جملات نمونه

<hr> بواسیر لحمى، گوشت زیادى ساقه دار

بواسیر لحمى، گوشت زیادى ساقه دار

polypus

polysaccharide

<hr> معنی : بسیار معنی، دارای تعدد معانی، کثیر المعنی <hr> معانی دیگر : دارای تعدد معانی، کثیر المعنی، بسیار معنی

معنی : بسیار معنی، دارای تعدد معانی، کثیر المعنی معانی دیگر : دارای تعدد معانی، کثیر المعنی، بسیار معنی

polysemous

<hr> معنی : تکثر و تعدد معانی <hr> معانی دیگر : (داشتن چند معنی) چند معنایی، چند چمی

معنی : تکثر و تعدد معانی معانی دیگر : (داشتن چند معنی) چند معنایی، چند چمی

polysemy

<hr> (نوعی پلاستیک محکم و فرانما) پلی استایرین، پلی استیرن

(نوعی پلاستیک محکم و فرانما) پلی استایرین، پلی استیرن

polystyrene

<hr> معنی : چند سیلابی، چند هجایی <hr> معانی دیگر : چند هجایی (polysyllabical هم می گویند)، درمورد کلمه چند سیلابی

معنی : چند سیلابی، چند هجایی معانی دیگر : چند هجایی (polysyllabical هم می گویند)، درمورد کلمه چند سیلابی

polysyllabic

<hr> وابسته به آموزش رشته های گوناگون علمی و فنی، پلی تکنیک، دارالفنون، چند فنوری، وابسته بتدریس هنرهای فنی مختلف، وابسته به علوم عملی مختلف، دانشکده صنعتی

وابسته به آموزش رشته های گوناگون علمی و فنی، پلی تکنیک، دارالفنون، چند فنوری، وابسته بتدریس هنرهای فنی مختلف، وابسته به علوم عملی مختلف، دانشکده صنعتی

polytechnic

<hr> معنی : چند خدا پرستی، پرستش خدایان متعدد <hr> معانی دیگر : پرستش بیش از یک خدا، شرک، آیین چند خدایی

معنی : چند خدا پرستی، پرستش خدایان متعدد معانی دیگر : پرستش بیش از یک خدا، شرک، آیین چند خدایی

polytheism

polytheistic

<hr> (انگلیس) رجوع شود به: polyethylene

(انگلیس) رجوع شود به: polyethylene

polythene

<hr> معنی : ایجاد چند لحن در ان واحد <hr> معانی دیگر : (موسیقی - به کار بردن همزمان چند کلید) چند کلیدی، چند نواختی

معنی : ایجاد چند لحن در ان واحد معانی دیگر : (موسیقی - به کار بردن همزمان چند کلید) چند کلیدی، چند نواختی

polytonality

<hr> معنی : دارای حلقه های اشباع نشده <hr> معانی دیگر : (چربی های گیاهی و حیوانی) اشباع نشده

معنی : دارای حلقه های اشباع نشده معانی دیگر : (چربی های گیاهی و حیوانی) اشباع نشده

polyunsaturated

<hr> (شیمی - انواع پلیمرهای مصنوعی) پلی یورتن

(شیمی - انواع پلیمرهای مصنوعی) پلی یورتن

polyurethane

<hr> (پزشکی) پرپیشابی، پر ادراری (شاشیدن بیش از حد و بیمار گونه)، طب ادرار زیاد

(پزشکی) پرپیشابی، پر ادراری (شاشیدن بیش از حد و بیمار گونه)، طب ادرار زیاد

polyuria

<hr> معنی : چند ظرفیتی، چند بنیانی <hr> معانی دیگر : (ترکیزه شناسی - وابسته به واکسن موثر در برابر چندین باکتری و ریزاندامگان های دیگر) چند کاره، چند کنشی، طب دارای پادگن ها یا پادتن های گوناگون

معنی : چند ظرفیتی، چند بنیانی معانی دیگر : (ترکیزه شناسی - وابسته به واکسن موثر در برابر چندین باکتری و ریزاندامگان های دیگر) چند کاره، چند کنشی، طب دارای پادگن ها یا پادتن های گوناگون

polyvalent

<hr> معنی : گوشت میوه، گوشت سیب <hr> معانی دیگر : تفاله ی سیب (که آب آن را گرفته اند)، تفاله ی میوه (مثلا پرتقالی که آب آن را گرفته اند)، pumace : گوشت سیب

