جملات نمونه

<hr> معنی : زباله، پکری، جنس را بقیمت خیلیارزان فروختن، اشغال، مرطوب، خالی کردن، رو گرفتن، روبرداری کردن <hr> معانی دیگر : (با کامیون کمپرسی و یا به طور مشابه) ریختن، (توده وار) خالی کردن، (یکباره و با شدت) بیرون ریختن (یا انداختن)، توده شدن، بارافکنی کردن، (آشغال یا هر چیز ناخواسته را) در آشغال دانی شهر ریختن یا خالی کردن، زباله دانی، زباله خالی کردن، توده ی آشغال یا خاکروبه، (بدون مقدمه یا با خشونت یا با لاقیدی) ترک کردن، (کسی را) ول کردن، (بازرگانی - برای از میدان در کردن رقیبان کالای خود را به مقدار زیاد و به بهای کمتر از قیمت تمام شده در یک بازار خارجی عرضه کردن) بازار شکنی کردن، قیمت شکنی کردن، (ارتش) انبار موقت، زاغه، مخزن صحرایی، (عامیانه) جای بد و ناخوشایند، بیغوله، آشغال دونی، (کامپیوتر) روبرداری، روگرفت، روبرداری کردن (از حافظه)، تخلیه کردن (حافظه)، (فوتبال امریکایی) پاس کوتاه دادن، (مهجور) آواز یا آهنگ غم انگیز، موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود، تفکر، خیال، جنس را برای رقابت بقیمت خیلی ارزان فروختن، فرورفتن درخیالات واهی، حالت مالخولیایی

معنی : زباله، پکری، جنس را بقیمت خیلیارزان فروختن، اشغال، مرطوب، خالی کردن، رو گرفتن، روبرداری کردن معانی دیگر : (با کامیون کمپرسی و یا به طور مشابه) ریختن، (توده وار) خالی کردن، (یکباره و با شدت) بیرون ریختن (یا انداختن)، توده شدن، بارافکنی کردن، (آشغال یا هر چیز ناخواسته را) در آشغال دانی شهر ریخت

dump

dump truck

<hr> زباله، اشغال، موادی که موقتا برای استعمال انبارمی شود، تفکر، خیال، جنس را(برای رقابت) بقیمت خیلی ارزان فروختن، فرورفتن درخیالات واهی، حالت مالخولیایی رو گرفت، روبرداری کردن

زباله، اشغال، موادی که موقتا برای استعمال انبارمی شود، تفکر، خیال، جنس را(برای رقابت) بقیمت خیلی ارزان فروختن، فرورفتن درخیالات واهی، حالت مالخولیایی رو گرفت، روبرداری کردن

dumped

dumper

<hr> معنی : روبرداری <hr> معانی دیگر : روبرداری

معنی : روبرداری معانی دیگر : روبرداری

dumping

<hr> معنی : اشغال وار <hr> معانی دیگر : اشغال وار

معنی : اشغال وار معانی دیگر : اشغال وار

dumpish

<hr> معنی : خپله <hr> معانی دیگر : (خوراک پزی) گندله، کوفته، نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است

معنی : خپله معانی دیگر : (خوراک پزی) گندله، کوفته، نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است

dumpling

<hr> معنی : افسردگی <hr> معانی دیگر : پکری

معنی : افسردگی معانی دیگر : پکری

dumps

<hr> (آشغالدان بزرگ که آشغال خانه ها را در آن می ریزند و سپس محتویات آن را به بیرون شهر می برند) زباله دان محله

(آشغالدان بزرگ که آشغال خانه ها را در آن می ریزند و سپس محتویات آن را به بیرون شهر می برند) زباله دان محله

dumpster

<hr> معنی : گردن کلفت، پس زانو، کوتاه <hr> معانی دیگر : کوتاه و کلفت، خپله، کت و کلفت

معنی : گردن کلفت، پس زانو، کوتاه معانی دیگر : کوتاه و کلفت، خپله، کت و کلفت

dumpy

<hr> معنی : اسب کهر، سمند، رنگ قهوهای کمرنگ، خاکی، ازار دادن <hr> معانی دیگر : (رنگ) قهوه ای مایل به خاکستری، (اسب) کهر، (ماهی گیری با قلاب) طعمه ی مصنوعی قهوه ای رنگ، (مکررا و با سماجت) طلبکاری کردن، (مرتبا) آزار دادن، اذیت کردن، به ستوه آوردن یا آمدن، سماجت کردن

