جملات نمونه

<hr> معنی : وازلین <hr> معانی دیگر : (شیمی - داروسازی) پترولاتم، مرهم وازلین

معنی : وازلین معانی دیگر : (شیمی - داروسازی) پترولاتم، مرهم وازلین

petrolatum

<hr> معنی : نفت، مواد نفتی، نفت خام <hr> معانی دیگر : نفت (oil هم می گویند) (به نفت سفید می گویند: kerosene)

معنی : نفت، مواد نفتی، نفت خام معانی دیگر : نفت (oil هم می گویند) (به نفت سفید می گویند: kerosene)

petroleum

<hr> رجوع شود به: petrolatum، وازلین، وازلینی که ازنفت می گیرند

رجوع شود به: petrolatum، وازلین، وازلینی که ازنفت می گیرند

petroleum jelly

<hr> معنی : سنگ شناسی، علم احجار <hr> معانی دیگر : (علم شناخت سنگ ها و ساختمان و محل و سرچشمه ی آنها) سنگ شناسی

معنی : سنگ شناسی، علم احجار معانی دیگر : (علم شناخت سنگ ها و ساختمان و محل و سرچشمه ی آنها) سنگ شناسی

petrology

<hr> معنی : سخت، سنگی، حجری <hr> معانی دیگر : سنگ سان، سنگ مانند

معنی : سخت، سنگی، حجری معانی دیگر : سنگ سان، سنگ مانند

petrous

<hr> معنی : زیر پوش زنانه، هر چیزی شبیه شلیته، زیر پیراهنی زنانه <hr> معانی دیگر : (عامیانه) زن، دختر، (عامیانه - زننده) زنانه، مربوط به زن، (زنانه و دخترانه) زیر دامنی، زیرپوش، هر جامه ی زیرپوش مانند

معنی : زیر پوش زنانه، هر چیزی شبیه شلیته، زیر پیراهنی زنانه معانی دیگر : (عامیانه) زن، دختر، (عامیانه - زننده) زنانه، مربوط به زن، (زنانه و دخترانه) زیر دامنی، زیرپوش، هر جامه ی زیرپوش مانند

petticoat

petticoats

<hr> معنی : ستیزه جو، ستیز گر، ستیز جو <hr> معانی دیگر : (وکیل دادگستری) نادرست، دعوی تراش، اهل زدوبست غیر قانونی، گول زن، دغلباز، شارلاتان، ترفندباز، دروغگو، دو پهلو حرف زن، دو پهلو حرفزن pettifogging 1 دغلبازی، دورویی، ترفندبازی 2 جزئی، کم اهمیت، ناچیز pettifogging details جزئیات پیش پا افتاده

معنی : ستیزه جو، ستیز گر، ستیز جو معانی دیگر : (وکیل دادگستری) نادرست، دعوی تراش، اهل زدوبست غیر قانونی، گول زن، دغلباز، شارلاتان، ترفندباز، دروغگو، دو پهلو حرف زن، دو پهلو حرفزن pettifogging 1 دغلبازی، دورویی، ترفندبازی 2 جزئی، کم اهمیت، ناچیز pettifogging details جزئیات پیش پا افتاده

pettifogger

<hr> 1- دغلبازی، دورویی، ترفندبازی 2- جزئی، کم اهمیت، ناچیز

1- دغلبازی، دورویی، ترفندبازی 2- جزئی، کم اهمیت، ناچیز

pettifogging

<hr> معنی : خاتوله <hr> معانی دیگر : خردی، کوچکی

معنی : خاتوله معانی دیگر : خردی، کوچکی

pettiness

petting zoo

<hr> معنی : ترشرو، بد اخلاق، ستیزه جو، زود رنج، جوشی <hr> معانی دیگر : تند خو، بد خلق، بد عنق، بی صبر، شورتی

معنی : ترشرو، بد اخلاق، ستیزه جو، زود رنج، جوشی معانی دیگر : تند خو، بد خلق، بد عنق، بی صبر، شورتی

pettish

pettishly

<hr> معنی : فرعی، کوچک، خرد، جزئی، غیر قابل ملاحظه <hr> معانی دیگر : کم اهمیت، ناچیز، پیش پا افتاده، خرده پا، کم اندازه، به مقیاس کم، اندک، حقیر، فسقلی، کوته نظر، چشم تنگ، کوته اندیش، کوته فکر، تنگ نظرانه، کوته فکرانه

