مترادف و متضاد

roll bandage

<hr> معنی : حضور و غیاب، حضور و غیاب سازمانی، حاضر و غایب شیپور جمع، نامیدن <hr> معانی دیگر : حاضر غایبی، ثبت حضور و غیاب، نامیدن افراد، نامش، حاضر و غایب نظ، شیپور جمع، حضور و غیاب، افراد، حضور و غیاب سازمانی

معنی : حضور و غیاب، حضور و غیاب سازمانی، حاضر و غایب شیپور جمع، نامیدن معانی دیگر : حاضر غایبی، ثبت حضور و غیاب، نامیدن افراد، نامش، حاضر و غایب نظ، شیپور جمع، حضور و غیاب، افراد، حضور و غیاب سازمانی

roll call

<hr> (به مقدار زیاد) آمدن، ظاهر شدن، گرد آمدن، در حافظه پهن کردن

(به مقدار زیاد) آمدن، ظاهر شدن، گرد آمدن، در حافظه پهن کردن

roll in

roll over

<hr> معنی : اندوختن، جمع کردن، چرخیدن <hr> معانی دیگر : 1- لوله کردن، پیچیدن 2- انباشته کردن، جمع کردن 3- (عامیانه - با اتومبیل و غیره) رسیدن، وارد شدن

معنی : اندوختن، جمع کردن، چرخیدن معانی دیگر : 1- لوله کردن، پیچیدن 2- انباشته کردن، جمع کردن 3- (عامیانه - با اتومبیل و غیره) رسیدن، وارد شدن

roll up

rolled

<hr> معنی : استوانه، نورد، منگنه، غلتانک، غلتک، غلطک، بام غلتان <hr> معانی دیگر : (شخص یا چیز) غلتنده، غلتان، غلتش آور (رجوع شود به: roll)، غلتانه، گردونچه، وردنه، نیواره، آسه ی گردان، گردونگر، بیگودی، (چاپ) مهر غلتان، مهر گردان (که با آن به حروف جوهر می مالند)، باند زخم بندی (پیچیده شده دور قرقره)، موج خیزان، موج غلتان (که روی ساحل پیش می رود)، (پرنده) معلق زن، چرخ زن (به ویژه انواع پرندگان استوایی که هنگام پرواز در هوا غلت می زنند مثلا تیره ی coraciidae)، قناری چهچه زن

معنی : استوانه، نورد، منگنه، غلتانک، غلتک، غلطک، بام غلتان معانی دیگر : (شخص یا چیز) غلتنده، غلتان، غلتش آور (رجوع شود به: roll)، غلتانه، گردونچه، وردنه، نیواره، آسه ی گردان، گردونگر، بیگودی، (چاپ) مهر غلتان، مهر گردان (که با آن به حروف جوهر می مالند)، باند زخم بندی (پیچیده شده دور قرقره)، موج خیزان

roller

<hr> کفش چرخک دار، کفش بلبرینگی، اسکیتینگ، اسکتینگ، کفش بلبرینگ دار، اسکیت کردن

کفش چرخک دار، کفش بلبرینگی، اسکیتینگ، اسکتینگ، کفش بلبرینگ دار، اسکیت کردن

roller skate

<hr> معنی : جست و خیز کردن، خوشی کردن <hr> معانی دیگر : خوشی کردن، جست و خیز کردن

معنی : جست و خیز کردن، خوشی کردن معانی دیگر : خوشی کردن، جست و خیز کردن

rollick

<hr> معنی : غلت <hr> معانی دیگر : نوردکاری، غلتان، غلتشی (رجوع شود به: roll)، پیچش، غلتنده، گردنده، برگردنده

معنی : غلت معانی دیگر : نوردکاری، غلتان، غلتشی (رجوع شود به: roll)، پیچش، غلتنده، گردنده، برگردنده

rolling

<hr> معنی : وردنه، تیرک، چوبه <hr> معانی دیگر : غلتک خمیر

معنی : وردنه، تیرک، چوبه معانی دیگر : غلتک خمیر

rolling pin

roly-poly

<hr> معنی : اهل روم، حروف رومی، اهل روم، لاتین، رومی <hr> معانی دیگر : (فرانسه)، رمان (در انگلیسی: novel)، وابسته به شهر روم یا امپراطوری روم، رجوع شود به: latin، وابسته به کلیسای کاتولیک، (r کوچک - چاپ) حروف معمولی (در برابر مثلا حروف کج)