معنی : گوشت میوه، گوشت سیب معانی دیگر : تفاله ی سیب (که آب آن را گرفته اند)، تفاله ی میوه (مثلا پرتقالی که آب آن را گرفته اند)، pumace : گوشت سیب

pomace

<hr> معنی : پماد، روغن سر، عطر مخصوص پمادموی سر، روغن مالیدن <hr> معانی دیگر : روغن معطر (به ویژه برای موی سر)، پماد (pomatum هم می گویند)، پماد مالیدن به، روغن زدن به (زلف)

معنی : پماد، روغن سر، عطر مخصوص پمادموی سر، روغن مالیدن معانی دیگر : روغن معطر (به ویژه برای موی سر)، پماد (pomatum هم می گویند)، پماد مالیدن به، روغن زدن به (زلف)

pomade

<hr> معنی : سیب، میوه سیبی، گلوله یا کره <hr> معانی دیگر : (انواع میوه ها مانند سیب و گلابی که برچه ی یکپارچه ی آنها با لایه ی گوشتالو و معمولا خوراکی احاطه شده است) سیب گونه، سیب مانه، شفت دار

معنی : سیب، میوه سیبی، گلوله یا کره معانی دیگر : (انواع میوه ها مانند سیب و گلابی که برچه ی یکپارچه ی آنها با لایه ی گوشتالو و معمولا خوراکی احاطه شده است) سیب گونه، سیب مانه، شفت دار

pome

<hr> معنی : انار، درخت انار <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی )، درخت انار (جنس punica به ویژه punica granatum از تیره ی punicaceae و راسته ی myrtales که دولپه ای هستند)، میوه ی این درخت: انار، نار

معنی : انار، درخت انار معانی دیگر : (گیاه شناسی )، درخت انار (جنس punica به ویژه punica granatum از تیره ی punicaceae و راسته ی myrtales که دولپه ای هستند)، میوه ی این درخت: انار، نار

pomegranate

pomelo

<hr> معنی : سگ پشمالوی سیاه پومرانیا، اهل استان 'ژپومرانیا' <hr> معانی دیگر : اهل سرزمین پومرانی، وابسته به پومرانی، پومرانیایی

معنی : سگ پشمالوی سیاه پومرانیا، اهل استان 'ژپومرانیا' معانی دیگر : اهل سرزمین پومرانی، وابسته به پومرانی، پومرانیایی

pomeranian

<hr> معنی : سر عصا، جسم گلوله مانند، قاش زین، قرپوس زین، قبه شمشیر، گلوله، محکم زدن <hr> معانی دیگر : (زین اسب) قاچ، (در انتهای دسته ی شمشیر و دشنه) قبه

معنی : سر عصا، جسم گلوله مانند، قاش زین، قرپوس زین، قبه شمشیر، گلوله، محکم زدن معانی دیگر : (زین اسب) قاچ، (در انتهای دسته ی شمشیر و دشنه) قبه

pommel

<hr> معنی : میوه کاری علمی، میوه پروری، علم میوه کاری <hr> معانی دیگر : پرورش میوه و درخت میوه، میوه شناسی

معنی : میوه کاری علمی، میوه پروری، علم میوه کاری معانی دیگر : پرورش میوه و درخت میوه، میوه شناسی

pomology

<hr> معنی : شکوه، جاه، طمطراق، تجمل، فرهی، فره، حشمت، غرور وتظاهر <hr> معانی دیگر : جلال، مهستی، زرق و برق، دبدبه، کروفر، خودنمایی، جاه نمایی، کبکبه، کبکبه و دبدبه، نمایش غرور آمیز، به رخ کشی، دنگ و فنگ، (مهجور) نمایش پر زرق و برق، مراسم پر کبکبه، پرجلال شدن

معنی : شکوه، جاه، طمطراق، تجمل، فرهی، فره، حشمت، غرور وتظاهر معانی دیگر : جلال، مهستی، زرق و برق، دبدبه، کروفر، خودنمایی، جاه نمایی، کبکبه، کبکبه و دبدبه، نمایش غرور آمیز، به رخ کشی، دنگ و فنگ، (مهجور) نمایش پر زرق و برق، مراسم پر کبکبه، پرجلال شدن

pomp

<hr> معنی : طرز ارایش موی سر بطور پف کردن <hr> معانی دیگر : (آرایش موی زنانه و مردانه) موی پف کرده، موی انباشته در بالای سر

معنی : طرز ارایش موی سر بطور پف کردن معانی دیگر : (آرایش موی زنانه و مردانه) موی پف کرده، موی انباشته در بالای سر

pompadour

<hr> شهر پمپی (در نزدیکی ناپل در ایتالیا که در آتشفشان سال 79 میلادی نابود شد)

