انگلیسی به انگلیسی

get a grip

get a job

get a kick out of

get a leg in

<hr> یک فرصت دیگر (به دست آوردن)، یک شانس دیگر

یک فرصت دیگر (به دست آوردن)، یک شانس دیگر

get a life

<hr> (خودمانی) 1- گوش کردن، شنیدن 2- دیدن، نگاه کردن

(خودمانی) 1- گوش کردن، شنیدن 2- دیدن، نگاه کردن

get a load of

get a load of this

get a message across to

<hr> (امریکا - خودمانی) 1- نزدیک شدن (به منظور دستگیر کردن) 2- شتاب کردن، به هم جنبیدن، بجنب، زودباش، بشتاب

(امریکا - خودمانی) 1- نزدیک شدن (به منظور دستگیر کردن) 2- شتاب کردن، به هم جنبیدن، بجنب، زودباش، بشتاب

get a move on

get a rise out of

get a wiggle on

get above oneself

get accustomed

get acquainted

get acquainted session

<hr> (معنی و غیره) رساندن، فهماندن، بیان کردن، 1- به وضوح بیان کردن، تفهیم کردن 2- فهمیدن، درک کردن

(معنی و غیره) رساندن، فهماندن، بیان کردن، 1- به وضوح بیان کردن، تفهیم کردن 2- فهمیدن، درک کردن

get across

get ahead

<hr> جلو زدن از، برتری یافتن بر، بهتر شدن از

جلو زدن از، برتری یافتن بر، بهتر شدن از

get ahead of

<hr> 1- پیش رفتن 2- موفق بودن 3- جور بودن (با دیگران)، ساختن 4- (گفتاری) رفتن، دور شدن، سازگاری داشتن (با)، مماشات کردن با

1- پیش رفتن 2- موفق بودن 3- جور بودن (با دیگران)، ساختن 4- (گفتاری) رفتن، دور شدن، سازگاری داشتن (با)، مماشات کردن با

get along

get along with

<hr> 1- (به جای برخورد با چیزی آن را) دور زدن 2- رجوع شود به: get about

1- (به جای برخورد با چیزی آن را) دور زدن 2- رجوع شود به: get about

get around

<hr> 1- وقت یا فرصت (انجام کاری را) داشتن، مجال داشتن 2- (به کاری) پرداختن

1- وقت یا فرصت (انجام کاری را) داشتن، مجال داشتن 2- (به کاری) پرداختن

get around to

<hr> 1- رسیدن به، نزدیک شدن، دست یافتن 2- آگاه شدن به، دریافتن 3- اشاره کردن به، کنایه وار گفتن 4- (با تهدید یا تطمیع) تحت تاثیرقرار دادن

1- رسیدن به، نزدیک شدن، دست یافتن 2- آگاه شدن به، دریافتن 3- اشاره کردن به، کنایه وار گفتن 4- (با تهدید یا تطمیع) تحت تاثیرقرار دادن

get at

<hr> معنی : گمشو، برو، گریز، اغاز، دور شو، فرار، گمشو <hr> معانی دیگر : 1- رفتن، عزیمت کردن 2- گریختن، فرار کردن 3- آغاز کردن (مسابقه)، getaway اغاز، گریز، برو، دور شو، (در مسابقه و غیره) آغاز، شروع، away get اغاز، برو

معنی : گمشو، برو، گریز، اغاز، دور شو، فرار، گمشو معانی دیگر : 1- رفتن، عزیمت کردن 2- گریختن، فرار کردن 3- آغاز کردن (مسابقه)، getaway اغاز، گریز، برو، دور شو، (در مسابقه و غیره) آغاز، شروع، away get اغاز، برو

get away

<hr> (خودمانی) جان سالم به در بردن، گیرنیفتادن، قسر در رفتن

(خودمانی) جان سالم به در بردن، گیرنیفتادن، قسر در رفتن

get away with

<hr> (خودمانی) خلاف کردن و تنبیه نشدن، خودسرانه عمل کردن

(خودمانی) خلاف کردن و تنبیه نشدن، خودسرانه عمل کردن

get away with murder

<hr> 1- بازگشتن 2- باز یافتن، دوباره به دست آوردن 3- عمل متقابل کردن، تلافی کردن

1- بازگشتن 2- باز یافتن، دوباره به دست آوردن 3- عمل متقابل کردن، تلافی کردن

get back

get back on one's feet

<hr> 1- به عقب یا پشت (چیزی) رفتن 2- پشتیبانی کردن، حمایت کردن 3- (در پرداخت قسط یا قرض) عقب افتادن، نکول کردن

1- به عقب یا پشت (چیزی) رفتن 2- پشتیبانی کردن، حمایت کردن 3- (در پرداخت قسط یا قرض) عقب افتادن، نکول کردن

get behind

get benched

<hr> معنی : شفاء یافتن

get better

get between the sheets

get bogged down

get bored

get busy

<hr> معنی : پیش رفتن <hr> معانی دیگر : 1- کفاف دادن، پذیرفتنی بودن 2- گیر نیفتادن، قسر در رفتن، دستگیر نشدن 3- گذران کردن، نگه داری کردن، ازشکست و یا حادثه جلوگیری کردن، مخفیانه پیشروی کردن

معنی : پیش رفتن معانی دیگر : 1- کفاف دادن، پذیرفتنی بودن 2- گیر نیفتادن، قسر در رفتن، دستگیر نشدن 3- گذران کردن، نگه داری کردن، ازشکست و یا حادثه جلوگیری کردن، مخفیانه پیشروی کردن

get by

get canned

get changed

get cold feet

<hr> تند حرکت کردن، به جنب و جوش افتادن

تند حرکت کردن، به جنب و جوش افتادن

get cracking

get credit for

<hr> 1- پایین رفتن 2- (از اسب و اتومبیل و غیره) پیاده شدن

1- پایین رفتن 2- (از اسب و اتومبیل و غیره) پیاده شدن

واژه های حرف "g" - انگلیسی به انگلیسی