جملات نمونه

<hr> از لحاظ سیاسی، ازراه سیاست

از لحاظ سیاسی، ازراه سیاست

politically

<hr> معنی : سیاستمدار، سایس، سیاست باز، اهل سیاست <hr> معانی دیگر : سیاست چی، اهل زدوبند، دولتمرد، وارد در سیاست

معنی : سیاستمدار، سایس، سیاست باز، اهل سیاست معانی دیگر : سیاست چی، اهل زدوبند، دولتمرد، وارد در سیاست

politician

politicians

politicise

<hr> سیاسی کردن، در امور سیاسی شرکت کردن، تدبیرگانی کردن، politick سیاست بافی کردن، جنبه سیاسی دادن به

سیاسی کردن، در امور سیاسی شرکت کردن، تدبیرگانی کردن، politick سیاست بافی کردن، جنبه سیاسی دادن به

politicize

<hr> فعالیت سیاسی (به ویژه برای به دست آوردن رای یا حامی در انتخابات)

فعالیت سیاسی (به ویژه برای به دست آوردن رای یا حامی در انتخابات)

politicking

<hr> رجوع شود به: politician، پیشوند: اقتصادی و- [politico-economic]، سیاسی

رجوع شود به: politician، پیشوند: اقتصادی و- [politico-economic]، سیاسی

politico

<hr> معنی : سیاست، علم سیاست، سیاست شناسی <hr> معانی دیگر : امور سیاسی، فعالیت های سیاسی، خط مشی، تدبیرگان، سیاست بازی، سیاست چی گری، هوچی گری سیاسی، بند و بست سیاسی، زد و بست، عقیده (یا عقاید) سیاسی، (با فعل مفرد یا جمع)، علوم سیاسی، تدبیرگان شناسی، سیاست مدن، علم سیاسی، کارهای سیاسی، اصول سیاست

معنی : سیاست، علم سیاست، سیاست شناسی معانی دیگر : امور سیاسی، فعالیت های سیاسی، خط مشی، تدبیرگان، سیاست بازی، سیاست چی گری، هوچی گری سیاسی، بند و بست سیاسی، زد و بست، عقیده (یا عقاید) سیاسی، (با فعل مفرد یا جمع)، علوم سیاسی، تدبیرگان شناسی، سیاست مدن، علم سیاسی، کارهای سیاسی، اصول سیاست

politics

<hr> معنی : طرز حکومت، طرز اداره <hr> معانی دیگر : سازمان سیاسی، سازمان دولتی، جامعه، انجمن، کشور (هم معنی: body politic)، سیاست

معنی : طرز حکومت، طرز اداره معانی دیگر : سازمان سیاسی، سازمان دولتی، جامعه، انجمن، کشور (هم معنی: body politic)، سیاست

polity

<hr> معنی : رقص لهستانی پولکا <hr> معانی دیگر : رقص پولکا (رقص تند و شاد که ابتدا در bohemia متداول شد)، موسیقی پولکا

معنی : رقص لهستانی پولکا معانی دیگر : رقص پولکا (رقص تند و شاد که ابتدا در bohemia متداول شد)، موسیقی پولکا

polka

<hr> (پارچه دارای خال های گرد) پارچه ی خال خال، درپارچه طرح نقطه نقطه، خال خال، گل باقلایی کردن

(پارچه دارای خال های گرد) پارچه ی خال خال، درپارچه طرح نقطه نقطه، خال خال، گل باقلایی کردن

polka dot

<hr> معنی : رای، رای جویی، اخذ رای دسته جمعی، تعداد اراء اخذ اراء، فهرست نامزدهای انتخاباتی، مراجعه به اراء عمومی، راس کلاه، رای گرفتن، نمونه برداشتن، سر شماری کردن، رای دادن یا اوردن <hr> معانی دیگر : سر (به ویژه تارک سر یا کاکل سر)، زلف، قفا، پس گردن، (کاشانی) گرم (nape هم می گویند)، سرانه، هر نفر، (انتخابات) رای گیری، اخذ رای، شمارش آرا، محل اخذ رای، محل صندوق آرا، دوران انتخابات، زمان رای گیری، تعداد آرا، مجموع آرا، نظر سنجی، نظر خواهی، سنجش افکار عمومی، نظر پرسی، بریدن، قطع کردن، زدن، کوتاه کردن، رای شماری کردن، (رای) آوردن یا داشتن، نظر سنجی کردن، نظر خواهی عمومی کردن، نظر پرسی کردن، رای دادن، (قدیمی) جمجمه، (قدیمی) رجوع شود به: crown، رجوع شود به: poll tax، (بخش سر پهن چیزی مانند تیشه یا تبر یا چکش) پهن سر، نظر خواهی از هر یک از اعضای هیات داوران دادگاه، (مهجور) سرشماری کردن، بر شمردن، پهنه، تعداداراء اخذ اراء معمولا بصورت جمع

