جملات نمونه

<hr> عمران : عمل اوردن بتن شیمى : پروراندن علوم هوایى : پروسه اى که درطى ان بیشتر لاستیکهاى مصنوعى پلاستیکها و سوختهاى جامد تغییر شکل داده و به ترکیباتى با وزن مولکولى بیشتر تبدیل میشوند

عمران : عمل اوردن بتن شیمى : پروراندن علوم هوایى : پروسه اى که درطى ان بیشتر لاستیکهاى مصنوعى پلاستیکها و سوختهاى جامد تغییر شکل داده و به ترکیباتى با وزن مولکولى بیشتر تبدیل میشوند

curing

<hr> معنی : عتیقه، چیز غریب، تحفه <hr> معانی دیگر : (شیئی که کنجکاوی و علاقه را بر انگیزد) تحفه، نادره، چیز کمیاب، طرفه، نگرانگیز، بدیعه، شگرفه، سوقات

معنی : عتیقه، چیز غریب، تحفه معانی دیگر : (شیئی که کنجکاوی و علاقه را بر انگیزد) تحفه، نادره، چیز کمیاب، طرفه، نگرانگیز، بدیعه، شگرفه، سوقات

curio

<hr> معنی : چیز غریب، حس کنجکاوی، غرابت <hr> معانی دیگر : کنجکاوی، فضولی، سر در کار دیگران کردن، (هر چیز نادر یا تازه و عجیب و غریب) بدیع، بدیعه، نادره، تحفه، شگرفه، کمیاب

معنی : چیز غریب، حس کنجکاوی، غرابت معانی دیگر : کنجکاوی، فضولی، سر در کار دیگران کردن، (هر چیز نادر یا تازه و عجیب و غریب) بدیع، بدیعه، نادره، تحفه، شگرفه، کمیاب

curiosity

<hr> معنی : فضول، کنجکاو، نادر، کمیاب <hr> معانی دیگر : سر از کار دیگران درآور، خبر درکش، حرفکش، عجیب و غریب، شگرف، غیرعادی، نابهنجار، (نادر) ظریف و خوش ساخت، پر جزئیات، غریب

معنی : فضول، کنجکاو، نادر، کمیاب معانی دیگر : سر از کار دیگران درآور، خبر درکش، حرفکش، عجیب و غریب، شگرف، غیرعادی، نابهنجار، (نادر) ظریف و خوش ساخت، پر جزئیات، غریب

curious

curiously

curiousness

<hr> (شیمی) کوریم (عنصر شیمیایی بسیار رخششگر یا رادیواکتیو از رده ی اکتینیدها - نشان: cm، وزن اتمی: 247، شماره ی اتمی: 96)

(شیمی) کوریم (عنصر شیمیایی بسیار رخششگر یا رادیواکتیو از رده ی اکتینیدها - نشان: cm، وزن اتمی: 247، شماره ی اتمی: 96)

curium

<hr> معنی : حلقه، جعد موی، حلقه کردن <hr> معانی دیگر : فر انداختن، فرفری کردن یا شدن، مجعد کردن یا شدن، اشکنجیدن، کلج دار کردن، (گیسو) چین و شکن دار کردن یا شدن، حلقه حلقه کردن، حلزونی شکل شدن، مارپیچ شدن، موجدار شدن، حلقه شدن، (زلف) فر، جعد، گرنج، ماز، تاب، شکنج، (هرچیز حلقوی یا حلزون مانند) مارپیچ، چنبره، پرهونه، تاو، پیچه، پیچاندن، تاباندن، تابیدن، تاب برداشتن، (از روی تحقیر یا سرزنش و غیره) پشت لب نازک کردن، (کشاورزی - بیماری گیاهی که موجب حلقه شدن برگ می شود) پیچش، فردادن

