<hr> بمب دست ساخت، بمب لوله ای

بمب دست ساخت، بمب لوله ای

pipe bomb

<hr> معنی : با گل سفید پاک کردن <hr> معانی دیگر : گل سفید (ویژه ی سفید کاری و ساختن سر چپق و غیره)، (با گل سفید) سفید کردن، گل سفید ویژه سفیدکاری و ساختن سرچپق و چاپ چلوار، باگل سفید پاک کردن

معنی : با گل سفید پاک کردن معانی دیگر : گل سفید (ویژه ی سفید کاری و ساختن سر چپق و غیره)، (با گل سفید) سفید کردن، گل سفید ویژه سفیدکاری و ساختن سرچپق و چاپ چلوار، باگل سفید پاک کردن

pipe clay

<hr> معنی : لوله پاک کن، سیم لوله چپق پاک کن <hr> معانی دیگر : (سیم پنبه پوش که با آن لوله ی پیپ را پاک می کنند) سیم پیپ، پیپ پاک کن

معنی : لوله پاک کن، سیم لوله چپق پاک کن معانی دیگر : (سیم پنبه پوش که با آن لوله ی پیپ را پاک می کنند) سیم پیپ، پیپ پاک کن

pipe cleaner

<hr> معنی : ساکت شدن، حرف نزدن <hr> معانی دیگر : کم کم آرام شدن، آرامتر شدن، (از بلند حرف زدن یا داد زدن) دست برداشتن، (صدا را) کم کردن، بوسیله شیپور یا نای به ملوانان راحت باش دادن

معنی : ساکت شدن، حرف نزدن معانی دیگر : کم کم آرام شدن، آرامتر شدن، (از بلند حرف زدن یا داد زدن) دست برداشتن، (صدا را) کم کردن، بوسیله شیپور یا نای به ملوانان راحت باش دادن

pipe down

<hr> خواب افیونی، خواب پای منقل تریاک، نقشه خیالی و موهوم، امید واهی

خواب افیونی، خواب پای منقل تریاک، نقشه خیالی و موهوم، امید واهی

pipe dream

<hr> معنی : لوله نصب کن، لوله کش <hr> معانی دیگر : مکانیک لوله کشی

معنی : لوله نصب کن، لوله کش معانی دیگر : مکانیک لوله کشی

pipe fitter

<hr> معنی : لوله کشی <hr> معانی دیگر : مکانیکی لوله و یخچال و غیره

معنی : لوله کشی معانی دیگر : مکانیکی لوله و یخچال و غیره

pipe fitting

<hr> معنی : لوله کش <hr> معانی دیگر : لوله کش

معنی : لوله کش معانی دیگر : لوله کش

pipe layer

<hr> معنی : لوله کشی <hr> معانی دیگر : دسیسه ای که عبارت است از الت کردن دیگران

معنی : لوله کشی معانی دیگر : دسیسه ای که عبارت است از الت کردن دیگران

pipe laying

<hr> معنی : باندازه یک پیپ پر <hr> معانی دیگر : (توتون) به اندازه ی یک چپق یا پیپ

معنی : باندازه یک پیپ پر معانی دیگر : (توتون) به اندازه ی یک چپق یا پیپ

pipeful

<hr> معنی : لوله کشی، خط لوله <hr> معانی دیگر : لوله، وسیله ی ارسال، فرستگر، کانال ارتباطی، با خط لوله حمل کردن، لوله بری کردن، خط لوله نفت

معنی : لوله کشی، خط لوله معانی دیگر : لوله، وسیله ی ارسال، فرستگر، کانال ارتباطی، با خط لوله حمل کردن، لوله بری کردن، خط لوله نفت

pipeline

<hr> معنی : فلوت زن، لوله کش، جوجه کبوتر <hr> معانی دیگر : نوازنده ی فلوت یا نی، نوازنده ی نی انبان، نی زن

معنی : فلوت زن، لوله کش، جوجه کبوتر معانی دیگر : نوازنده ی فلوت یا نی، نوازنده ی نی انبان، نی زن

piper

<hr> معنی : لوله کشی، نی زنی <hr> معانی دیگر : فلوت زنی، نی لبک زنی، آهنگ ویژه ی نی یا نی لبک، لوله بندی، (خیاطی) نوار لوله مانندی که با آن حاشیه دوزی می کنند، قیطان، یراق، مغزی، (روی کیک) خامه به صورت خط های لوله مانند، وابسته به موسیقی آرام بخش (که با نی لبک سر و کار دارد نه با موسیقی جنگی که با شیپور و دهل زده می شود)، دارای صدای زیر

