<hr> معنی : سرسری، سبکی، سبک سری، رفتار سبک، لوسی <hr> معانی دیگر : جلفی، شادی بی موقع یا نابرازنده، بی وفایی، دمدمی مزاجی

معنی : سرسری، سبکی، سبک سری، رفتار سبک، لوسی معانی دیگر : جلفی، شادی بی موقع یا نابرازنده، بی وفایی، دمدمی مزاجی

levity

<hr> معنی : بطرف چپ <hr> معانی دیگر : پیشوند:، به سوی چپ، درسمت چپ [levorotatory]، levorotatory : بطرف چپ

معنی : بطرف چپ معانی دیگر : پیشوند:، به سوی چپ، درسمت چپ [levorotatory]، levorotatory : بطرف چپ

levo

<hr> معنی : بطرف چپ، چپ گرد، چپ رو، دارای تمایل چرخش بطرف چپ <hr> معانی دیگر : چپ چرخ، خلاف جهت عقربه های ساعت، levorotary ش

معنی : بطرف چپ، چپ گرد، چپ رو، دارای تمایل چرخش بطرف چپ معانی دیگر : چپ چرخ، خلاف جهت عقربه های ساعت، levorotary ش

levorotatory

<hr> معنی : قندی، قند میوه جات <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: fructose، قندی بفرمول o6 h12 c6

معنی : قندی، قند میوه جات معانی دیگر : رجوع شود به: fructose، قندی بفرمول o6 h12 c6

levulose

<hr> معنی : خراج، وضع مالیات، تحمیل، مالیات، مالیات بندی، وصول مالیات، باج گیری، جمع اوری کردن، مالیات بستن بر <hr> معانی دیگر : تحمیل مالیات، تحمیل جریمه، گردآوری مالیات، سرباز گیری، احضار مشمولان، مشمولان، سربازان به خدمت گرفته شده، مالیات بستن، مالیات وضع کردن، مالیات گرفتن، مالیات اخذ کردن، سرباز گرفتن، (به زور) به خدمت نظام بردن، (حقوق - معمولا با: on) ملک کسی را (طبق دستور دادگاه) ضبط کردن، (اموال) توقیف کردن، نام نویسی

معنی : خراج، وضع مالیات، تحمیل، مالیات، مالیات بندی، وصول مالیات، باج گیری، جمع اوری کردن، مالیات بستن بر معانی دیگر : تحمیل مالیات، تحمیل جریمه، گردآوری مالیات، سرباز گیری، احضار مشمولان، مشمولان، سربازان به خدمت گرفته شده، مالیات بستن، مالیات وضع کردن، مالیات گرفتن، مالیات اخذ کردن، سرباز گرفتن، (

levy

<hr> معنی : هرزه، شهوت پرست، ناشی از هرزگی <hr> معانی دیگر : شهوانی، لچر، شهوت ران

معنی : هرزه، شهوت پرست، ناشی از هرزگی معانی دیگر : شهوانی، لچر، شهوت ران

lewd

<hr> معنی : فحشاء <hr> معانی دیگر : هرزگی، فسق، شهوت پرستی

معنی : فحشاء معانی دیگر : هرزگی، فسق، شهوت پرستی

lewdness

<hr> معنی : حرفی، لغوی، واژهای، کلمهای، وابسته به فرهنگ لغات، وابسته به فرهنگ نویسی <hr> معانی دیگر : واژگانی (وابسته به واژه های یک زبان در مقایسه با عوامل دستوری و غیره)، واژی، قاموسی

معنی : حرفی، لغوی، واژهای، کلمهای، وابسته به فرهنگ لغات، وابسته به فرهنگ نویسی معانی دیگر : واژگانی (وابسته به واژه های یک زبان در مقایسه با عوامل دستوری و غیره)، واژی، قاموسی

lexical

<hr> معنی : فرهنگ نویس، لغت نویس <hr> معانی دیگر : واژه نامه نویس، دیکسیونرنگار

معنی : فرهنگ نویس، لغت نویس معانی دیگر : واژه نامه نویس، دیکسیونرنگار

lexicographer

<hr> معنی : وابسته به فرهنگ نویسی، وابسته به واژه نگاری <hr> معانی دیگر : وابسته به فرهنگ نویسی، وابسته به واژه نگاری