معنی : حلقه، جعد موی، حلقه کردن معانی دیگر : فر انداختن، فرفری کردن یا شدن، مجعد کردن یا شدن، اشکنجیدن، کلج دار کردن، (گیسو) چین و شکن دار کردن یا شدن، حلقه حلقه کردن، حلزونی شکل شدن، مارپیچ شدن، موجدار شدن، حلقه شدن، (زلف) فر، جعد، گرنج، ماز، تاب، شکنج، (هرچیز حلقوی یا حلزون مانند) مارپیچ، چنبره، پ

curl

<hr> 1- خود را جمع کردن، حلقه شدن، چنبر زدن (مثل مار)، پاهای خود را بر شکم جفت کردن، 2- فردار کردن، فر زدن، لوله شدن یا کردن

1- خود را جمع کردن، حلقه شدن، چنبر زدن (مثل مار)، پاهای خود را بر شکم جفت کردن، 2- فردار کردن، فر زدن، لوله شدن یا کردن

curl up

curled

<hr> معنی : دستگاه فرزنی <hr> معانی دیگر : (آنچه که فردار می کند) بیگودی، ابزار فر زنی

معنی : دستگاه فرزنی معانی دیگر : (آنچه که فردار می کند) بیگودی، ابزار فر زنی

curler

<hr> (جانور شناسی) گیلانشاه، کورلو (نوعی پرنده از جنس numenius و تیره ی scolopacidae)، تلیله

(جانور شناسی) گیلانشاه، کورلو (نوعی پرنده از جنس numenius و تیره ی scolopacidae)، تلیله

curlew

<hr> (طراحی و خطنویسی و غیره) پیچ و تاب (که بر زیبایی می افزاید)، آذین های خوشنویسی، curlycue چین وشکن یا پیچ وتاب خیال انگیز مانندارایش خطی یا خوشنویسی، تزئینات خطاطی وغیره

(طراحی و خطنویسی و غیره) پیچ و تاب (که بر زیبایی می افزاید)، آذین های خوشنویسی، curlycue چین وشکن یا پیچ وتاب خیال انگیز مانندارایش خطی یا خوشنویسی، تزئینات خطاطی وغیره

curlicue

<hr> معنی : پیچش یا حلقه زنی، فر زنی بگیسو <hr> معانی دیگر : بازی کرلینگ (دو گروه چهار نفری، در مقابل هم روی یخ بازی می کنند و هدف لغزاندن دیسک فلزی یا curling stone به دروازه ی حریف است و بازیکنان چوگان های جاروب مانند در دست دارند)

معنی : پیچش یا حلقه زنی، فر زنی بگیسو معانی دیگر : بازی کرلینگ (دو گروه چهار نفری، در مقابل هم روی یخ بازی می کنند و هدف لغزاندن دیسک فلزی یا curling stone به دروازه ی حریف است و بازیکنان چوگان های جاروب مانند در دست دارند)

curling

<hr> بیگودی، آلت فر زنی، فرزن

بیگودی، آلت فر زنی، فرزن

curling iron

<hr> معنی : مجعد، فرفری <hr> معانی دیگر : پرپیچ و تاب، پرشکن، پرشکنج، شکنج دار، کلج دار

معنی : مجعد، فرفری معانی دیگر : پرپیچ و تاب، پرشکن، پرشکنج، شکنج دار، کلج دار

curly

<hr> معنی : خسیس، بخیل، ادم خسیس، لئیم، ادم جوکی <hr> معانی دیگر : آدم بدخلق، جوکی، بدعنق، زودخشم

معنی : خسیس، بخیل، ادم خسیس، لئیم، ادم جوکی معانی دیگر : آدم بدخلق، جوکی، بدعنق، زودخشم

curmudgeon

curmudgeonly

curr

<hr> معنی : دانه، کشمش بیدانه، مویز <hr> معانی دیگر : کشمش بی دانه (که از نوعی تاک بومی سواحل مدیترانه به نام لاتین vitis vinifera به دست می آید)، انگور فرنگی (جنس ribes از تیره ی saxifragaceae و راسته ی rosales که سته ی کوچک و ترش مزه ای می دهد که در مربا سازی و غیره به کار می رود)

