جملات نمونه

<hr> (هندی) کالسکه ی دوچرخه، تانگا، کشور پادشاهی تونگا (مشتمل بر چندین جزیره در جنوب غربی اقیانوس آرام - پایتخت: نوکوآلوفا 748 - nukualofa کیلومترمربع)، تانگا درشکه هندی

(هندی) کالسکه ی دوچرخه، تانگا، کشور پادشاهی تونگا (مشتمل بر چندین جزیره در جنوب غربی اقیانوس آرام - پایتخت: نوکوآلوفا 748 - nukualofa کیلومترمربع)، تانگا درشکه هندی

tonga

<hr> معنی : انبرک، انبر قند گیر <hr> معانی دیگر : قندگیر (a pair of tongs هم می گویند)

معنی : انبرک، انبر قند گیر معانی دیگر : قندگیر (a pair of tongs هم می گویند)

tongs

<hr> معنی : شاهین ترازو، زبانه، زبان، بر زبان اوردن، دارای زبانه کردن، گفتن <hr> معانی دیگر : سخن، صحبت، لسان، گویش، حرف، (سگ شکاری) عوعو (به مجرد دیدن شکار)، پارس، هرچیز زبان مانند: (کفش) زبانه، زیرچاکی، (زنگ و ناقوس) چکش، (گاری و کالسکه و غیره) تیر وسط، (زمین) باریکه، نواره، (ترازو) شاهین، لمس کردن، پرماس کردن (به ویژه با زبان)، زبان زدن، زبانه دار کردن، با کام و زبانه متصل کردن، رجوع شود به: radula، (در برخی حشرات به ویژه زنبور) آلت مکنده (proboscis هم می گویند)، گوشت زبان، زبان گاو (یا گوسفند)، (جمع) رجوع شود به: glossolalia، (قدیمی) سرزنش کردن، (قدیمی) گفتن، اظهار کردن، (موسیقی - ساز بادی را) با زبان زدن (رجوع شود به: tonguing)، (مانند زبان یا زبانه) بیرون زدن، (نادر) پرحرفی کردن، باit گفتن

معنی : شاهین ترازو، زبانه، زبان، بر زبان اوردن، دارای زبانه کردن، گفتن معانی دیگر : سخن، صحبت، لسان، گویش، حرف، (سگ شکاری) عوعو (به مجرد دیدن شکار)، پارس، هرچیز زبان مانند: (کفش) زبانه، زیرچاکی، (زنگ و ناقوس) چکش، (گاری و کالسکه و غیره) تیر وسط، (زمین) باریکه، نواره، (ترازو) شاهین، لمس کردن، پرماس ک

tongue

<hr> (واژه یا عبارت) دارای تلفظ دشوار، زبان پیچان، کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار

(واژه یا عبارت) دارای تلفظ دشوار، زبان پیچان، کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار

tongue twister

<hr> tongued _ پسوند: دارای زبان بخصوص

tongued _ پسوند: دارای زبان بخصوص

tongued

tongues

<hr> معنی : تنیک، صوتی، نیروبخش، مقوی، صدایی، اهنگی <hr> معانی دیگر : توانبخش، فرح بخش، مفرح، داروی مقوی، (زبان شناسی) نواختی، نواخت بر، (آب گازدار که با ودکا یا جین و غیره می آمیزند) تانیک، سودا، وابسته به یا عامل کشیدگی طبیعی عضلات، کشمندگر، کششی، کشسانی، (مشددترین هجای واژه) هجای تکیه بر، هجای فشارین، (موسیقی) نت اول، نت کلیدی، رجوع شود به: voiced

معنی : تنیک، صوتی، نیروبخش، مقوی، صدایی، اهنگی معانی دیگر : توانبخش، فرح بخش، مفرح، داروی مقوی، (زبان شناسی) نواختی، نواخت بر، (آب گازدار که با ودکا یا جین و غیره می آمیزند) تانیک، سودا، وابسته به یا عامل کشیدگی طبیعی عضلات، کشمندگر، کششی، کشسانی، (مشددترین هجای واژه) هجای تکیه بر، هجای فشارین، (موس

tonic

<hr> معنی : صدا، نیرو بخشی، نیروی ارتجاعی <hr> معانی دیگر : (عضلات) داشتن کشیدگی طبیعی، کشمندی، کشمندگری، اهنگ