معنی : اهل روم، حروف رومی، اهل روم، لاتین، رومی معانی دیگر : (فرانسه)، رمان (در انگلیسی: novel)، وابسته به شهر روم یا امپراطوری روم، رجوع شود به: latin، وابسته به کلیسای کاتولیک، (r کوچک - چاپ) حروف معمولی (در برابر مثلا حروف کج)

roman

<hr> (آتش بازی) فشفشک، ترقه ی استوانه ای، ترقه ی نور افشان، فتاب مهتاب

(آتش بازی) فشفشک، ترقه ی استوانه ای، ترقه ی نور افشان، فتاب مهتاب

roman candle

<hr> معنی : پاپ بازی، کلیسای کاتولیک رم

معنی : پاپ بازی، کلیسای کاتولیک رم

roman catholicism

roman holiday

<hr> معنی : افسانه، داستان عاشقانه، رمان، کتاب رمان، بصورت تخیلی در اوردن، خیال بافی کردن <hr> معانی دیگر : ماجرای عشقی، مغازله، عشق بازی، رابطه ی عاشقانه، خواستگاری کردن، علاقه ی عاشقانه یا جنسی نشان دادن، رابطه ی عشقی داشتن، مغازله کردن، (قرون وسطی) داستان منظوم (درباره ی یکه سوار knight و ماجراهای او)، رمان عشقی، غلو، زیاده نمایی، دروغ پردازی ادبی، (موسیقی) قطعه ی عشقی، داستان غلوآمیز از خود درآوردن، درباره ی موضوعات عاشقانه حرف زدن (یا نگاشتن یا اندیشیدن)، (وابسته به زبان هایی که از لاتین ریشه گرفته اند مانند فرانسه و ایتالیایی و اسپانیایی و رومانی) رومانس

معنی : افسانه، داستان عاشقانه، رمان، کتاب رمان، بصورت تخیلی در اوردن، خیال بافی کردن معانی دیگر : ماجرای عشقی، مغازله، عشق بازی، رابطه ی عاشقانه، خواستگاری کردن، علاقه ی عاشقانه یا جنسی نشان دادن، رابطه ی عشقی داشتن، مغازله کردن، (قرون وسطی) داستان منظوم (درباره ی یکه سوار knight و ماجراهای او)، رما

romance

<hr> معنی : رمان نویس <hr> معانی دیگر : رمان نویس

معنی : رمان نویس معانی دیگر : رمان نویس

romancer

<hr> معنی : رومی، مشتق از زبان لاتین، وابسته به تمدن رومی، از نژاد رومی، بسبک رومی <hr> معانی دیگر : (معماری اروپایی قرن های یازدهم و دوازدهم که به تقلید از معماری رومی دارای تاق های ضربی و دیوارهای ضخیم بود) معماری رومانسک

معنی : رومی، مشتق از زبان لاتین، وابسته به تمدن رومی، از نژاد رومی، بسبک رومی معانی دیگر : (معماری اروپایی قرن های یازدهم و دوازدهم که به تقلید از معماری رومی دارای تاق های ضربی و دیوارهای ضخیم بود) معماری رومانسک

romanesque

<hr> معنی : اهل رومانی، زبان رومانی <hr> معانی دیگر : وابسته به رومانی و مردم و فرهنگ آن

معنی : اهل رومانی، زبان رومانی معانی دیگر : وابسته به رومانی و مردم و فرهنگ آن

romanian

<hr> معنی : زبان رومی، اهل روم، متکلم بزبان رومی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: romance

معنی : زبان رومی، اهل روم، متکلم بزبان رومی معانی دیگر : رجوع شود به: romance

romanic

<hr> معنی : اصول عقاید کلیسای کاتولیک، معتقدات کاتولیکی <hr> معانی دیگر : (ناخوشایند) مذهب کاتولیک