معنی : رای، رای جویی، اخذ رای دسته جمعی، تعداد اراء اخذ اراء، فهرست نامزدهای انتخاباتی، مراجعه به اراء عمومی، راس کلاه، رای گرفتن، نمونه برداشتن، سر شماری کردن، رای دادن یا اوردن معانی دیگر : سر (به ویژه تارک سر یا کاکل سر)، زلف، قفا، پس گردن، (کاشانی) گرم (nape هم می گویند)، سرانه، هر نفر، (انتخابا

poll

<hr> معنی : سرانه، مالیات ثابت سرانه <hr> معانی دیگر : مالیات سرانه

معنی : سرانه، مالیات ثابت سرانه معانی دیگر : مالیات سرانه

poll tax

<hr> معنی : سبوس، جانور بی شاخ، هرس کردن <hr> معانی دیگر : (بز و گاو و غیره) بی شاخ، شاخ بریده، (درخت) شاخ و برگ زده (برای اینکه پرپشت و چتری شود)، هرس شده، سر شاخه زده، جانور بی شا، درخت هرس شده

معنی : سبوس، جانور بی شاخ، هرس کردن معانی دیگر : (بز و گاو و غیره) بی شاخ، شاخ بریده، (درخت) شاخ و برگ زده (برای اینکه پرپشت و چتری شود)، هرس شده، سر شاخه زده، جانور بی شا، درخت هرس شده

pollard

<hr> (بز و گاو غیره) بی شاخ، شاخ بریده، بی پشم، پشم تراشیده

(بز و گاو غیره) بی شاخ، شاخ بریده، بی پشم، پشم تراشیده

polled

<hr> معنی : گرده، دانه گرده، گرده افشانی کردن <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) گرده

معنی : گرده، دانه گرده، گرده افشانی کردن معانی دیگر : (گیاه شناسی) گرده

pollen

<hr> درصد گرده های گیاهی در هوا (برای هشدار به اشخاص دچار حساسیت نسبت به گرده)

درصد گرده های گیاهی در هوا (برای هشدار به اشخاص دچار حساسیت نسبت به گرده)

pollen count

<hr> معنی : لقاح کردن، گرده افشانی کردن <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) گرده افشانی کردن، گرده افشاندن

معنی : لقاح کردن، گرده افشانی کردن معانی دیگر : (گیاه شناسی) گرده افشانی کردن، گرده افشاندن

pollinate

<hr> معنی : گرده افشانی <hr> معانی دیگر : گرده افشانی

معنی : گرده افشانی معانی دیگر : گرده افشانی

pollination

<hr> معنی : گرده افشان <hr> معانی دیگر : polliniferous گرده افشان

معنی : گرده افشان معانی دیگر : polliniferous گرده افشان

pollinator

<hr> معنی : رای گیری، نمونه برداری <hr> معانی دیگر : سرشماری

معنی : رای گیری، نمونه برداری معانی دیگر : سرشماری

polling

polling booth

polling day

polling place

polling station

<hr> (جانور شناسی) ماهی پالاک (جنس های pollachius و pollack - theragra هم می نویسند)

(جانور شناسی) ماهی پالاک (جنس های pollachius و pollack - theragra هم می نویسند)

pollock

polls

<hr> معنی : ناظر انتخابات <hr> معانی دیگر : (کسی که کارش نظر پرسی است) نظر پرس، نظر سنج، متصدی اخذ رای یا مراجعه به اراءعمومی

معنی : ناظر انتخابات معانی دیگر : (کسی که کارش نظر پرسی است) نظر پرس، نظر سنج، متصدی اخذ رای یا مراجعه به اراءعمومی

pollster

<hr> معنی : الوده کننده <hr> معانی دیگر : آلوده کننده، آلودگر، آلوده ساز

معنی : الوده کننده معانی دیگر : آلوده کننده، آلودگر، آلوده ساز

pollutant

<hr> معنی : الودن، ملوی کردن، نجس کردن <hr> معانی دیگر : آلودن، آلوده کردن، پلشت کردن، ناپاک کردن، پژاگن کردن، (مجازی) لکه دار کردن، ملوک کردن

معنی : الودن، ملوی کردن، نجس کردن معانی دیگر : آلودن، آلوده کردن، پلشت کردن، ناپاک کردن، پژاگن کردن، (مجازی) لکه دار کردن، ملوک کردن

pollute

polluted

<hr> معنی : الوده کننده، ملوی کننده <hr> معانی دیگر : ملوک کننده

معنی : الوده کننده، ملوی کننده معانی دیگر : ملوک کننده

polluter

<hr> معنی : الودگی، کثافت، لوی، نا پاکی <hr> معانی دیگر : لوک

معنی : الودگی، کثافت، لوی، نا پاکی معانی دیگر : لوک

pollution

<hr> معنی : چوگان بازی <hr> معانی دیگر : مارکو پولو (جهانگرد ونیزی)