معنی : اسب کهر، سمند، رنگ قهوهای کمرنگ، خاکی، ازار دادن معانی دیگر : (رنگ) قهوه ای مایل به خاکستری، (اسب) کهر، (ماهی گیری با قلاب) طعمه ی مصنوعی قهوه ای رنگ، (مکررا و با سماجت) طلبکاری کردن، (مرتبا) آزار دادن، اذیت کردن، به ستوه آوردن یا آمدن، سماجت کردن

duncan

<hr> معنی : کودن، استدلال کننده موشکاف، بیشعور <hr> معانی دیگر : آدم نادان، جاهل، نابخرد

معنی : کودن، استدلال کننده موشکاف، بیشعور معانی دیگر : آدم نادان، جاهل، نابخرد

dunce

<hr> (سابقا در مدارس) کلاه کاغذی (که بر سر شاگردان تنبل می گذاشتند)

(سابقا در مدارس) کلاه کاغذی (که بر سر شاگردان تنبل می گذاشتند)

dunce cap

<hr> معنی : ریگ روان، توده شن ساحلی، تل شنی <hr> معانی دیگر : تپه ی شنی، شن تپه، شن تل، شن پشته، تل، پشته، ماهور، تلماسه، شن روان، خاکریز یاتپه شنی ساحل که بادانها راجابجا میکند

معنی : ریگ روان، توده شن ساحلی، تل شنی معانی دیگر : تپه ی شنی، شن تپه، شن تل، شن پشته، تل، پشته، ماهور، تلماسه، شن روان، خاکریز یاتپه شنی ساحل که بادانها راجابجا میکند

dune

<hr> اتومبیل شن رو (ماشینی که برای رانندگی در تپه و ماهورهای شنی ساخته اند)

اتومبیل شن رو (ماشینی که برای رانندگی در تپه و ماهورهای شنی ساخته اند)

dune buggy

<hr> معنی : سرگین، کود، پشکل، مدفوع حیوانات، پهن کردن، کود دادن <hr> معانی دیگر : پشگل، پیخال، براز، یاوچک، تپاله، پهن، کود (حیوانی)، رشوه، مدفوع حیوانات مثل گاو واسب

معنی : سرگین، کود، پشکل، مدفوع حیوانات، پهن کردن، کود دادن معانی دیگر : پشگل، پیخال، براز، یاوچک، تپاله، پهن، کود (حیوانی)، رشوه، مدفوع حیوانات مثل گاو واسب

dung

<hr> (از ریشه ی هندی)، پارچه ی زبر کتانی، نوعی پارچه پنبه ای نامرغوب زبر وخشن، لباسی که ازاین پارچه درست شود

(از ریشه ی هندی)، پارچه ی زبر کتانی، نوعی پارچه پنبه ای نامرغوب زبر وخشن، لباسی که ازاین پارچه درست شود

dungaree

dungarees

<hr> معنی : زندان، محبس، سیاه چال، مزبله دان، به سیاه چال انداختن <hr> معانی دیگر : زندان زیرزمینی، دخمه، سردابه، زیرزمین، گریچ، گریچک، گاوچاه

معنی : زندان، محبس، سیاه چال، مزبله دان، به سیاه چال انداختن معانی دیگر : زندان زیرزمینی، دخمه، سردابه، زیرزمین، گریچ، گریچک، گاوچاه

dungeon

<hr> معنی : توده فضولات، توده مزبله <hr> معانی دیگر : توده ی پشگل، توده ی پهن، کود انبار

معنی : توده فضولات، توده مزبله معانی دیگر : توده ی پشگل، توده ی پهن، کود انبار

dunghill

<hr> پشگل مانند، پهنی، کودی، پیخالی، گهی، زباله ای، پلید

پشگل مانند، پهنی، کودی، پیخالی، گهی، زباله ای، پلید

dungy

<hr> معنی : غوطه دادن، در مایع فرو کردن <hr> معانی دیگر : (نان و غیره را در آبگوشت و غیره فرو کردن یا خیس کردن) تلیت کردن، فرو بردن، خیساندن، (برای مدت کوتاهی در آب) فرو کردن، در مایع فرو کردن هنگام خوردن

معنی : غوطه دادن، در مایع فرو کردن معانی دیگر : (نان و غیره را در آبگوشت و غیره فرو کردن یا خیس کردن) تلیت کردن، فرو بردن، خیساندن، (برای مدت کوتاهی در آب) فرو کردن، در مایع فرو کردن هنگام خوردن

dunk

<hr> بندر دنکرک (در شمال فرانسه)