معنی : دانه، کشمش بیدانه، مویز معانی دیگر : کشمش بی دانه (که از نوعی تاک بومی سواحل مدیترانه به نام لاتین vitis vinifera به دست می آید)، انگور فرنگی (جنس ribes از تیره ی saxifragaceae و راسته ی rosales که سته ی کوچک و ترش مزه ای می دهد که در مربا سازی و غیره به کار می رود)

currant

<hr> معنی : پول رایج، انتشار، رواج، پول <hr> معانی دیگر : پول رایج (به ویژه اسکناس)، پول در گردش، شیوع، زبانزدی، گستردگی، عمومیت، روندگی، رواگ، دست به دست گشتن، جریان، گردش، (نادر) دوران رواج هرچیز

معنی : پول رایج، انتشار، رواج، پول معانی دیگر : پول رایج (به ویژه اسکناس)، پول در گردش، شیوع، زبانزدی، گستردگی، عمومیت، روندگی، رواگ، دست به دست گشتن، جریان، گردش، (نادر) دوران رواج هرچیز

currency

currency in circulation

currency swap

<hr> معنی : جریان، سیاله، ترن، رایج، روان، متداول، معاصر، جاری، باقی، شایع، تزند، سیال <hr> معانی دیگر : کنونی، فعلی، امروزی، آخرین، در گردش، با رواج، جریان هوا، کوران، وزش، آبگشت، جریان آب، تمایل، جهت، سوی، مسیر، روند، (برق) جریان، روانه، تازش، (در اصل) روان

معنی : جریان، سیاله، ترن، رایج، روان، متداول، معاصر، جاری، باقی، شایع، تزند، سیال معانی دیگر : کنونی، فعلی، امروزی، آخرین، در گردش، با رواج، جریان هوا، کوران، وزش، آبگشت، جریان آب، تمایل، جهت، سوی، مسیر، روند، (برق) جریان، روانه، تازش، (در اصل) روان

current

<hr> (بانکداری) حساب جاری

current account

current asset

current assets

current income

current liabilities

current ratio

current value

currently

currents

<hr> معنی : مربوط به برنامه تحصیلی <hr> معانی دیگر : مربوط به برنامه تحصیلی

معنی : مربوط به برنامه تحصیلی معانی دیگر : مربوط به برنامه تحصیلی

curricular

<hr> معنی : برنامه تحصیلی، دوره تحصیلات، برنامه اموزشی، اموزش برنامه <hr> معانی دیگر : (کلیه ی کلاس های یک مدرسه یا دانشگاه) برنامه ی آموزشی، (آموزش)، (دوره ی درس هایی که برای هر رشته ی تحصیلی دانشگاهی برنامه ریزی شده است) برنامه ی کاردانی، (کلیه ی کلاس های مربوط به موضوع خاصی که در دانشکده های مختلف تدریس می شود مثلا کلاس های انگلیسی همه ی دانشکده ها) برنامه ی جستار

معنی : برنامه تحصیلی، دوره تحصیلات، برنامه اموزشی، اموزش برنامه معانی دیگر : (کلیه ی کلاس های یک مدرسه یا دانشگاه) برنامه ی آموزشی، (آموزش)، (دوره ی درس هایی که برای هر رشته ی تحصیلی دانشگاهی برنامه ریزی شده است) برنامه ی کاردانی، (کلیه ی کلاس های مربوط به موضوع خاصی که در دانشکده های مختلف تدریس می

curriculum

<hr> (لاتین: روند زندگانی) تاریخچه ی زندگی (شرح کوتاه تحصیلات و تجربیات و سوابق اداری که همراه با درخواست کار ارائه می شود)، تاریخچه مختصری از زندگی

(لاتین: روند زندگانی) تاریخچه ی زندگی (شرح کوتاه تحصیلات و تجربیات و سوابق اداری که همراه با درخواست کار ارائه می شود)، تاریخچه مختصری از زندگی

curriculum vitae

<hr> مالیدن، شانه یا قشو کردن، پرداخت کردن چرم ( currie : ) کاری، زردچوبه هندی

مالیدن، شانه یا قشو کردن، پرداخت کردن چرم ( currie : ) کاری، زردچوبه هندی

curried

<hr> (چرم سازی) قشوزن، ورزگر چرم، دباغ

(چرم سازی) قشوزن، ورزگر چرم، دباغ

currier

<hr> معنی : کاری، زردچوبه هندی، شانه یا قشو کردن، مالیدن، پرداخت کردن چرم <hr> معانی دیگر : (اسب) قشو کردن، (چرم سازی) عمل آوردن، دباغی کردن، ورزیدن (پوست)، شلاق زدن، کتک زدن، خوراک کاری دار، (ادویه) کاری (رجوع شود به: curry powder)

