جملات نمونه

<hr> (قدیمی - خودمانی) عزیزم، جانم، دلبرم

(قدیمی - خودمانی) عزیزم، جانم، دلبرم

toots

<hr> معنی : اوج، سر، قله، بالا، نوک، تپه، راس، رویه، فرق، روپوش، فرق سر، رو، فرفره، تاپ، کروک، درجه یک فوقانی، فوقانی، عالی، کج کردن <hr> معانی دیگر : تارک، چگاد، در، کلاهک، (بطری و غیره) سر، سرپوش، نهنبان، فرازگاه، بالاترین درجه یا جا یا مقدار، صدر، بیشینه، حداکثر، (شخص) عالی رتبه، ارشد، بلندجاه، جاهمند، سرآمد، برتر، بلند پایه، نخبه، پایور، گل سرسبد، بهترین، عالی ترین، گلچین، سرآغاز، ابتدا، اول، اولین، فرازین، بلندترین، روی، (شاخه های بالای گیاه را) زدن، سرشاخه زدن، نوک چیزی را زدن، در بالای چیزی قرار گرفتن، بلندتر بودن، فرازیدن، مرتفع تر بودن، در صدر قرار گرفتن، (با: off) به پایان رساندن، تمام کردن، متجاوز بودن (بر)، بیشتر بودن، فراتر رفتن، بهتر بودن، برتری داشتن، (از بالای چیزی) رد شدن، عبور کردن، (روی چیزی را) پوشاندن، (در اصل) دسته ی مو، گندله ی گیسو، سقف اتومبیل، کروکی، (کشتی بادبان دار) سکوب دکل، (جامه ی دو تکه) پیراهن (در برابر: شلوار)، بلوز، بالاتنه، (خودمانی - جمع - معمولا - با: the) محشر، خیلی خوب، معرکه، (جمع - بازی های ورق) ورق های برنده، ورق های بزرگ (مانند تک و شاه و بی بی)، (شیمی) فرارترین بخش ترکیب، (اسباب بازی کودک) فرفره، فرموک، سرازیر شدن

معنی : اوج، سر، قله، بالا، نوک، تپه، راس، رویه، فرق، روپوش، فرق سر، رو، فرفره، تاپ، کروک، درجه یک فوقانی، فوقانی، عالی، کج کردن معانی دیگر : تارک، چگاد، در، کلاهک، (بطری و غیره) سر، سرپوش، نهنبان، فرازگاه، بالاترین درجه یا جا یا مقدار، صدر، بیشینه، حداکثر، (شخص) عالی رتبه، ارشد، بلندجاه، جاهمند، سرآ

<hr> (امریکا - خودمانی)، (سیرک و نمایش و غیره) هنرپیشه ی اول

(امریکا - خودمانی)، (سیرک و نمایش و غیره) هنرپیشه ی اول

top banana

<hr> (به ویژه ارتش) بلند پایگان، امرا، کهبدان، پایوران

(به ویژه ارتش) بلند پایگان، امرا، کهبدان، پایوران

top brass

top class

<hr> (خودمانی - شخص یا موسسه و غیره) پرقدرت، پرارج، چیره، ذی نفوذ، نژاد یا شخص غالب، برتر

(خودمانی - شخص یا موسسه و غیره) پرقدرت، پرارج، چیره، ذی نفوذ، نژاد یا شخص غالب، برتر

top dog

top down

<hr> از ما بهتران، هزار فامیل، طبقه ی حاکمه، مهم، دارای مقام یا اهمیت عالی، قدرت عالیه، هیئت حاکمه

از ما بهتران، هزار فامیل، طبقه ی حاکمه، مهم، دارای مقام یا اهمیت عالی، قدرت عالیه، هیئت حاکمه

top drawer

<hr> معنی : بالاترین موفقیت <hr> معانی دیگر : (عامیانه) درجه یک، عالی، بهترین، علو، اعلی ترین مرتبه

معنی : بالاترین موفقیت معانی دیگر : (عامیانه) درجه یک، عالی، بهترین، علو، اعلی ترین مرتبه

top flight

<hr> (مردانه) کلاه سیلندر، کلاه مردانه استوانه ای

(مردانه) کلاه سیلندر، کلاه مردانه استوانه ای

top hat

<hr> افراد عالیرتبه، کهبدان، بلند پایه (ها)، توسط افراد عالیرتبه

افراد عالیرتبه، کهبدان، بلند پایه (ها)، توسط افراد عالیرتبه

top level

top of the line

<hr> 1- به پایان رساندن، تمام کردن 2- تا بالا پر کردن

1- به پایان رساندن، تمام کردن 2- تا بالا پر کردن

top off

<hr> 1- (به ویژه آسمانخراش) چهارچوب یا اسکلت ساختمان را تمام کردن 2- تسطیح کردن، هموار کردن