معنی : وابسته به فرهنگ نویسی، وابسته به واژه نگاری معانی دیگر : وابسته به فرهنگ نویسی، وابسته به واژه نگاری

lexicographic

<hr> معنی : فرهنگ نویسی، واژه نگاری، لغت نویسی <hr> معانی دیگر : واژه نامه نویسی، دیکسیونرنگاری

معنی : فرهنگ نویسی، واژه نگاری، لغت نویسی معانی دیگر : واژه نامه نویسی، دیکسیونرنگاری

lexicography

<hr> معنی : فرهنگ، واژه نامه، قاموس، کتاب لغت، لغت نامه، دیکسیونر <hr> معانی دیگر : سابقه، تاریخ، فهرست اعمال یا رویدادها، واژه نامه (به ویژه فرهنگ یک زبان باستانی)، ویژه واژگان (لغت های رشته یا علم بخصوص)، فهرست واژه های دانش بخصوص

معنی : فرهنگ، واژه نامه، قاموس، کتاب لغت، لغت نامه، دیکسیونر معانی دیگر : سابقه، تاریخ، فهرست اعمال یا رویدادها، واژه نامه (به ویژه فرهنگ یک زبان باستانی)، ویژه واژگان (لغت های رشته یا علم بخصوص)، فهرست واژه های دانش بخصوص

lexicon

<hr> معنی : مسئولیت، دین، استعداد، فرض، شمول، بدهی، بدهکاری <hr> معانی دیگر : (قانونی) مسئولیت، الزام، تعهد، پاسخگویی، پایندانی، گردن گیری، مشمولیت، دربرگیری، (جمع) بدهی(ها)، دیون، آمادگی، فر­، احتمال، درمحاسبات بدهکاری، سزاواری

معنی : مسئولیت، دین، استعداد، فرض، شمول، بدهی، بدهکاری معانی دیگر : (قانونی) مسئولیت، الزام، تعهد، پاسخگویی، پایندانی، گردن گیری، مشمولیت، دربرگیری، (جمع) بدهی(ها)، دیون، آمادگی، فر­، احتمال، درمحاسبات بدهکاری، سزاواری

liability

<hr> معنی : متمایل، مسئول، قابل پرداخت <hr> معانی دیگر : (قانونا) مسئول، ملزم، متعهد، پاسخگو، پایندان، گردن گیر، وادار، مشمول (قانون یا جریمه و غیره)، مستعد، شوا، دارای احتمال، در معرض، محتمل، آماده

معنی : متمایل، مسئول، قابل پرداخت معانی دیگر : (قانونا) مسئول، ملزم، متعهد، پاسخگو، پایندان، گردن گیر، وادار، مشمول (قانون یا جریمه و غیره)، مستعد، شوا، دارای احتمال، در معرض، محتمل، آماده

liable

<hr> معنی : رابطه داشتن، ارتباط پیدا کردن، بستگی داشتن، رابط نظامی بودن <hr> معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه - معمولا با: with) تماس گرفتن (با)، در ارتباط بودن

معنی : رابطه داشتن، ارتباط پیدا کردن، بستگی داشتن، رابط نظامی بودن معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه - معمولا با: with) تماس گرفتن (با)، در ارتباط بودن

liaise

<hr> معنی : بستگی، رابطه، ارتباط، رابط، رابطه نامشروع <hr> معانی دیگر : (وصل کردن یا مرتبط کردن دو چیز مثلا دو یکان ارتشی تا اینکه کار آنها موثرتر شود) ربط، پیوستگی، همبستگی، داستار، رابطه ی نامشروع (جنسی)

معنی : بستگی، رابطه، ارتباط، رابط، رابطه نامشروع معانی دیگر : (وصل کردن یا مرتبط کردن دو چیز مثلا دو یکان ارتشی تا اینکه کار آنها موثرتر شود) ربط، پیوستگی، همبستگی، داستار، رابطه ی نامشروع (جنسی)

liaison

<hr> معنی : کذاب <hr> معانی دیگر : دروغگو، کاذب، ناراستگو

معنی : کذاب معانی دیگر : دروغگو، کاذب، ناراستگو

liar

<hr> معنی : نوشیدن شراب، ساغر ریزی، نوشابه پاشی، تقدیم شراب به حضور خدایان <hr> معانی دیگر : (عهد باستان) مراسم بر خاک ریزی شراب (و روغن زیتون و غیره) به عنوان نیایش خدایان، شراب ریزی، شراب و روغن ریخته شده (در راه خدایان)

