<hr> شکم بیرون زده، شکم خیک مانند، شکم گنده، ادم شکم گنده، شکم گنده

شکم بیرون زده، شکم خیک مانند، شکم گنده، ادم شکم گنده، شکم گنده

potbelly

<hr> معنی : هنرمند یا کار هنری مبتذل <hr> معانی دیگر : (هنری یا ادبی) اثری که عجولانه و فقط به خاطر پول درست شده است، کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود

معنی : هنرمند یا کار هنری مبتذل معانی دیگر : (هنری یا ادبی) اثری که عجولانه و فقط به خاطر پول درست شده است، کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود

potboiler

<hr> معنی : پادو فاحشه خانه، پسرک یا پیشخدمت ابجو فروشی <hr> معانی دیگر : (انگلیس - پسر بچه) ساقی، پیشخدمت میخانه یا آبجو فروشی، پادو فاشحه خانه، پادو فاحشه خانه

معنی : پادو فاحشه خانه، پسرک یا پیشخدمت ابجو فروشی معانی دیگر : (انگلیس - پسر بچه) ساقی، پیشخدمت میخانه یا آبجو فروشی، پادو فاشحه خانه، پادو فاحشه خانه

potboy

<hr> معنی : ویسکی قاچاق <hr> معانی دیگر : (ایرلند) ویسکی قاچاق، ویسکی خانگی، potheen : ویسکی قاچاق

معنی : ویسکی قاچاق معانی دیگر : (ایرلند) ویسکی قاچاق، ویسکی خانگی، potheen : ویسکی قاچاق

poteen

<hr> معنی : توانایی، لیاقت، قدرت، توان، نیرومندی <hr> معانی دیگر : توانمندی، نیرو، زور، قوت، استعداد، توانش، امکان، (مرد) توان جنسی، قوه ی باه، مردی

معنی : توانایی، لیاقت، قدرت، توان، نیرومندی معانی دیگر : توانمندی، نیرو، زور، قوت، استعداد، توانش، امکان، (مرد) توان جنسی، قوه ی باه، مردی

potency

<hr> معنی : قوی، پر زور، نیرومند <hr> معانی دیگر : قدرتمند، مقتدر، پرقدرت، پراقتدار، قدرقدرت، تهم، تهمتن، مرد افکن، زورمند، پرتوان، (استدلال و غیره) قانع کننده، مجاب کننده، محکم، متین، (دارو یا مشروب الکلی یا چای یا قهوه و غیره) قوی، موثر، کاری

معنی : قوی، پر زور، نیرومند معانی دیگر : قدرتمند، مقتدر، پرقدرت، پراقتدار، قدرقدرت، تهم، تهمتن، مرد افکن، زورمند، پرتوان، (استدلال و غیره) قانع کننده، مجاب کننده، محکم، متین، (دارو یا مشروب الکلی یا چای یا قهوه و غیره) قوی، موثر، کاری

potent

<hr> معنی : پادشاه، سلطان، فرمانروای مقتدر، شخص توانا <hr> معانی دیگر : فرمانروای نیرومند، قدرقدرت، قادر مطلق، زعیم

معنی : پادشاه، سلطان، فرمانروای مقتدر، شخص توانا معانی دیگر : فرمانروای نیرومند، قدرقدرت، قادر مطلق، زعیم

potentate

<hr> معنی : پتانسیل، عامل بالقوه، نهانی، پنهانی، بالقوه، ذخیرهای، دارای استعداد نهانی <hr> معانی دیگر : اندرتوان، تانشی، (دستور زبان) امکانی، شایشی، امکان، استعداد، توانش، یارا، یارایی، (فیزیک - برق) فشار، اختلاف سطح، پادی، (در اصل) آنچه که نیرو دارد، نیرومند، قوی، زورمند، بالفعل

معنی : پتانسیل، عامل بالقوه، نهانی، پنهانی، بالقوه، ذخیرهای، دارای استعداد نهانی معانی دیگر : اندرتوان، تانشی، (دستور زبان) امکانی، شایشی، امکان، استعداد، توانش، یارا، یارایی، (فیزیک - برق) فشار، اختلاف سطح، پادی، (در اصل) آنچه که نیرو دارد، نیرومند، قوی، زورمند، بالفعل

potential

<hr> معنی : عاملیت بالقوه، استعداد نهانی، عاملیت بالفعل <hr> معانی دیگر : امکان، استعداد، یارا، توانش، بالقوه بودگی