1- (به ویژه آسمانخراش) چهارچوب یا اسکلت ساختمان را تمام کردن 2- تسطیح کردن، هموار کردن

top out

<hr> مخصوص افسران وخواص، خیلی محرمانه

مخصوص افسران وخواص، خیلی محرمانه

top secret

<hr> منتهادرجه تندی یاسرعت

top speed

<hr> معنی : چرخش فرفره مانند توپ بازی <hr> معانی دیگر : چرخش فرفره مانند توپ بازی، (در زدن گوی یا راکت تنیس و غیره) چرخش گوی در جهت حرکت آن

معنی : چرخش فرفره مانند توپ بازی معانی دیگر : چرخش فرفره مانند توپ بازی، (در زدن گوی یا راکت تنیس و غیره) چرخش گوی در جهت حرکت آن

top spin

top up

top-flight

top-heavy

top-level

top-secret

<hr> معنی : توپاز، یاقوت زرد، زبرجد هندی <hr> معانی دیگر : زبرجد

معنی : توپاز، یاقوت زرد، زبرجد هندی معانی دیگر : زبرجد

topaz

<hr> معنی : باغ، درختستان، گنبد بودایی، برج بودایی، نوشابه زیاد خوردن <hr> معانی دیگر : (قدیمی) میگساری کردن، (به افراط) باده نوشی کردن، دم به خمره زدن، (از ریشه ی سانسکریت) معبد گنبددار، تپ، (جانورشناسی) کوسه ماهی توپ (galeorhinus galeus)، باه

معنی : باغ، درختستان، گنبد بودایی، برج بودایی، نوشابه زیاد خوردن معانی دیگر : (قدیمی) میگساری کردن، (به افراط) باده نوشی کردن، دم به خمره زدن، (از ریشه ی سانسکریت) معبد گنبددار، تپ، (جانورشناسی) کوسه ماهی توپ (galeorhinus galeus)، باه

tope

<hr> شهر توپیکا (مرکز ایالت کانزاس - امریکا)

شهر توپیکا (مرکز ایالت کانزاس - امریکا)

topeka

<hr> معنی : میگسار، باده گسار، کوسه ماهی اروپایی <hr> معانی دیگر : میخواره، میگساره، مشروبخور، باده نوش، دائم الخمر

معنی : میگسار، باده گسار، کوسه ماهی اروپایی معانی دیگر : میخواره، میگساره، مشروبخور، باده نوش، دائم الخمر

toper

topi

<hr> معنی : درخت ارایی، مربوط بارایش وتزئین درختان <hr> معانی دیگر : (هنر هرس کردن و شکل دادن به درخت و بته) گیاه آرایی، وابسته به گیاه آرایی

معنی : درخت ارایی، مربوط بارایش وتزئین درختان معانی دیگر : (هنر هرس کردن و شکل دادن به درخت و بته) گیاه آرایی، وابسته به گیاه آرایی

topiary

<hr> معنی : موضوع، سرفصل، مبحث <hr> معانی دیگر : مقوله، باره، عنوان، (در اصل) طوبیقا، گنجینه ی مباحث و استدلال ها، مبحک، ضابطه

معنی : موضوع، سرفصل، مبحث معانی دیگر : مقوله، باره، عنوان، (در اصل) طوبیقا، گنجینه ی مباحث و استدلال ها، مبحک، ضابطه

topic

<hr> (جمله ی اصلی پاراگراف یا بخشی از استدلال و غیره که موضوع یا هدف را بیان می کند) جمله ی بنیادی، بنیاد فراز، در انشاء جمله سرسطر، جمله عنوان

(جمله ی اصلی پاراگراف یا بخشی از استدلال و غیره که موضوع یا هدف را بیان می کند) جمله ی بنیادی، بنیاد فراز، در انشاء جمله سرسطر، جمله عنوان

topic sentence

<hr> وابسته به جای بخصوص، محلی، مکانی، جایگاهی، (پزشکی) موضعی، برحسب یا وابسته به موضوع، موضوعی، مقوله ای، مورد بحث روز، امروزی، اینجایی، زبانزد، با مناسبت، طب موضعی

وابسته به جای بخصوص، محلی، مکانی، جایگاهی، (پزشکی) موضعی، برحسب یا وابسته به موضوع، موضوعی، مقوله ای، مورد بحث روز، امروزی، اینجایی، زبانزد، با مناسبت، طب موضعی

topical

<hr> حالت مناسب، موضوع مورد بحک روز

حالت مناسب، موضوع مورد بحک روز

topicality

topically

<hr> معنی : کاکل، گره زینتی روبان گیسو <hr> معانی دیگر : گره زینتی (روی کلاه یا گیسو - معمولا از دو زبان یا پر)، موی فرق سر

