جملات نمونه

<hr> موافق الهیات یاعلم دین، ازلحاظالهیات، ازنظرالهیات

موافق الهیات یاعلم دین، ازلحاظالهیات، ازنظرالهیات

theologically

<hr> معنی : الهیات، خدا شناسی، یزدان شناسی، حکمت الهی، علم دین، لا هوتی <hr> معانی دیگر : معقول و منقول

معنی : الهیات، خدا شناسی، یزدان شناسی، حکمت الهی، علم دین، لا هوتی معانی دیگر : معقول و منقول

theology

<hr> معنی : تجلی خدا به انسان، ظهور خدا به انسان <hr> معانی دیگر : تجلی خداوند (یا الهه)، یزدان نمود

معنی : تجلی خدا به انسان، ظهور خدا به انسان معانی دیگر : تجلی خداوند (یا الهه)، یزدان نمود

theophany

<hr> معنی : قضیه، قاعده <hr> معانی دیگر : گزاره، اصل، (منطق - ریاضی) قضیه، فردید، (ریاضی) قانون، فرمول، معادله، رجوع شود به: theory، برهان، مسئله، نکره

معنی : قضیه، قاعده معانی دیگر : گزاره، اصل، (منطق - ریاضی) قضیه، فردید، (ریاضی) قانون، فرمول، معادله، رجوع شود به: theory، برهان، مسئله، نکره

theorem

<hr> معنی : علمی، نظری <hr> معانی دیگر : theoretic(al) نظری

معنی : علمی، نظری معانی دیگر : theoretic(al) نظری

theoretic

<hr> معنی : علمی، نظری <hr> معانی دیگر : نگره ای، دیدمانی، تئوریک، وابسته به یا از نظر تئوری

معنی : علمی، نظری معانی دیگر : نگره ای، دیدمانی، تئوریک، وابسته به یا از نظر تئوری

theoretical

<hr> موافق علم نظری، ار لحاظ فر­ عملی

موافق علم نظری، ار لحاظ فر­ عملی

theoretically

<hr> معنی : نگرشگر، ویژه گرد در تئوری <hr> معانی دیگر : تئوریسین، نظریه پرداز، دیدمانگر، نگره پرداز (theorist هم می گویند)، theorist : نگرشگر، ویژه گر در تئوری

معنی : نگرشگر، ویژه گرد در تئوری معانی دیگر : تئوریسین، نظریه پرداز، دیدمانگر، نگره پرداز (theorist هم می گویند)، theorist : نگرشگر، ویژه گر در تئوری

theoretician

theories

theorise

<hr> معنی : نگرشگر، ویژه گرد در تئوری، متخصص علوم نظری، طرفدار استدلال نظری <hr> معانی دیگر : متخصص علوم نظری، نگرشگر، طرفدار استدلال نظری

معنی : نگرشگر، ویژه گرد در تئوری، متخصص علوم نظری، طرفدار استدلال نظری معانی دیگر : متخصص علوم نظری، نگرشگر، طرفدار استدلال نظری

theorist

<hr> معنی : نگرشگری کردن، استدلال نظری کردن، تحقیقات نظری کردن، فرضیه بوجود اوردن، فرضیهای بنیاد نهادن <hr> معانی دیگر : نظریه پردازی کردن، دیدمانگری کردن، نگره دادن

معنی : نگرشگری کردن، استدلال نظری کردن، تحقیقات نظری کردن، فرضیه بوجود اوردن، فرضیهای بنیاد نهادن معانی دیگر : نظریه پردازی کردن، دیدمانگری کردن، نگره دادن

theorize

<hr> معنی : اصل کلی، نظریه، تحقیقات نظری، نگره، نگرش، اصول نظری، علم نظری، فرض علمی <hr> معانی دیگر : دیدمان، فرا نگره (از قانون law ضعیفتر و از فرضیه یا پنداره hypothesis قویتر است)، عقیده، بینش، (عامیانه) حدس، گمان، انگار، (در اصل) بررسی فکری، ژرف اندیشی، فر­ علمی

معنی : اصل کلی، نظریه، تحقیقات نظری، نگره، نگرش، اصول نظری، علم نظری، فرض علمی معانی دیگر : دیدمان، فرا نگره (از قانون law ضعیفتر و از فرضیه یا پنداره hypothesis قویتر است)، عقیده، بینش، (عامیانه) حدس، گمان، انگار، (در اصل) بررسی فکری، ژرف اندیشی، فر­ علمی

theory

theory of evolution

theory of relativity

<hr> معنی : عرفانی، وابسته به عرفان <hr> معانی دیگر : وابسته به عرفان، عرفانی

معنی : عرفانی، وابسته به عرفان معانی دیگر : وابسته به عرفان، عرفانی

theosophical

<hr> معنی : عرفان، خدا شناسی، حکمت الهی <hr> معانی دیگر : اشراق

معنی : عرفان، خدا شناسی، حکمت الهی معانی دیگر : اشراق

theosophy

<hr> معنی : متخصص درمان شناسی، درمانی، معالج، وابسته به درمانشناسی <hr> معانی دیگر : صحی، بهداشتی، برای حفظ سلامتی، وابسته به علاج، معالج <hr> therapeutic (al) وابسته بدرمان شناسی، مربوط بعلم علاج، شفا بخش

