جملات نمونه

travels

<hr> معنی : قابل عبور <hr> معانی دیگر : قابل عبور

معنی : قابل عبور معانی دیگر : قابل عبور

traversable

traversal

<hr> معنی : اشکال، مسیر، عبورجاده، حجاب حاجز، درب تاشو، مانع حائل، متقاطع، عبور کردن، طی کردن، گذشتن از، پیمودن، قطع کردن <hr> معانی دیگر : پس و پیش رفتن، گذشتن، گذراندن، در جهت مخالف (چیزی) حرکت کردن، مخالفت کردن، تضاد داشتن، (با دقت) بررسی کردن، آزمودن، برآورد کردن، (بر روی محور خود) چرخاندن، معطوف کردن یا شدن، چرخیدن، (در امتداد چیزی) حرکت کردن، نوردیدن، در نوردیدن، گذرش، (حقوق - رسما) انکار کردن، منکر شدن، رد کردن، حاشا کردن، (دادگاه) انکار رسمی، خط قاطع، همبر، تیر یا دیرک افقی، ستون یا دیوار عرضی، (مهجور) مانع، حرکت عرضی یا اریب یا زیگزاگ، پهناد روی، (راه یا راهرو و غیره) میانبر، عرضی، از پهنا، پهنادی

معنی : اشکال، مسیر، عبورجاده، حجاب حاجز، درب تاشو، مانع حائل، متقاطع، عبور کردن، طی کردن، گذشتن از، پیمودن، قطع کردن معانی دیگر : پس و پیش رفتن، گذشتن، گذراندن، در جهت مخالف (چیزی) حرکت کردن، مخالفت کردن، تضاد داشتن، (با دقت) بررسی کردن، آزمودن، برآورد کردن، (بر روی محور خود) چرخاندن، معطوف کردن یا 

traverse

traverser

traversing

<hr> معنی : تعبیر هجو امیز، تقلید مسخره امیز کردن <hr> معانی دیگر : (مجازی) مسخره بازی، تحریف آشکار، مضحکه، تقلید خنده آور، تقلید برای انتقاد و تمسخر، مضحکه کردن، (برای انتقاد و تمسخر) تقلید درآوردن

معنی : تعبیر هجو امیز، تقلید مسخره امیز کردن معانی دیگر : (مجازی) مسخره بازی، تحریف آشکار، مضحکه، تقلید خنده آور، تقلید برای انتقاد و تمسخر، مضحکه کردن، (برای انتقاد و تمسخر) تقلید درآوردن

travesty

<hr> معنی : بند، دام یا تور، با تور کیسهای ماهی گرفتن، کشیدن <hr> معانی دیگر : تور ماهیگیری (به ویژه تور کیسه مانندی که در راستای ته دریا حرکت می دهند - trawlnet هم می گویند)، تور کیسه ای، طناب شناور (طناب سوار بر گوی یا چوب پنبه که تورهای ماهیگیری بر آن آویخته می شوند - trawl line هم می گویند)، (با تورکیسه ای یا طناب شناور) ماهی گرفتن، کیسه ای که درته دریاکشیده میشود

معنی : بند، دام یا تور، با تور کیسهای ماهی گرفتن، کشیدن معانی دیگر : تور ماهیگیری (به ویژه تور کیسه مانندی که در راستای ته دریا حرکت می دهند - trawlnet هم می گویند)، تور کیسه ای، طناب شناور (طناب سوار بر گوی یا چوب پنبه که تورهای ماهیگیری بر آن آویخته می شوند - trawl line هم می گویند)، (با تورکیسه ا

trawl

<hr> معنی : کرجی ماهیگیری <hr> معانی دیگر : کشتی ماهیگیری

معنی : کرجی ماهیگیری معانی دیگر : کشتی ماهیگیری

trawler

<hr> معنی : طبق، سینی، جعبه دو خانه <hr> معانی دیگر : دوری، رامگا، تریان، ترنیان، تبنگ

معنی : طبق، سینی، جعبه دو خانه معانی دیگر : دوری، رامگا، تریان، ترنیان، تبنگ

tray

<hr> معنی : خیانت امیز <hr> معانی دیگر : خطرناک، گول زننده، خائن، نابکار، خائنانه، فریب آمیز، خیانتکار