معنی : کاری، زردچوبه هندی، شانه یا قشو کردن، مالیدن، پرداخت کردن چرم معانی دیگر : (اسب) قشو کردن، (چرم سازی) عمل آوردن، دباغی کردن، ورزیدن (پوست)، شلاق زدن، کتک زدن، خوراک کاری دار، (ادویه) کاری (رجوع شود به: curry powder)

curry

<hr> چاپلوسی کردن، خود شیرینی کردن، تحبیب کردن، خوش خدمتی کردن

چاپلوسی کردن، خود شیرینی کردن، تحبیب کردن، خوش خدمتی کردن

curry favor

<hr> (ادویه) کاری، گردکاری، آمیزه ای از کاری و فلفل و چند ادویه ی دیگر، گرد کاری ,گردزردچوبه

(ادویه) کاری، گردکاری، آمیزه ای از کاری و فلفل و چند ادویه ی دیگر، گرد کاری ,گردزردچوبه

curry powder

<hr> معنی : فحش، سب، دشنام، بلاء، نفرین، لعنت، ناسزا گفتن، عمل کفر امیزکردن، نفرین کردن، عاق کردن، فحش دادن <hr> معانی دیگر : ناسزا، لنکاک، بد دهنی، مصیبت، فلاکت، بدبختی، آفت (جان)، مایه ی رنج، سبب بدبختی، لعنت کردن، دشنام دادن، بد دهنی کردن، مایه ی رنج و بدبختی شدن، مصیبت وارد کردن، دچار شدن یا کردن، (از روی خشم یا بی حوصلگی) نام خدا یا عیسی را به زبان آوردن (که گناه است)، کفر گفتن، ذکر نام خدا و مقدسان (با لاقیدی یا از روی خشم که گناه محسوب می شود)، کفرگویی، بلا

معنی : فحش، سب، دشنام، بلاء، نفرین، لعنت، ناسزا گفتن، عمل کفر امیزکردن، نفرین کردن، عاق کردن، فحش دادن معانی دیگر : ناسزا، لنکاک، بد دهنی، مصیبت، فلاکت، بدبختی، آفت (جان)، مایه ی رنج، سبب بدبختی، لعنت کردن، دشنام دادن، بد دهنی کردن، مایه ی رنج و بدبختی شدن، مصیبت وارد کردن، دچار شدن یا کردن، (از روی

curse

curse word

<hr> معنی : ملعون، رجیم <hr> معانی دیگر : نفرین شده، لعنت شده، (معمولا curst می نویسند - قدیمی) بدخو، تندخوی، بددهان، سلیطه، دهان دریده

معنی : ملعون، رجیم معانی دیگر : نفرین شده، لعنت شده، (معمولا curst می نویسند - قدیمی) بدخو، تندخوی، بددهان، سلیطه، دهان دریده

cursed

curses

<hr> معنی : خط شکسته، روان <hr> معانی دیگر : سرهم، شکسته، (چاپ) حروف شکسته، (خط انگلیسی)، حروف سرهم، وات های شکسته، متنی که با حروف شکسته نوشته شده است، پیوسته

معنی : خط شکسته، روان معانی دیگر : سرهم، شکسته، (چاپ) حروف شکسته، (خط انگلیسی)، حروف سرهم، وات های شکسته، متنی که با حروف شکسته نوشته شده است، پیوسته

cursive

<hr> معنی : مکان نما <hr> معانی دیگر : (روی صفحه ی کامپیوتر) جانما

معنی : مکان نما معانی دیگر : (روی صفحه ی کامپیوتر) جانما

cursor

<hr> بطورسردستی ,بشتاب ,ناشتاب

بطورسردستی ,بشتاب ,ناشتاب

واژه های حرف "c" - جملات نمونه