معنی : لوله کشی، نی زنی معانی دیگر : فلوت زنی، نی لبک زنی، آهنگ ویژه ی نی یا نی لبک، لوله بندی، (خیاطی) نوار لوله مانندی که با آن حاشیه دوزی می کنند، قیطان، یراق، مغزی، (روی کیک) خامه به صورت خط های لوله مانند، وابسته به موسیقی آرام بخش (که با نی لبک سر و کار دارد نه با موسیقی جنگی که با شیپور و دهل

piping

<hr> معنی : خیلیداغ، از تنور درامده، خیلی تازه <hr> معانی دیگر : بسیار گرم، جلز و ولز کنان، داغ، داغا داغ، خیلی داه

معنی : خیلیداغ، از تنور درامده، خیلی تازه معانی دیگر : بسیار گرم، جلز و ولز کنان، داغ، داغا داغ، خیلی داه

piping hot

<hr> معنی : خضرهالشتاء، صنوبرالامیر <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) پیپ سیسوا (جنس chimaphila همیشه سبز و بومی امریکای شمالی)

معنی : خضرهالشتاء، صنوبرالامیر معانی دیگر : (گیاه شناسی) پیپ سیسوا (جنس chimaphila همیشه سبز و بومی امریکای شمالی)

pipsissewa

<hr> (عامیانه) کوچک، بی اهمیت، فسقلی، چلغوز، کوچول موچول، نارنجکی که صدای ان مانندkaeuqs-pip بگوش میرسد

(عامیانه) کوچک، بی اهمیت، فسقلی، چلغوز، کوچول موچول، نارنجکی که صدای ان مانندkaeuqs-pip بگوش میرسد

pipsqueak

<hr> معنی : گوشهداری، تند و تیزی، زنندگی، طعنهامیزی <hr> معانی دیگر : تندوتیزی، زنندگی، گوشه داری، طعنه امیزی

معنی : گوشهداری، تند و تیزی، زنندگی، طعنهامیزی معانی دیگر : تندوتیزی، زنندگی، گوشه داری، طعنه امیزی

piquancy

<hr> معنی : گوشه دار، گزنده، خوش طعم، خوش مزه، تند و با مزه <hr> معانی دیگر : انگیزان، جالب، هیجان انگیز، خوشایند، دل انگیز، (به طور خوشایند) تند، ادویه دار، اشتهاانگیز، هشیارکننده

معنی : گوشه دار، گزنده، خوش طعم، خوش مزه، تند و با مزه معانی دیگر : انگیزان، جالب، هیجان انگیز، خوشایند، دل انگیز، (به طور خوشایند) تند، ادویه دار، اشتهاانگیز، هشیارکننده

piquant

<hr> معنی : انزجار، رنجش، پیکه، پارچهء راهراهنخی، زخم زبان زدن، بالیدن، تحریک کردن <hr> معانی دیگر : دلخوری (در اثر بی اعتنایی و غیره)، آزردگی، دلخور شدن، رنجاندن، انگیزاندن، برانگیختن، مشاجره، منبت کاری

معنی : انزجار، رنجش، پیکه، پارچهء راهراهنخی، زخم زبان زدن، بالیدن، تحریک کردن معانی دیگر : دلخوری (در اثر بی اعتنایی و غیره)، آزردگی، دلخور شدن، رنجاندن، انگیزاندن، برانگیختن، مشاجره، منبت کاری

pique

<hr> معنی : دزدی دریایی، دزدی هنری یاادبی <hr> معانی دیگر : دزدی دریایی، دزدی هنری یاادبی

معنی : دزدی دریایی، دزدی هنری یاادبی معانی دیگر : دزدی دریایی، دزدی هنری یاادبی

piracy

<hr> معنی : غارتگر، دزد دریایی، دزد ادبی، دزدی دریایی کردن، دزدی ادبی کردن، غارت کردن <hr> معانی دیگر : دزدی انتشاراتی کردن، قاچاقی چاپ کردن، کشتی دزدان دریایی، دزد انتشاراتی (که بدون اجازه مولف اثر یا نوار او را تکثیر یا چاپ می کند)، بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن

معنی : غارتگر، دزد دریایی، دزد ادبی، دزدی دریایی کردن، دزدی ادبی کردن، غارت کردن معانی دیگر : دزدی انتشاراتی کردن، قاچاقی چاپ کردن، کشتی دزدان دریایی، دزد انتشاراتی (که بدون اجازه مولف اثر یا نوار او را تکثیر یا چاپ می کند)، بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن

pirate

<hr> معنی : چرخ روی پاشنه، چرخ سریع، چرخ زدن <hr> معانی دیگر : (به ویژه در رقص باله) چرخش (به دور خود)، چرخش روی شست پا، در رقص چر&nbsp; سریع، چر&nbsp; روی پاشنه، چر&nbsp; زدن