معنی : متخصص درمان شناسی، درمانی، معالج، وابسته به درمانشناسی معانی دیگر : صحی، بهداشتی، برای حفظ سلامتی، وابسته به علاج، معالج therapeutic (al) وابسته بدرمان شناسی، مربوط بعلم علاج، شفا بخش

therapeutic

<hr> از لحاظ درمان شناسی، موافق علم درمان شناسی

از لحاظ درمان شناسی، موافق علم درمان شناسی

therapeutically

<hr> معنی : درمانشناسی، مبحث تداوی <hr> معانی دیگر : (با فعل مفرد) بخشی از پزشکی که با درمان بیماری سر و کار دارد، عام معالجه، طب دارویی

معنی : درمانشناسی، مبحث تداوی معانی دیگر : (با فعل مفرد) بخشی از پزشکی که با درمان بیماری سر و کار دارد، عام معالجه، طب دارویی

therapeutics

<hr> معنی : متخصص درمان شناسی، درمانشناس <hr> معانی دیگر : متخصص درمان بخصوص، therapeutist طب متخصص درمان شناسی

معنی : متخصص درمان شناسی، درمانشناس معانی دیگر : متخصص درمان بخصوص، therapeutist طب متخصص درمان شناسی

therapist

<hr> معنی : مداوا، تداوی، درمان، مبحث تداوی، معالجه <hr> معانی دیگر : (در ترکیب) - درمانی، - درمان، طب درمان

معنی : مداوا، تداوی، درمان، مبحث تداوی، معالجه معانی دیگر : (در ترکیب) - درمانی، - درمان، طب درمان

therapy

<hr> معنی : در این جا، آنجا، به آنجا، در انجا، بدانجا، در این موضوع، ان مکان، بدانسو، انسو، انطرف <hr> معانی دیگر : در آنجا، (برای جلب توجه به چیزی)، در آن باره، در آن موضوع، در آن مورد، (در فارسی معادل ندارد) در آغاز جمله هایی که فاعل آنها پس از فعل می آید، (ندا به نشان خرسندی یا همدردی یا نومیدی یا عرض اندام و غیره)

معنی : در این جا، آنجا، به آنجا، در انجا، بدانجا، در این موضوع، ان مکان، بدانسو، انسو، انطرف معانی دیگر : در آنجا، (برای جلب توجه به چیزی)، در آن باره، در آن موضوع، در آن مورد، (در فارسی معادل ندارد) در آغاز جمله هایی که فاعل آنها پس از فعل می آید، (ندا به نشان خرسندی یا همدردی یا نومیدی یا عرض اندا

there

<hr> در آن زمان و مکان، بی معطلی، همانجا

در آن زمان و مکان، بی معطلی، همانجا

there and then

there is no doubt that

there is no such thing as a free lunch

there is no time like the present

<hr> مخفف:، مخفف: there is مخفف: there has

مخفف:، مخفف: there is مخفف: there has

there's

<hr> معنی : تقریبا، در ان حدود، در همان نزدیکی <hr> معانی دیگر : دران حدود، درهمان نزدیکی، تقریبا

معنی : تقریبا، در ان حدود، در همان نزدیکی معانی دیگر : دران حدود، درهمان نزدیکی، تقریبا

thereabout

<hr> در آن حوالی، در آن حدود، در حدود آن وقت

در آن حوالی، در آن حدود، در حدود آن وقت

thereabouts

<hr> معنی : بعد از آن، پس از ان، از ان پس، بعدها <hr> معانی دیگر : از آن پس، پس از آن، از آن به بعد، بعد از ان

معنی : بعد از آن، پس از ان، از ان پس، بعدها معانی دیگر : از آن پس، پس از آن، از آن به بعد، بعد از ان

thereafter

<hr> معنی : بدان وسیله، از ان راه، بموجب آن در نتیجه <hr> معانی دیگر : به آن وسیله، از آن راه، بدانگونه، بدین طریق، بموجب ان در نتیجه

معنی : بدان وسیله، از ان راه، بموجب آن در نتیجه معانی دیگر : به آن وسیله، از آن راه، بدانگونه، بدین طریق، بموجب ان در نتیجه

thereby

<hr> برای این، برای آن، برای ان منظور

برای این، برای آن، برای ان منظور

therefor

<hr> معنی : بنابر این، از این رو، برای ان، بدلیل آن، یعنی <hr> معانی دیگر : در نتیجه، لذا، برای ان منظور، بدلیل ان، سپس