شهر پمپی (در نزدیکی ناپل در ایتالیا که در آتشفشان سال 79 میلادی نابود شد)

pompeii

<hr> (تزئین لباس و پرده و غیره) منگوله، مسلسل خود کار02 تا 04 میلیمتری

(تزئین لباس و پرده و غیره) منگوله، مسلسل خود کار02 تا 04 میلیمتری

pompom

<hr> معنی : شکوه، اب و تاب، دبدبه، جلوه وشکوه <hr> معانی دیگر : خودنمایی، فخر فروشی، تفرعن، طمطراق، جاه نمایی، افاده، فیس

معنی : شکوه، اب و تاب، دبدبه، جلوه وشکوه معانی دیگر : خودنمایی، فخر فروشی، تفرعن، طمطراق، جاه نمایی، افاده، فیس

pomposity

<hr> معنی : قلنبه، مطنطن، مشعشع، پرشکوه <hr> معانی دیگر : پر جلال، مجلل، شکوهمند، مهست، (به ویژه رفتار و سخن) پرطمطراق، با جاه نمایی، خود نمایانه، فخرفروشانه، پرباد و فیس، تفرعن آمیز، دارای کبکبه و دبدبه، متفرعن، فرعونی

معنی : قلنبه، مطنطن، مشعشع، پرشکوه معانی دیگر : پر جلال، مجلل، شکوهمند، مهست، (به ویژه رفتار و سخن) پرطمطراق، با جاه نمایی، خود نمایانه، فخرفروشانه، پرباد و فیس، تفرعن آمیز، دارای کبکبه و دبدبه، متفرعن، فرعونی

pompous

<hr> با شکوه، با دبدبه، با تجمل، با طمطراق، با اب وتاب، بطور غلنبه

با شکوه، با دبدبه، با تجمل، با طمطراق، با اب وتاب، بطور غلنبه

pompously

<hr> (انگلیس - خودمانی) جاکش، دیوث، قرمدنگ، قرمساق

(انگلیس - خودمانی) جاکش، دیوث، قرمدنگ، قرمساق

ponce

<hr> معنی : کت بارانی، کلیجه امریکای جنوبی <hr> معانی دیگر : (امریکای لاتین) پانچو (پارچه ی پتو مانندی که در وسط سوراخ دارد و در زمستان می پوشند)

معنی : کت بارانی، کلیجه امریکای جنوبی معانی دیگر : (امریکای لاتین) پانچو (پارچه ی پتو مانندی که در وسط سوراخ دارد و در زمستان می پوشند)

poncho

<hr> معنی : تالاب، دریاچه، حوض درست کردن <hr> معانی دیگر : دریاچه ی کوچک (معمولا انسان ساخته)، برکه، گواب، کولاب، لشاب، گی، آبگیر، (همدانی) اسیل، سلخ، استخر، حو­ درست کردن

معنی : تالاب، دریاچه، حوض درست کردن معانی دیگر : دریاچه ی کوچک (معمولا انسان ساخته)، برکه، گواب، کولاب، لشاب، گی، آبگیر، (همدانی) اسیل، سلخ، استخر، حو­ درست کردن

pond

<hr> معنی : سنجیدن، اندیشه کردن، تفکر کردن، تعمق کردن <hr> معانی دیگر : غور کردن، ژرف اندیشی کردن، به فکر فرورفتن، ژرف نگری کردن، سگالیدن، سنجش

معنی : سنجیدن، اندیشه کردن، تفکر کردن، تعمق کردن معانی دیگر : غور کردن، ژرف اندیشی کردن، به فکر فرورفتن، ژرف نگری کردن، سگالیدن، سنجش

ponder

<hr> معنی : قابل تعمق و تفکر، قابل سنجش <hr> معانی دیگر : وزن کردنی، قابل توزین

معنی : قابل تعمق و تفکر، قابل سنجش معانی دیگر : وزن کردنی، قابل توزین

ponderable

<hr> (گیاه شناسی) کاج پاندروسا، کاج زرد (pinus ponderosa که بومی غرب ایالات متحده است)

(گیاه شناسی) کاج پاندروسا، کاج زرد (pinus ponderosa که بومی غرب ایالات متحده است)

ponderosa

<hr> معنی : پر زحمت، سنگین، وزین، خیلی سنگین <hr> معانی دیگر : (بسیار) سنگین، پروزن، ثقیل، گران، ستبر، سترگ، گنده، کت و گنده، یغر، حجیم، فربه، کند و سنگین، سنگین و ناجور، (سبک نگارش یا سخن و غیره) سنگین و خسته کننده، مغلق و ملالت بار، سخت و کسل کننده، خیلی کودن

