جملات نمونه

<hr> تخفیف در قیمت به کسانی که پول نقد می پردازند

تخفیف در قیمت به کسانی که پول نقد می پردازند

cash discount

cash dispenser

<hr> نقدینگی، جریان نقدی، وجوه در گردش

نقدینگی، جریان نقدی، وجوه در گردش

cash flow

cash flow statement

<hr> نقدینگی (وضع پرداخت ها و دریافت های دولت یا شرکت و غیره و میزان پول نقد موجود)، جریان نقدی، وجوه در گردش، 1- تبدیل به پول نقد کردن، نقد کردن 2- (خودمانی) مردن

نقدینگی (وضع پرداخت ها و دریافت های دولت یا شرکت و غیره و میزان پول نقد موجود)، جریان نقدی، وجوه در گردش، 1- تبدیل به پول نقد کردن، نقد کردن 2- (خودمانی) مردن

cash in

cash in hand

<hr> 1- تبدیل به پول نقد کردن، نقد کردن 2- (خودمانی) مردن، بهره گیری کردن از، سود بردن از

1- تبدیل به پول نقد کردن، نقد کردن 2- (خودمانی) مردن، بهره گیری کردن از، سود بردن از

cash in on

cash machine

<hr> 1- (در قمار بازی) ژتون های برنده ی خود را نقد کردن 2- (خودمانی) مردن، (بازرگانی) تحویل نقدی (پرداخت کل مبلغ در هنگام تحویل کالا) (مخفف آن: .c.o.d)

1- (در قمار بازی) ژتون های برنده ی خود را نقد کردن 2- (خودمانی) مردن، (بازرگانی) تحویل نقدی (پرداخت کل مبلغ در هنگام تحویل کالا) (مخفف آن: .c.o.d)

cash on delivery

cash price

<hr> معنی : صندوق پول یا ماشین دخل مغازه، صندوق پول شمار، ماشین صندوقداری، صندوق <hr> معانی دیگر : (بازرگانی) تحویل نقدی (پرداخت کل مبلغ در هنگام تحویل کالا) (مخفف آن: .c.o.d)، (در فروشگاه ها و غیره) صندوق (که پول را در آن می گذارند و رسید آن را به همراه کالا به خریدار می دهند)، ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه صندوق خودکاری که پول های دریافت شده راثبت مبکند

معنی : صندوق پول یا ماشین دخل مغازه، صندوق پول شمار، ماشین صندوقداری، صندوق معانی دیگر : (بازرگانی) تحویل نقدی (پرداخت کل مبلغ در هنگام تحویل کالا) (مخفف آن: .c.o.d)، (در فروشگاه ها و غیره) صندوق (که پول را در آن می گذارند و رسید آن را به همراه کالا به خریدار می دهند)، ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغ

cash register

cashable

<hr> پول نقد، وصول کردن، نقدکردن، دریافت کردن، صندوق پول، پول خرد

پول نقد، وصول کردن، نقدکردن، دریافت کردن، صندوق پول، پول خرد

cashed

<hr> دفتر صندوق، دفتر موجودی نقدی، دفتر تحویل دار (دفتری که تمام پرداخت ها و دریافت های نقدی در آن ثبت می شود)، (گیاه شناسی)، بلادر (anacardium occidentalle ـ درخت همیشه بهار و حاره ای)، آکاژو، کاشو (cashew nut هم می گویند)، درخت بلارد، قرصکمر

دفتر صندوق، دفتر موجودی نقدی، دفتر تحویل دار (دفتری که تمام پرداخت ها و دریافت های نقدی در آن ثبت می شود)، (گیاه شناسی)، بلادر (anacardium occidentalle ـ درخت همیشه بهار و حاره ای)، آکاژو، کاشو (cashew nut هم می گویند)، درخت بلارد، قرصکمر

cashew

cashew nut

<hr> معنی : صندوقدار، تحویل دار، بیرون کردن <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، بلادر (anacardium occidentalle ـ درخت همیشه بهار و حاره ای)، آکاژو، کاشو (cashew nut هم می گویند)، (در فروشگاه ها و غیره) کسی که پول مشتری را در مقابل رسید می گیرد و جنس را می دهد، (معمولا با افتضاح) بیرون کردن، (از مقام رفیع) فرو افکندن، کله معلق کردن، (ارتش) از خدمت برکنار کردن، از کار منفصل کردن