معنی : صدا، نیرو بخشی، نیروی ارتجاعی معانی دیگر : (عضلات) داشتن کشیدگی طبیعی، کشمندی، کشمندگری، اهنگ

tonicity

<hr> معنی : امشب <hr> معانی دیگر : امشب

معنی : امشب معانی دیگر : امشب

tonight

<hr> (گیاه شناسی) درخت تانکا (از گیاهان نخودی یا به قولی جنس dipteryx ـ بومی امریکای جنوبی)

(گیاه شناسی) درخت تانکا (از گیاهان نخودی یا به قولی جنس dipteryx ـ بومی امریکای جنوبی)

tonka bean

<hr> معنی : گنجایش کشتی برحسب تن، تن شماری، برحسب شماره تن، بارگیر <hr> معانی دیگر : کشور یا بندر و غیره) جمع کل محمولات حمل شده (برحسب تن)، وزن بر حسب تن، تناژ، مالیات یا عوارض بارکشتی (که بر حسب تن محاسبه می شود)

معنی : گنجایش کشتی برحسب تن، تن شماری، برحسب شماره تن، بارگیر معانی دیگر : کشور یا بندر و غیره) جمع کل محمولات حمل شده (برحسب تن)، وزن بر حسب تن، تناژ، مالیات یا عوارض بارکشتی (که بر حسب تن محاسبه می شود)

tonnage

<hr> (واحد سنجش وزن در نظام متری برابر با 1000 کیلوگرم) تن (ton هم می نویسند)، واحد وزنی برابر با ۱۰۰۰ کیلوگرم

(واحد سنجش وزن در نظام متری برابر با 1000 کیلوگرم) تن (ton هم می نویسند)، واحد وزنی برابر با ۱۰۰۰ کیلوگرم

tonne

<hr> دیاپازون، چنگه ی تنظیم، بسامد سنج، نواخت سنج، دستگاه سنجش فشار بخار، بخارسنج، دانگ سنج، دستگاه اندازه گیری فشار وکشش

دیاپازون، چنگه ی تنظیم، بسامد سنج، نواخت سنج، دستگاه سنجش فشار بخار، بخارسنج، دانگ سنج، دستگاه اندازه گیری فشار وکشش

tonometer

tonometry

tons

<hr> معنی : لوزه، بادامک <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) لوزه

معنی : لوزه، بادامک معانی دیگر : (کالبدشناسی) لوزه

tonsil

<hr> معنی : عمل لوزه <hr> معانی دیگر : (جراحی) عمل لوزه، بادامک برداری، طب در اوردن لوزتین بوسیله عمل جراحی

معنی : عمل لوزه معانی دیگر : (جراحی) عمل لوزه، بادامک برداری، طب در اوردن لوزتین بوسیله عمل جراحی

tonsillectomy

<hr> معنی : ورم لوزه، ورم لوزتین، زهر باد <hr> معانی دیگر : (پزشکی) آماس لوزه ها، بادامک تبسی، التهاب لوزه، طب ورم لوزتین

معنی : ورم لوزه، ورم لوزتین، زهر باد معانی دیگر : (پزشکی) آماس لوزه ها، بادامک تبسی، التهاب لوزه، طب ورم لوزتین

tonsillitis

<hr> معنی : وابسته به سلمانی، دلاکی <hr> معانی دیگر : (مزاح آمیز) وابسته به سلمانی

معنی : وابسته به سلمانی، دلاکی معانی دیگر : (مزاح آمیز) وابسته به سلمانی

tonsorial

<hr> معنی : سر تراشیده، قسمت تراشیده سر کشیش، فرق سر را تراشیدن <hr> معانی دیگر : تارک تراشی کردن، (در میان برخی راهبان مسیحی) تراشیدن فرق سر

معنی : سر تراشیده، قسمت تراشیده سر کشیش، فرق سر را تراشیدن معانی دیگر : تارک تراشی کردن، (در میان برخی راهبان مسیحی) تراشیدن فرق سر

tonsure

<hr> معنی : نیرو، توش، تنوس، خاصیت انقباض عضله <hr> معانی دیگر : کشیدگی طبیعی عضلات، کشمندی، خاصیت انقبا­ عضله

معنی : نیرو، توش، تنوس، خاصیت انقباض عضله معانی دیگر : کشیدگی طبیعی عضلات، کشمندی، خاصیت انقبا­ عضله

tonus

<hr> (خودمانی - معمولا کنایه آمیز) شیک، مجلل، اسم خاص مذکر

(خودمانی - معمولا کنایه آمیز) شیک، مجلل، اسم خاص مذکر

tony

<hr> معنی : نیز، بعلاوه، همچنین، هم، زیاد، بحد افراط، بیش از حد لزوم <hr> معانی دیگر : همین طور، بیش از حد، زیاده، زیادی، خیلی، بسی، فراوان، بسیار