معنی : عاملیت بالقوه، استعداد نهانی، عاملیت بالفعل معانی دیگر : امکان، استعداد، یارا، توانش، بالقوه بودگی

potentiality

<hr> معنی : پنج انگشت، علف نقرهای، گیاهان پنجهای <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: cinquefoil

معنی : پنج انگشت، علف نقرهای، گیاهان پنجهای معانی دیگر : رجوع شود به: cinquefoil

potentilla

<hr> معنی : مقسم ولتاژ، پتانسیل سنج، توان سنج ولتاژ برق، نیرو سنج برق <hr> معانی دیگر : (دستگاه سنجش و مهار پتانسیل برقی) تانش سنج

معنی : مقسم ولتاژ، پتانسیل سنج، توان سنج ولتاژ برق، نیرو سنج برق معانی دیگر : (دستگاه سنجش و مهار پتانسیل برقی) تانش سنج

potentiometer

<hr> معنی : مقدار زیاد، بقدریک دیگ، دیگ پر <hr> معانی دیگر : به اندازه ی یک دیگ (رجوع شود به: pot)

معنی : مقدار زیاد، بقدریک دیگ، دیگ پر معانی دیگر : به اندازه ی یک دیگ (رجوع شود به: pot)

potful

<hr> معنی : ویسکی قاچاق <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: poteen

معنی : ویسکی قاچاق معانی دیگر : رجوع شود به: poteen

potheen

<hr> معنی : نگرانی، هیاهو، حالت داروخانه، جنجال، امد و رفته، اشوبناک کردن <hr> معانی دیگر : ابر یا غبار خفه کننده، دود سرفه آور، سر و صدا، همهمه، قال و قیل، حالت اضطراب، مضطرب، شدن

معنی : نگرانی، هیاهو، حالت داروخانه، جنجال، امد و رفته، اشوبناک کردن معانی دیگر : ابر یا غبار خفه کننده، دود سرفه آور، سر و صدا، همهمه، قال و قیل، حالت اضطراب، مضطرب، شدن

pother

<hr> معنی : سبزیهای معطر خوراکی <hr> معانی دیگر : سبزی پختنی

معنی : سبزیهای معطر خوراکی معانی دیگر : سبزی پختنی

potherb

pothered

<hr> معنی : حفره، گودی یا دست انداز، چالاب، سوراخ گرد بر روی سنگفرش <hr> معانی دیگر : گودال، (در رودخانه) حوض (مانند هفت حوض در شمال تهران)، (در آسفالت یا سنگ فرش و غیره) چاله چوله، گوچی (chuckhole هم می گویند)، گودی یا دست انداز راه، سورا&nbsp; گرد بر روی سنگفرش، گودال گرد، سورا&nbsp; گرد

معنی : حفره، گودی یا دست انداز، چالاب، سوراخ گرد بر روی سنگفرش معانی دیگر : گودال، (در رودخانه) حوض (مانند هفت حوض در شمال تهران)، (در آسفالت یا سنگ فرش و غیره) چاله چوله، گوچی (chuckhole هم می گویند)، گودی یا دست انداز راه، سورا گرد بر روی سنگفرش، گودال گرد، سورا گرد

pothole

<hr> معنی : طوق بندگی، قلاب دیزی <hr> معانی دیگر : قلاب به این شکل: s (برای آویختن کتری و غیره روی آتش)، قلاب دسته دار (که با آن کتری داغ و غیره را بلند می کنند)، قلاب دیگ

معنی : طوق بندگی، قلاب دیزی معانی دیگر : قلاب به این شکل: s (برای آویختن کتری و غیره روی آتش)، قلاب دسته دار (که با آن کتری داغ و غیره را بلند می کنند)، قلاب دیگ

pothook

<hr> معنی : میخانه <hr> معانی دیگر : (انگلیس) میخانه ی کوچک، آبجو فروشی کوچک، tavern : میخانه، میخانه، ابجو فروشی، خرابات

معنی : میخانه معانی دیگر : (انگلیس) میخانه ی کوچک، آبجو فروشی کوچک، tavern : میخانه، میخانه، ابجو فروشی، خرابات

pothouse

<hr> معنی : شکارچی ایلخی، تاجر عتیقه <hr> معانی دیگر : شکارچی بی معرفت (که بی رویه کشتار می کند)، ورزشکار پولکی (که فقط برای بردن پول در مسابقه شرکت می کند)، شکارچی که هر چه دید شکار میکند