معنی : صندوقدار، تحویل دار، بیرون کردن معانی دیگر : (گیاه شناسی)، بلادر (anacardium occidentalle ـ درخت همیشه بهار و حاره ای)، آکاژو، کاشو (cashew nut هم می گویند)، (در فروشگاه ها و غیره) کسی که پول مشتری را در مقابل رسید می گیرد و جنس را می دهد، (معمولا با افتضاح) بیرون کردن، (از مقام رفیع) فرو افک

cashier

<hr> (معمولا با افتضاح) بیرون کردن، (از مقام رفیع) فرو افکندن، کله معلق کردن، (ارتش) از خدمت برکنار کردن، از کار منفصل کردن، (بانکداری) چک صراف، چکی که بانک به عهده ی خودش می کشد، چکی که بانک عهده خود بکشد چکی که بانک عهده خود بکشد

(معمولا با افتضاح) بیرون کردن، (از مقام رفیع) فرو افکندن، کله معلق کردن، (ارتش) از خدمت برکنار کردن، از کار منفصل کردن، (بانکداری) چک صراف، چکی که بانک به عهده ی خودش می کشد، چکی که بانک عهده خود بکشد چکی که بانک عهده خود بکشد

cashier's check

<hr> (بانکداری) چک صراف، چکی که بانک به عهده ی خودش می کشد، (در مورد داد و ستد و خرید و غیره) انجام شدنی بدون پول نقد (مثلا با چک یا اعتبار)، غیرپولی، غیرپولی cashless transactions دادو ستدهای بدون پول apparently, the world trend is toward cashless societies ظاهرا روند جهان به سوی جوامع غیرنقدی است

(بانکداری) چک صراف، چکی که بانک به عهده ی خودش می کشد، (در مورد داد و ستد و خرید و غیره) انجام شدنی بدون پول نقد (مثلا با چک یا اعتبار)، غیرپولی، غیرپولی cashless transactions دادو ستدهای بدون پول apparently, the world trend is toward cashless societies ظاهرا روند جهان به سوی جوامع غیرنقدی است

cashless

<hr> معنی : ترمه، شال کشمیری، پارچه پشمی جناغی مردانه، پارچه کشمیری <hr> معانی دیگر : (در مورد داد و ستد و خرید و غیره) انجام شدنی بدون پول نقد (مثلا با چک یا اعتبار)، غیرپولی، پشم کشمیر (که نرم و ظریف است)، پارچه ی پشمی (از این پشم)

معنی : ترمه، شال کشمیری، پارچه پشمی جناغی مردانه، پارچه کشمیری معانی دیگر : (در مورد داد و ستد و خرید و غیره) انجام شدنی بدون پول نقد (مثلا با چک یا اعتبار)، غیرپولی، پشم کشمیر (که نرم و ظریف است)، پارچه ی پشمی (از این پشم)

cashmere

cashpoint

<hr> معنی : پوشش، روکش، غلاف، لوله جداری، اندود، لوله محافظ <hr> معانی دیگر : جلد، رویی، جدار، تبوش، پوشاندن، غلاف کردن، نیام کردن، نخ دوزی تایر اتومبیل و غیره (که عاج روی آن قرار دارد)، بدنه، برونه، (ماشین آلات) قاب، لاشه، (در و پنجره) چارچوب، (صنعت نفت) لوله ی محافظ، ترکش، (اتومبیل) کارتر