معنی : اصول عقاید کلیسای کاتولیک، معتقدات کاتولیکی معانی دیگر : (ناخوشایند) مذهب کاتولیک

romanism

<hr> معنی : خیال پرور، خیال پرست، خیالی، واهی، تصوری <hr> معانی دیگر : وابسته به عشق و عشق بازی، عاشقانه، عشقی، مناسب برای عشق یا عشق بازی، غیر واقعی، تخیلی، ساختگی، رویایی، شاعرانه، غیر عملی، انجام نشدنی، خوش بینانه، عاشق پیشه، احساساتی، پراحساسات، آرمان گرای، مینوگرای، شیدا گونه، (r بزرگ) وابسته به جنبش ادبی رومانتیک، رومانتیک، وابسته به یا همانند رمان های پرماجرای قرون وسطی (رجوع شود به: romance)، غیر ممکن، غریب

معنی : خیال پرور، خیال پرست، خیالی، واهی، تصوری معانی دیگر : وابسته به عشق و عشق بازی، عاشقانه، عشقی، مناسب برای عشق یا عشق بازی، غیر واقعی، تخیلی، ساختگی، رویایی، شاعرانه، غیر عملی، انجام نشدنی، خوش بینانه، عاشق پیشه، احساساتی، پراحساسات، آرمان گرای، مینوگرای، شیدا گونه، (r بزرگ) وابسته به جنبش ادب

romantic

<hr> معنی : خیال پرستی، مکتب هنری رومانتیک <hr> معانی دیگر : روش یا روحیه ی عاشقانه، عشق گرایی، دلباختگی، شیدایی، پیروی از سبک یا مکتب رومانتیک، رومانتیک گرایی

معنی : خیال پرستی، مکتب هنری رومانتیک معانی دیگر : روش یا روحیه ی عاشقانه، عشق گرایی، دلباختگی، شیدایی، پیروی از سبک یا مکتب رومانتیک، رومانتیک گرایی

romanticism

<hr> معنی : خیال پرور، خیال پرست، هنرمند رومانتیک <hr> معانی دیگر : پیرو مکتب رومانتیک، رومانتیک گرای

معنی : خیال پرور، خیال پرست، هنرمند رومانتیک معانی دیگر : پیرو مکتب رومانتیک، رومانتیک گرای

romanticist

<hr> معنی : خیال بافی کردن، داستان خیالی نوشتن، بصورت خیالی دراوردن <hr> معانی دیگر : عاشقانه کردن، شیدا وار کردن، حالت رویایی و آرمان گرایانه دادن به، ایده آلی کردن، جنبه ی آرمانی دادن، از سبک رومانتیک پیروی کردن

معنی : خیال بافی کردن، داستان خیالی نوشتن، بصورت خیالی دراوردن معانی دیگر : عاشقانه کردن، شیدا وار کردن، حالت رویایی و آرمان گرایانه دادن به، ایده آلی کردن، جنبه ی آرمانی دادن، از سبک رومانتیک پیروی کردن

romanticize

<hr> معنی : زبان کولیها، کولی <hr> معانی دیگر : کولی (gypsy هم می گویند)، زبان کولی ها (که به زبان های هندوستان وابستگی دارد)

معنی : زبان کولیها، کولی معانی دیگر : کولی (gypsy هم می گویند)، زبان کولی ها (که به زبان های هندوستان وابستگی دارد)

romany

<hr> معنی : رومی وار، کاتولیکی <hr> معانی دیگر : رومی وار، کاتولیکی

معنی : رومی وار، کاتولیکی معانی دیگر : رومی وار، کاتولیکی

romish

<hr> معنی : با جیغ وداد بازی کردن <hr> معانی دیگر : شادی کردن، جست وخیز کردن، بازی و جیغ و داد کردن، ورجه ورجه کردن، (مسابقه و غیره) به آسانی بردن، مغازله کردن، عشق بازی کردن، رازونیاز، جماع، (مسابقه و انتخابات و غیره) برد آسان، (به ویژه دختر) اهل جست و خیز و سروصدا، جیغ و دادی، جیغ جیغو، (بازی) پر سروصدا، پرهیاهو، سر وصدا