معنی : چرخ روی پاشنه، چرخ سریع، چرخ زدن معانی دیگر : (به ویژه در رقص باله) چرخش (به دور خود)، چرخش روی شست پا، در رقص چر سریع، چر روی پاشنه، چر زدن

pirouette

<hr> معنی : چاره، اخرین چاره، اخرین پناه <hr> معانی دیگر : اخرین چاره، اخرین پناه، چاره

معنی : چاره، اخرین چاره، اخرین پناه معانی دیگر : اخرین چاره، اخرین پناه، چاره

pis aller

<hr> معنی : شیلات، محل ماهیگیری، حق ماهیگیری <hr> معانی دیگر : (حقوق) حق ماهیگیری در آب های متعلق به دیگری

معنی : شیلات، محل ماهیگیری، حق ماهیگیری معانی دیگر : (حقوق) حق ماهیگیری در آب های متعلق به دیگری

piscary

<hr> معنی : وابسته به ماهیگیری، وابسته به صیدماهی <hr> معانی دیگر : وابسته به ماهیان و ماهیگیری و ماهیگیران (piscatory هم می گویند)، piscatory وابسته به ماهیگیری

معنی : وابسته به ماهیگیری، وابسته به صیدماهی معانی دیگر : وابسته به ماهیان و ماهیگیری و ماهیگیران (piscatory هم می گویند)، piscatory وابسته به ماهیگیری

piscatorial

<hr> معنی : وابسته به ماهیگیری، وابسته به صیدماهی <hr> معانی دیگر : piscatorial وابسته به ماهیگیری

معنی : وابسته به ماهیگیری، وابسته به صیدماهی معانی دیگر : piscatorial وابسته به ماهیگیری

piscatory

<hr> معنی : برج حوت <hr> معانی دیگر : (دوازدهمین برج از برج های منطقه البروج) حوت، (نجوم) استارگان (مجمع الکواکب) ماهیان، استارگان حوت، (در برخی رده بندی های جانوران) ابر رده ی مهره داران (که شامل ماهیان نیز می شود)

معنی : برج حوت معانی دیگر : (دوازدهمین برج از برج های منطقه البروج) حوت، (نجوم) استارگان (مجمع الکواکب) ماهیان، استارگان حوت، (در برخی رده بندی های جانوران) ابر رده ی مهره داران (که شامل ماهیان نیز می شود)

pisces

<hr> معنی : پرورش ماهی <hr> معانی دیگر : ماهی پروری

معنی : پرورش ماهی معانی دیگر : ماهی پروری

pisciculture

<hr> معنی : حوض ماهی، حوض شنا، سنگاب کلیسا <hr> معانی دیگر : (کلیسای کاتولیک) سنگاب، تشت آب غسل تعمید، حو­ ماهی، حو­ شنا

معنی : حوض ماهی، حوض شنا، سنگاب کلیسا معانی دیگر : (کلیسای کاتولیک) سنگاب، تشت آب غسل تعمید، حو­ ماهی، حو­ شنا

piscina

<hr> معنی : شبیه ماهی، ماهیوار <hr> معانی دیگر : وابسته به یا شبیه ماهی، ماهی مانند، ماهی سان، ماهی شکل

معنی : شبیه ماهی، ماهیوار معانی دیگر : وابسته به یا شبیه ماهی، ماهی مانند، ماهی سان، ماهی شکل

piscine

<hr> معنی : ماهی خوار <hr> معانی دیگر : ماهیخوار

معنی : ماهی خوار معانی دیگر : ماهیخوار

piscivorous

<hr> معنی : اه اظهار نفرت کردن، اه و پیف کردن، پیف <hr> معانی دیگر : (ندا به نشان بی صبری یا تنفر) پیف، اه، په، پیف، اه علامت بی میلی ونفرت اظهار نفرت کردن

معنی : اه اظهار نفرت کردن، اه و پیف کردن، پیف معانی دیگر : (ندا به نشان بی صبری یا تنفر) پیف، اه، په، پیف، اه علامت بی میلی ونفرت اظهار نفرت کردن

pish

<hr> معنی : شبیه نخود <hr> معانی دیگر : نخود مانند، نخودی، نخود سان، استخوان نخودی مچ دست