معنی : پوشش، روکش، غلاف، لوله جداری، اندود، لوله محافظ معانی دیگر : جلد، رویی، جدار، تبوش، پوشاندن، غلاف کردن، نیام کردن، نخ دوزی تایر اتومبیل و غیره (که عاج روی آن قرار دارد)، بدنه، برونه، (ماشین آلات) قاب، لاشه، (در و پنجره) چارچوب، (صنعت نفت) لوله ی محافظ، ترکش، (اتومبیل) کارتر

casing

<hr> معنی : کازینو <hr> معانی دیگر : (ایتالیا) خانه ی کوچک ییلاقی، (جاهای تفریحی) تالار یا ساختمان ویژه ی رقص و نمایش و قمار، قمارخانه، تفریحگاه عمومی برای رقص وموزیک

معنی : کازینو معانی دیگر : (ایتالیا) خانه ی کوچک ییلاقی، (جاهای تفریحی) تالار یا ساختمان ویژه ی رقص و نمایش و قمار، قمارخانه، تفریحگاه عمومی برای رقص وموزیک

casino

<hr> معنی : بشکه، چلیک، خمره چوبی <hr> معانی دیگر : به مقدار یک خم چوبی، یک بشکه، (به ویژه برای نگهداری شراب و آبجو و سرکه و غیره) خم، بشکه ی چوبی، خمره، پشک

معنی : بشکه، چلیک، خمره چوبی معانی دیگر : به مقدار یک خم چوبی، یک بشکه، (به ویژه برای نگهداری شراب و آبجو و سرکه و غیره) خم، بشکه ی چوبی، خمره، پشک

cask

<hr> معنی : تابوت، جعبه کوچک جای جواهرات، جعبه کوچک، جعبه جواهر، کاست، صندوق یا تابوت <hr> معانی دیگر : صندوقچه، صندوقه، جعبه ی جواهرات (یا سایر چیزهای بهادار)، قوطی مرصع یا مزین، (امریکا) تابوت (به ویژه تابوت مجلل و گرانبها)

معنی : تابوت، جعبه کوچک جای جواهرات، جعبه کوچک، جعبه جواهر، کاست، صندوق یا تابوت معانی دیگر : صندوقچه، صندوقه، جعبه ی جواهرات (یا سایر چیزهای بهادار)، قوطی مرصع یا مزین، (امریکا) تابوت (به ویژه تابوت مجلل و گرانبها)

casket

casper

caspian

<hr> دریای خزر (بزرگترین دریاچه ی جهان: 373000 کیلومتر مربع)، بحر خزر

دریای خزر (بزرگترین دریاچه ی جهان: 373000 کیلومتر مربع)، بحر خزر

caspian sea

<hr> کلاهخود، خود، خودسان

casque

<hr> (اسطوره ای یونان) کاساندرا (دختر پریام پادشاه تروی)، اسم خاص مونث

(اسطوره ای یونان) کاساندرا (دختر پریام پادشاه تروی)، اسم خاص مونث

cassandra

<hr> معنی : رسیدگی <hr> معانی دیگر : (حقوق) تمیز، رسیدگی فرجامی، فسخ و الغا حکم یک دادگاه توسط دادگاه بالاتر، تمیز، فرجامی

معنی : رسیدگی معانی دیگر : (حقوق) تمیز، رسیدگی فرجامی، فسخ و الغا حکم یک دادگاه توسط دادگاه بالاتر، تمیز، فرجامی

cassation

<hr> معنی : منهوت، نشاسته کاساو، ارد مانیوک <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) کاساو (جنس manihot به ویژه manihot esculenta از خانواده ی spurge که درختچه های بومی نواحی حاره ی امریکا بوده و ریشه ی آن خوراکی و پرنشاسته است)، ریشه ی کاساو، نشاسته ی کاساو، مانیوک