معنی : خیانت امیز معانی دیگر : خطرناک، گول زننده، خائن، نابکار، خائنانه، فریب آمیز، خیانتکار

treacherous

<hr> معنی : خائنانه <hr> معانی دیگر : خائنانه

معنی : خائنانه معانی دیگر : خائنانه

treacherously

<hr> معنی : خیانت، غدر، بی وفایی، نارو <hr> معانی دیگر : دغلکاری، نابکاری، ریا کاری

معنی : خیانت، غدر، بی وفایی، نارو معانی دیگر : دغلکاری، نابکاری، ریا کاری

treachery

<hr> معنی : تریاق، نوش، شیره قند <hr> معانی دیگر : (مهجور) پاد زهر، نوش دارو، (انگلیس) شیره، شهد

معنی : تریاق، نوش، شیره قند معانی دیگر : (مهجور) پاد زهر، نوش دارو، (انگلیس) شیره، شهد

treacle

treacly

<hr> معنی : گام برداری، لگد کردن، راه رفتن، پا گذاشتن <hr> معانی دیگر : (روی چیزی) پا گذاشتن، (از روی چیزی) گام برداشتن، (با پا) رد شدن، پامال کردن، لگدکوب کردن، زیر پا له کردن، قدم گذاشتن، سرکوب کردن، منکوب کردن، مقهور کردن، پا گذاری، صدای پا، اقدام کردن، پا به میان گذاشتن، عمل کردن، (پرنده - با جنس ماده) جفتگیری کردن، (هر چیز که وزن شخص یا چیز روی آن قرار می گیرد) ته کفش، تخت کفش، زیره، عاج یا رویه ی تایر، (تانک و تراکتور زنجیری) زنجیر، (ریل راه آهن) لبه (که چرخ ها روی آن می لغزند)، روی پله، پهنه ی پله، (نادر) رد پا، جای پا

معنی : گام برداری، لگد کردن، راه رفتن، پا گذاشتن معانی دیگر : (روی چیزی) پا گذاشتن، (از روی چیزی) گام برداشتن، (با پا) رد شدن، پامال کردن، لگدکوب کردن، زیر پا له کردن، قدم گذاشتن، سرکوب کردن، منکوب کردن، مقهور کردن، پا گذاری، صدای پا، اقدام کردن، پا به میان گذاشتن، عمل کردن، (پرنده - با جنس ماده) جف

tread

<hr> ایستاده شنا کردن، در جا شنا کردن

ایستاده شنا کردن، در جا شنا کردن

tread water

treading

<hr> معنی : پاتخته، جاپایی، رکاب ماشین، رکاب ساختن <hr> معانی دیگر : (دوچرخه و چرخ خیاطی پایی و غیره) رکاب، پایی، پدال

معنی : پاتخته، جاپایی، رکاب ماشین، رکاب ساختن معانی دیگر : (دوچرخه و چرخ خیاطی پایی و غیره) رکاب، پایی، پدال

treadle

<hr> معنی : کار پر زحمت، چرخ عصارخانه <hr> معانی دیگر : (سابقا - برای تنبیه زندانی) چرخ پله دار (که زندانی دائما از آن بالا می رفت)، پله چرخ، چرخ عصار خانه (و مانند آن)، (اسباب ورزش) ترد میل، تسمه ی چرخان، چر&nbsp; افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند، چر&nbsp; عصارخانه

معنی : کار پر زحمت، چرخ عصارخانه معانی دیگر : (سابقا - برای تنبیه زندانی) چرخ پله دار (که زندانی دائما از آن بالا می رفت)، پله چرخ، چرخ عصار خانه (و مانند آن)، (اسباب ورزش) ترد میل، تسمه ی چرخان، چر افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند، چر عصارخانه

treadmill

<hr> معنی : خیانت، غدر، پیمان شکنی، بی وفایی <hr> معانی دیگر : (به میهن) خیانت، دغلکاری، دشمن کامی

معنی : خیانت، غدر، پیمان شکنی، بی وفایی معانی دیگر : (به میهن) خیانت، دغلکاری، دشمن کامی

treason

<hr> معنی : خیانت امیز، قابل ارتکاب خیانت <hr> معانی دیگر : خیانت آمیز، دغا گرانه، خائنانه

معنی : خیانت امیز، قابل ارتکاب خیانت معانی دیگر : خیانت آمیز، دغا گرانه، خائنانه

treasonable

<hr> معنی : خیانت امیز، قابل ارتکاب خیانت <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: treasonable