معنی : نیز، بعلاوه، همچنین، هم، زیاد، بحد افراط، بیش از حد لزوم معانی دیگر : همین طور، بیش از حد، زیاده، زیادی، خیلی، بسی، فراوان، بسیار

<hr> (عامیانه) متاسفم، بد شد که

(عامیانه) متاسفم، بد شد که

too bad

<hr> ماما که دو تا شد سر بچه کج درمی آید، آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک، آشپز که دو تا شد آش شور می شود، اشپزکه دوتاشدغذایاشورمیشودیابی نمک

ماما که دو تا شد سر بچه کج درمی آید، آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک، آشپز که دو تا شد آش شور می شود، اشپزکه دوتاشدغذایاشورمیشودیابی نمک

too many cooks spoil the broth

<hr> (مقدار) بسیار زیاد، خیلی زیاد، زیادی، بیش اندازه

(مقدار) بسیار زیاد، خیلی زیاد، زیادی، بیش اندازه

too much

<hr> زمان گذشته ی فعل: take، زمان گذشته فعل take

زمان گذشته ی فعل: take، زمان گذشته فعل take

took

<hr> معنی : ساز، اسباب، الت، ابزار، افزار، الت دست، برگ، شکل دادن، دارای ابزار کردن، بصورت ابزار دراوردن، مجهز کردن <hr> معانی دیگر : آچار، کاچار، دست افزار، بساط، (جمع) لوازم، کارافزار، ماشین افزار، وسیله، شوند، آلت دست، بازیچه، (با ابزار) ساختن، (با: up) دارای ابزار (یا ماشین آلات) کردن، (با وسیله ی نقلیه) بردن، حمل کردن، راندن، (حقوق) وسیله ی امرار معاش (the tools of one's trade هم می گویند)، (با ابزار لازم روی چرم یا جلد کتاب و غیره) نقش گذاری کردن، نگاشتن

معنی : ساز، اسباب، الت، ابزار، افزار، الت دست، برگ، شکل دادن، دارای ابزار کردن، بصورت ابزار دراوردن، مجهز کردن معانی دیگر : آچار، کاچار، دست افزار، بساط، (جمع) لوازم، کارافزار، ماشین افزار، وسیله، شوند، آلت دست، بازیچه، (با ابزار) ساختن، (با: up) دارای ابزار (یا ماشین آلات) کردن، (با وسیله ی نقلیه) 

tool

tool kit

toolbar

<hr> معنی : جعبه ابزار <hr> معانی دیگر : جعبه ی آچار، جعبه ی ابزار

معنی : جعبه ابزار معانی دیگر : جعبه ی آچار، جعبه ی ابزار

toolbox

<hr> معنی : تجهیز، شکل دهی <hr> معانی دیگر : ابزار کاری، ابزار پردازی، آماده سازی ماشین آلات برای تولید

معنی : تجهیز، شکل دهی معانی دیگر : ابزار کاری، ابزار پردازی، آماده سازی ماشین آلات برای تولید

tooling

tools

<hr> (در کنارخانه ی روستایی و غیره) اتاقک ابزار، ابزاردان

(در کنارخانه ی روستایی و غیره) اتاقک ابزار، ابزاردان

toolshed

<hr> معنی : دراز <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی - از ریشه ی سانسکریت) درخت تون (cedrela toona از خانواده ی mahogany که بومی هند و استرالیا است و چوب سرخ رنگ و محکم دارد)

معنی : دراز معانی دیگر : (گیاه شناسی - از ریشه ی سانسکریت) درخت تون (cedrela toona از خانواده ی mahogany که بومی هند و استرالیا است و چوب سرخ رنگ و محکم دارد)

toon

<hr> معنی : خوش گذرانی، صدای تیز شیپور و بوق یا سوت، بطور منقطع شیپور زدن <hr> معانی دیگر : (سوت یا بوق یا شیپور و غیره) زدن، (سوت و غیره) صدا کردن، زده شدن، (خودمانی) کوکائین استنشاق کردن، (بوق و غیره) صدا، صدای بوق، صدای سوت، (خودمانی) میگساری، مشروبخوری، باده نوشی