معنی : منهوت، نشاسته کاساو، ارد مانیوک معانی دیگر : (گیاه شناسی) کاساو (جنس manihot به ویژه manihot esculenta از خانواده ی spurge که درختچه های بومی نواحی حاره ی امریکا بوده و ریشه ی آن خوراکی و پرنشاسته است)، ریشه ی کاساو، نشاسته ی کاساو، مانیوک

cassava

<hr> معنی : نوعی غذای مرکب از گوشت وارد، ظرف خوراک پزی سفالی یاشیشهای <hr> معانی دیگر : دیزی (معمولا از شیشه یا سفال که دری از جنس خودش دارد و خوراک را در آن آهسته پز می کنند و در خود آن سرو می کنند)، کماجدان، خوراکی که در این گونه دیزی (معمولا در فر) پخته می شود، طاس کباب، طاس کباب کردن، (در دیزی و در داخل فر) آهسته پز کردن

معنی : نوعی غذای مرکب از گوشت وارد، ظرف خوراک پزی سفالی یاشیشهای معانی دیگر : دیزی (معمولا از شیشه یا سفال که دری از جنس خودش دارد و خوراک را در آن آهسته پز می کنند و در خود آن سرو می کنند)، کماجدان، خوراکی که در این گونه دیزی (معمولا در فر) پخته می شود، طاس کباب، طاس کباب کردن، (در دیزی و در داخل ف

casserole

<hr> معنی : جعبه کوچک جای جواهرات، کاست <hr> معانی دیگر : (دوربین عکاسی) کاست فیلم، casket : جعبه کوچک جای جواهرات، تابوت

معنی : جعبه کوچک جای جواهرات، کاست معانی دیگر : (دوربین عکاسی) کاست فیلم، casket : جعبه کوچک جای جواهرات، تابوت

cassette

cassette player

cassette tape

<hr> معنی : فلوس، سنا، پرک هندی، درخت فلوس <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، پرک هندی (گیاهان جنس cassia از خانواده ی caesalpinia که بومی نواحی حاره بوده و از نیام تخم آنها داروهای ملین به ویژه سنا می سازند)، نیام این گیاه، پوست درخت کاسیا (cinnamomum cassia از خانواده ی laurel که بومی آسیای خاوری بوده و از آن نوعی دارچین زبر و درشت می سازند - نام کامل آن: cassia bark)

معنی : فلوس، سنا، پرک هندی، درخت فلوس معانی دیگر : (گیاه شناسی)، پرک هندی (گیاهان جنس cassia از خانواده ی caesalpinia که بومی نواحی حاره بوده و از نیام تخم آنها داروهای ملین به ویژه سنا می سازند)، نیام این گیاه، پوست درخت کاسیا (cinnamomum cassia از خانواده ی laurel که بومی آسیای خاوری بوده و از آن 

cassia

<hr> (اسطوره های یونان) کاسیوپیا (همسر سیفیوس و مادر آندرومیدا)

(اسطوره های یونان) کاسیوپیا (همسر سیفیوس و مادر آندرومیدا)

cassiopeia

<hr> معنی : کشیش، قبا، دلق، جبه، خرقه پوش <hr> معانی دیگر : جامه ی بلند و (معمولا) سیاه که کشیشان و سایر خدمه ی کلیسا به عنوان روپوش (و گاهی زیر بلوز گشاد و سفید) می پوشند، ردا، خستوانه

معنی : کشیش، قبا، دلق، جبه، خرقه پوش معانی دیگر : جامه ی بلند و (معمولا) سیاه که کشیشان و سایر خدمه ی کلیسا به عنوان روپوش (و گاهی زیر بلوز گشاد و سفید) می پوشند، ردا، خستوانه

cassock

<hr> (جانور شناسی) کاسوری (انواع مرغان بی پرواز و درشت اندام تیره ی casuariidae و راسته ی casuariiformes که سرو گردنشان بی پر است - بومی استرالیا و گینه ی نو)، یکجورشترمرهاسترالیایی