معنی : خیانت امیز، قابل ارتکاب خیانت معانی دیگر : رجوع شود به: treasonable

treasonous

<hr> معنی : ثروت، گنج، گنجینه، دفینه، جواهر، گرامی داشتن، گنجینه اندوختن <hr> معانی دیگر : اندوختن، گرد آوردن، عزیز شمردن، ارزش زیاد قائل شدن (برای)، گوهر خانه، خزانه، (شخص یا چیز) پر بها، نقشینه، نفیس

معنی : ثروت، گنج، گنجینه، دفینه، جواهر، گرامی داشتن، گنجینه اندوختن معانی دیگر : اندوختن، گرد آوردن، عزیز شمردن، ارزش زیاد قائل شدن (برای)، گوهر خانه، خزانه، (شخص یا چیز) پر بها، نقشینه، نفیس

treasure

treasure chest

<hr> خزانه، گنجدان، گوهر خانه، (مجازی) گنجینه

خزانه، گنجدان، گوهر خانه، (مجازی) گنجینه

treasure house

<hr> جستجوی گنج، گنج بازی، مسابقه برای پیدا کردن چیز نهفته

جستجوی گنج، گنج بازی، مسابقه برای پیدا کردن چیز نهفته

treasure hunt

<hr> معنی : خزانه، کشف، گنج، دفینه <hr> معانی دیگر : گنج بی صاحب (که مال یا بنده است)، گنج یافته شده

معنی : خزانه، کشف، گنج، دفینه معانی دیگر : گنج بی صاحب (که مال یا بنده است)، گنج یافته شده

treasure trove

<hr> معنی : خزانه دار، صندوقدار، خازن، خزان دار، گنجور <hr> معانی دیگر : کهند

معنی : خزانه دار، صندوقدار، خازن، خزان دار، گنجور معانی دیگر : کهند

treasurer

<hr> معنی : مجموعه، خزانه داری، خزانه، گنجینه، گنج <hr> معانی دیگر : گنجکده، گنج خانه، گوهرکده، (معمولا t بزرگ) وابسته به خزانه داری، جنگ، گرد آورد، (مجازی) گنجینه، گلچین، صندوق دولت، (t بزرگ - با: the) وزارت دارایی، کاخ وزارت دارایی

معنی : مجموعه، خزانه داری، خزانه، گنجینه، گنج معانی دیگر : گنجکده، گنج خانه، گوهرکده، (معمولا t بزرگ) وابسته به خزانه داری، جنگ، گرد آورد، (مجازی) گنجینه، گلچین، صندوق دولت، (t بزرگ - با: the) وزارت دارایی، کاخ وزارت دارایی

treasury

<hr> (سهام شرکت که در دست خود شرکت است) سهام موجود در خزانه ی شرکت، سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد

(سهام شرکت که در دست خود شرکت است) سهام موجود در خزانه ی شرکت، سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد

treasury stock

<hr> معنی : چیز لذت بخش، رفتار کردن، مربوط بودن به، مهمان کردن، سالم کردن، درمان کردن، تلقی کردن، مورد عمل قرار دادن، بحث کردن، درمان شدن <hr> معانی دیگر : عمل کردن، (با کسی) تا کردن، (معمولا با: with یا for) مذاکره کردن، معامله کردن، (معمولا با: of - به ویژه نگارش یا سخنرانی) پرداختن به، گرفتن، درباره ی چیزی بودن، (در رستوران و غیره) خرج (دیگری یا دیگران را) دادن، (به ویژه شیمی) افزودن، (چیزی را به چیز دیگر) اضافه کردن، زدن، عمل آوردن، پردازیدن، تصفیه (یا پرداخت یا هر عمل فنی لازم را) کردن، (پزشکی) تیمار کردن، پرستاری کردن، مداوا کردن، (در رستوران) خوراک (که پول آن را دیگری داده است)، مهمانی، دعوت، لذت، حظ، کیف، فیض، بندهش، (با: -self) برای خود خریدن، (با خرید) دل از عزا درآوردن، فرض کردن، بحک کردن، سروکارداشتن با، خوراک رایگان

معنی : چیز لذت بخش، رفتار کردن، مربوط بودن به، مهمان کردن، سالم کردن، درمان کردن، تلقی کردن، مورد عمل قرار دادن، بحث کردن، درمان شدن معانی دیگر : عمل کردن، (با کسی) تا کردن، (معمولا با: with یا for) مذاکره کردن، معامله کردن، (معمولا با: of - به ویژه نگارش یا سخنرانی) پرداختن به، گرفتن، درباره ی چیزی

treat

treat of

<hr> معنی : رام، نرم، تعلیم بردار، قابل درمان، قابل بحث <hr> معانی دیگر : قابل بحک

