، سرپوش دار کردن، سرپوش زدن به، هر چیز مشابه کلاه پارچه ای (به ویژه گردن آویزهای قضات و لباس سلام استادان که معرف رشته ی تحصیلی و یا مقام است)، گردن آویز، (اتومبیل و کامیون و غیره) کاپوت، کروک، (در بالای اجاق های برقی و گازی و تنور و غیره) هواکش (که معمولا قیف شکل است و بادزن برقی دارد)، (در سر دودکش و لوله ی بخاری و غیره) سرپوش، کلاهک، (اسب و باز شکاری و غیره) چشم پوش، نقاب، چشم بند، (پرندگان) کاکل، تاج، (مار کبرا - پوسته ی دور گردن مار عینکی که هنگام انگیختگی متورم و پهن می شود) یاله، (خودمانی) رجوع شود به: hoodlum، کاپوت ماشین <hr> hood_ پسوند : حالت، - ی، بودن [childhood]

معنی : کلاهک دودکش، کروک درشکه، باشلق، روپوش، اوباش، روسری، کاپوت، کاپوت ماشین، باشلق یا کلاه مخصوص کشیشان معانی دیگر : کوه هود (در ایالت اورگان - بلندی: 3427 متر)، کلاه پارچه ای (که سر و گردن و گاهی بخشی از چهره را می پوشاند)، چهره پوش، روبند، سرپوش دار کردن، سرپوش زدن به، هر چیز مشابه کلاه پارچه ا

hood

<hr> معنی : روپوش دار، باشلق دار، کروکدار، باشلق مانند <hr> معانی دیگر : با چشمان نیم بسته، دارای پلک های افتاده، سرپوش دار، کلاهک دار، کلاهک مانند، کلاهک سان، به شکل کلاه خود، خودسان

معنی : روپوش دار، باشلق دار، کروکدار، باشلق مانند معانی دیگر : با چشمان نیم بسته، دارای پلک های افتاده، سرپوش دار، کلاهک دار، کلاهک مانند، کلاهک سان، به شکل کلاه خود، خودسان

hooded

<hr> معنی : گردن کلفت، اوباش، لوطی محله <hr> معانی دیگر : تبهکار، چاقوکش، (جمع) اراذل و اوباش

معنی : گردن کلفت، اوباش، لوطی محله معانی دیگر : تبهکار، چاقوکش، (جمع) اراذل و اوباش

hoodlum

<hr> معنی : فریب <hr> معانی دیگر : (شخص یا چیز) بدیمن، موجب بدشانسی، (امریکا)، رجوع شود به: voodoo، بدشانسی، بدبیاری، (به ویژه در غرب امریکا) سنگ یا صخره ی دارای شکل عجیب و غریب، موجب بدشانسی this house seems to have a hoodoo in it; we're all getting sick مثل اینکه این خانه بدیمن است، بدشگون بودن

معنی : فریب معانی دیگر : (شخص یا چیز) بدیمن، موجب بدشانسی، (امریکا)، رجوع شود به: voodoo، بدشانسی، بدبیاری، (به ویژه در غرب امریکا) سنگ یا صخره ی دارای شکل عجیب و غریب، موجب بدشانسی this house seems to have a hoodoo in it; we're all getting sick مثل اینکه این خانه بدیمن است، بدشگون بودن

hoodoo

<hr> معنی : اغفال کردن، فریب دادن، چشم بندی کردن <hr> معانی دیگر : گول زدن، کلک زدن، فریبکاری کردن، (در اصل) چشم کسی را بستن

معنی : اغفال کردن، فریب دادن، چشم بندی کردن معانی دیگر : گول زدن، کلک زدن، فریبکاری کردن، (در اصل) چشم کسی را بستن

hoodwink

<hr> معنی : یاوه، مزخرف <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) چرند، زکی، د!، nonsense یاوه، بیهوده