معنی : با جیغ وداد بازی کردن معانی دیگر : شادی کردن، جست وخیز کردن، بازی و جیغ و داد کردن، ورجه ورجه کردن، (مسابقه و غیره) به آسانی بردن، مغازله کردن، عشق بازی کردن، رازونیاز، جماع، (مسابقه و انتخابات و غیره) برد آسان، (به ویژه دختر) اهل جست و خیز و سروصدا، جیغ و دادی، جیغ جیغو، (بازی) پر سروصدا، پر

romp

<hr> معنی : رولباسی بچگانه، ادم پر سر و صدا و جیغ و داد کن <hr> معانی دیگر : (آدم) جست و خیز کننده، پرتکاپو (رجوع شود به: romp)

معنی : رولباسی بچگانه، ادم پر سر و صدا و جیغ و داد کن معانی دیگر : (آدم) جست و خیز کننده، پرتکاپو (رجوع شود به: romp)

romper

<hr> معنی : دایره، جسم مدور <hr> معانی دیگر : (شعر غنایی: چهارده خطی که دو سطر اول آن در وسط و آخر تکرار می شوند) روندل، rondelle دایره، سنگهای قیمتی مدورزینتی

معنی : دایره، جسم مدور معانی دیگر : (شعر غنایی: چهارده خطی که دو سطر اول آن در وسط و آخر تکرار می شوند) روندل، rondelle دایره، سنگهای قیمتی مدورزینتی

rondel

<hr> معنی : گوشتالویی، چاقی، چیز گرد، تپلی <hr> معانی دیگر : (نادر) گردی، مدور بودن، دایره، کره، گردی

معنی : گوشتالویی، چاقی، چیز گرد، تپلی معانی دیگر : (نادر) گردی، مدور بودن، دایره، کره، گردی

rondure

<hr> معنی : خاج، صلیب، چلیپا <hr> معانی دیگر : (در اصل) چلیپا، صلیب (به ویژه صلیبی که عیسی بر آن آویخته شد)، (انگلیس - سابقا - یکان اندازه گیری درازا که طول آن حدودا پنج و نیم تا 8 یارد بود) رود، مقیاس سطحی معادل یک چهارم جریب، مقیاس طولی که درانگلستان ‡ الی 8 یارد است

معنی : خاج، صلیب، چلیپا معانی دیگر : (در اصل) چلیپا، صلیب (به ویژه صلیبی که عیسی بر آن آویخته شد)، (انگلیس - سابقا - یکان اندازه گیری درازا که طول آن حدودا پنج و نیم تا 8 یارد بود) رود، مقیاس سطحی معادل یک چهارم جریب، مقیاس طولی که درانگلستان ‡ الی 8 یارد است

rood

rood screen

<hr> معنی : طاق، پوشش، سقف، بام خانه، بام، مسکن، منزل دادن، طاق زدن، سقف دار کردن <hr> معانی دیگر : پشت بام، تاق، والاد (به سقف بیشتر می گویند: ceiling)، (مجازی) خانه، منزل، ماوا، کام، سقف (بیشتر می گویند: palate)، تاق زدن، بام دار کردن، بخش فوقانی، سر، آسمانه، بلندی، بلندگاه، بام م، خانه

معنی : طاق، پوشش، سقف، بام خانه، بام، مسکن، منزل دادن، طاق زدن، سقف دار کردن معانی دیگر : پشت بام، تاق، والاد (به سقف بیشتر می گویند: ceiling)، (مجازی) خانه، منزل، ماوا، کام، سقف (بیشتر می گویند: palate)، تاق زدن، بام دار کردن، بخش فوقانی، سر، آسمانه، بلندی، بلندگاه، بام م، خانه

roof

<hr> معنی : سقف دار <hr> معانی دیگر : سقف دار

معنی : سقف دار معانی دیگر : سقف دار

roofed

<hr> معنی : طاق زن، سقف ساز <hr> معانی دیگر : سازنده یا تعمیر کننده ی بام، بام ساز

معنی : طاق زن، سقف ساز معانی دیگر : سازنده یا تعمیر کننده ی بام، بام ساز

roofer

<hr> معنی : پوشش، بام، سقف سازی، مصالح ساختن بام <hr> معانی دیگر : بام سازی، تاق سازی، مواد لازم برای بام و بام سازی