معنی : خوش گذرانی، صدای تیز شیپور و بوق یا سوت، بطور منقطع شیپور زدن معانی دیگر : (سوت یا بوق یا شیپور و غیره) زدن، (سوت و غیره) صدا کردن، زده شدن، (خودمانی) کوکائین استنشاق کردن، (بوق و غیره) صدا، صدای بوق، صدای سوت، (خودمانی) میگساری، مشروبخوری، باده نوشی

toot

<hr> معنی : نیش، دندانه، دندان، مضرس کردن، دارای دندان کردن، دندانه دار کردن <hr> معانی دیگر : گاز، (هر چیز دندان مانند) دندانه، ضرس، دنده، چنگک، خار، کنگره، شاخک، دندانه دندانه کردن، پست و بلند کردن، دم اره ای کردن، میل، گرایش، تیزی، برندگی، سوز، شدت، ستهمی، (جمع) دندان مصنوعی، دندان عاریه (denture و false teeth هم می گویند)، (گیاه شناسی) لپک، دندانچه، جویدن، (سطح چیزی) خشن، زمخت، ناصاف، بریده بریده، زبر، (سطح چیزی را) خشن کردن، زبر کردن، (مانند دنده های اتومبیل و غیره) به هم جور شدن، در هم گیر افتادن، جا افتادن (رجوع شود به: teeth)

معنی : نیش، دندانه، دندان، مضرس کردن، دارای دندان کردن، دندانه دار کردن معانی دیگر : گاز، (هر چیز دندان مانند) دندانه، ضرس، دنده، چنگک، خار، کنگره، شاخک، دندانه دندانه کردن، پست و بلند کردن، دم اره ای کردن، میل، گرایش، تیزی، برندگی، سوز، شدت، ستهمی، (جمع) دندان مصنوعی، دندان عاریه (denture و false t

tooth

<hr> (با) چنگ و دندان، با تمام قوا، تا آخرین نفس، بطور وحشیانه، با جرات باتهور، نومیدانه

(با) چنگ و دندان، با تمام قوا، تا آخرین نفس، بطور وحشیانه، با جرات باتهور، نومیدانه

tooth and nail

<hr> معنی : دندان درد، درد دندان <hr> معانی دیگر : دندان درد، درد دندان

معنی : دندان درد، درد دندان معانی دیگر : دندان درد، درد دندان

toothache

<hr> معنی : مسواک، مسواک دندان <hr> معانی دیگر : مسواک، مسواک دندان، مسواک

معنی : مسواک، مسواک دندان معانی دیگر : مسواک، مسواک دندان، مسواک

toothbrush

<hr> معنی : مضرس <hr> معانی دیگر : دارای نوع یا تعداد بخصوصی دندانه یا تضریس یا دندان، دندانه دندانه، کنگرهدار

معنی : مضرس معانی دیگر : دارای نوع یا تعداد بخصوصی دندانه یا تضریس یا دندان، دندانه دندانه، کنگرهدار

toothed

toothing

<hr> معنی : بی دندان، بدون دندانه <hr> معانی دیگر : مج، بچه گانه

معنی : بی دندان، بدون دندانه معانی دیگر : مج، بچه گانه

toothless

<hr> معنی : خمیر دندان <hr> معانی دیگر : خمیردندان

معنی : خمیر دندان معانی دیگر : خمیردندان

toothpaste

<hr> معنی : خلال دندان، دندان کاو <hr> معانی دیگر : دندان فریش، دندان افریز، خلال دندان، دندان کاو

معنی : خلال دندان، دندان کاو معانی دیگر : دندان فریش، دندان افریز، خلال دندان، دندان کاو

toothpick

<hr> معنی : مطبوع، خوش طعم، لذیذ، خوش مزه، دندان مز، باب دندان <hr> معانی دیگر : دلچسب

معنی : مطبوع، خوش طعم، لذیذ، خوش مزه، دندان مز، باب دندان معانی دیگر : دلچسب

toothsome

<hr> معنی : دندانه دار، دارای دندان مضرس، دندان نما <hr> معانی دیگر : پردندان، دندانی، دندان گراز، حریص

معنی : دندانه دار، دارای دندان مضرس، دندان نما معانی دیگر : پردندان، دندانی، دندان گراز، حریص

toothy

<hr> معنی : صدای سوت یا فلوت، چرند گفتن، دراز نوشتن، نی یا فلوت ملایم زدن <hr> معانی دیگر : (سوت یا بوق و غیره) زدن (به طور آهسته و مداوم)، به صدا در آوردن (رجوع شود به: toot)

معنی : صدای سوت یا فلوت، چرند گفتن، دراز نوشتن، نی یا فلوت ملایم زدن معانی دیگر : (سوت یا بوق و غیره) زدن (به طور آهسته و مداوم)، به صدا در آوردن (رجوع شود به: toot)

واژه های حرف "t" - جملات نمونه