معنی : فرعی، کوچک، خرد، جزئی، غیر قابل ملاحظه معانی دیگر : کم اهمیت، ناچیز، پیش پا افتاده، خرده پا، کم اندازه، به مقیاس کم، اندک، حقیر، فسقلی، کوته نظر، چشم تنگ، کوته اندیش، کوته فکر، تنگ نظرانه، کوته فکرانه

petty

<hr> تنخواه گردان، پول دستی، پول صندوق (برای پرداخت هزینه های کوچک و پیش بینی نشده)، صندوق ویژه وجوه کوچک، حساب هزینه های کوچک

تنخواه گردان، پول دستی، پول صندوق (برای پرداخت هزینه های کوچک و پیش بینی نشده)، صندوق ویژه وجوه کوچک، حساب هزینه های کوچک

petty cash

<hr> معنی : درجهدار <hr> معانی دیگر : (نیروی دریایی) درجه دار، مهناوی، درجه دار نیروی دریایی

معنی : درجهدار معانی دیگر : (نیروی دریایی) درجه دار، مهناوی، درجه دار نیروی دریایی

petty officer

<hr> معنی : تندی، گستاخی، کج خلقی، بد اخلاقی، زود رنجی <hr> معانی دیگر : petulancy : بد اخلاقی

معنی : تندی، گستاخی، کج خلقی، بد اخلاقی، زود رنجی معانی دیگر : petulancy : بد اخلاقی

petulance

<hr> معنی : ترشرو، کج خلق، ستیزه جو، زود رنج، شرم اور <hr> معانی دیگر : (به ویژه در امور جزئی) زود خشم، بهانه گیر، ایرادی، (گویش کاشی) فیومه گیر، بد خلق، کژ خلق، (مهجور) پررو، بی حیا، حاضر جواب، گستاخ، دهان دریده، ادم جسور

معنی : ترشرو، کج خلق، ستیزه جو، زود رنج، شرم اور معانی دیگر : (به ویژه در امور جزئی) زود خشم، بهانه گیر، ایرادی، (گویش کاشی) فیومه گیر، بد خلق، کژ خلق، (مهجور) پررو، بی حیا، حاضر جواب، گستاخ، دهان دریده، ادم جسور

petulant

<hr> ازروی تندی یا کجخلقی

petulantly

<hr> معنی : گل اطلسی، رنگ قرمز مایل بابی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) گل اطلسی (جنس petunia خانواده ی nightshade به ویژه: petunia hybrida)

معنی : گل اطلسی، رنگ قرمز مایل بابی معانی دیگر : (گیاه شناسی) گل اطلسی (جنس petunia خانواده ی nightshade به ویژه: petunia hybrida)

petunia

<hr> معنی : نیمکت، مقام، پیف <hr> معانی دیگر : (در کلیسا)، نیمکت (معمولا چوبی و پشتی دار)، در کلیسا نیمکت، در نیمکت قرار گرفتن، پیف بوی بد

معنی : نیمکت، مقام، پیف معانی دیگر : (در کلیسا)، نیمکت (معمولا چوبی و پشتی دار)، در کلیسا نیمکت، در نیمکت قرار گرفتن، پیف بوی بد

<hr> معنی : جایزه، مفرغ، ترکیب قلع و سرب، ظروف مفرغی، جام پیروزی <hr> معانی دیگر : ظرف یا شی ساخته شده از پیوتر، پیوتری، (آمیزه ی قلع و سرب و مقدارهای کمتری آنتیموان و مس) پیوتر، مسوار، مفره، خاکستری

معنی : جایزه، مفرغ، ترکیب قلع و سرب، ظروف مفرغی، جام پیروزی معانی دیگر : ظرف یا شی ساخته شده از پیوتر، پیوتری، (آمیزه ی قلع و سرب و مقدارهای کمتری آنتیموان و مس) پیوتر، مسوار، مفره، خاکستری

pewter

<hr> معنی : مسکوک مسی المانی <hr> معانی دیگر : (واحد پولی آلمان برابر با یکصدم مارک) فنیگ

معنی : مسکوک مسی المانی معانی دیگر : (واحد پولی آلمان برابر با یکصدم مارک) فنیگ

pfennig

<hr> (امریکا - مخفف: parental guidance) نشان فیلم هایی که ممکن است صحنه ها یا مطالب نامناسب برای کودکان داشته باشند، مخفف:، صفحه، کشور پرتغال، (noun) (آمریکا مخفف: parental guidance) نشان فیلمهایی که ممکن است صحنه ها یا مطالب نامناسب برای کودکان داشته باشند مخفف: صفحه مخفف: مهمان که پولمی دهد مخفف: کشور پرتغال مخفف: پرتغالی