معنی : پر زحمت، سنگین، وزین، خیلی سنگین معانی دیگر : (بسیار) سنگین، پروزن، ثقیل، گران، ستبر، سترگ، گنده، کت و گنده، یغر، حجیم، فربه، کند و سنگین، سنگین و ناجور، (سبک نگارش یا سخن و غیره) سنگین و خسته کننده، مغلق و ملالت بار، سخت و کسل کننده، خیلی کودن

ponderous

<hr> بسنگینی، بطور کسل کننده

بسنگینی، بطور کسل کننده

ponderously

<hr> معنی : قلنبه، نان شیر مال، نان بیضی شکلارد ذرت، کسیکه ورق بازی رابر میزند <hr> معانی دیگر : (جنوب شرقی ایالات متحده) نان ذرت (کوچک و بیضی شکل)، (نادر- بازی با ورق) بازیکن دست راست ورق دهنده، برجستگی

معنی : قلنبه، نان شیر مال، نان بیضی شکلارد ذرت، کسیکه ورق بازی رابر میزند معانی دیگر : (جنوب شرقی ایالات متحده) نان ذرت (کوچک و بیضی شکل)، (نادر- بازی با ورق) بازیکن دست راست ورق دهنده، برجستگی

pone

<hr> (انگلیس - عامیانه) بوی گند، بوی گند دادن (pongy هم می گویند)

(انگلیس - عامیانه) بوی گند، بوی گند دادن (pongy هم می گویند)

pong

<hr> معنی : پل، پل دماغی <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) پل، حدبه ی دماغی، پل وارولی (pons varolii هم می گویند)، حدبه دماغی

معنی : پل، پل دماغی معانی دیگر : (کالبد شناسی) پل، حدبه ی دماغی، پل وارولی (pons varolii هم می گویند)، حدبه دماغی

pons

pontiac

<hr> معنی : پیشوا، پاپ، کاهن بزرگ، کشیش بزرگ <hr> معانی دیگر : پاپ اعظم (supreme pontiff هم می گویند)، رجوع شود به: pontifex

معنی : پیشوا، پاپ، کاهن بزرگ، کشیش بزرگ معانی دیگر : پاپ اعظم (supreme pontiff هم می گویند)، رجوع شود به: pontifex

pontiff

<hr> معنی : جامه اسقفی، وابسته به پاپ یا اسقف <hr> معانی دیگر : وابسته به کاهن اعظم یا کشیش اعظم، اسقفی، مطرانی، (مراسم کلیسا) تحت سرپرستی اسقف یا مطران، پر طمطراق، پرباد و فیس، فخرفروشانه، تفرعن آمیز، با جاه نمایی، وابسته به پاپ، پاپی (papal هم می گویند)، جامه و نشان های پاپ یا مطران

معنی : جامه اسقفی، وابسته به پاپ یا اسقف معانی دیگر : وابسته به کاهن اعظم یا کشیش اعظم، اسقفی، مطرانی، (مراسم کلیسا) تحت سرپرستی اسقف یا مطران، پر طمطراق، پرباد و فیس، فخرفروشانه، تفرعن آمیز، با جاه نمایی، وابسته به پاپ، پاپی (papal هم می گویند)، جامه و نشان های پاپ یا مطران

pontifical

<hr> معنی : امامت، رسالت کردن <hr> معانی دیگر : (با خودنمایی و فضل فروشی) عمل کردن یا حرف زدن، (با تظاهر به دانش و عقل زیاد) اظهار عقیده کردن، اظهار فضل کردن، مقام یا دوران تصدی پاپ یا مطران، (به عنوان پاپ یا مطران) سرپرستی کردن (به ویژه در مراسم عشای ربانی)، دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یا کهانت، اسقفی کردن، فضل فروشی کردن

معنی : امامت، رسالت کردن معانی دیگر : (با خودنمایی و فضل فروشی) عمل کردن یا حرف زدن، (با تظاهر به دانش و عقل زیاد) اظهار عقیده کردن، اظهار فضل کردن، مقام یا دوران تصدی پاپ یا مطران، (به عنوان پاپ یا مطران) سرپرستی کردن (به ویژه در مراسم عشای ربانی)، دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یا کهانت، اسقفی کردن، ف

pontificate

<hr> رجوع شود به: pilate, pontius

pontius pilate

<hr> معنی : جسر، پل موقت نظامی زدن <hr> معانی دیگر : قایق ته پهن، پانتون، کرجی ته پهن که از روی ان عبور کنند

معنی : جسر، پل موقت نظامی زدن معانی دیگر : قایق ته پهن، پانتون، کرجی ته پهن که از روی ان عبور کنند

pontoon

<hr> تخته پل، حبس، پل موقتی

واژه های حرف "p" - جملات نمونه