معنی : چوگان بازی معانی دیگر : مارکو پولو (جهانگرد ونیزی)

polo

polo shirt

<hr> معنی : نوعی رقص موزون لهستانی <hr> معانی دیگر : (سده ی 18) پیراهن دامن بلندی که در عقب گره می خورد، پولونز رقصیدن

معنی : نوعی رقص موزون لهستانی معانی دیگر : (سده ی 18) پیراهن دامن بلندی که در عقب گره می خورد، پولونز رقصیدن

polonaise

<hr> (شیمی) پولونیم (عنصر شیمیایی رادیو اکتیو که در ماهواره ها کاربرد دارد- نشان: po، وزن اتمی: 210/05، شماره ی اتمی: 84، وزن مخصوص 9/4، نقطه ی گداز: 254c، نقطه ی جوش: 962c)

(شیمی) پولونیم (عنصر شیمیایی رادیو اکتیو که در ماهواره ها کاربرد دارد- نشان: po، وزن اتمی: 210/05، شماره ی اتمی: 84، وزن مخصوص 9/4، نقطه ی گداز: 254c، نقطه ی جوش: 962c)

polonium

<hr> شبح، روح (به ویژه روحی که صداهای اسرار آمیز ایجاد می کند)

شبح، روح (به ویژه روحی که صداهای اسرار آمیز ایجاد می کند)

poltergeist

<hr> معنی : بزدل، ادم ترسو، ادم جبون و سرگردان <hr> معانی دیگر : ترسو، جبون، بی غیرت

معنی : بزدل، ادم ترسو، ادم جبون و سرگردان معانی دیگر : ترسو، جبون، بی غیرت

poltroon

<hr> پیشوند:، چند، متعدد، چند گونه [polychromatic یا polymorph]، مفرط، زیاده، بس -، پر- [polyphagia]، پیشوندی بمعنی چند و بسیار و بس

پیشوند:، چند، متعدد، چند گونه [polychromatic یا polymorph]، مفرط، زیاده، بس -، پر- [polyphagia]، پیشوندی بمعنی چند و بسیار و بس

poly

<hr> معنی : پلی آمید <hr> معانی دیگر : (شیمی - دارای دو یا چند گروه amide مانند نایلون) پلی آمید، پلی امید ترکیبی شامل چند گروه امید

معنی : پلی آمید معانی دیگر : (شیمی - دارای دو یا چند گروه amide مانند نایلون) پلی آمید، پلی امید ترکیبی شامل چند گروه امید

polyamide

<hr> معنی : وابسته بچند شوهر، چند شوهر ه <hr> معانی دیگر : وابسته به چند شوهری، چند شوهر، چند شوهرانه، (زن) چند شوهره، polyandric چند شوهره

معنی : وابسته بچند شوهر، چند شوهر ه معانی دیگر : وابسته به چند شوهری، چند شوهر، چند شوهرانه، (زن) چند شوهره، polyandric چند شوهره

polyandrous

<hr> معنی : چند شوهری، تعدد ازدواج <hr> معانی دیگر : داشتن بیش از یک شوهر، (گیاه شناسی) پرپرچمی، اختیار چند شوهر توسط زن دران واحد

معنی : چند شوهری، تعدد ازدواج معانی دیگر : داشتن بیش از یک شوهر، (گیاه شناسی) پرپرچمی، اختیار چند شوهر توسط زن دران واحد

polyandry

<hr> (گیاه شناسی)، پامچال پرگل، پامچال چند رنگ، یکجور نرگس

(گیاه شناسی)، پامچال پرگل، پامچال چند رنگ، یکجور نرگس

polyanthus

polycentric

<hr> معنی : رنگارنگ، چند رنگ، بسیار رنگ <hr> معانی دیگر : (دارای رنگ های گوناگون یا متغیر) چند فام، چند رنگه

معنی : رنگارنگ، چند رنگ، بسیار رنگ معانی دیگر : (دارای رنگ های گوناگون یا متغیر) چند فام، چند رنگه

polychromatic

<hr> معنی : تهیه عکسهای رنگی، رنگارنگ، چند رنگ <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: polychromatic، چند رنگه، مزین به رنگ های مختلف، چند فام

معنی : تهیه عکسهای رنگی، رنگارنگ، چند رنگ معانی دیگر : رجوع شود به: polychromatic، چند رنگه، مزین به رنگ های مختلف، چند فام

polychrome

<hr> معنی : درمانکده، درمانگاه چند بخشی، درمانگاه عمومی <hr> معانی دیگر : پلی کلینیک، درمانکده (درمانگاه چند بخشی)

معنی : درمانکده، درمانگاه چند بخشی، درمانگاه عمومی معانی دیگر : پلی کلینیک، درمانکده (درمانگاه چند بخشی)

واژه های حرف "p" - جملات نمونه