معنی : شکارچی ایلخی، تاجر عتیقه معانی دیگر : شکارچی بی معرفت (که بی رویه کشتار می کند)، ورزشکار پولکی (که فقط برای بردن پول در مسابقه شرکت می کند)، شکارچی که هر چه دید شکار میکند

pothunter

<hr> معنی : خیسانده، جرعه، دارو یا زهر ابکی، شربت عشق <hr> معانی دیگر : معجون، آشامه، آب دارو، آب زهر، شربت عشق دادن به

معنی : خیسانده، جرعه، دارو یا زهر ابکی، شربت عشق معانی دیگر : معجون، آشامه، آب دارو، آب زهر، شربت عشق دادن به

potion

<hr> معنی : غذای مختصر <hr> معانی دیگر : خوراک روز خانواده، ماحضر، آنچه در طبق اخلاص است، آنچه که روی میز است، هرچه دردیگ پیدا شود

معنی : غذای مختصر معانی دیگر : خوراک روز خانواده، ماحضر، آنچه در طبق اخلاص است، آنچه که روی میز است، هرچه دردیگ پیدا شود

potluck

<hr> معنی : منتخبات، عطر گل، تنوع، محفظه عطر، مخلوط درهم وبرهم <hr> معانی دیگر : (در اصل) طاس کباب، خورش، آمیزه ی گلبرگ های خشک و ادویه (که برای خوشبوسازی در ظرف مخصوص نگه می دارند)، مخلوط، جنگ، مجموعه، کوزه ای که برگهای چندین جورگل راباادویه خوشبوامیخته دران میریزند

معنی : منتخبات، عطر گل، تنوع، محفظه عطر، مخلوط درهم وبرهم معانی دیگر : (در اصل) طاس کباب، خورش، آمیزه ی گلبرگ های خشک و ادویه (که برای خوشبوسازی در ظرف مخصوص نگه می دارند)، مخلوط، جنگ، مجموعه، کوزه ای که برگهای چندین جورگل راباادویه خوشبوامیخته دران میریزند

potpourri

<hr> معنی : تکه سفال شکسته <hr> معانی دیگر : (به ویژه در کاوشهای باستانشناسی) تکه سفال، سفال شکسته، پاره سفال

معنی : تکه سفال شکسته معانی دیگر : (به ویژه در کاوشهای باستانشناسی) تکه سفال، سفال شکسته، پاره سفال

potsherd

<hr> معنی : گلوله هوایی <hr> معانی دیگر : (در اصل) تیراندازی شکارچی بی معرفت (رجوع شود به: pothunter)، هدف گیری از فاصله ی کم، تیراندازی آسان، تیر الله بختی، تیر شانسی، اقدام الله بختی، کار شانسی، انتقاد بی خودی، نکوهش بی دلیل، shoot pot : تیر الله بختی انداختن، تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد

معنی : گلوله هوایی معانی دیگر : (در اصل) تیراندازی شکارچی بی معرفت (رجوع شود به: pothunter)، هدف گیری از فاصله ی کم، تیراندازی آسان، تیر الله بختی، تیر شانسی، اقدام الله بختی، کار شانسی، انتقاد بی خودی، نکوهش بی دلیل، shoot pot : تیر الله بختی انداختن، تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکارب

potshot

<hr> معنی : شوربای ارد جو دو سر، شوربا، اش <hr> معانی دیگر : آش

معنی : شوربای ارد جو دو سر، شوربا، اش معانی دیگر : آش

pottage

<hr> معنی : کوزه گر، سفالگر، دیگ ساز، پرسه زدن <hr> معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: putter، مزاحم شدن، مصدع شدن

معنی : کوزه گر، سفالگر، دیگ ساز، پرسه زدن معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: putter، مزاحم شدن، مصدع شدن

potter

<hr> معنی : خاک کوزه گری <hr> معانی دیگر : خاک کوزه گری خاک کوزه گری

معنی : خاک کوزه گری معانی دیگر : خاک کوزه گری خاک کوزه گری

potter's clay

<hr> معنی : چرخ کوزه گری <hr> معانی دیگر : چرخ سفالگری، چرخ کوزه گری چر&nbsp; کوزه گری

معنی : چرخ کوزه گری معانی دیگر : چرخ سفالگری، چرخ کوزه گری چر کوزه گری

potter's wheel

<hr> معنی : سفالگری، کوزه گری، ظروف سفالین، کوزه گر خانه <hr> معانی دیگر : کارگاه کوزه گری، کارخانه ی سفالگری