معنی : یاوه، مزخرف معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) چرند، زکی، د!، nonsense یاوه، بیهوده

hooey

<hr> معنی : سم، کفشک، حیوان سم دار، باسم زدن، پای کوبیدن، رقصیدن، لگد زدن <hr> معانی دیگر : (با سم) لگد زدن، پامال کردن، لگدمال کردن، راه رفتن، پیاده رفتن، (در پای برخی جانوران) سم، (جانور سم دار) پا، (خودمانی) پای انسان، (خودمانی) رقصیدن، بشکل سم

معنی : سم، کفشک، حیوان سم دار، باسم زدن، پای کوبیدن، رقصیدن، لگد زدن معانی دیگر : (با سم) لگد زدن، پامال کردن، لگدمال کردن، راه رفتن، پیاده رفتن، (در پای برخی جانوران) سم، (جانور سم دار) پا، (خودمانی) پای انسان، (خودمانی) رقصیدن، بشکل سم

hoof

<hr> معنی : رقاص حرفه ای <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) رقصگر، پایکوب، رقاص

معنی : رقاص حرفه ای معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) رقصگر، پایکوب، رقاص

hoofer

<hr> معنی : ضربه، دام، قلاب، چنگک، چنگک بزرگ، منقار نوک برگشته، منقار عقابی، تله، بدام انداختن، گیر اوردن، ربودن، بشکل قلاب دراوردن، گرفتار کردن، کج کردن <hr> معانی دیگر : نشبیل، کجه، آکج، منشال، (عامیانه) جلب کننده، گیرا، وسوسه انگیز، مشتری آور، (مشت بازی) ضربه قوس دار، هوک، قلاب دار کردن، قلاب زدن به، با قلاب گرفتن یا بلند کردن، قلاب کردن، (گاو و گراز و غیره) شاخ زدن، با شاخ حمله کردن، (عامیانه) وسوسه کردن، به دام انداختن، مجذوب کردن، جلب کردن، معتاد کردن، خو دادن، (دریانوردی - خودمانی) لنگر کشتی، هر چیز قلاب مانند : پیشروی قلابدیس خشکی در دریا و بالعکس، پیچ قلابدیس رودخانه (یا جوی و غیره)، (در انداختن یا زدن گوی) توپ قوس دار، مسیر منحنی (گوی)، مسیر قوس دار دادن به، (موسیقی) انحنای نت، قلابدیس کردن، به شکل قلاب یا کجه درآوردن یا درآمدن، قوس دار کردن یا شدن، (عامیانه) دزدیدن، بلند کردن، (مشت بازی) ضربه ی قوس دار زدن، هوک زدن، (امریکا - خودمانی) فاحشگی کردن، (خودمانی - جمع) انگشتان

معنی : ضربه، دام، قلاب، چنگک، چنگک بزرگ، منقار نوک برگشته، منقار عقابی، تله، بدام انداختن، گیر اوردن، ربودن، بشکل قلاب دراوردن، گرفتار کردن، کج کردن معانی دیگر : نشبیل، کجه، آکج، منشال، (عامیانه) جلب کننده، گیرا، وسوسه انگیز، مشتری آور، (مشت بازی) ضربه قوس دار، هوک، قلاب دار کردن، قلاب زدن به، با قل

hook

<hr> معنی : غلیان، قلیان، قلیان هندی، نارگیله <hr> معانی دیگر : از حقه عربی قلیان هندی

معنی : غلیان، قلیان، قلیان هندی، نارگیله معانی دیگر : از حقه عربی قلیان هندی

hookah

<hr> معنی : قلاب شده <hr> معانی دیگر : قوس دار، قلابدیس، هلال شکل، کجه مانند، قلابدوزی شده، (خودمانی - معمولا با : on) معتاد، خوگرفته، دیوانه ی چیزی (یا کسی)، کجه مانند hooked nose دماغ سرکج، شوهردار