(امریکا - مخفف: parental guidance) نشان فیلم هایی که ممکن است صحنه ها یا مطالب نامناسب برای کودکان داشته باشند، مخفف:، صفحه، کشور پرتغال، (noun) (آمریکا مخفف: parental guidance) نشان فیلمهایی که ممکن است صحنه ها یا مطالب نامناسب برای کودکان داشته باشند مخفف: صفحه مخفف: مهمان که پولمی دهد مخفف: کشور 

<hr> (مخفف: hydrogen power - شیمی) پ.هاش، درجه ی اسیدی (یا قلیایی)، پها، علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر

(مخفف: hydrogen power - شیمی) پ.هاش، درجه ی اسیدی (یا قلیایی)، پها، علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر

<hr> معنی : درشکه چی، درشکه، فایتون، درشکه سوار <hr> معانی دیگر : phaethon درشکه، اساطیر یونان فایتون

معنی : درشکه چی، درشکه، فایتون، درشکه سوار معانی دیگر : phaethon درشکه، اساطیر یونان فایتون

phaeton

<hr> معنی : باکتری خوار <hr> معانی دیگر : مخفف: ترکیزه خوار (bacteriophage)، bacteriophage : باکتری خوار، پسوندی بمعنی خورنده <hr> phage _ پسوند (اسم ساز): - خور، - خوار، خورنده، - کش [bacteriophage]

معنی : باکتری خوار معانی دیگر : مخفف: ترکیزه خوار (bacteriophage)، bacteriophage : باکتری خوار، پسوندی بمعنی خورنده phage _ پسوند (اسم ساز): - خور، - خوار، خورنده، - کش [bacteriophage]

phage

<hr> معنی : سلول بیگانه خوار <hr> معانی دیگر : (یاخته) بیگانه خوار

معنی : سلول بیگانه خوار معانی دیگر : (یاخته) بیگانه خوار

phagocyte

phagocytic

<hr> (زیست شناسی) بیگانه خواری، سلول خواری، بیگانه خواری

(زیست شناسی) بیگانه خواری، سلول خواری، بیگانه خواری

phagocytosis

<hr> معنی : بند انگشت، استخوان انگشت یا پنجه <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان انگشت، است انگشت، بند انگشت (phalanx هم می گویند)، phalanx : استخوان انگشت یاپنجه

معنی : بند انگشت، استخوان انگشت یا پنجه معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان انگشت، است انگشت، بند انگشت (phalanx هم می گویند)، phalanx : استخوان انگشت یاپنجه

phalange

phalangist

<hr> معنی : بند انگشت، استخوان انگشت یا پنجه <hr> معانی دیگر : همرزمان، هم اندیشان، فوج، دیواره ی نظامی، (یونان باستان - آرایش سربازان در صف های به هم فشرده به طوری که سپرهای آنان یک دیوار زرهی ایجاد کند) فالانکس، (انسان ها) گروه متراکم، دسته ی به هم فشرده، اعضای جامعه یا همزیگان سوسیالیسی، دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه

معنی : بند انگشت، استخوان انگشت یا پنجه معانی دیگر : همرزمان، هم اندیشان، فوج، دیواره ی نظامی، (یونان باستان - آرایش سربازان در صف های به هم فشرده به طوری که سپرهای آنان یک دیوار زرهی ایجاد کند) فالانکس، (انسان ها) گروه متراکم، دسته ی به هم فشرده، اعضای جامعه یا همزیگان سوسیالیسی، دسته بهم فشرده پیا

phalanx

<hr> معنی : وابسته به قضیب، وابسته به الت رجولیت، کیری، وابسته به الت ذکور، وابسته به پرستش الت مردی <hr> معانی دیگر : وابسته به آلت تناسلی مرد، قضیبی، ذکری، وابسته به قضیب پرستی، ذکر پرستانه

معنی : وابسته به قضیب، وابسته به الت رجولیت، کیری، وابسته به الت ذکور، وابسته به پرستش الت مردی معانی دیگر : وابسته به آلت تناسلی مرد، قضیبی، ذکری، وابسته به قضیب پرستی، ذکر پرستانه

phallic

<hr> معنی : کیر، الت تناسلی مرد، الت ذکور <hr> معانی دیگر : ذکر، قضیب، لند، سختو، چل، (زیست شناسی) بافت های جنین که تبدیل به اندام تناسلی می شوند