معنی : نوشیدن شراب، ساغر ریزی، نوشابه پاشی، تقدیم شراب به حضور خدایان معانی دیگر : (عهد باستان) مراسم بر خاک ریزی شراب (و روغن زیتون و غیره) به عنوان نیایش خدایان، شراب ریزی، شراب و روغن ریخته شده (در راه خدایان)

libation

<hr> معنی : توهین، تهمت، افترا، هجو، متهم کردن، افترا زدن <hr> معانی دیگر : (حقوق) افترا، شاخچه، بهتان، پیغاره، چفته، (قانون دریا نوردی سابق - قانون کلیسایی) شکایت نامه ی رسمی، عرضحال، عرضحال دادن 5 - چفته زدن، تهمت زدن، شاخچه بندی کردن، زشت نمایی، هجویه، توهین نامه، چفته نامه

معنی : توهین، تهمت، افترا، هجو، متهم کردن، افترا زدن معانی دیگر : (حقوق) افترا، شاخچه، بهتان، پیغاره، چفته، (قانون دریا نوردی سابق - قانون کلیسایی) شکایت نامه ی رسمی، عرضحال، عرضحال دادن 5 - چفته زدن، تهمت زدن، شاخچه بندی کردن، زشت نمایی، هجویه، توهین نامه، چفته نامه

libel

<hr> معنی : افترا زن <hr> معانی دیگر : libeller افترا زن

معنی : افترا زن معانی دیگر : libeller افترا زن

libeler

<hr> معنی : خواهان، دادخواست دهنده <hr> معانی دیگر : libelant دادخواست دهنده، تهمت زننده

معنی : خواهان، دادخواست دهنده معانی دیگر : libelant دادخواست دهنده، تهمت زننده

libellant

<hr> معنی : مدعی علیه، شخص مورد افترا <hr> معانی دیگر : libelee حق

معنی : مدعی علیه، شخص مورد افترا معانی دیگر : libelee حق

libellee

<hr> معنی : افترا زن <hr> معانی دیگر : libeler افترا زن

معنی : افترا زن معانی دیگر : libeler افترا زن

libeller

<hr> معنی : هجوامیز، افترا امیز <hr> معانی دیگر : libelous هجوامیز

معنی : هجوامیز، افترا امیز معانی دیگر : libelous هجوامیز

libellous

<hr> معنی : هجوامیز، افترا امیز <hr> معانی دیگر : libellous هجوامیز

معنی : هجوامیز، افترا امیز معانی دیگر : libellous هجوامیز

libelous

<hr> معنی : وافر، سخی، روشن فکر، ازاده، زیاد، دارای سعه نظر، نظر بلند، جالب توجه، ازادی خواه، معتدل <hr> معانی دیگر : وابسته به علوم انسانی، گشاده دست، سخاوتمند، دست و دل باز، دهشگر، فراوان، (تفسیر یا ترجمه) آسان گیرانه، آزاد، غیر متعصبانه، آزاده، آزادمنش (دارای گذشت و تحمل نسبت به کسانی که دارای عقاید و باورهای دیگری هستند)، وارسته، خالی از تعصب، راد، (l بزرگ) حزب لیبرال انگلیس، حزب لیبرال کانادا، وابسته به حزب لیبرال، (در اصل) در خور آزادگان، سزاوار آزاد مردان، آزاد ساز، رهایی بخش، آزاد اندیش، ناسنت گرای، نظام جمهوری و مردمی (در برابر نظام های شاهی یا اشرافی و غیره)، (هوادار اصلاحات و پیشرفت و آزادی های فردی) آزادیخواه، پیشروی گرای، مترقی، لیبرال

معنی : وافر، سخی، روشن فکر، ازاده، زیاد، دارای سعه نظر، نظر بلند، جالب توجه، ازادی خواه، معتدل معانی دیگر : وابسته به علوم انسانی، گشاده دست، سخاوتمند، دست و دل باز، دهشگر، فراوان، (تفسیر یا ترجمه) آسان گیرانه، آزاد، غیر متعصبانه، آزاده، آزادمنش (دارای گذشت و تحمل نسبت به کسانی که دارای عقاید و باور

liberal

<hr> معنی : علوم انسانی، علوم سبعه <hr> معانی دیگر : (در اصل) هفت موضوع درسی که در آموزش کلاسیک و دوران رنسانس مورد تاکید بود، در قرون وسطی علوم سبعه