معنی : قلاب شده معانی دیگر : قوس دار، قلابدیس، هلال شکل، کجه مانند، قلابدوزی شده، (خودمانی - معمولا با : on) معتاد، خوگرفته، دیوانه ی چیزی (یا کسی)، کجه مانند hooked nose دماغ سرکج، شوهردار

hooked

<hr> معنی : فاحشه <hr> معانی دیگر : ریچارد هوکر (کشیش و نویسنده ی انگلیسی)، قلاب انداز، قلابگر، (خودمانی) جنده، لگوری، روسپی، (انگلیس و ایرلند) کشتی ماهیگیری یک دکله، قایقی که با قلاب ماهی میگیرد، دزد، جیب بر

معنی : فاحشه معانی دیگر : ریچارد هوکر (کشیش و نویسنده ی انگلیسی)، قلاب انداز، قلابگر، (خودمانی) جنده، لگوری، روسپی، (انگلیس و ایرلند) کشتی ماهیگیری یک دکله، قایقی که با قلاب ماهی میگیرد، دزد، جیب بر

hooker

<hr> معنی : ارتباط، تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی <hr> معانی دیگر : (رادیو و سایر ابزار برقی یا مکانیکی) طرز قرار گیری و اتصال بخش ها، بست آرایی، (تریلر و کمپرها و پارک ها) اتصال برق و آب، تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی مثل تجمع امواجرادیوبرای انتقال انها، به هم وصل کردن، به برق وصل کردن

معنی : ارتباط، تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی معانی دیگر : (رادیو و سایر ابزار برقی یا مکانیکی) طرز قرار گیری و اتصال بخش ها، بست آرایی، (تریلر و کمپرها و پارک ها) اتصال برق و آب، تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی مثل تجمع امواجرادیوبرای انتقال انها، به هم وصل کردن، به برق وصل کردن

hookup

<hr> معنی : کرم قلاب دار، نوعی کرم روده <hr> معانی دیگر : (پزشکی) کرم قلابدار (تیره ی ancylostomatoidea انگل روده)

معنی : کرم قلاب دار، نوعی کرم روده معانی دیگر : (پزشکی) کرم قلابدار (تیره ی ancylostomatoidea انگل روده)

hookworm

<hr> معنی : بشکل قلاب، پر از قلاب، قلاب وار <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: hookey) play hooky هم می نویسند)

معنی : بشکل قلاب، پر از قلاب، قلاب وار معانی دیگر : رجوع شود به: hookey) play hooky هم می نویسند)

hooky

<hr> معنی : ولگرد، جوان اوباش صفت <hr> معانی دیگر : (خودمانی) تبهکار (به ویژه جوان)، شرور، لات

معنی : ولگرد، جوان اوباش صفت معانی دیگر : (خودمانی) تبهکار (به ویژه جوان)، شرور، لات

hooligan

<hr> معنی : چنبره، چنبر، انگشتر، حلقه، تسمه، احاطه کردن، حلقه زدن به، تسمه زدن <hr> معانی دیگر : تسمه یا حلقه ای که بشکه را محکم نگاه می دارد، (بسکتبال) حلقه، هر چیز حلقه مانند: چرخ (که کودکان روی زمین می غلطانند)، حلقه ی سوزن دوزی و ملیله دوزی (که پارچه را کشیده نگه می دارد)، حلقه ی زیر دامنی زنانه (که دامن را پف کرده نگه می دارد)

معنی : چنبره، چنبر، انگشتر، حلقه، تسمه، احاطه کردن، حلقه زدن به، تسمه زدن معانی دیگر : تسمه یا حلقه ای که بشکه را محکم نگاه می دارد، (بسکتبال) حلقه، هر چیز حلقه مانند: چرخ (که کودکان روی زمین می غلطانند)، حلقه ی سوزن دوزی و ملیله دوزی (که پارچه را کشیده نگه می دارد)، حلقه ی زیر دامنی زنانه (که دامن 

hoop

<hr> معنی : دامن ژوپن، دامن و پیراهن فنری زنها <hr> معانی دیگر : (مد قرن هیجدهم) دامن پف کرده، دامن وپیراهن فنری زنها، دامن ژوپن