معنی : شبیه نخود معانی دیگر : نخود مانند، نخودی، نخود سان، استخوان نخودی مچ دست

pisiform

<hr> معنی : مورچه، ادم حقیر و بی اهمیت <hr> معانی دیگر : (قدیمی) مور

معنی : مورچه، ادم حقیر و بی اهمیت معانی دیگر : (قدیمی) مور

pismire

<hr> معنی : شاش، شاشیدن <hr> معانی دیگر : پیشاب، بول، گمیز، ادرار، چامین، (کمی زننده - urinate بجاتر است) شاشیدن، پیشاب کردن، گمیز کردن، ادرار کردن، (آبگونه) دفع کردن، بیرون دادن

معنی : شاش، شاشیدن معانی دیگر : پیشاب، بول، گمیز، ادرار، چامین، (کمی زننده - urinate بجاتر است) شاشیدن، پیشاب کردن، گمیز کردن، ادرار کردن، (آبگونه) دفع کردن، بیرون دادن

piss

<hr> معنی : پسته، درخت پسته <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی)، پسته (pestachio nut هم می گویند)، درخت پسته (pistacia vera از خانواده ی cashew)

معنی : پسته، درخت پسته معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی)، پسته (pestachio nut هم می گویند)، درخت پسته (pistacia vera از خانواده ی cashew)

pistachio

<hr> معنی : مادگی، الت مادگی گل، گرزن <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) مادگی

معنی : مادگی، الت مادگی گل، گرزن معانی دیگر : (گیاه شناسی) مادگی

pistil

<hr> معنی : تولید کننده مادگی، مادگی دار <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) دارای مادگی، مادگی دار (به ویژه: دارای مادگی و بدون پرچم)

معنی : تولید کننده مادگی، مادگی دار معانی دیگر : (گیاه شناسی) دارای مادگی، مادگی دار (به ویژه: دارای مادگی و بدون پرچم)

pistillate

<hr> معنی : تپانچه، هفت تیر، تپانچه در کردن <hr> معانی دیگر : سلاح کمری، پیشتاب

معنی : تپانچه، هفت تیر، تپانچه در کردن معانی دیگر : سلاح کمری، پیشتاب

pistol

<hr> معنی : سرباز تپانچهدار <hr> معانی دیگر : (مهجور) سرباز مجهز به تپانچه، تپانچه دار

معنی : سرباز تپانچهدار معانی دیگر : (مهجور) سرباز مجهز به تپانچه، تپانچه دار

pistoleer

<hr> معنی : عکس فوری <hr> معانی دیگر : دستگاه عکس فوری

معنی : عکس فوری معانی دیگر : دستگاه عکس فوری

pistolgraph

<hr> معنی : سنبه، پیستون، میله متحرک <hr> معانی دیگر : والتر پیستون (آهنگساز امریکایی)

معنی : سنبه، پیستون، میله متحرک معانی دیگر : والتر پیستون (آهنگساز امریکایی)

piston

<hr> معنی : خندق، حفره، گودال، چال، مغاک، سیاه چال، چاله، چاه، هسته البالو و گیلاس و غیره، چال دار کردن، به رقابت وا داشتن، هسته میوه را دراوردن، در گود مبارزه قرار دادن <hr> معانی دیگر : (پوسته ی سختی که دانه ی میوه در آن قرار دارد مثلا در هلو و زردآلو و بادام) هسته، استه، تکژ، (هسته ی میوه را) در آوردن، گودی، گوچاه، کریشک، لان، چوله، (با: the) جهنم، دوزخ، خطر نهان، دام، گزند پنهان، تله، صحنه ی گود، گود زورخانه، ناوردگاه (در گودی)، (در سطح بدن) فرورفتگی، (بورس سهام و کالا) محل ویژه، چاله دار کردن، دارای چاله چوله کردن یا شدن، حفره دار کردن یا شدن، (در گود زورخانه یا مسابقه و غیره) به جان هم انداختن، جنگاندن، مبارزه کردن، مقابله کردن، رجوع شود به: pitfall، دالان یا چاه معدن، کانراه، کان زغالسنگ، معدن زغال سنگ، جای آبله (pockmark هم می گویند)، جای زخم، (انگلیس) سالن تئاتر (به ویژه بخش عقب آن که از صحنه دور است)، تماشاچیان عقب سالن، (تئاتر) جایگاه ارکستر (که در گودال جلو صحنه قرار دارد)، (در تالارها و نمایشگاه ها و غیره) بخش گود صحن، بخش نیمه همکف، (تعمیرگاه اتومبیل و غیره) چال (که اتومبیل روی آن قرار می گیرد)، (گیاه ـ شناسی - فرورفتگی ریز در دیواره ی یاخته) لانچه، کاواکچه، در گودال قرار دادن (یا انبار کردن)، در چاه انداختن، (انگلیس - عامیانه) بستر، تخت خواب