معنی : کیر، الت تناسلی مرد، الت ذکور معانی دیگر : ذکر، قضیب، لند، سختو، چل، (زیست شناسی) بافت های جنین که تبدیل به اندام تناسلی می شوند

phallus

<hr> (دیرین شناسی) پیدا زیوی

(دیرین شناسی) پیدا زیوی

phanerozoic

<hr> معنی : شبح، روح، ظاهر فریبنده، تصویر ذهنی، حاصل خیال و وهم، تصور خام <hr> معانی دیگر : روح (phantasma هم می گویند)، وهم، خیال، نهازش، گمان پریشی، دیسه، سایه، ظاهر (گول زننده)، شباهت گول زننده، (فلسفه) برداشت فکری، fantasm حاصل خیال و وهم

معنی : شبح، روح، ظاهر فریبنده، تصویر ذهنی، حاصل خیال و وهم، تصور خام معانی دیگر : روح (phantasma هم می گویند)، وهم، خیال، نهازش، گمان پریشی، دیسه، سایه، ظاهر (گول زننده)، شباهت گول زننده، (فلسفه) برداشت فکری، fantasm حاصل خیال و وهم

phantasm

<hr> معنی : مناظر متغیر اشیاء، منظره خیالی وعجیب وغریب ومجلل، تخیلات پی در پی و متغیر <hr> معانی دیگر : (در اصل) فانوس چند رنگ و چند نقش که سایه روشن ها و تصویرهای گوناگون و زود گذر ایجاد می کرد، فانوس جادو

معنی : مناظر متغیر اشیاء، منظره خیالی وعجیب وغریب ومجلل، تخیلات پی در پی و متغیر معانی دیگر : (در اصل) فانوس چند رنگ و چند نقش که سایه روشن ها و تصویرهای گوناگون و زود گذر ایجاد می کرد، فانوس جادو

phantasmagoria

phantasmagoric

<hr> معنی : فانتزی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: fantasy، fantasy : خیالی

معنی : فانتزی معانی دیگر : رجوع شود به: fantasy، fantasy : خیالی

phantasy

<hr> معنی : خیال، شبح، روح، منظر، ظاهر فریبنده <hr> معانی دیگر : تاردیس، تیره پیکر، هر چیز خوف انگیز، دیو، مترسک، لولو، هیولا، وهم، توهم، نهازش، گمان پریشی، سایه ( مانند)، دروغین، تو خالی، پوچ، توهمی، نهازشی، (پزشکی) گول زننده، کاذب، خیالی

معنی : خیال، شبح، روح، منظر، ظاهر فریبنده معانی دیگر : تاردیس، تیره پیکر، هر چیز خوف انگیز، دیو، مترسک، لولو، هیولا، وهم، توهم، نهازش، گمان پریشی، سایه ( مانند)، دروغین، تو خالی، پوچ، توهمی، نهازشی، (پزشکی) گول زننده، کاذب، خیالی

phantom

<hr> معنی : فرعون، نوعی ابجو قوی <hr> معانی دیگر : فرعون، نوعی ابجو قوی

معنی : فرعون، نوعی ابجو قوی معانی دیگر : فرعون، نوعی ابجو قوی

pharaoh

<hr> معنی : فریسی، زهد فروش، ریاکار <hr> معانی دیگر : (انجیل) فریسی (در برابر: صدوقی sadducee)

معنی : فریسی، زهد فروش، ریاکار معانی دیگر : (انجیل) فریسی (در برابر: صدوقی sadducee)

pharisee

<hr> معنی : دارو، دارویی، وابسته به داروسازی <hr> معانی دیگر : pharmaceutical دارویی

معنی : دارو، دارویی، وابسته به داروسازی معانی دیگر : pharmaceutical دارویی

pharmaceutic

<hr> معنی : دارو، دارویی، وابسته به داروسازی <hr> معانی دیگر : دارویی (pharmaceutic هم می گویند)، وابسته به داروسازی و داروسازان، دوا

معنی : دارو، دارویی، وابسته به داروسازی معانی دیگر : دارویی (pharmaceutic هم می گویند)، وابسته به داروسازی و داروسازان، دوا

pharmaceutical

<hr> معنی : داروساز، داروگر، داروفروش، داروشناس <hr> معانی دیگر : داروسازی، دکتر داروساز

معنی : داروساز، داروگر، داروفروش، داروشناس معانی دیگر : داروسازی، دکتر داروساز

pharmacist

<hr> (بخشی از داروسازی که با اثر دارو بر بدن سر و کار دارد) دارو پویا شناسی، مبحک اثر دارو بر ساختمان موجودات زنده

(بخشی از داروسازی که با اثر دارو بر بدن سر و کار دارد) دارو پویا شناسی، مبحک اثر دارو بر ساختمان موجودات زنده

واژه های حرف "p" - جملات نمونه