معنی : دامن ژوپن، دامن و پیراهن فنری زنها معانی دیگر : (مد قرن هیجدهم) دامن پف کرده، دامن وپیراهن فنری زنها، دامن ژوپن

hoop skirt

<hr> (امریکا - عامیانه) جار و جنجال، جنب و جوش، هیاهو، بازی پرتاب حلقه، فریاد خوشحالی

(امریکا - عامیانه) جار و جنجال، جنب و جوش، هیاهو، بازی پرتاب حلقه، فریاد خوشحالی

hoopla

<hr> معنی : هدهد، شانه بسر <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) هدهد (upupa epops از تیره ی upupidae) (شانه به سر و شانه سر و پوپک و مرغ سلیمان و پوپو هم می گویند)

معنی : هدهد، شانه بسر معانی دیگر : (جانور شناسی) هدهد (upupa epops از تیره ی upupidae) (شانه به سر و شانه سر و پوپک و مرغ سلیمان و پوپو هم می گویند)

hoopoe

<hr> معنی : لقب استان و مردم ایندیانا <hr> معانی دیگر : (امریکا - عامیانه) اهل ایالت ایندیانا (در امریکا)

معنی : لقب استان و مردم ایندیانا معانی دیگر : (امریکا - عامیانه) اهل ایالت ایندیانا (در امریکا)

hoosier

<hr> معنی : صدای جغد، داد زدن، جیغ کشیدن، بوق زدن، هو کردن <hr> معانی دیگر : (جغد) هوهو کردن، صدایی شبیه آوای جغد ایجاد کردن، (اتومبیل) بوق زدن، (مجازی) هو کردن، (به نشان ناخشنودی یا تحقیر) همهمه کردن، ابراز اعتراض کردن، (با هو کردن و ایجاد غوغا) راندن، فرار دادن، رماندن، (آوای جغد) هو، هوهو، فریاد اعتراض، همهمه، غوغا، (امریکا) ذره، کم، هیچ، (انگلیس) سوت (کارخانه و کشتی)، بوق (اتومبیل و غیره)، هر صدایی همانند آوای جغد، (انگلیس) دماغ، بینی، (اسکاتلند و شمال انگلیس - ندا به نشان ناخشنودی و غیره) اه !، هو! (hoots هم می گویند)، n : دادزدن، فریاد زدن، interj : اسکاتلند وشمال انگلیس فریاد اعترا­ و بی صبری مثل عجب و واه وغیره

معنی : صدای جغد، داد زدن، جیغ کشیدن، بوق زدن، هو کردن معانی دیگر : (جغد) هوهو کردن، صدایی شبیه آوای جغد ایجاد کردن، (اتومبیل) بوق زدن، (مجازی) هو کردن، (به نشان ناخشنودی یا تحقیر) همهمه کردن، ابراز اعتراض کردن، (با هو کردن و ایجاد غوغا) راندن، فرار دادن، رماندن، (آوای جغد) هو، هوهو، فریاد اعتراض، هم

hoot

<hr> معنی : ابجو، طفره، افیون، رازک، روی یک پا جستن، رازک بار اوردن، جست وخیز کوچک کردن، لنگان لنگان راه رفتن، پرواز دادن، پلکیدن، لی لی کردن، رقصیدن، خمیدن <hr> معانی دیگر : روی یک پا راه رفتن یا جستن، (مثل قورباغه یا پرنده) ورجه وورجه کردن، با جهش حرکت کردن، (عامیانه - با : over یا up یا down) جهیدن، خیزیدن، (از روی چیزی) پریدن، (به سرعت) رفتن، ورجستن، (امریکا) سوار شدن، (عامیانه) پرواز کوتاه کردن (با هواپیما)، پرواز کوتاه، (انگلیس - معمولا با : it) دور شدن، عزیمت کردن، (عامیانه) رقص، ورجه وورجه، جهش، پرش، خیزش، (گوی و توپ) جهمندی، ورجهش، (گیاه شناسی) رازک (humulus lupulus از خانواده ی hemp)، (با: s) میوه ی رازک (که در آبجو سازی و داروسازی کاربرد دارد)، (خودمانی) ماده ی مخدر (به ویژه تریاک)، رازک زدن به، دارای طعم رازک کردن، درجمع میوه رازک رازک زدن به، درجمع ابجو، پلکیدن <hr> hop _ پسوند : جهنده، سیار، - عوض کن