معنی : خندق، حفره، گودال، چال، مغاک، سیاه چال، چاله، چاه، هسته البالو و گیلاس و غیره، چال دار کردن، به رقابت وا داشتن، هسته میوه را دراوردن، در گود مبارزه قرار دادن معانی دیگر : (پوسته ی سختی که دانه ی میوه در آن قرار دارد مثلا در هلو و زردآلو و بادام) هسته، استه، تکژ، (هسته ی میوه را) در آوردن، گود

<hr> (مسابقه ی اتومبیل رانی) توقف برای تعمیر و غیره، محل توقف

(مسابقه ی اتومبیل رانی) توقف برای تعمیر و غیره، محل توقف

pit stop

<hr> معنی : پرتاب، استقرار، سرازیری، اوج، درجه، گام، پلکان، زیر و بمی صدا، قیر، دانگ صدا، لباب، ضربت باچوگان، اوجپرواز، جای شیب، توپ را زدن، پرتاب کردن، اردو زدن، بر پا کردن، نصب کردن، استوار کردن <hr> معانی دیگر : زیف، شر پون، انواع انگم ها و بیتومن ها (bitumens) که از گیاهان یا مواد نفتی گرفته می شوند و دارای ویژگی های قیر هستند، افکندن، انداختن، پراندن، سوت کردن، (خیمه و غیره) برپا کردن، زدن، جایگزین شدن، اتراق کردن، دور انداختن، (مهجور) آرایش جنگی کردن، رزم آرایی کردن، (در اندازه یا حد معینی) تنظیم کردن، (آواز) دانگ، (صدا) زیروبمی، ارتفاع، (ساز موسیقی) کوک کردن، میزان کردن، نواک، از سر افتادن، شیرجه رفتن، فرو افتادن، نقش بر زمین شدن، سرازیر شدن، شیب دار شدن، (کشتی و هواپیما) تکان خوردن، (ناگهان) الاکلنگ کردن، (از سینه و سپس از پاشنه) بلند شدن، بالا و پایین رفتن، تکان (در دریا یا هوای طوفانی)، تلاطم، (بیس بال) گوی پران بودن، گوی پرانی کردن، حد، (انگلیس) زمین بازی، (معماری) میزان شیب بام، شیب داشتن، قله، بالاترین حد، هر چیز افکنده شده، طول پرتاب، میزان شیب، درجه ی سرازیری، نحوه ی حرف زدن، (به ویژه فروشندگان) چرب زبانی، محل خیمه زنی، محل پارک کردن تریلرها و کمپرسی ها، (دستفروش و روزنامه فروش و غیره) محل کسب (معمولا در پیاده رو)، دکه، (کان شناسی) فرو رفتگی رگه یا لایه، (بازی گلف) ضربه زدن به طوری که گوی در هوا قوس بزند، (این نوع ضربه) ضربه ی قوسی، (پروانه ی هواپیما) زاویه ی ملخ، گام ملخ، زاویه ی پره های پروانه، مسافتی که پروانه در یک دور زدن به جلو می رود، (مکانیک) فاصله ی مراکز دو دنده یا پیچ متوالی، فاصله ی یک شیار تا شیار مشابه، نصب، خیمه زدن، دربیسبال توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن

معنی : پرتاب، استقرار، سرازیری، اوج، درجه، گام، پلکان، زیر و بمی صدا، قیر، دانگ صدا، لباب، ضربت باچوگان، اوجپرواز، جای شیب، توپ را زدن، پرتاب کردن، اردو زدن، بر پا کردن، نصب کردن، استوار کردن معانی دیگر : زیف، شر پون، انواع انگم ها و بیتومن ها (bitumens) که از گیاهان یا مواد نفتی گرفته می شوند و دار

pitch

<hr> معنی : خیمه زدن، خیمه برپا کردن

معنی : خیمه زدن، خیمه برپا کردن

pitch a tent

<hr> (عامیانه) 1- با حرارت آغاز به کار کردن 2- همکاری کردن، سهیم شدن در کار، با سعی و جدیت شروع بکار کردن، شروع به خوردن غذاکردن

(عامیانه) 1- با حرارت آغاز به کار کردن 2- همکاری کردن، سهیم شدن در کار، با سعی و جدیت شروع بکار کردن، شروع به خوردن غذاکردن

واژه های حرف "p" - مترادف و متضاد