معنی : بنابر این، از این رو، برای ان، بدلیل آن، یعنی معانی دیگر : در نتیجه، لذا، برای ان منظور، بدلیل ان، سپس

therefore

<hr> معنی : ناشی از ان، از انجا، از ان <hr> معانی دیگر : از آنجا، از آن محل

معنی : ناشی از ان، از انجا، از ان معانی دیگر : از آنجا، از آن محل

therefrom

<hr> معنی : در انجا، از ان بابت، در ان، از ان حیث <hr> معانی دیگر : در آنجا، در آن محل یا چیز، از ان حیک

معنی : در انجا، از ان بابت، در ان، از ان حیث معانی دیگر : در آنجا، در آن محل یا چیز، از ان حیک

therein

<hr> معنی : بعدا، پیرو ان، بدنبال آن، در تعقیب ان <hr> معانی دیگر : (سند یا نطق یا متن و غیره) در بخش ذیل، در این قسمت، بدنبال ان

معنی : بعدا، پیرو ان، بدنبال آن، در تعقیب ان معانی دیگر : (سند یا نطق یا متن و غیره) در بخش ذیل، در این قسمت، بدنبال ان

thereinafter

thereinbefore

<hr> معنی : از ان، وابسته بان <hr> معانی دیگر : از آن، درباره ی آن، راجع به آن، از آنرو

معنی : از ان، وابسته بان معانی دیگر : از آن، درباره ی آن، راجع به آن، از آنرو

thereof

<hr> معنی : بر این، در انجا، بر آن، روی ان <hr> معانی دیگر : روی آن، بر ان

معنی : بر این، در انجا، بر آن، روی ان معانی دیگر : روی آن، بر ان

thereon

<hr> معنی : بعلاوه، بدان، بان <hr> معانی دیگر : به آنجا، به آن مکان، به آن چیز (thereunto هم می گویند)

معنی : بعلاوه، بدان، بان معانی دیگر : به آنجا، به آن مکان، به آن چیز (thereunto هم می گویند)

thereto

<hr> معنی : در زیر ان، بموجب آن، در ذیل ان <hr> معانی دیگر : زیر آن، در زیر آن، در ذیل آن، بموجب ان

معنی : در زیر ان، بموجب آن، در ذیل ان معانی دیگر : زیر آن، در زیر آن، در ذیل آن، بموجب ان

thereunder

<hr> معنی : بدان، بان، بضمیمیه آن، پیوسته به ان <hr> معانی دیگر : بضمیمیه ان

معنی : بدان، بان، بضمیمیه آن، پیوسته به ان معانی دیگر : بضمیمیه ان

thereunto

<hr> معنی : بنابر این، سپس، پس از ان، بی درنگ، در نتیجه <hr> معانی دیگر : بلافاصله، فورا پس از آن، در نتیجه ی آن، لذا

معنی : بنابر این، سپس، پس از ان، بی درنگ، در نتیجه معانی دیگر : بلافاصله، فورا پس از آن، در نتیجه ی آن، لذا

thereupon

<hr> معنی : بعلاوه، فورا، بی درنگ، علاوه بر این، در ان هنگام، از ان بابت، بدان وسیله، با آن، در نتیجه ان <hr> معانی دیگر : به همراه آن، علاوه بر آن، اضافه بر آن، باان نامه یا قرارداد، به پیوست

معنی : بعلاوه، فورا، بی درنگ، علاوه بر این، در ان هنگام، از ان بابت، بدان وسیله، با آن، در نتیجه ان معانی دیگر : به همراه آن، علاوه بر آن، اضافه بر آن، باان نامه یا قرارداد، به پیوست

therewith

<hr> معنی : حمام، داغ، گرما، کالری کوچک، معادل هزار کالری بزرگ، واحد گرما، حمام عمومی <hr> معانی دیگر : واحد گاز زغال سنگ (بر حسب گرمایی که می دهد)، واحد گرما (گاز شهری)، واحد گرما برابر با 100000 واحد انگلیسی یا thermal units british، داه

معنی : حمام، داغ، گرما، کالری کوچک، معادل هزار کالری بزرگ، واحد گرما، حمام عمومی معانی دیگر : واحد گاز زغال سنگ (بر حسب گرمایی که می دهد)، واحد گرما (گاز شهری)، واحد گرما برابر با 100000 واحد انگلیسی یا thermal units british، داه

therm

<hr> معنی : گرم، گرمایی، حرارتی، دمایی، وابسته بگرما <hr> معانی دیگر : (جامه) گرم، ویژه ی هوای سرد، گرما نگهدار، وابسته به گرما، وابسته به چشمه ی آب گرم

معنی : گرم، گرمایی، حرارتی، دمایی، وابسته بگرما معانی دیگر : (جامه) گرم، ویژه ی هوای سرد، گرما نگهدار، وابسته به گرما، وابسته به چشمه ی آب گرم

thermal

<hr> (آلودگی ناشی از رها شدن هوا و آب گرم کارخانه ها در رودها و دریاچه ها و هوای آزاد) آلودگی گرمایی، دما آلودگی

(آلودگی ناشی از رها شدن هوا و آب گرم کارخانه ها در رودها و دریاچه ها و هوای آزاد) آلودگی گرمایی، دما آلودگی

واژه های حرف "t" - جملات نمونه