بندر دنکرک (در شمال فرانسه)

dunkirk

<hr> (جانورشناسی) یلوه ی شکم سیاه (calidris alpina)، ابیای پشت قرمز

(جانورشناسی) یلوه ی شکم سیاه (calidris alpina)، ابیای پشت قرمز

dunlin

<hr> معنی : پوشال <hr> معانی دیگر : (کاه و پوشال و غیره که برای حفظ محموله در اطراف آن می ریزند) پوشال، کاه وپوشال ومواد سبکی که لای ظروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند

معنی : پوشال معانی دیگر : (کاه و پوشال و غیره که برای حفظ محموله در اطراف آن می ریزند) پوشال، کاه وپوشال ومواد سبکی که لای ظروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند

dunnage

dunnock

<hr> معنی : اواز یا موسیقی دو نفری <hr> معانی دیگر : جفت، دو نفر، زوج، پیشوند: دو، دوگانه [duologue]

معنی : اواز یا موسیقی دو نفری معانی دیگر : جفت، دو نفر، زوج، پیشوند: دو، دوگانه [duologue]

<hr> معنی : دوازده دوازدهی، اثنی عشری، دوازدهتایی، مربوط به شماره 12 یا 12 قسمتی <hr> معانی دیگر : (ریاضی - جمع) سامانه ای که به جای ده و دهگان بر پایه ی دوازده و دوازده گان استوار است، دوازده گانه، وابسته به دوازده، دوازده برابر، به توان دوازده، یک دوازدهم، مربوط به شماره 21 یا 21 قسمتی

معنی : دوازده دوازدهی، اثنی عشری، دوازدهتایی، مربوط به شماره 12 یا 12 قسمتی معانی دیگر : (ریاضی - جمع) سامانه ای که به جای ده و دهگان بر پایه ی دوازده و دوازده گان استوار است، دوازده گانه، وابسته به دوازده، دوازده برابر، به توان دوازده، یک دوازدهم، مربوط به شماره 21 یا 21 قسمتی

duodecimal

<hr> معنی : اثنی عشری <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) وابسته به دوازدهه

معنی : اثنی عشری معانی دیگر : (کالبدشناسی) وابسته به دوازدهه

duodenal

<hr> معنی : دوازدهه، روده اثنی عشر <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) دوازدهه، روده ی اثنی عشر

معنی : دوازدهه، روده اثنی عشر معانی دیگر : (کالبدشناسی) دوازدهه، روده ی اثنی عشر

duodenum

<hr> (ایتالیایی) کلیسای بزرگ

(ایتالیایی) کلیسای بزرگ

duomo

<hr> (انحصار توسط دو نفر یا دو شرکت در مقابل انحصار یک جانبه یا معمولی: monopoly) انحصار دوگانه، دو دربست گری، انحصار فروش کالا بین دو نفر، انحصار دو نفری

(انحصار توسط دو نفر یا دو شرکت در مقابل انحصار یک جانبه یا معمولی: monopoly) انحصار دوگانه، دو دربست گری، انحصار فروش کالا بین دو نفر، انحصار دو نفری

duopoly

<hr> معنی : ساده لوح، ساده دل، ادم گول خور، گول زدن <hr> معانی دیگر : آدم ابله، گول، گولو، گول خورده، فریب خورده، فریب دادن، (مخفف:) بازگشت به : duplicate

معنی : ساده لوح، ساده دل، ادم گول خور، گول زدن معانی دیگر : آدم ابله، گول، گولو، گول خورده، فریب خورده، فریب دادن، (مخفف:) بازگشت به : duplicate

dupe

duper

<hr> معنی : دو جزئی، دولایی <hr> معانی دیگر : دو برابر، دوچندان، دوتایی، دوبل

معنی : دو جزئی، دولایی معانی دیگر : دو برابر، دوچندان، دوتایی، دوبل

duple

<hr> معنی : دوتایی، مضاعف، دولا، دولایی، دورشتهای، دوسمتی <hr> معانی دیگر : دوبرابر، دوچندان، (تلگراف) دوسویه، (مکانیک - دارای دو یکان که همزمان یا یکجور کار می کنند) دوگانه، جفتی، رجوع شود به: duplex apartment، خانه دوخانواری