معنی : سفالگری، کوزه گری، ظروف سفالین، کوزه گر خانه معانی دیگر : کارگاه کوزه گری، کارخانه ی سفالگری

pottery

<hr> معنی : مشروب، رطل یکمنی، رطل شراب، پیمانه وزنی برابر نیم گالن <hr> معانی دیگر : (سابقا - پیمانه ی آبگونه ها برابر با نیم گالن) پاتل، جام یا ظرف نیم گالنی

معنی : مشروب، رطل یکمنی، رطل شراب، پیمانه وزنی برابر نیم گالن معانی دیگر : (سابقا - پیمانه ی آبگونه ها برابر با نیم گالن) پاتل، جام یا ظرف نیم گالنی

pottle

<hr> معنی : احمقانه، اسان، جزئی، ناچیز <hr> معانی دیگر : لگن کودک، لگنچه، مستراح فرنگی بچه (که قابل حمل است) (نام کامل آن: potty-chair)، (انگلیس - عامیانه)، بی اهمیت، مغرور، لگن یامستراح اطفال

معنی : احمقانه، اسان، جزئی، ناچیز معانی دیگر : لگن کودک، لگنچه، مستراح فرنگی بچه (که قابل حمل است) (نام کامل آن: potty-chair)، (انگلیس - عامیانه)، بی اهمیت، مغرور، لگن یامستراح اطفال

potty

<hr> معنی : کیسه، چنته، کیسه کوچک، کیف پول، در جیب گذاردن، بلعیدن <hr> معانی دیگر : کیسه ی کوچک (مثلا کیسه ی توتون)، همبونه، انبانه، کیسه ی نامه ها (که می توان در آن را مهر و موم یا قفل کرد و برای ارسال نامه های سفارتخانه ها و غیره به کار برد)، کیسه ی مراسلات، در کیسه ریختن، هرچیز کیسه مانند، (جامه) جیب، (قدیمی) کیف پول، (کالبد شناسی) اندام کیسه مانند، کاواکی، فرورفتگی، پف کردگی زیر چشم (در اثر بیماری یا بی خوابی)، کیس کردن یا شدن، (جانور شناسی) کیسه ی کانگورو (marsupium هم می گویند)، تبدیل به کیسه کردن، انبانگونه کردن، کیسه دار کردن، (ماهیان و برخی پرندگان) بلعیدن، فرو دادن

معنی : کیسه، چنته، کیسه کوچک، کیف پول، در جیب گذاردن، بلعیدن معانی دیگر : کیسه ی کوچک (مثلا کیسه ی توتون)، همبونه، انبانه، کیسه ی نامه ها (که می توان در آن را مهر و موم یا قفل کرد و برای ارسال نامه های سفارتخانه ها و غیره به کار برد)، کیسه ی مراسلات، در کیسه ریختن، هرچیز کیسه مانند، (جامه) جیب، (قدی

pouch

<hr> معنی : کیسه مانند، کیسهای <hr> معانی دیگر : انبانگونه، پف کرده، کیس دار

معنی : کیسه مانند، کیسهای معانی دیگر : انبانگونه، پف کرده، کیس دار

pouchy

<hr> معنی : دامپرور، پرورش دهنده طور <hr> معانی دیگر : (انگلیس) فروشنده ی مرغ و خروس و طیور دیگر، مرغ فروش (poulter هم می گفتند)

معنی : دامپرور، پرورش دهنده طور معانی دیگر : (انگلیس) فروشنده ی مرغ و خروس و طیور دیگر، مرغ فروش (poulter هم می گفتند)

poulterer

<hr> معنی : ضماد، ضماد روی محل درد گذاشتن <hr> معانی دیگر : ضماد، ضماد روی محل درد گذاشتن

معنی : ضماد، ضماد روی محل درد گذاشتن معانی دیگر : ضماد، ضماد روی محل درد گذاشتن

poultice

<hr> معنی : مرغ، ماکیان، مرغ خانگی، مرغ وخروس <hr> معانی دیگر : بوقلمون و غاز (و غیره)، طیور، مره وخروس، مره خانگی