معنی : علوم انسانی، علوم سبعه معانی دیگر : (در اصل) هفت موضوع درسی که در آموزش کلاسیک و دوران رنسانس مورد تاکید بود، در قرون وسطی علوم سبعه

liberal arts

liberal table

<hr> معنی : وسعت نظر، ازادگی، اصول ازادی خواهی <hr> معانی دیگر : آزادمنشی، وارستگی، آزادگی، رادی، (فرقه های پروتستان) هواداری از تفسیر آزادانه تر و غیر سنتی تر انجیل

معنی : وسعت نظر، ازادگی، اصول ازادی خواهی معانی دیگر : آزادمنشی، وارستگی، آزادگی، رادی، (فرقه های پروتستان) هواداری از تفسیر آزادانه تر و غیر سنتی تر انجیل

liberalism

<hr> معنی : سخاوت، دهش، ازادگی، بخشایندگی <hr> معانی دیگر : گشاده دستی، سخاوتمندی، رادی

معنی : سخاوت، دهش، ازادگی، بخشایندگی معانی دیگر : گشاده دستی، سخاوتمندی، رادی

liberality

<hr> معنی : ازاد کردن، ترقیخواه کردن <hr> معانی دیگر : لیبرال کردن

معنی : ازاد کردن، ترقیخواه کردن معانی دیگر : لیبرال کردن

liberalization

<hr> معنی : ازاد کردن، روشنفکر کردن، لیبرال کردن، ازادیخواه کردن، رفع ممانعت کردن <hr> معانی دیگر : لیبرال کردن یا شدن (رجوع شود به: liberal)، سخاوتمند شدن

معنی : ازاد کردن، روشنفکر کردن، لیبرال کردن، ازادیخواه کردن، رفع ممانعت کردن معانی دیگر : لیبرال کردن یا شدن (رجوع شود به: liberal)، سخاوتمند شدن

liberalize

<hr> معنی : ازاد کننده، رافع ممانعت <hr> معانی دیگر : ازاد کننده، رافع ممانعت

معنی : ازاد کننده، رافع ممانعت معانی دیگر : ازاد کننده، رافع ممانعت

liberalizer

<hr> معنی : رها کردن، تجزیه کردن، ازاد کردن <hr> معانی دیگر : آزاد کردن (از اشغال دشمن یا بردگی یا زندان و غیره)، (خودمانی - به ویژه در زمان جنگ) دزدیدن (از دشمن)، چاپیدن

معنی : رها کردن، تجزیه کردن، ازاد کردن معانی دیگر : آزاد کردن (از اشغال دشمن یا بردگی یا زندان و غیره)، (خودمانی - به ویژه در زمان جنگ) دزدیدن (از دشمن)، چاپیدن

liberate

<hr> معنی : رهایی، ازاد کردن، نجات <hr> معانی دیگر : آزاد سازی، رها (با: آزادی liberty یا freedom فرق دارد)، به دست آوری برابری (اجتماعی و اقتصادی)، برابری طلبی

معنی : رهایی، ازاد کردن، نجات معانی دیگر : آزاد سازی، رها (با: آزادی liberty یا freedom فرق دارد)، به دست آوری برابری (اجتماعی و اقتصادی)، برابری طلبی

liberation

<hr> معنی : ازاد کننده، ازادی بخش <hr> معانی دیگر : آزادی بخش، آزادکننده، آزادگر

معنی : ازاد کننده، ازادی بخش معانی دیگر : آزادی بخش، آزادکننده، آزادگر

liberator

<hr> معنی : کشور لیبریا <hr> معانی دیگر : کشور لیبریا (در افریقا- پایتخت: منرویا- 111370 کیلومتر مربع)

معنی : کشور لیبریا معانی دیگر : کشور لیبریا (در افریقا- پایتخت: منرویا- 111370 کیلومتر مربع)

liberia

<hr> معنی : طرفدار ازادی فردی، طرفدار ازادی اراده <hr> معانی دیگر : (کسی که معتقد به آزادی اراده و حق تفکر و بیان آزادانه است) اختیار گرای