معنی : ابجو، طفره، افیون، رازک، روی یک پا جستن، رازک بار اوردن، جست وخیز کوچک کردن، لنگان لنگان راه رفتن، پرواز دادن، پلکیدن، لی لی کردن، رقصیدن، خمیدن معانی دیگر : روی یک پا راه رفتن یا جستن، (مثل قورباغه یا پرنده) ورجه وورجه کردن، با جهش حرکت کردن، (عامیانه - با : over یا up یا down) جهیدن، خیزیدن

<hr> معنی : روی یک پا جستن

hop along

<hr> معنی : امید، امیدواری چشم داشت، چشم انتظاری، امیدوار بودن، پشت گرمی داشتن به، انتظار داشتن، ارزو داشتن <hr> معانی دیگر : امیدواری، مایه ی امید، دلیل امیدواری، مایه ی آرزو، آرزو، خواست، خواسته، (قدیمی) اتکا، اعتماد، اعتماد کردن به، دلگرمی، پشتگرمی، امید داشتن (با : for)، چشمداشت داشتن، بیوسیدن، اسم خاص مونث

معنی : امید، امیدواری چشم داشت، چشم انتظاری، امیدوار بودن، پشت گرمی داشتن به، انتظار داشتن، ارزو داشتن معانی دیگر : امیدواری، مایه ی امید، دلیل امیدواری، مایه ی آرزو، آرزو، خواست، خواسته، (قدیمی) اتکا، اعتماد، اعتماد کردن به، دلگرمی، پشتگرمی، امید داشتن (با : for)، چشمداشت داشتن، بیوسیدن، اسم خاص مو

hope

<hr> معنی : امیدوار، پشت گرم <hr> معانی دیگر : آرزومند، امیدبخش، امیدوار کننده، آدمی که موفقیت او بسیار محتمل است

معنی : امیدوار، پشت گرم معانی دیگر : آرزومند، امیدبخش، امیدوار کننده، آدمی که موفقیت او بسیار محتمل است

hopeful

<hr> (عامیانه) انشاالله اگر بشود، با امیدواری، به طور امیدبخش، اگر بشود قبل از شش hopefully he won't be late خدا کند که دیر نیاید

(عامیانه) انشاالله اگر بشود، با امیدواری، به طور امیدبخش، اگر بشود قبل از شش hopefully he won't be late خدا کند که دیر نیاید

hopefully

<hr> معنی : نومید <hr> معانی دیگر : ناامید، ناامیدوار، مایوس، بیچاره، لاعلاج، درمان ناپذیر، اصلاح ناپذیر، سامان ناپذیر، بهتر نشدنی، نومید کننده، مایوس کننده

معنی : نومید معانی دیگر : ناامید، ناامیدوار، مایوس، بیچاره، لاعلاج، درمان ناپذیر، اصلاح ناپذیر، سامان ناپذیر، بهتر نشدنی، نومید کننده، مایوس کننده

hopeless

<hr> معنی : نا چاری <hr> معانی دیگر : نومیدى

معنی : نا چاری معانی دیگر : نومیدى

hopelessness

<hr> معنی : معتاد، شخص معتاد <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) معتاد (به مواد مخدر)، عملی

معنی : معتاد، شخص معتاد معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) معتاد (به مواد مخدر)، عملی

واژه های حرف "h" - مترادف و متضاد