معنی : رام، نرم، تعلیم بردار، قابل درمان، قابل بحث معانی دیگر : قابل بحک

treatable

treated

treaties

treating

<hr> معنی : رساله، شرح، مقاله، توضیح، دانش نویسه <hr> معانی دیگر : رساله، مقاله، شرح، دانش نویسه، توضیح

معنی : رساله، شرح، مقاله، توضیح، دانش نویسه معانی دیگر : رساله، مقاله، شرح، دانش نویسه، توضیح

treatise

<hr> معنی : رفتار، معامله، علاج، درمان، معالجه، تلقی <hr> معانی دیگر : طرز برخورد، رسیدگی، پردازش، تیمار، مداوا، طرز عمل

معنی : رفتار، معامله، علاج، درمان، معالجه، تلقی معانی دیگر : طرز برخورد، رسیدگی، پردازش، تیمار، مداوا، طرز عمل

treatment

<hr> معنی : پیمان، موافقت، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، عهد نامه، پیمان نامه <hr> معانی دیگر : مقاوله نامه، سامه، (میان کشورها) قرارداد، (مهجور) مذاکره، توافق، قول و قرار

معنی : پیمان، موافقت، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، عهد نامه، پیمان نامه معانی دیگر : مقاوله نامه، سامه، (میان کشورها) قرارداد، (مهجور) مذاکره، توافق، قول و قرار

treaty

treaty of versailles

<hr> معنی : صدای زیر، سه برابر، سه برابر کردن، سه لا کردن، صدای زیر در اوردن <hr> معانی دیگر : سه چندان، سه لا، سه برابر کردن یا شدن

معنی : صدای زیر، سه برابر، سه برابر کردن، سه لا کردن، صدای زیر در اوردن معانی دیگر : سه چندان، سه لا، سه برابر کردن یا شدن

treble

<hr> معنی : منجنیق مخصوص پرتاب مرمی، یکجور ترازو <hr> معانی دیگر : (جنگ افزار قرون وسطی) منجنیق (trebucket هم می نویسند)، trebucket منجنیق مخصوص پرتاب مرمی پرتابه

معنی : منجنیق مخصوص پرتاب مرمی، یکجور ترازو معانی دیگر : (جنگ افزار قرون وسطی) منجنیق (trebucket هم می نویسند)، trebucket منجنیق مخصوص پرتاب مرمی پرتابه

trebuchet

<hr> معنی : قالب کفش، درخت، شجر، چوبه دار، شجره النسب، در تنگنا قرار دادن، درخت کاشتن، بدرخت پناه بردن، بشکل درخت شدن <hr> معانی دیگر : دار، بته ی بزرگ، درختچه، هر چیز درخت مانند، تیر، دیرک، ستون چوبی، دکل، (شیمی) توده ی بلورهای درخت مانند، بلور داردیس، (بلور) داردیس شدن، (قدیمی) صلیب حضرت عیسی، (قدیمی) چوبه ی دار، (کفش و غیره) در قالب گذاشتن، (در تعقیب کسی یا چیزی) از درخت بالا رفتن، در مخمصه قرار دادن، در تنگنا گذاشتن، درختی

معنی : قالب کفش، درخت، شجر، چوبه دار، شجره النسب، در تنگنا قرار دادن، درخت کاشتن، بدرخت پناه بردن، بشکل درخت شدن معانی دیگر : دار، بته ی بزرگ، درختچه، هر چیز درخت مانند، تیر، دیرک، ستون چوبی، دکل، (شیمی) توده ی بلورهای درخت مانند، بلور داردیس، (بلور) داردیس شدن، (قدیمی) صلیب حضرت عیسی، (قدیمی) چوبه 

tree

<hr> خانه بالای درخت، (برای بازی کودکان) خانه درختی، خانه ی بالای درخت، درختخانه

خانه بالای درخت، (برای بازی کودکان) خانه درختی، خانه ی بالای درخت، درختخانه

tree house

<hr> دار مرز، مرز رویش درخت (timberline هم می گویند)

دار مرز، مرز رویش درخت (timberline هم می گویند)

tree line

tree trunk

<hr> معنی : بی درخت <hr> معانی دیگر : بی درخت

معنی : بی درخت معانی دیگر : بی درخت

واژه های حرف "t" - جملات نمونه