معنی : پوشش، بام، سقف سازی، مصالح ساختن بام معانی دیگر : بام سازی، تاق سازی، مواد لازم برای بام و بام سازی

roofing

<hr> معنی : بی سقف <hr> معانی دیگر : بی سقف

معنی : بی سقف معانی دیگر : بی سقف

roofless

<hr> معنی : غراب، رخ، کلاغ زاغی، کلاه بردار، کلاغ سیاه، کلاهبرداری کردن <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) زاغ (corvus frugilegus)، حقه باز، دغلکار، گوشبر، (از ریشه فارسی - شطرنج) رخ، قلعه، شطرنج ر، کلاه سیاه، کلاه زاغی

معنی : غراب، رخ، کلاغ زاغی، کلاه بردار، کلاغ سیاه، کلاهبرداری کردن معانی دیگر : (جانور شناسی) زاغ (corvus frugilegus)، حقه باز، دغلکار، گوشبر، (از ریشه فارسی - شطرنج) رخ، قلعه، شطرنج ر، کلاه سیاه، کلاه زاغی

rook

<hr> معنی : جای شلوغ، زادگاه زاغ ها و پرندگان مشابه <hr> معانی دیگر : محل زاد و ولد زاغ ها و کلاغ ها، زادگاه زاه ها و پرندگان مشابه، جای شلوه

معنی : جای شلوغ، زادگاه زاغ ها و پرندگان مشابه معانی دیگر : محل زاد و ولد زاغ ها و کلاغ ها، زادگاه زاه ها و پرندگان مشابه، جای شلوه

rookery

<hr> معنی : تازه کار <hr> معانی دیگر : (خودمانی)، سرباز ناشی، نوسرباز

معنی : تازه کار معانی دیگر : (خودمانی)، سرباز ناشی، نوسرباز

rookie

<hr> معنی : خانه، اتاق، محل، جا، فضا، مسکن گزیدن، منزل دادن به، وسیعتر کردن <hr> معانی دیگر : جای کافی، گنجایی، امکان، شایش، (مجازی) جا، (جمع) مسکن، جای زندگی، آپارتمان، منزل، حاضران (در اتاق)، اهل اتاق، (قدیمی) به جای، از جانب، اتاق گرفتن (یا اشغال کردن یا کرایه کردن)، زندگی کردن (در محل بخصوص)، اتاق دادن (به)، به اتاق بردن، (مهجور) مقام، شغل، موقع، مجال

معنی : خانه، اتاق، محل، جا، فضا، مسکن گزیدن، منزل دادن به، وسیعتر کردن معانی دیگر : جای کافی، گنجایی، امکان، شایش، (مجازی) جا، (جمع) مسکن، جای زندگی، آپارتمان، منزل، حاضران (در اتاق)، اهل اتاق، (قدیمی) به جای، از جانب، اتاق گرفتن (یا اشغال کردن یا کرایه کردن)، زندگی کردن (در محل بخصوص)، اتاق دادن (ب

room

<hr> (خوابگاه و پانسیون و غیره) اتاق و خوراک

(خوابگاه و پانسیون و غیره) اتاق و خوراک

room and board

<hr> معنی : مسافر، مستاجر <hr> معانی دیگر : کسی که اتاق کرایه می کند، مستاجر اتاق

معنی : مسافر، مستاجر معانی دیگر : کسی که اتاق کرایه می کند، مستاجر اتاق

roomer

<hr> معنی : اتاقک یا کوپه یک نفری ترن <hr> معانی دیگر : (قطار مسافری) کوپه ی یک نفری، کوپه ی دربست

معنی : اتاقک یا کوپه یک نفری ترن معانی دیگر : (قطار مسافری) کوپه ی یک نفری، کوپه ی دربست

roomette

<hr> معنی : بقدر یک اتاق پر <hr> معانی دیگر : به اندازه ی یک اتاق، یک اتاق پر، جادار

معنی : بقدر یک اتاق پر معانی دیگر : به اندازه ی یک اتاق، یک اتاق پر، جادار

roomful

<hr> (امریکا) خانه ای که اتاق های آن را سوا سوا اجاره می دهند، پانسیون، خانه دارای اپارتمان و اتاقهای مبله کرایه ای

(امریکا) خانه ای که اتاق های آن را سوا سوا اجاره می دهند، پانسیون، خانه دارای اپارتمان و اتاقهای مبله کرایه ای

واژه های حرف "r" - مترادف و متضاد