(جانور شناسی) کاسوری (انواع مرغان بی پرواز و درشت اندام تیره ی casuariidae و راسته ی casuariiformes که سرو گردنشان بی پر است - بومی استرالیا و گینه ی نو)، یکجورشترمرهاسترالیایی

cassowary

<hr> معنی : قالب، گچ گیری، مهره ریزی، طاساندازی، مطرود، ریختن، پخش کردن، معین کردن، انداختن، در قالب قرار دادن، افکندن، بشکل در اوردن <hr> معانی دیگر : (با زور یا فشار) افکندن، پرتاب کردن، پرت کردن، جمع بستن (حساب ها یا مبالغ)، حساب کردن، طالع دیدن، فال دیدن، تحت نظم و قاعده درآوردن، حدس زدن، پیش بینی کردن، در قالب ریختن، قالبگیری کردن، قالب گرفتن یا شدن، (به فلز) شکل دادن، ریخته گری کردن، (برای بازی در نمایش یا فیلم و غیره) هنرپیشه برگزیدن، نقش تعیین کردن، کلیه ی بازیگران (یک فیلم یا نمایش و غیره)، ریزش، طاس ریزی (در نرد)، نظر افکنی، طور افکنی، فالگیری، پیش بینی (به ویژه وضع هوا)، میزان یا نوع چیز ریخته شده: پوست انداخته شده (مثلا پوست مار)، مقدار فلز ریخته گری شده، مقدار گچ (و غیره) قالبگیری شده، حالت و روحیه، سایه ی رنگ، اثر، نشانی که حاکی از چیزی باشد، (پزشکی) موادی که در برخی از اندام های بیمار گونه تولید می شود، (شکار) دنبال شکار رفتن، رد گرفتن، (سگ های شکاری را) پی شکار فرستادن، (کشتیرانی) جهت حرکت را عوض کردن، (کشتی های بادبان دار) پشت (کشتی را) به باد کردن (to wear a ship هم می گویند)، قالب (فلزکاری و گچ کاری و غیره)، گچ گیری (استخوان شکسته)، گچ استخوان بندی، خم شدن (مانند تیرهای قدیمی سقف برخی اتاق ها)، تاب برداشتن، خم شدگی، بچه آوردن (به ویژه قبل از موقع)، تولیدمثل کردن، طرح کردن، معین کردن رل بازیگر، پخش کردن رل میان بازیگران، پراکندن، ریختن بطور اسم صدر

معنی : قالب، گچ گیری، مهره ریزی، طاساندازی، مطرود، ریختن، پخش کردن، معین کردن، انداختن، در قالب قرار دادن، افکندن، بشکل در اوردن معانی دیگر : (با زور یا فشار) افکندن، پرتاب کردن، پرت کردن، جمع بستن (حساب ها یا مبالغ)، حساب کردن، طالع دیدن، فال دیدن، تحت نظم و قاعده درآوردن، حدس زدن، پیش بینی کردن، د

cast

<hr> طلسم کردن، سخت تحت تاثیر قرار دادن، مسحور کردن

طلسم کردن، سخت تحت تاثیر قرار دادن، مسحور کردن

cast a spell on

<hr> 1- جستجو کردن، کاویدن 2- نقشه ریختن، طرح کردن

1- جستجو کردن، کاویدن 2- نقشه ریختن، طرح کردن

cast about

cast anchor

<hr> دور انداختن، ول کردن

cast aside

<hr> 1- به گذشته رجوع کردن، عطف به گذشته کردن 2- به اجداد خود شباهت داشتن

1- به گذشته رجوع کردن، عطف به گذشته کردن 2- به اجداد خود شباهت داشتن

cast back

cast doubt on

<hr> 1- سرازیر شدن، به سوی پایین خم شدن یا رفتن 2- محزون شدن، سر به جیب تفکر فروبردن، نومید شدن

1- سرازیر شدن، به سوی پایین خم شدن یا رفتن 2- محزون شدن، سر به جیب تفکر فروبردن، نومید شدن

cast down

<hr> معنی : چدن <hr> معانی دیگر : آهن ریخته، چدنی، از چدن، محکم، نیرومند، سخت ومحکم چدن

معنی : چدن معانی دیگر : آهن ریخته، چدنی، از چدن، محکم، نیرومند، سخت ومحکم چدن

واژه های حرف "c" - جملات نمونه