معنی : کاکل، گره زینتی روبان گیسو معانی دیگر : گره زینتی (روی کلاه یا گیسو - معمولا از دو زبان یا پر)، موی فرق سر

topknot

<hr> معنی : بی سر، بی انتها، بی نوک، بی قله، بی بالاتنه <hr> معانی دیگر : بی راس، عاری از بخش فوقانی، بی در، بی سرپوش، (زن) با پستان های برهنه، عریان سینه، بلند، رفیع، دارای قله یا تارک ناپیدا (از شدت بلندی)، (زنانه - لباس شنا) بی پستان پوش، (جامه) بی بالاتنه، سینه باز، لباس شنای زنانه بی بالاتنه

معنی : بی سر، بی انتها، بی نوک، بی قله، بی بالاتنه معانی دیگر : بی راس، عاری از بخش فوقانی، بی در، بی سرپوش، (زن) با پستان های برهنه، عریان سینه، بلند، رفیع، دارای قله یا تارک ناپیدا (از شدت بلندی)، (زنانه - لباس شنا) بی پستان پوش، (جامه) بی بالاتنه، سینه باز، لباس شنای زنانه بی بالاتنه

topless

<hr> معنی : بالاترین، اعلی، اعلی ترین <hr> معانی دیگر : در بالاترین جا، بلندترین، فرازین

معنی : بالاترین، اعلی، اعلی ترین معانی دیگر : در بالاترین جا، بلندترین، فرازین

topmost

<hr> اخرین نقطه، درجه یک، اعلی، (امریکا - عامیانه) درجه یک، عالی

اخرین نقطه، درجه یک، اعلی، (امریکا - عامیانه) درجه یک، عالی

topnotch

<hr> وابسته بنقشه برداری یا مکان نگاری <hr> topographic(al) مربوط بنقشه برداری

وابسته بنقشه برداری یا مکان نگاری topographic(al) مربوط بنقشه برداری

topographic

topographical

<hr> معنی : مساحی، نقشه برداری، مکان نگاری <hr> معانی دیگر : (بررسی بخش های بدن و اجزای متشکله ی آنان و روابط آنان) جای نگاری، (در اصل) شرح دقیق و کامل محل، نقشه برداری عوارض زمین، توپوگرافی، جای نگاری، عوارض طبیعی زمین، ویژگی های جغرافیایی

معنی : مساحی، نقشه برداری، مکان نگاری معانی دیگر : (بررسی بخش های بدن و اجزای متشکله ی آنان و روابط آنان) جای نگاری، (در اصل) شرح دقیق و کامل محل، نقشه برداری عوارض زمین، توپوگرافی، جای نگاری، عوارض طبیعی زمین، ویژگی های جغرافیایی

topography

<hr> معنی : توپولوژی، مکان شناسی، وضعیت جغرافیایی، قیاس بمکان <hr> معانی دیگر : جای شناسی، بررسی جای نگاری (مربوط به بدن انسان یا سطح زمین و غیره)

معنی : توپولوژی، مکان شناسی، وضعیت جغرافیایی، قیاس بمکان معانی دیگر : جای شناسی، بررسی جای نگاری (مربوط به بدن انسان یا سطح زمین و غیره)

topology

<hr> اسم هر مکان، جای نام، مونه نام

اسم هر مکان، جای نام، مونه نام

toponym

topped

<hr> معنی : دائم الخمر، چیز عالی، هرسکن، شاخه زن <hr> معانی دیگر : (شخص یا چیز) برتر، بالاتر، والاتر، بیشتر، بلندتر، (عامیانه) رجوع شود به: top hat، سوهان

معنی : دائم الخمر، چیز عالی، هرسکن، شاخه زن معانی دیگر : (شخص یا چیز) برتر، بالاتر، والاتر، بیشتر، بلندتر، (عامیانه) رجوع شود به: top hat، سوهان

topper

<hr> معنی : طره گیسو، عمل هرس کردن، چاشنی روی غذا، عالی، ممتاز، با شکوه، کاکل <hr> معانی دیگر : برتر بودن، بلندتر بودن (رجوع شود به: top)، روکش، رویه، لایه ی رویی، ارشد، مافوق، سرشاخه زنی، پرمدعا

معنی : طره گیسو، عمل هرس کردن، چاشنی روی غذا، عالی، ممتاز، با شکوه، کاکل معانی دیگر : برتر بودن، بلندتر بودن (رجوع شود به: top)، روکش، رویه، لایه ی رویی، ارشد، مافوق، سرشاخه زنی، پرمدعا

topping

<hr> معنی : برگشتن، واژگون کردن، از سر افتادن <hr> معانی دیگر : فرو افتادن، واژگون شدن، نگونسار شدن، فرو افکندن، از سر انداختن، نگونسار کردن

معنی : برگشتن، واژگون کردن، از سر افتادن معانی دیگر : فرو افتادن، واژگون شدن، نگونسار شدن، فرو افکندن، از سر انداختن، نگونسار کردن

واژه های حرف "t" - جملات نمونه