معنی : طرفدار ازادی فردی، طرفدار ازادی اراده معانی دیگر : (کسی که معتقد به آزادی اراده و حق تفکر و بیان آزادانه است) اختیار گرای

libertarian

<hr> معنی : طرفداری از ازادی فردی <hr> معانی دیگر : طرفداری از ازادی فردی

معنی : طرفداری از ازادی فردی معانی دیگر : طرفداری از ازادی فردی

libertarianism

<hr> معنی : هرزگی، افسار گسیختگی <hr> معانی دیگر : هرزگی، افسار گسیختگی

معنی : هرزگی، افسار گسیختگی معانی دیگر : هرزگی، افسار گسیختگی

libertinage

<hr> معنی : باده گسار و عیاش، زانی، کسیکه پابند مذهب نیست، غلام ازاد شده، فاسق، افسار گسیخته، هرزه <hr> معانی دیگر : (روم باستان) برده ی آزاد شده

معنی : باده گسار و عیاش، زانی، کسیکه پابند مذهب نیست، غلام ازاد شده، فاسق، افسار گسیخته، هرزه معانی دیگر : (روم باستان) برده ی آزاد شده

libertine

<hr> معنی : اختیار، اجازه، ازادی، فاعل مختاری <hr> معانی دیگر : آزادی (به ویژه از قید یا بیداد یا بردگی و غیره)، مجموع حقوق و امتیازات شهروندان، رخصت، آزادی رفت و آمد، حق ویژه، امتیاز، حق استثنایی، هده، گستاخی، پررویی، سو استفاده از دوستی، (نیروی دریایی) مرخصی (معمولا 48 ساعته) اجازه ی رفتن به ساحل، (فلسفه) اختیار (در برابر: جبر)، رهایی

معنی : اختیار، اجازه، ازادی، فاعل مختاری معانی دیگر : آزادی (به ویژه از قید یا بیداد یا بردگی و غیره)، مجموع حقوق و امتیازات شهروندان، رخصت، آزادی رفت و آمد، حق ویژه، امتیاز، حق استثنایی، هده، گستاخی، پررویی، سو استفاده از دوستی، (نیروی دریایی) مرخصی (معمولا 48 ساعته) اجازه ی رفتن به ساحل، (فلسفه) ا

liberty

<hr> معنی : وابسته به شهوت جنسی <hr> معانی دیگر : وابسته به لیبیدو (رجوع شود به: libido)، libidinous وابسته به شهوت جنسی

معنی : وابسته به شهوت جنسی معانی دیگر : وابسته به لیبیدو (رجوع شود به: libido)، libidinous وابسته به شهوت جنسی

libidinal

<hr> معنی : وابسته به شهوت جنسی <hr> معانی دیگر : شهوانی، شهوت آمیز، گایشی، سپوزش انگیز، جالشی، libidinal وابسته به شهوت جنسی

معنی : وابسته به شهوت جنسی معانی دیگر : شهوانی، شهوت آمیز، گایشی، سپوزش انگیز، جالشی، libidinal وابسته به شهوت جنسی

libidinous

<hr> معنی : هوس، شهوت جنسی، شور جنسی، تحریک شهوانی <hr> معانی دیگر : (غریزه و خواسته های جنسی) شهوت جنسی، گایش خواست، جالش خواست، سپوزش خواهی، جالش نیرو

معنی : هوس، شهوت جنسی، شور جنسی، تحریک شهوانی معانی دیگر : (غریزه و خواسته های جنسی) شهوت جنسی، گایش خواست، جالش خواست، سپوزش خواهی، جالش نیرو

libido

<hr> معنی : برج میزان <hr> معانی دیگر : (لاتین)، (واحد اصلی پول انگلیس که نشان آن: l از حرف اول این واژه ی لاتین گرفته شده است) لیره، پوند، (نجوم) استارگان (یا مجمع الکواکب) میزان (در نیمکره ی جنوبی)، برج میزان (هفتمین خانه ی منطقه البروج)، یک رطل pound برابر با 61 اونس مخفف ان، lb است، گیروانکه

معنی : برج میزان معانی دیگر : (لاتین)، (واحد اصلی پول انگلیس که نشان آن: l از حرف اول این واژه ی لاتین گرفته شده است) لیره، پوند، (نجوم) استارگان (یا مجمع الکواکب) میزان (در نیمکره ی جنوبی)، برج میزان (هفتمین خانه ی منطقه البروج)، یک رطل pound برابر با 61 اونس مخفف ان، lb است، گیروانکه

libra

<hr> معنی : کتاب دار <hr> معانی دیگر : متصدی کتابخانه

معنی : کتاب دار معانی دیگر : متصدی کتابخانه

librarian

<hr> معنی : کتابداری <hr> معانی دیگر : کتابداری

معنی : کتابداری معانی دیگر : کتابداری

واژه های حرف "l" - مترادف و متضاد