معنی : دوتایی، مضاعف، دولا، دولایی، دورشتهای، دوسمتی معانی دیگر : دوبرابر، دوچندان، (تلگراف) دوسویه، (مکانیک - دارای دو یکان که همزمان یا یکجور کار می کنند) دوگانه، جفتی، رجوع شود به: duplex apartment، خانه دوخانواری

duplex

<hr> معنی : تکراری، دو نسخهای، عوضی، دوبل کردن، المثنی نوشتن یا برداشتن، دو نسخه کردن، تکثیر کردن <hr> معانی دیگر : (کاملا یکجور) همانند، همسان، همتا، لنگه، جفت، روگرفت، نسخه ی ثانی، کپی، رونوشت، رونوشت گرفتن، کپی کردن، تکرار کردن، دوباره انجام دادن، باز انگیختن، دوباره کاری کردن، دوبرابر، دوچندان، دوبرابر کردن، (داری دوبخش هم سان) دو بخشی، رجوع شود به: tax duplicate

معنی : تکراری، دو نسخهای، عوضی، دوبل کردن، المثنی نوشتن یا برداشتن، دو نسخه کردن، تکثیر کردن معانی دیگر : (کاملا یکجور) همانند، همسان، همتا، لنگه، جفت، روگرفت، نسخه ی ثانی، کپی، رونوشت، رونوشت گرفتن، کپی کردن، تکرار کردن، دوباره انجام دادن، باز انگیختن، دوباره کاری کردن، دوبرابر، دوچندان، دوبرابر کر

duplicate

duplicating

<hr> معنی : نسخه برداری، تکرار، تکثیر، دونسخه نویسی <hr> معانی دیگر : دوباره کاری، رونوشت برداری، رونوشت (نسخه یا عکس چیزی)، نسخه ی دوم

معنی : نسخه برداری، تکرار، تکثیر، دونسخه نویسی معانی دیگر : دوباره کاری، رونوشت برداری، رونوشت (نسخه یا عکس چیزی)، نسخه ی دوم

duplication

<hr> معنی : ماشین نسخه برداری، ماشین تهیه رونوشت <hr> معانی دیگر : ماشین زیراکس، دستگاه تکثیر

معنی : ماشین نسخه برداری، ماشین تهیه رونوشت معانی دیگر : ماشین زیراکس، دستگاه تکثیر

duplicator

<hr> آدم دورو، فریبکار، دغل، دغلباز، ناروزن، ناروزن he is a duplicitous man او آدم دورویی است

آدم دورو، فریبکار، دغل، دغلباز، ناروزن، ناروزن he is a duplicitous man او آدم دورویی است

duplicitous

<hr> معنی : تزویر، دورویی، دولایی، ریا، دورنگی <hr> معانی دیگر : فریب، نارو، دغل بازی

معنی : تزویر، دورویی، دولایی، ریا، دورنگی معانی دیگر : فریب، نارو، دغل بازی

duplicity

<hr> (کالبدشناسی) سخت شامه (لایه ی محکم و خارجی مغز و مغز تیره)، سخت شامه

(کالبدشناسی) سخت شامه (لایه ی محکم و خارجی مغز و مغز تیره)، سخت شامه

dura mater

<hr> معنی : دوام، پایداری، ماندگاری، پایایی، بقاء، دیرپایی <hr> معانی دیگر : بقا، مقاومت

معنی : دوام، پایداری، ماندگاری، پایایی، بقاء، دیرپایی معانی دیگر : بقا، مقاومت

durability

<hr> معنی : پایا، دیرپای، باودام <hr> معانی دیگر : با دوام، پردوام، پاینده، ماندنی، مانا

معنی : پایا، دیرپای، باودام معانی دیگر : با دوام، پردوام، پاینده، ماندنی، مانا

durable

<hr> (کالاهایی که برای مدت نسبتا درازی دوام می آورند مانند ماشین آلات و یخچال و مبل در مقایسه با کفش یا مواد خوراکی) کالاهای مانا، کالاهای پایدار، کالاهای بادوام، کالاهای پایا، کالای بادوام یا فاسد نشدنی، کالاهای دیرپای

(کالاهایی که برای مدت نسبتا درازی دوام می آورند مانند ماشین آلات و یخچال و مبل در مقایسه با کفش یا مواد خوراکی) کالاهای مانا، کالاهای پایدار، کالاهای بادوام، کالاهای پایا، کالای بادوام یا فاسد نشدنی، کالاهای دیرپای

واژه های حرف "d" - جملات نمونه