معنی : مرغ، ماکیان، مرغ خانگی، مرغ وخروس معانی دیگر : بوقلمون و غاز (و غیره)، طیور، مره وخروس، مره خانگی

poultry

<hr> معنی : یورش، جهش، پرتاب، حمله با چنگال، در حال خیز، گرده نقاش، خاکه ذغال، در حال حمله با چنگال، با چنگال ربودن <hr> معانی دیگر : (با: at یا on یا upon - مثل پرنده ی شکاری) فرود آمدن و در ربودن، قاپ زدن، پریدن (روی چیزی) و قاپیدن، بل گرفتن، (هنگام لغزش کسی) سخت به او پریدن، (پرنده ی شکاری) چنگال (talon و claw هم می گویند)، عمل قاپیدن یا با چنگال گرفتن، ربایش، قاپ زنی، گرد سفید که برای خشکاندن جوهر بر کاغذ می پاشیدند، گرد استنسیل، ضربت، مشت، استامپ، مهر، عتاب، درحال حمله باپنجه، مهر زدن به

معنی : یورش، جهش، پرتاب، حمله با چنگال، در حال خیز، گرده نقاش، خاکه ذغال، در حال حمله با چنگال، با چنگال ربودن معانی دیگر : (با: at یا on یا upon - مثل پرنده ی شکاری) فرود آمدن و در ربودن، قاپ زدن، پریدن (روی چیزی) و قاپیدن، بل گرفتن، (هنگام لغزش کسی) سخت به او پریدن، (پرنده ی شکاری) چنگال (talon و 

pounce

<hr> معنی : ضربت، پاوند، لیره، استخر یا حوض اب، واحد مسکوک طلای انگلیسی، اغل حیوانات گمشده و ضاله، اغل، ارد کردن، بصورت گرد در اوردن، با مشت زدن، کوبیدن، ساییدن، زدن <hr> معانی دیگر : عزرا پاوند (شاعر امریکایی)، (واحد وزن برابر با 16 اونس یا 454 گرم) پوند، (واحد پول انگلیس) پوند (مرکب از صد پنی - نام کامل آن: pound sterling)، خرد کردن، کوبستن، له کردن، کوفتن و آرد کردن، آس کردن یا شدن، ضربات مکرر و سنگین زدن، چکش زدن، (از طریق کوبیدن) ساختن، (به زور) وارد کردن، چپاندن، تحمیل کردن، با قدم های سنگین راه رفتن، به سختی حرکت کردن، (نبض و غیره - سخت) تپیدن، تپ تپ کردن، صدای کوفتن، صدای ضربه، دنگ، درق، تاپ تاپ، تاق تاق، کوبش، ضربه، تکانه، خانه ی حیوانات گمشده (به ویژه سگ و گربه)، آغل، طویله، حصار (برای نگهداری چهارپایان)، مرغدانی، جانورگاه، پناهگاه جانوران، (محوطه ی دیواردار که حیوانات را به آنجا می کشانند و گرفتار می کنند) دامگاه، بازداشتگاه، زندان صحرایی، پارکینگ پلیس (که ماشین های متخلفان را در آن نگه می دارند)، محل گرفتاری، تنگنا، بازداشتگاه بدهکاران وجنایتکاران، استخر یا حو­ اب، واحد وزن امروزه معادل 34296 و 354 گرم میباشد

معنی : ضربت، پاوند، لیره، استخر یا حوض اب، واحد مسکوک طلای انگلیسی، اغل حیوانات گمشده و ضاله، اغل، ارد کردن، بصورت گرد در اوردن، با مشت زدن، کوبیدن، ساییدن، زدن معانی دیگر : عزرا پاوند (شاعر امریکایی)، (واحد وزن برابر با 16 اونس یا 454 گرم) پوند، (واحد پول انگلیس) پوند (مرکب از صد پنی - نام کامل آن:

pound

<hr> معنی : محصور سازی، مقدار پولی برحسب لیره، وزن چیزی برحسب پوند یا رطل <hr> معانی دیگر : (مالیات و غیره) بر حسب پوند (پول یا واحد وزن)، نگهداری در حصار و غیره (رجوع شود به: pound3)، محصور سازی حیوانات

معنی : محصور سازی، مقدار پولی برحسب لیره، وزن چیزی برحسب پوند یا رطل معانی دیگر : (مالیات و غیره) بر حسب پوند (پول یا واحد وزن)، نگهداری در حصار و غیره (رجوع شود به: pound3)، محصور سازی حیوانات

poundage

<hr> معنی : کوبنده، هاون، وزن شده برحسب رطل، برحسب لیره <hr> معانی دیگر : (شخص یا چیز) کوبنده، خرد کننده (رجوع شود به: pound)، یک رطلی، لیره دار، هاون <hr> pounder _ پسوند: دارای ... پوند وزن، به ارزش ... پوند

معنی : کوبنده، هاون، وزن شده برحسب رطل، برحسب لیره معانی دیگر : (شخص یا چیز) کوبنده، خرد کننده (رجوع شود به: pound)، یک رطلی، لیره دار، هاون pounder _ پسوند: دارای ... پوند وزن، به ارزش ... پوند

pounder

<hr> معنی : ریزش، تراوش بوسیله ریزش، مقدار ریزپ چیزی، ریزش بلا انقطاع و مسلسل، پاشیدن، ریختن، افشاندن، جاری شدن، روان ساختن، باریدن <hr> معانی دیگر : شاریدن، شریدن، ریزش کردن، (بتون و پولاد و غیره - در قالب) ریختن، (سیل وار) بیرون دادن یا فرستادن، هجوم آوردن، نثار کردن، (جان یا خون و غیره) دادن، (باران) رگبار شدن، شرشر باریدن، (با ریختن چای یا قهوه در مهمانی) میزبانی کردن، عمل ریختن (به ویژه در قالب)، رگبار، باران شدید

معنی : ریزش، تراوش بوسیله ریزش، مقدار ریزپ چیزی، ریزش بلا انقطاع و مسلسل، پاشیدن، ریختن، افشاندن، جاری شدن، روان ساختن، باریدن معانی دیگر : شاریدن، شریدن، ریزش کردن، (بتون و پولاد و غیره - در قالب) ریختن، (سیل وار) بیرون دادن یا فرستادن، هجوم آوردن، نثار کردن، (جان یا خون و غیره) دادن، (باران) رگبار

pour

pour down

<hr> (احساسات و غیره) بیان کردن

(احساسات و غیره) بیان کردن

pour out

<hr> معنی : انعام <hr> معانی دیگر : (فرانسه - رستوران و غیره) انعام، شاگردانگی، شاگردانه، tip : انعام

معنی : انعام معانی دیگر : (فرانسه - رستوران و غیره) انعام، شاگردانگی، شاگردانه، tip : انعام

pourboire

<hr> معنی : جاری، ریزنده، تراوش کننده <hr> معانی دیگر : ریزنده، تراوش کننده، جاری

معنی : جاری، ریزنده، تراوش کننده معانی دیگر : ریزنده، تراوش کننده، جاری

pourer

<hr> معنی : لب کلفتی، جلو امدگی لبها، اخم کردن، لب را بزیر اویختن، لب ولوچه را جمع کردن <hr> معانی دیگر : (به نشان خشم یا ناخشنودی و غیره) لب ها را بیرون دادن، لب ورچیدن، لب و لوچه ی خود را آویزان کردن، لب و لوچه(ی کسی) آویزان شدن، لنج ورچیدن، (با لب و لوچه ی آویزان) گفتن، اخم و تخم کردن، تندی کردن، تشر زدن، (لب ها را) غنچه کردن، گرد کردن، آویزان کردن لب و لوچه، غیظ، خشم (the pouts هم می گویند)، نام چندین نوع ماهی درشت اندام

معنی : لب کلفتی، جلو امدگی لبها، اخم کردن، لب را بزیر اویختن، لب ولوچه را جمع کردن معانی دیگر : (به نشان خشم یا ناخشنودی و غیره) لب ها را بیرون دادن، لب ورچیدن، لب و لوچه ی خود را آویزان کردن، لب و لوچه(ی کسی) آویزان شدن، لنج ورچیدن، (با لب و لوچه ی آویزان) گفتن، اخم و تخم کردن، تندی کردن، تشر زدن، 

pout

<hr> معنی : خواری، پستی، فروماندگی، فقر، کمیابی، بینوایی، تهی دستی، تندگستی، بی پولی <hr> معانی دیگر : ناداری، دریوزگی، بی چیزی، لاتی، فقدان، کمبود، کم داشت، کاستی، ضعف، نارسایی، (خاک و غیره) بدی، کم قوتی، فلاکت

معنی : خواری، پستی، فروماندگی، فقر، کمیابی، بینوایی، تهی دستی، تندگستی، بی پولی معانی دیگر : ناداری، دریوزگی، بی چیزی، لاتی، فقدان، کمبود، کم داشت، کاستی، ضعف، نارسایی، (خاک و غیره) بدی، کم قوتی، فلاکت

واژه های حرف "p" - مترادف و متضاد